بی شمس

ادبی

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

وحسین (ع) متولد که می شد کعبه شکاف بر نداشت و لی دورترها ...ایران و ایرانی بیداربود ....


یک:
درخانه ی عشق را بستند و لیلی و مجنون ...
به آواره گی ...یکی کنیز شد شد و دیگری بیابان گرد!!!
دو:
اکنون در کمین ام ...ای پرنده ی سپید خوش بختی ...
که هزار بام را رد کنی ...
و به بام خانه ی من که می رسی ...بنشینی!...
عشق کردن ها ...همین یک لحظه هاست!
سه:
چگونه دست هایت را نبوسم روزی میلیون بار عباس (ع) ...
که دست خود که دست توست ...فدای آن حسین (ع)کردم ...


چهار:
بینایی ام کم شد و ترسیدم و دیگر تو ...
رها باشی از چشمم ...در آزادی کبوتر شی ...
پنج:
وحسین(ع) درابتدا یک نام بود برای یک فرزند پسر ...
وبعدها یک نام بود برای یک مرد ...
وبعدترها ...یک جریان بود که در آن سری بریده شد برای آزادگی ...
و بع بعد ترها یک زیارت بود برای آزادگان ...
و بعد بعد بعد ترها ...واقعیتی به نام خون بود که از هیچ خاکی روی زمین پاک نمی شد ...
شش:
مزار شش گوشه ات را به جان خریده اند هزاران مرد و زن ...
که سال ها بعد مردم در زیارت خویش ...با تو آرام شوند ...


هفت:
و می گویند در قلهک تهران دکتری هست که روی زندگی پانکراس مردم اثر می گذارد و بعد آزمایشات فراوان برق می گذارد و قند مردم پائین می اید ...
و می گویند جدی ترین و نجیب ترین جراحان ایرانی به کشور ترکیه رفته و مدرک عمل دیابت را می گیرند و آن جای مورد نظر را با 8میلیون تومن جراحی می کنند وشما دیگر قندی نیستید ...
ولی می دانید درد من فقط قند نیست ...!!!
سال هاست 4 مرد بدون خانه و بدون هیچی درون ذهن من فریاد می زنند والبته ...غلط می کنند مراتهدید و حرف های زشت و بد بزنند ووادار به کارهای زشت دراجتماع کنند که ...جگرشان را در می آورم و قورت می دهم و این ها ....
من 8 سال است تحمل کرده ام ببینم این 4 مرد پررو چه می گویند!!!وچه نبردها که نکرده ایم ...وچه قرص ها که بین من و دکترم جهت افزایش قدرت ذهنی من رد و بدل نشد!!!
اعتراف می کنم که آن ها دردو نبرد سخت مرا به شکست کشانده اند وراهی بیمارستانم کرده اند و دست برنده در 24 ساعت از 8 سال گذشته 2 بار در دست آن ها بوده است ...
خنده داراست ولی واقعیت دارد و آن تحریک حسادت زنانه ام بود ...
آن جا که پای امیر وسط بود!!!
قند و چربی و کلسترول ...بی حالی ...هیچ و هیچ و هیچ ...حتی مردن واز مردن بازگشتن و دیالیز !و دپریت!و دو عمل سخت دیگر که گفتنی نیست!و همه همه وهمه دریک جمله خلاصه می شد :
حسادت زنانه که آن 4نفر که اللهی دستشان بشکند درذهن من ...کاشته بودند ..." امیر"!!!
من می دانم که آن ها نخواهند رفت و این نبرد سرکشانه تا لحظه ی مرگ من ادامه خواهد داشت ...
می جنگم و خیلی ها و خیلی ها این زندگی و این نبرد برایشان معنایی ندارد ...
این جنگ برای آن هایی مفهوم دارد که خونسردانه مثل من ساعت ها وقت دکترهای روانپزشک را می گیرند و می دانند تا لحظه ی مرگ باید ...قوی باشند ...!!!
هشت:
ترومپ!
ما بچه های خوب شدیم و داریم بهتر می شیم ...
تو قند عسل شو ...ببین دنیا چه می شود!!!
نه:
مامان بنز:
بوگاتی ...ایشاللا نوه ی سوم من کی به دنیا می آد؟
بوگاتی:
مامان جون 4 ماه دیگه!
مامان بنزوا!مگه چی می خای بدنیا بیاری عزیزم!خط تولید همه ی ما کلا خیلی باشه نه ماه بوده تو چی تو راهی داری؟
بوگاتی:
مامان جون! خواهش می کنم به کسی نگید واقعا گفتنش سخته!
مامان بنز:
یعنی عقب مونده س!این چطور حرف زدنیه!ته دل آدمو خالی می کنی !
بوگاتی:
مامان جون! " نفربر" " تانک" پراید قسمت 5 پایتخت رو دیده میگه پسرمون باید اینجوری باشه!
مامان بنز:
چی؟!نظامی؟!!!


ده:
رهبرم ...
نگاه کردم و دیدم ...هزار یار تو داری ...
منم به یک یار گره زدم خودم و ان امام زمان (ع) بود ...

یازده:
می گن مال یه طرف می ره ایمان یه طرف1
ولی بعضا مالشون یه طرف نرفته ایمانشون صد جا می ره !اصلا مالشونم سفت چسبیدنا !همین جور ایمانشون روی موتور هوندا ست ! کجاها که نمی ره!
جالبه که مال خودشون رو هم با مال ملت و عده ای دیگه قاطی می دونن و دراین حالت آخر ایمانشون جوری می ره که دیگه بر نمی گرده!
در مورد نوع چهارم باید بگم بعضی ا اصلا چیزی ندارن!یعنی هیچی!ولی چنان به مال و منال دیگران مشکوکن که نگو!یعنی در آمد برد پیت و ذاکر برگ و صاحب تلگرام که مثلا چن کوئیت بین داره و چن نفر دیگه تو همین مملکت خودمون رو حفظن ولی درنهایت هیچی ...ایمانم که دیگه اصلا هیچی!
شما می تونید این نوشته رو از 4 طرف بخونید و لذت ببرید!!!
دوازده:
این شبا تو هیئتا و مساجد برای آدمای مریضی مثل من دعا کنید ...دعا کنید و دعا کنید ...

سیزده:

سفره عقد روی سفره خون خون بهایی به سنت معمول
دختر از خانواده قاتل پسر از خانواده مقتول
دخنری با هزار رویا که پشت یک کینه نقطه چین میشه
میره مقتول حکم خون بس شه خونو با خون بشوری این میشه
امشب شب عروسیه خونه شاهد عقد لیلا مجنونه
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار
رو سرش نقل میریزه دیوونه دست خودش نیست آخه مجنونه
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار

دانلود آهنگ جدید گروه دارکوب (روزبه بمانی) بنام خون بس

اون سر کوچه جهاز میخرن این سر مجنونو رو دست میبرن
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار
با اینکه مجنون دلش آتیشه آرزوش خوشبختیه لیلیشه
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار
مجنون شب آخر دنیاشه حال مجنون چی میتونه باشه
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار
خدانگهدار دنیا خدانگهدار مبارکت باد لیلا خدانگهدار
تو حجله حجله بستن با چشم های خون بار
مرگ برادرامون دنیا خدانگهدار

......................................................

