یک:
بهار عشق تو آمد و یوسفم شدی ...
حتی تارهای موی سپیدم فهمید ...خوشبخت شدم ...
دو:
کنار دریای موی تو ...مست بوی بارانم ...
آتش به جان ساحل چشمم ...بی خیال!...
سه:
کورشدم که نور تو را دیدن ام نمی آید...
هزار خورشیدی ...ولیک من در سیاهچاله های کهکشان ...درگیرم!
چهار:
خریده ام دوشمع سپید با بوی یاس برای سفره ی دلم ...
تا صبح می نشینم و با یاس ها درد دل چه ....شیرین است ...
پنج:
نگذار که زبان دلم ...زبان لیلی باشد ...
هزار زخم خورده و هزار زخم ...تا زنده است ...
شش:
مزار شش گوشه ات را فدای یاحسین(ع)...
نوشتم و در آخر کلام ...انگشتری نجف فرستادیمم!!!....
هفت:
دوستتان دارم ...
ماه زیبای شعبان مبارکتان باشد ...انشالله ...
درخدمتتان هستم روزهای آینده ...
چه باشد که برای همه ی ما روزهای خیر و خوبی باشد ...
از علی (ع) انگشتری ای نتبرک به حریمین شریفین به دستم رسید ...دیگر چطور ندارد ...شفا بود و شفاهست ...
بهترم و به کارم دیگر خواهم رسید انشالله ...



امروز داشتم فکر می کردم که هرچقدر مقام انسان بالاتر می رود ...چه می شود؟
برخی از ما نمی دانیم با خود چه می کنیم ولی بعضی در گذشته و حال ...
الاحقر بوده اند ...وبعضی بالاتر العبد ...خدایشان بیامرزد و ان ها که زنده اند نگه دارد ...