خیلی غمگینه ولی خیلی دوسش دارم

۳۰ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

اگر انسان اهلیت داشته باشد ...درودیوارهم به اذن خدا معلم اوخواهند بود ..." العبد"


یک:
بهار عشق تو آمد و یوسفم شدی ...
حتی تارهای موی سپیدم فهمید ...خوشبخت شدم ...
دو:
کنار دریای موی تو ...مست بوی بارانم ...
آتش به جان ساحل چشمم ...بی خیال!...
سه:
کورشدم که نور تو را دیدن ام نمی آید...
هزار خورشیدی ...ولیک من در سیاهچاله های کهکشان ...درگیرم!
چهار:
خریده ام دوشمع سپید با بوی یاس برای سفره ی دلم ...
تا صبح می نشینم و با یاس ها درد دل چه ....شیرین است ...
پنج:
نگذار که زبان دلم ...زبان لیلی باشد ...
هزار زخم خورده و هزار زخم ...تا زنده است ...
شش:
مزار شش گوشه ات را فدای یاحسین(ع)...
نوشتم و در آخر کلام ...انگشتری نجف فرستادیمم!!!....
هفت:
دوستتان دارم ...
ماه زیبای شعبان مبارکتان باشد ...انشالله ...
درخدمتتان هستم روزهای آینده ...
چه باشد که برای همه ی ما روزهای خیر و خوبی باشد ...
از علی (ع) انگشتری ای نتبرک به حریمین شریفین به دستم رسید ...دیگر چطور ندارد ...شفا بود و شفاهست ...
بهترم و به کارم دیگر خواهم رسید انشالله ...



امروز داشتم فکر می کردم که هرچقدر مقام انسان بالاتر می رود ...چه می شود؟
برخی از ما نمی دانیم با خود چه می کنیم ولی بعضی در گذشته و حال ...
الاحقر بوده اند ...وبعضی بالاتر العبد ...خدایشان بیامرزد و ان ها که زنده اند نگه دارد ...


۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وعشق کردم درآخرین فضولی خود فهمیدی ...بعد 8 سال عشقی درکارنیست!!!" و نبود"!


یک:
درباز بود و بی هوا نسیم وارد شد ...
پرده ها دلشان ریخت ...وگل هایشان از حال رفتند ...
دو:
اگر تصور جنابعالی این است که فریب خورده ام ...
" نمی سوزم"!
یک روز شمارا دیدم و عنقریب فکر کردم خدائید!
که ...درنهایت اللهی شکر که ...نبودید!
سه:
دریا روی لب های صدف آواره بود ...
بوسه می چیدش ولی " بانو " که لب ها وا نکرد !!!


چهار:
خردورزی کردیم و همراه خریدیم و سودها کردیم !...
از سال 75 عاشق همیم ولی کارمان خردورزی ست!!!
پنج:
ای دریاچه ی شور ...ای سیاهی مطلق ...ای رقیب خزر !
من غرق می شوم ...لطفا شورتر ...شورتر...شورتر!!!
شش:
مزار شش گوشه ات جگرم را خرید به جرعه ی آبی ...
من داستان تو به که گویم ...که آب جرعه ای میلیارد سال اشک است !


هفت:
...: سلام خانم " ن" چه عجب از این طرفها؟
----:اومدم تعقیب!
....:تعقیب؟ تعقیب کی ؟ ساسی مانکن؟!!!
__: اینجارو معرفی کردن!خدارو شکر شمائین!این کیه می آد برا من فش می نویسه؟
....: وا مگه ما پلیسیم؟اشتباه نیومدید؟
__: نه! نمی دونم نه می دونم!یه ذره بگردین آی دی شو برام پیدا کنین " می گم براتون"
...:بفرمائید: آه آه آه آی دی فلانی رو می خاین چیکار؟
__: ای وای!فک کردم آقای نفس کش ...مهندس نفتن!اینکه بقال سر کوچه ی خودمونه!
...: حالا می خاید چیکار؟ بکشیمش ...بدبختش کنیم ...بزنیمش؟ چی؟
__: هیچی! بابا!فردا تو شهر چو می فته ما و امثال ما ضعیف کشیم!
..............................................................
شنوندگان محترم این دیالوگ ها گوشه ای از فیلم محترم " ربوده شده" نیست!
این دیالوگ ها از تخیل نگارنده تراوش کرده وواقعیت حقیقی ندارد!
نگران نباشید دیگر دوران پارتی بازی ها از بین رفته و هکرها هرچقدر بدجنس و قوی باشند ...
زیر قدرت با نفوذ ....."   " آها نباید بگم؟ ....هیچ اند!!!

هشت:
ترومپ!
کشتی مرا و کشتی امثال من هنوز ...
درفکر زنده بودن خود ...انتقام داریم !!!
نه:
مامان بنز:
پراید جان!کیف منو می آری؟
پراید:
مامان کدوم کیف؟ اونی که یوروهاتو می ذاری؟
مامان بنز:
تو از کجا می دونی؟ من کیف یوروهام جداست؟
پراید:
خوب خودت داشتی به فخری خانم می گفتی !
مامان بنز:
نه ! کیف پول تو منو بیار!
ناگهان پورشه:
مامان دون!این چقد سنگینه...ملدیم!
پراید:
آره پسرم!یورو که به تومن تبدیل میشه ...وزن کیف سه برابر میشه!
مامان بنز:
خدا قوت!


ده:
رهبرم ...
عشق خریدنی نیست و ما بی هزینه عاشقیم ...
آن عشق که از چشمه ی ولایت علی (ع) بجوشد...
با کدام پول و کدام معامله؟...

یازده:
درواقع توی دوران دانشجوئی از اول تا آخر ش نمی گم دانش آموزی که اونم بله ...پول می دیم تا اطلاعات نو بخریم ...وکاردان و کارشناس بشیم و بعد در مراحل بعدی پول می دیم تا کارشناس ارشد و دکترا بشیم ...
قدیما می گفتن عالم بی عمل مثل زنبور بی عسل !حالا این همه خریدیم با اضافه موبایل + تلگرام کل کشور !!!قربون قدهمه تون با این همه کارشناسی کجا می خایم بریم؟
یه آقایی آبدارچی جائی که ما بودیم بودن یعنی چایی می خوردیما ...یه روز خودم دیدم قوری چائی رو آوردن تو دسشوئی شستن به این بهانه که دهانه ی چاهک اونجا گشاده و خرده چائی ها قشنگ و تمیز می رن و هیچی نمونه!بعد کارشناس چی بودن املاک!یواش یواش داشتم از همه ی ما کپی شناسنامه به بهانه ی وام می گرفتن ...نگو ایشون کارشناس وامم بودن!
بعد از اینکه از محیط کار ما تشریف بردن... یه جا دیدمشون فک کردم رئیس اونجا شدن ...
پیرهن یقه سه سانتی کت و شلوار هاکو پیان ...هی ! از دور می گفتم قیافه ی این آقا چقد آشناست ...
ای بابا ! کارشناس چای خودمون بودن!!!

.................................................
متشکرم از همه تون ..کتاب بی شمس امروز به دستم رسید ممنون از چاپ و انتشارات فرهوش
صفحه آرای محترم آقای رضا کاوه ...طراح جلد محترم آقای جمال سرور سندان و  زحمات سر کار خانم ناهید ایران شاهی ناظر فنی کتاب قبلا اطلاعات کتاب رو چاپ کردم چون می دونم خوراک یه عده... دورو بر خودمه!
دوباره دارم شعرهای اینجارو با گزینش در بلاگفا می نویسم باشد که دیگه کمتر باهم دعوا کنیم !


۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

باعشق کعبه روزی رفتیم و برنگشتیم ...


یک:
در آرزوی روشن شدن شمعی در تاریکی ...
ناگهان شب تمام شد و خورشید آمد!...
دو:
حجم دست های تو را که می لرزید ...ترک کردم ...
به امید روزی که دست هایم دیگر فلج نباشد !...
سه:
خدای را طلبیدم ...درون چاه که از تشنگی فرار کنم!...
مرا نجات داد و گمان کرد" عزیزی مصر را " می خواستم!




چهار:
هزار حسود دست به دست هم دادندو " سرمه ی لیلی " گم شد !
مجنون نقش لیلی را کشید و همه دیدند : لیلی " اصلا" زشت بود!
پنج:
وروی کیف من ...اثر انگشتان تو می گفت:...
با تراول ها رفته ای ...
خندیدم که با من نرفتی!!!
ولی با سه میلیون تراول چرا!!!
شش:
مزار شش گوشه ات کمین دل شکستگان شیعه است ...
که بگیرند دامن خدای ...به علی(ع) متصل شوند...





هفت:
دولاشدی و روسری آبی ان کمی شل شد ...نمی خواستم شیرینی را بردارم ...بغض ته گلویم گیر کرده بود گفتی:
بردارید!
برداشتم و گذاشتم داخل پیش دستی ...معلوم بود اجتماعی بودی و تحصیل کرده ...مرتب لباس پوشیده بودی و آرایش ملایم داشتی ...بی ادب نبودی و تبسمی شیرین روی لب هایت بود ...
خاله نگاهی سنگین و موذیانه به من انداخت که بند بند وجودم لرزید بعد به تو که خونسرد نشسته بودی نگاه کرد و گفت:ما منتظریم .
نفسم دیگر بالا نمی آمد و می دانستم در آن واحد یک تیر می زنی و قلبم را برای همیشه می شکافی . لب هایت را خوردی و با لحنی آرام گفتی:ببخشید خانم !مثل اینکه اشتباهی شده !من نامزد دارم!خاله ام با غیظ گفت:
یعنی چی دخترم؟این همه اومدیم و رفتیم ...هنوز حرفش تمام نشده با لحن شیرینی گفتی:
بله!ولی هنوز اتفاقی نیفتاه...ما دوتایی هنوز حرفم نزدیم !من با یکی از فامیل های پدری نامزد کردم!
...قندم افتاد!و دیدم که به من نزدیک شدی ...بعد آرام دستم را گرفتی و گفتی: شربت میل دارین؟...سرم را تکان دادم و دیدم رفتی سمت آشپزخانه ...
.......................................................
نشسته بودیم و همه درسکوت بهم نگاه می کردیم پاشدی و حلقه را به سمت من آوردی ...هول شده بودم که سریع برش دارم که خاله با لحنی عصبی گفت:آره دیگه یکی دوجلسه ام تو خونه ی مردم دماغمونو سوزوندی عباس آقا!آخرشم دنیار و گشتیم همین دختر خل و چل خواهرمون!...
مادرم خندید و گفت:
اگه نمی شناختمت ...اگه از بچگی بهش خل و چل نگفته بودی !جوابتو می دادم!
.......................
انگشتر مال دست های خودم بود ...بوسیدمش و همه گفتند: مبارک است انشالله!!!!........
هشت:
ترومپ!
معماری و جامعه شناسی لازم و ملزوم یکدیگرند ...
سیاست نخوانده ای و جامعه شناسی هیچ و فقط و فقط برجسازی!!!
نه:
بابا پژو:
بنزی! پاشو از شرهمه اینجا راحتیم پاشو بریم کنار دریا قدم بزنیم ...
مامان بنز:
نه! نمی آم!
بابا پزو:
عزیزم!مگه میشه ؟آرزو نداشتی دوتایی تک و تنها بیادیم هونولولو !!!
مامان بنز:
چرا؟داشتم!
بابا پژو: پ چرا نمی آئی؟فردا وقت تورمون تموم میشه با یه دنیا حسرت برمی گردیم ایران!
مامان بنز:
پژو!تنهائی از گلو م پائین نمی ره !کاش ننه خاور و بوگاتی اینجا بودن می دیدن تو برا من چی کار کردی!
 بابا پژو:
پاشو!دروغ گفتم همه رو آوردم !توهمین هتلن!پاشو بریم پائین!
مامان بنز:
چی؟همه رو؟وااااای من بدبخت ترین عروسو مادرشو هر زمینم ...پاشم برم!




ده:
رهبرم ...
عیددر عید شد و عشق ولایت داریم ...
امروز که مبعث است ...از ریشه به عشق می بالیم ...


یازده:
نمی شه واقعا همه ی خوشی هایی رو که ...همه ی زیارت هایی رو که ...همه ی دعاهایی رو که اولین بار بادیدار مکه و کعبه داشتیم ...فراموش کنیم ...
نمی تونیم زیارت شیرین رسول خدا (ص) رو فراموش کنیم ...
نمی تونیم سوغاتی خریدنا مون ...صفا و مروه ...صحرای عرفه رو فراموش کنیم ...
درسته بله درسته همیشه می گیم خانه ی خدا همیشه می گیم سفره ی رسول خدا(ص) ...
پس چی شد که خیلی ا مون توی حج قسمتمون شد که از دنیا بریم ...روانبود و نیست...
چرا باید بعضی ا بترسن و هی سلاح جمع کنن که چی بشه ...مگه قرار بود چیکار کنیم ...
جلوتر نمی رم و فضولی نمی کنم...ولی از خدا تو این عید عزیز می خام به حق شهدایی که مثل گل پاک بودن و درجوار رحمت حق دارن روزی می خورن ...بازم همه چی برگرده ...بازم زیارت رسول خدا (ص) و حج قسمتمون بشه بازم بریم نماز جوار رسول خدا (ص) و برای همه دعا کنیم ...بازم تو صف کنار خونه ی خدا طواف کنیم و لبیک اللهم لبیک بگیم ..." بازم سوغاتی چینی بخریم!"
رفعت اسلامی رو فراموش نکنیم ...از خود خود خود رسول خدا (ص) بیاموزیم که درفتح مکه با کفار چه کرد ...

" یاعلی"
۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پروانه ها روی سرم می رقصیدند و بال می زدند و شمع ها از حسودی سوختند ...شمع هم شمع های قدیم!


در آمدم از پشت ماه که ابر به شم گرفته بود ...
دیدم که ماه دلش با من نیست ...
مثل نسیم خرد شدم و رفتم!...
.........................................
پیوند دو ابروی تو ...برای قلب من مبارک نیست ...
دهها تپش اضافه گرفتم ...تورا خدای اصلاحش کن ...
.................................................
بین نگاه ما دو زنجیر عشق ...همیشه در ارتباط بود ...
من کورشدم ...چراکه تو با یکی دیگر مثل خود ...بازگشتی !
................................................................................


یوسف از سر به چاه نیفتاده بود ...می دانی ؟
همیشه روی دو پا آمدن بهتر است !زنده می مانی!
............................................................
خراب شد دل من ...چون جای خرابکاری مثل تو شد ...
عادت کرده بودی از قدیم ...بتو می گفتیم چترباز!
............................................................
مزار شش گوشه ات و نوازش قلب من ...
کجا روم ؟آرامش نیست!دنیا یک طرف ..مزار شما جای دیگریست ...
................................................................................


هفت:
نشسته بودم ...تعطیلات عید بود و من در کاظمین روبری حرم شما  نشسته بودم .از آن سال ها گذشته و نمی دانم آنجا هنوز پروانه هست ؟هزاران پروانه بود که ...تا می نشستی دوره ات می کردند ...انگار می بوسیدندنت ...چقدر زیبا بود ...
شب کنار حرم شما و عزاداری با هیئات مذهبی ...مدت کوتاهی بود ولی برای صاف شدن دل کافی بود ...
گفتم بیرون بنشینم گفتم داخل بنشینم ...گفتم کنار پروانه ها بنشینم و نشستم ...یک داغ دل داشتم ...نمی گویم ! ...
باچه بهشتیانی آمده بودم !
...امروز بعد چند سال خندیدم و گفتم ...خوش به حالم خوش به حالم که وقتی در حیاط نشسته بودم میانه ام با پروانه ها خوب بود ...با همه خوب بود ...خوب خوب خوب ...وهیچ کس نمی دانست
درون من درون من آتشفشان است ...جز تو!

هشت:
ترومپ!
باید انگار به یک بدبختی حمله کنی ...
هرکه روبرویت باشد حالا یا هیلاری یا مثلا مکزیک!
نه:
بابا پژو:
یه میلیارد ! خیر شو ببینی!هت صد و پنجاه قیمتشه ! اینجوری که تو پرداخت می کنی...صد و پنجاه هم سودش برا من!
مامان بنز:
نه نشد!همه شو نقد بگیر!این بچه تو این مملکت هیچی نداره!فقط دوبی یه ویلای درب داغون داره!یا ازش چک بگیر که بوگاتی مجبور شه بپردازه!یانقد!
پراید:
مامان !مثل اینکه من پسرتما؟
مامان بنز:
بلهپسرمی!خودت جوون قشنگت نوی نو تمیز بیارزه با آپشن 50 میلیون تومن!زن و بچه ات !هرکدوم یه میلیارد می ارزنحالاچه جوری خدا میدونه!حالاهوس بی ام دبلیو خریدن کردی!
پراید:
پس ارثم چی؟
مامان بنز:
ارث؟من و بابات هنوز زنده ایم!این پارکینگ و پارکینگ قیطریه هم هس..چرا افتادی به جون این!؟
بابا پژو:
پراید !من بی ام دبلیو رو به خود شرکت فروختم!700میلیون!سی صد و پنجاه شم مال تو!حالا ارثم نه!کادو!
مامان بنز:
آخه پژو تو جواب تیبا رو چی می دی؟اونم بچه ی ماست ؟اه!
بابا پژو:
توام جواب تیبا رو بده!پس این همه پول از کبری 11 می گیری چی شده؟

........................................................................................

ده:
رهبرم ...دوستت داریم و نمی گوئیم ...و درعمل هستیم ...
آنانکه زبان عشق ندارند ...انگار بهترند ...

.....................................................................

یازده:
بعضی بزرگترا حالا تو محیطای مختلفم هستن...از وقتی که متوجه می شن بزرگن ...شرو ع می کنن به تهدید!" می کشمت!اگه به مامانت بگی!دیدی بچه ای!" بنا براین تو همون محیطا عده ای رشد می کنن با آرزوی یه روز بزرگ شدن!و مقابل اون بزرگ واستادن!
حالا معلوم نیس داستان چطوری بشه ولی یه عده بزرگ دیگه ام هستن "کی تو رو اذیت کرده؟گوشه ی چشمت چرا کبوده؟زورت به بچه می رسه؟تحویل گرفتی ؟جرات داری یه بار دیگه ای به این بچه چپ نگا کن!"
این دونوع بزرگتر دربستر تاریخ تو جامعه تو زندگی ما ...حتی تو موسیقی ما!تو فیلم فارسی!توسینمای بعد و بعد و بعد همیشه بودن!
اولی یه جور دیگه فراموش شدنی نیست!دومی یه جوردیگه !
رستم بودن شیر بودن قهرمان بودن شهید بودن ...
واولی هیچی!هیچی هیچی هیچ جا ...هیچ کس!بچه های امروز زیر اسم خیلی از دومیا تو کوچه ها دارن فوتبال بازی می کنن و خیلی جاها دیگه قلدری گروه اول مریضایی که هیچ دکتری درمونشون نکرد جززور!دیگه ورافتاده ورافتاده ورافتاده!
دوازده:
سلام ...می آئی و دلم روشن است ...
به میلیون صدای پائی که زندگی می کنند با همین فکر...



۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۵۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

و بی تربیت بودی !...در حالی که داشتی با نامزدت تلفنی صحبت می کردی...آدرس خانه ی ما برایت مهمتر بود!


یک:
سربه بیابان زده ام ...که دیگر بیابان نیست!...
صدها مثل من ...آواره ی امثال تو دارد ...گریخته!...
دو:
اگر بخندی به حال من ...
دلم می لرزد و باز عاشقم...
" دلقک ندیده ای؟!!!"
سه:
بت می پرستم و به بت پرستی امثال من ...شک نکن!
روزی چند بت خراب می کنیم و...درنهایت ...درجستجوی خدائیم!


چهار:
روی شانه های من نشست قاصدک ...
تا به دست بیاورم ...
رفت...
مثل تمام شانس های زندگیم ...فرار کرد!
پنج:
درنگاه تو ابروی من پراست ...
پراست ابروی من. ...
نشانی این است که ...از تو خالیم!...
شش:
مزار شش گوشه ات بوی وطن ام می دهد ...
از بس که شهیدان نینم ...به زیارت ات آمده اند ...


هفت:
از حرف های چشم هایشان پرم ...از آن دردل های آن چنانی ...از نادیده گرفتن ها ...از دیده نشده ها ...
دیروز داشتم می شمردم که کلاس تمام شود ...دو دقیقه مانده بود ...چشم آبی و سخت کوش را صدا زدم " اینها اسم هایی ست که برای خودم دارم" بعد گفتم بچه ها برایشان جیغ و هورا بکشید ...کشیدند ولی چشم های " اول و مهربان " پرشد گفتم عجب غلطی کردم !وبعد گفتم نه برای خودتان هم جیغ و هورا بکشید ...زنگ که خورد گفتم بگذار امتحان کنم !دوسه تایشان را بغل کردم و یک هو دیدم همه اشان آمدند تا مرا بغل کنند ...ده دقیقه طول کشید تا برسم طبقه ی اول ...حالا بگذریم که روزهای دوشنبه چطور است!سه تا دو طبقه می روم و سه تا سه طبقه با پله های قدیمی که دور از جانتان زنگ اخر دیگر به بیهوشی می افتم ...
داشتم می گفتم دیر رسیدم پائین ...زنگ زدم به آژانس!و نشستم تا بیاید ....
ساعت 7 منزل بودم یعنی یک ساعت بعد ...عشق داخل خانه مو مشکی ست و قیافه اش با تمام آن هایی که می شناسم متفاوت است ...مرا بوسید و لباس هایم را جمع کرد ...گریه ام گرفت و باز گفتم: مادر خوبی نیستم ..مادرم کت لت و سوپ پخته بود ...خوردم و گریه کردم ... و قرص هایم را با اشک فرو دام ...
شب نمی توانستم بخوابم ...من اصلا آدم خوبی نبودم !!!چون برای فلانی و فلانی و ...دخترم ! چه کار می توانستم بکنم ...خودم هنوز مشکلات فراوانی داشتم!!!...ساعت دو شب دیگر بیهوش شده بودم ...وفردا روز کارهای دیگرم بود!....
هشت:
ترومپ!
مقایسه ی شناختی بین ما و یواس ات خراب است ...خراب !
دستی بجنبان!و بگو!....با 7000تومن در آمریکا چه می توان خرید؟!
نه:
پراید:
مامان!بی ام دبلیو خانم می گن!ناهار قورمه سبزی بخوریم بهتره!
مامان بنز:
بی ام دبیلو خانم بیخود می گن!ایشون اینجا مهمون هستن!هرچی صابخونه بگه ! صابخونه منم!
بوگاتی:
وا مامان جون!ناراحت نشی ا!ولی از هفته ی گذشته تا الان که اقای مدیری بی ام دبلیو خانم رو به ما بخشیده شما تازه شدی این؟بعد بی ام دبلیو خانم شده این؟یذره کوتاه بیائید دیگه!
مامان بنز:
چی؟منو قدیمی فرض کردی؟منو با نرخ دلار مقایسه می کنی؟ایتالیائی کورشده!زنگو بزنم مامانت بیاد ورت داره ببره؟
ننه خاور:
دبس کن دیگه بنزی!یه ناهار می خای بپزی!کوفته بپز تمومش کن!مگه تو پژو رو از این خونه بیرون ننداختی؟دیگه چی می خای؟بیچاره پسرم شبا خونه ی خاله ش می خوابه!اونم چی...سه تا خونه داره!
مامان بنز:
ای که هرچی می کشم از دست پژو می کشم!ده هزار تا پیامک وا سه ی اول مارکت فرستاده باور می کنی؟که چی؟خودشو بدبخت کنه!


ده:
رهبرم ...
دست علی (ع)...به همراه ملت ماست ..هنوز ...
قرن ها اگر که بگذرد ...علی (ع) در ولایت خود شاه و ما ...چون رعیتیم ...



یازده:
یعنی بعضی امون تو قضاوت و ترور شخصیت بمبیم!
بنده خداطرف نیس ! یا حالا ما داریم غیبت می کنیم و همه چی فراهمه!جوری می کوبیمش ...جوری می کوبیمش که نعوذو بالله اگه دریه مقام بالایی هم باشه دیگه نتونه پاشه! بعد تو مرحله ی بعد یکم مظلوم نمائی می کنیم و می گیم ماکه نمی دونیم تقصیر گردن راوی!
قربونتون همیشه یه دادگاهی خدائی پیغمبری جائی رو در نظر بگیرید که شاید طرف بره اعاده حیثیت بکنه ...
اصلا این چه طرز کوبیدنه؟طرف با آسفالت خیابون یکی شد!حتی طرفداراشم شک کردن و نتونستن جلو بیان!
یه تکون بخودمون بدیم بدنیس!این رو همیشه تخریب برادر دینی بگیریم ...که تو فضای مجازی اثرش صد برا بره!
نکنیم ! خیلی کاربدیه ....دنکن دیگه!

دوازده:
ممنون از اومدنتون و دیدنتون


۲۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دل و قلوه!...


یک:
از قلبم رها شدم و رها شد قلب من ...
دیگر به دست های من چه مربوط ...درد قلب!..."من"!
دو:
روی آب می رفت برگ و فکر من ...
پیش تو بود ...وتو سوار اتوبوس ...
تا تهران ...بی من!...
سه:
چطور سوزاندی مرا و دیگر به دانشکده نیامدی ..." استاد"!
لیسانس گرفتن بی تو ...درد دارد می فهمی؟!!!


چهار:
سنگ بود دل تو که قلب چشم مرا می شکست هردم ...
چطور بگویم انسانی!که کارمن هر لحظه ...گریه کردن ...بود!
پنج:
از بوی تو رها شدم ...آن گاه که غرق آغوش نسیم رفتم...
خیانت این گونه ...وفای به " مادرم" بود!!!
شش:
مزار شش گوشه ات بی کلام ...صدها کلام می گفت ...
کجاست دیگر مزار دیگری که بگوید چنین کلام ها ...


هفت:
ایستاده بودم پشت به ادبیات ...بی ادب شده بودم ...پشت کرده بودم به تمام حروف!به تمام عشق های دو نفره!به تمام کلمات موزون!به نثر مسجع !به شعر قدیم و نو ...به شعر آزاد ...به شعر سپید ! به ادبیات دو بیتی !به غزل و هرچه قصیده!که بود!...
به همه پشت کرده بودم وتو فقط و فقط تو ...بی هیچ دنیایی روبروی من ایستاده بودی ...هیچ میان ما نبود ...حتی نگاه ...حتی لمس کو تاهی ...اتفاقا حتی صرف یک چای !حتی صدای هم را هم نشنیده بودیم!حتی بوی هم را هم نبوئیده بودیم!...
تو یک نوشته بودی ...یک گزارش از زندگی خودت و مسخره ترین و خنده دارترین مرگ کلمات ...میان نوشته های تو بود!خودت را مصرف کرده بودی و همان لحظه ...حتی از بین رفته بودی!مرده بودی!................
شدم یک بی ادب !کلمات را ردیف کردم و تورا توصیف!...
کدام بودی؟عشق؟کلمه ی موزون؟بازی با کلمات؟نثر مسجع؟شعر نو؟شعر آزاد ؟شعر سپید ؟دو بیتی ؟غزل؟...
وچقدر بی ادب شدم!شدم نویسنده ی تک بیتی های توصیف گر تو!توی گزارشگر خود!کجا؟درفضای مجازی!بی هیچ بیننده ای!...می ریختم وجود خودم را و می سوختم! بی هیچ آماری!...
سوختنم سوختن اخبار بود!مثل اخبار دیروز ...مثل تمام داستان های قدیمی ...وجالب اینکه ...اصلا تویی وجود نداشت!...
درانتها هیچ هیچ هیچ در انتها بود!
بغیر از بی ادبی !بی ادبی در ادبیاتی که مردم می شناختند ...
وزمان بررسی روانشناختی من...
پشت همه ی کبمات من ...من ...من ...من ...دیوانه بودم!!!!
هشت:
ترومپ!
میان کله های بزرگ دنیا!کله ای مثل تو نیست!...
ای کله بزرگ !کله ات کله که نیست!!!
نه:
مامان بنز:
icant  speak english..ican  speak  germany!!!bmw...undertand?
بوگاتی:
وا مامان جون!این بنده خدا که خودش آلمانیه ....خوشرو کن آلمانی حرف بزن دیگه!
مامان بنز:
دخترم اینا ...چینی ان مال خود آلمان که نیستن!
بابا پژو:
اومدم!اصلا باهاش حرف نزنین!براش یه پارکینگ گرفتم تو نیاوران!
مامان بنز:
اه!میترسی ما بهش بگیم!ازت بدگویی کنیم ...از سن و سالت می ترسی؟
بابا پژو:
به خاطر شما حسود خانم!40 ساله داری با من زندگی می کنی بلکم بیشتر!این بدبخت تو پیری من پوله! می فهمی پول!
مامان بنز:
پس من چیم؟لابد عشق؟اینو بگی می فهمم دیگه داری زرمگی می کنی...
ننه خاور:
عروس گلم!" بی ام دبلیو" برات یه سرویس گرفتم!
بابا پژو:
این وسط شمارو کم داشتم ننه جان!
بی ام دبلیو با صدایی بسیار ریز:
ببخشید ...wc کجاست؟



ده:
رهبرم ...
فرمان شما ...اگر به قیمت جان ممکن باشد ...
ما معتقدیم ...
چون فرمانبر مهدی (ع) هستیم ...



یازده:
یه جایی پارک کرده بودیم تو تهران ...تو همین تهران ...که روی تابلوهای احادیث و...
با سو استفاده از مکان نوشتن ...شماره تلفن برا فروش کبد و مغز استخوان و کلیه و این ها بود...
باور نمی کنیم که این چیزا تو شهرما عادی بشه!یا بالفرض تجارت اعضای بدن !
جایی دیگر ...بسیار عجیب آقایی نشسته بود ند و کارشون همین بود ...بسیار خونسردانه و راحت ...تجارت اعضای بدن!چنان از این تجارت حرف می زدند ...که البته برای کسی که نیازداشته باشه و پول ...این حرفها بسیار عادیست ...
از طرف دیگه ما بخشنده ترین کشور درهدیه ی اعضا هستیم...ما می تونیم اون کارو نکنیم!!!
خدا اگه دوتا کلیه داده و یکیش بدرد مون نمی خوره ...دلیل نمی شه یکیش رو بفروشیم!
بازم خودتون می دونین!
" رزق و روزی از خداست " ...." پس "فرهنگ کارچی؟" واین ها ...بله!
............................................................
دوازده:
امروز خبر دردناکی شنیدم ...خبر فوت آقای بهرام زند که واقعا صدای ایشون یکی از بهترین صدا ها در دوبله ی ایران بود ...روحشون شاد ...جاشون تو بهشت باشه انشالله ...



سیزده:
منتظرم نباشید ..دوروزی نیستم...




۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پوپولیسم ...توپولیسم و ماجرای دنرکباب های ستارخان!


یک:
موقع بوسیدن گیسوی تو ...چشم من در خواب رفت ...
خواب از چشمم نرفت از عشق تو ...." دیگر "!
دو:
کلاس برتر چشمت ...درخماری ...
وای از چشم درشتم !...
که می خواست چشمت را بنوشد!...
سه:
بیرون از کاسه ی سرم دنیا جریان داشت ...
داشتم پودر می شدم از تمامی جسد خویش!...
وتو هنوز داشتی با بهار! عشق بازی می کردی!!!


چهار:
به رنگ قهوه ای چشمت اررادت داشتم ...
موقع خوردن هر قهوه ام ...از جا بر می خاستم...!
پنج:
سرم پر بود از انقلاب قلبم ...
کشته بودند دیکتاتوری مثل تو را سلول هایم ...
وتیر می کشید سینه ام ...!
شش:
مزار شش گوشه ات یکی نیست درجهان؟...
یکی بیاید و تک نبودن تورا به من عاشق تابت کند ...


هفت:
نبود و خانه ساکت بود وپنجره ها باز بود و من تنها ...
می خواستم کار ی بکنم تا تمام عطرش را داشته باشم ...رفتم سراغ کمد لباس ها ...مرتب و تمیز توی کمد آویزان بودند ...مثل بلاتکلیفی!...
رفتم سراغ کشو همه چی مرتب بود ...لباس های زیر!...
یادم آمد !...
رفتم سراغ سبد رخت چرک ها !...
دستم را انداختم ویک جفت جوراب را پیدا کردم ...اشکم در آمد!...بوئیدمش ...!
خیلی تمیز بود و بی بوتر از ج.راب های پدرم!بود ...اول دلم نیامد بشورمش!ولی بعد بردمش دست شویی و شروع کردم به شستن ...
هربار که چنگ می زدمش بوی مایع دستشوی بیشتر می آمد و اشک هایم بیشتر!!!
هشت:
یادت باشد که دنیا بی ترس ارزش ندارد ...
اگر از ما بترسی ...خیلی ارزش ها یادت می آید!
نه:
آقای دکتر:
ایشون دچار شوک شدن ! از لباشون پیداست!
مامان بنز:
اه آقای دکتر!بگید سپر!لب چیه؟
پراید:
مامان جان!آقای دکتر می گن چن جلسه باید زیر برق باشن !
مامان بنز:
بیا اینور ببینم!آقای دکتر آقای دکتر!
پراید:
مامان چرا باور نمی کنی باباپژودچار شوک شده!
مامان بنز:
خوب می شی پژو جون!منم دی شب " بی ام دبلیو"ی جدید از دور همی می بردم !اونم تو صد سالگی همین جوری می شدم!ولش کنید...بی ان دبلیو رو تحویل بگیره خودش خوب میشه!
بابا پژو:
ددددددددددستت در نکنه .....مممممممم هران ممممممدیری!



ده:
رهبرم ...
سراغ معجزه نمی رویم !...چراکه معجزه هرروز اتفاق می افتد ...
برای ملتی که عاشق مهدی (ع) ست ...

یازده:
یعنی یه زمونی بود که موبایل نبود و اینا !پسرا نامه می نوشتنا ...نامه!از اون نامه هایی که تو قابوسنامه هم نبود!
مردا کل شعرای حافظ و بقیه ی شعرا رو از بر بودن!" پدر خود من و برادرام یه شعرایی بلد بودن ما اصلا نمی دونستیم اینارو کی گفته"!!!
اما زمان حال که دوره ی کامپیوتر و موبایله ...ادبیات دیگه به چه دردی می خوره؟
" قبلنا دخترام معنی شعرارو می دونستن!!!"
رفته بودیم یه مهمونی پسر بچه ها ترانه هارو می خوندن بعد نمی فهمیدن ...هی می دویدن جلو دخترا بهشون می گفتن: دیوونه !!!
فقط مدل گفتنشون یه طوری بود که آدم می فهمید ...اینا دارن اون ترانه رو باز خوونی می کنن!
" جل الخالق ما چی بشیم؟"!!!



۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وبرای ازدواج پول نداشتم ...به تو دروغ گفتم که ...عاشقم!


یک:
دریافتم که بی تو هیچم ...هیچ!
گرچه کنارتو هم ...هیچ ...درهیچم!...
دو:
ویک تومان ارزشی ندارد وهیچ ...ولی هست !
آنقدر هیچ که مقابل دلار بایستد و بگویند ...پنج هزار و دویست!
سه:
قدر تو ندانستم و تو گذاشتی و رفتی ...
و در آئین مرده پرستی !هزار بار قهرمان بودم!
چنان گریستم که ...برگشتی!


چهار:
وروی کت تو ...یک بوسه بودم ...
نه جای رژ لب!
....
هیچ نشانه ای از من نبود...
دوستم داشتی وهمیشه مرا ...از آستین راست می پوشیدی!
پنج:
نمی دانم این چه رسمی ست که زن ها در عشق مردها غلو می کنند ...
نگاهشان را خیلی جدی می گیرند ...
صحبت هایشان را خیلی جدی می گیرند ...
ولی درنهایت ...برای آن ها ...
زنی هستند خیلی معمولی !...
شش:
مزار شش گوشه ات را به دست خود لمس نمی کنم...
هزاران نفر زیارت تو آمده اند ...دست هایشان دست من است ...


هفت:
دریغ ! داشتم کیف می کردم و رادیو گوش می دادم که شروع کرد به حرف زدن !:
خانم شما هرروز این مسیررو می رید؟نمی خواستم جوابش را بدهم گفتم:بله!ادامه داد: چرا دخترم رانندگی نمی کنی؟روزی 15000تومن پول کرایه می دی؟...تعجب کردم مگر آزانسی نبود؟خوب من که حرفی نداشتم! یعنی دلش برای من می سوخت؟...ادامه دادم: نمی تونم!گفت: چطور؟الان همه ی خانم ها خودشون چرخ زندگی رو می چرخونن!صب پا می شن بچه رو می برن مدرسه !ظهرم که میشه بچه رو از مدرسه می آرن!...الان کجا می ری؟بی حوصله دهانم را چرخاندم " مدرسه"!ادامه داد:یاد بگیر !...واسه ی خودت می گم!...روی صندلی چرخیدم و گفتم: " بله" !یکهو خندید و گفت: اگه بخای خودم یادت می دم!دوبار کناردس من بشینی یاد می گیری ...دختر خودم 3 جلسه ای یاد گرفت!می خای؟...
یاد گواهینامه ام افتادم که از سال 80 توی کیفم خاک می خورد ! حالا چه بگویم بگویم 16 سال است شاگرد اول راننده های تهران بوده ام ؟ بی هیچ خلاف و آزاری به جامعه؟!!!ادامه داد: شماره بدم؟
دیگر داشت حرصم در می آمد ولی خونسردانه گفتم: اگه خواستم زنگ می زنم آزانس!
دستش را روی بوق گذاشت ...یک خانم با خودروی شاسی بلند داشت خیابان  را ورود ممنوع می آمد ...دندان هایش را روی هم فشار داد وگفت: ببینش ...همینه دیگه!...
لبخند زدم ودیگر خودم را با موبایل مشغول کردم!
هشت:
بدون در نظر گرفتن تفاوت های فردی !
نگاه کن ببین که دو جامعه چقدر شبیه هم اند !
نه:
پراید:
مامان!گریه نکن!بیا!چقدر وا سه ی تیبا گریه می کنی؟
مامان بنز:
کی گفته واسه ی تیبا گریه می کنم؟مگه تیبا چشه؟دارم پیاز رنده می کنم!
پراید:
آخه تیبا بچه اش مریضه!گفتم شاید برای تیبا گریه می کنی!
مامان بنز:
چی؟مگه بچه ی تیبا مریضه؟آخه چرا تو این خونه کسی چیزی به من نمیگه؟
بوگاتی:
نه بابا!چیزی نبوده!یه عمل جراحی ساده بوده!باید اتاقشو عوض می کردن!
مامان بنز:
چی اتاق بچه؟خاک تو سرم!ببین بچه ام چی کشیده؟پراید زود باش از طریق آی مو بهش زنگ بزن!
پراید:
مادرمن!تو همش فکر خودتی !یه روز آلمانی یه روز ایران!از دختر بد بختت تو کانادا خبر نداری؟
مامان بنز:
پراید قبلا از اینکه بکشمت!آدمت می کنم می فهمی؟" زود باش"!!!


ده: رهبرم ...
در ذهن مردم جهان نمی گنجد ...خوش بختی ما ...
هستند و لی نه مست مثل مردم ما ...
ملت ما مست عشق آل علی (ع) ست ...
یازده:
بعضی ا ور شکست که می شن تازه یادشون میفته چن نفررو استخدام کنن با حقوق بالا!این یه شگرده برا اینکه رقبا متوجه زمین خوردنشون نشن!
بعضی ا ورشکست که می شنتازه شرو می کنن به خریدن!می گن آقا بریم چن میلیارد خرید!منی که واسه 500میلیون قراره تقاص بدم تو زندون...خوبیت نداره!بذار برا چن میلیون باشه!
بعضی ا ورشکست می شن تازه می رن بالا شهر می شینن!بعد فامیل می گن:وا اینا که داشتن ورشمست می شدن؟پ چرا رفتن ویلایی شهرک غرب/ای بابا همه ش شایعه بوده!
بعض یا ورشکست که می شن تازه از دولت انتقاد می کنن...که چه جامعه ی کثیفی!چه اختلاس هایی ! چه بخور بخور هایی ! مارو ببین!نشونه ایم!!!
بعض یا ورشکست که می شن تازه می فهمن دوس و دو شمن یعنی چی؟!اونایی که کنار سفره ی بازشون می خوردن و اول از همه شروع کردن به ناسزا گویی!...
بعضی ام مثل ما کارمندا !اصلا چی داریم که ورشکستم بشیم!!!!...
.........................................................
دوازده:
یه تشکر از کل دوستای فضای مجازی که همه شون واقعی ان ...وشما و شما و شما ...
وبلاگ سروناز مال خودمه و چون کل اسامی زیبایی که من می خواستم انتخاب کنم قبلا نام وبلاگ بودن ...من نام سروناز رو اونجا انتخاب کردم ...
اونجا گلچین اینجاست ...
" جل الخالق"!


۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

اتفاقا دوست دارم اینجارا کسانی بخوانند که ...ادبیات را دوست ندارند!


یک:
درریختم جام خویش را به کام خویش ...
سوختم ...از آتش و نگفتم طعم عشق تو ...
دو:
کوبیدی به در و بی بهانه آمدی ...
بهار!...قربان سادگی و خاکی بودنت...
سه:
روی میز 4 فنجان و سه نفر زنده بودیم ...
چهارمی بودی که مرده بودی و ...قهوه قاجاری هنوز ته نکشیده ...
مانده بودیم دلیل چیست و کدام قاتل!!!
به تو نگاه گردیم که دیگر حلقه ی ازدواج نداشتی !!!


چهار:
کناردریا هزار موج ریخته و من دیوانه ام ...
که به یک موج موی تو ...در آویخته ...
پنج:
پزشک نبضم گرفت و هیچ نگفت و گذاشت رفت ...
از من که نبض هیچ ندارم چه دیده ای؟!
شش:
مزار شش گوشه ات را که خاک ...خاک نیست!...
که سرمه می کنم به دوچشمم ...نور نور می بینم ...



هفت:
وزینب تنها ...و زینب بی پای پوش ...وزینب بی هیچ اندیشه ای ...
تا چند شب پیش انگار دغدغه اش بود که کدام پسر دامادشودبا کی؟تا چند شب پیش دغدغه اش این بود کدام دختر عروس شود با کی ؟تا چند شب پیش دغدغه اش این بود که وقتی وارد کوفه شد چه کند؟!...
واکنون...
هیچ کدام نیستند ...هیچ کس نیست ...
کدام دامادی ؟ کدام عروسی؟دیگر بعد علی اکبر (س) و علی اصغر(س) دنیا نباشد ...بعد خود حسین (ع) هیچ کس نباشد ...چطور بی سر مثله شده مثل دوران جاهلیت ؟مثل دوران هیچ هیچ؟مثل زمان صفر صفر؟آه انگار هزار سال همه چیز به عقب برگشته ...راستی رقیه کجاست؟وای وای وای واینجا بود ...همین جا که مرد حادثه نشسته بود ...یزید .
چه ها که نشنیده بود ...زینب (س) به خود می گفت : هیهات ...هیهات ...هیهات ...
ولی آن طرفتر زیر خروارها خاکستر اتشی روشن بود ...آتشی که می رفت تا جهان را بسوزاند ...
آتش عشق آل علی(ع)....
هشت:
ترومپ!
خوب پیدا کرده ای تا بفروشی اسلحه!
بفروش ...حتی فردای جهان برای تو هم ...قابل پیش بینی نیست!
نه:
مامان بنز:
ای وای نمی دونم طلاهامو کجا گذاشتم؟!من که طلاهارو با خودم آلمان نبردم!
پراید:
مامان ! به خدا من این النگو هارو پارسال برای بوگاتی خریدم!
مامان بنز:
عزیزم1چرا چرند می گی؟من دنبال طلاهای خودم می گردم!
باباپژو:
بیا!
مامان بنز:
خوب که چی؟اینکه...آهان رفتی سرخود طلاهای منو گذاشتی بانک کارگشائی چقدرم گرفتی ؟10 میلیون؟
بابا پژو:
بابا ببین چقطلا داشتی؟انقد دادن!
مامان بنز:
زودباش سهم منو از " یامیلو" بده!
بابا پژو:
ای وای بوگاتی !کمک!


ده:
رهبرم ...
چه بسیار کسانی که درحسرت زندگی ما ...
هنوز نمی دانند آل علی (ع) کیست ...

یازده:
ببخشید که نتونستم بنویسم شاید روزهای بعد هم نشه ...
دوستون دارم ...



دوازده:
بابا چقد خوشگلید ...
قدیما زنان روس درصدرجدول ...زنان ایتالیائی درصدردوم و زنان ایرانی درصدرسوم جهان بودن ...الان همه ی جهان باورکنند که صدراولی به ایران رسیده وواقعیت دارد!
چند شب پیش دم دریکی از کنسرت ها داشتم قدم می زدم!که به این نکته رسیدم و دوس داشتم همین طور باشد تا انتها ...ولی یه جایی یه چیز عجیب دیگه ای دیدم که نگو!دریکی از رستوران های مشهور بالاشهر مسئول دریافت تقاضا بانویی بود که روپوش سر نداشت ! و جل الخالق!
جالب بود که چند بارهم یک چنین مواردی را در خیابان دیده بودم و هیچ کس انگار این خانم هارا نمی دید!
ترسیدم! وگفتم ای وای اگر زیبا رویان ایرانی درمملکت خودشان دیده نشوند ...آه آه آه ...می فهمید که؟
" حالا نگید بعدا هیچکی نبود به ما بگه ای وای خوشگلیمون از دسمون رفت" واللا !


سیزده:
خدمتتون عارضم که خیلی خیلی دوس داشتن من عضوی از بلاگفا باشم ...شدم ...
بلاگ " سروناز " در بلاگفا بخشی از نوشته های اینجاست ...
۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی