بی شمس

ادبی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

room!no.9!

یک:

روی تمام بانوان آسمان سیاه!

شام بوی کباب می آمد و ... گندمزار سوخته بود!

دو:

از ان جا که عشق تو ... دو میلیون هزینه داشت!

مهتاب رفت تا ستاره هاش ... بفروشد!

سه:

چون عنکبوت در تنیده ترین ... " کشف خودم"!

تیغ تو هم نمی بردم! " خشم صاعقه"!

 

 

 

چهار:

بلیت جهنم به هیچ فروش نرفت!

به رایگان همه بردند ببینند ... جهنم!

پنج:

بعد از اینکه فریاد من " خفه شد"!

دریا سرش را بلند کرد و گفت" لیلا کو؟"!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین (ع) فرو ختیم!

خدا خرید ! وجب وجب به قیمت دنیا!

 

 

 

هفت:

یک/

داشتیم دریک رستوران شیک در کره شمالی ... زیتون پرورده و باقالی قاتق می خوردیم ... به دلتان نیفتد " ماهی شور کولی".

گفتند : وقت قطع برق است!...و یک عدد شمع میان ما روشن کردند ... به رسم عشق ؛ و درنظر نگرفتن تیغ ماهی...قرار شد در زیر نور شمع ... کله ی ماهی توی دهنم من! و ببخشید دم ماهی توی دهن تو .. تلاش کنیم تا................. به لب هم برسیم!

فکر بد نکنید!درهمین قلمبه کاری ... ناگهان برق وصل شد!خوب است که به همین راحتی در کره ی شمالی نمی توان عکس گرفت!

آفرین!

دو/

در اندونزی با شلوارکی که مادرمان از بازار تهران خریده بود می گشتیم ... چه می دانم متتخصص " جت فلائیم"!

دوتا از پسرهای قدیمی دانشکده از ان سو سو ل ها اصرار کردند: بیاآموزش بده! دیدیم چند تا از بانوان هم کنجکاوند!

شلوارک مامانی را در نیاوردیم که فکر نکند ما اصالتمان را سر ثانیه گم می کنیم!

هم چنین که با سوسول ها به ارتفاع برج دوبی فواره شدیم!از پائین صدای ظریفی گفت: ماشالله بچه شمرون!

واین چنین بود با ان دو تا بچه سوسول یک ساعت پریدیم!

سه/

وای که چه بگویم از زیبائی های دماغ!... نه فکر بد نکنید ... الحودالله در فرانسه دماغ ژرار د پاردیو یعنی دماغ!و اصولا شگم و دماغ!

و این را بگویم ...نه اینکه فکر کنید من... ژرار دپاردیو ام! نه نه نه!

من چه طور بگویم ...جز ان دسته از کسانی هستم که از خوردن چاقو به دماغ حمایت نمی کنم!و درست برعکس... مخالفم!

برای شعار تبلیغاتی اینده!: نه به جاقو به دماغ... نه به مالیات اضافه پزشکی ... نه به اقکار منفی ...

من خوشگلم... من ژرار دپاردیو ام!

لطفا به ژ. د. پ. رای بدهید!

چهار/

ما داشتیم در کوچه برلن لندن جوراب می فروختیم!

که دوبانوی محترم رو پوشیده تمام جوراب های مارا خریدند!

ساعت 4 رفتیم کبابی رضا هاید پارک! سر فامیلی یک سیخ کباب مفتی خوردیم و بعد 9 شب رفتیم دو کلمه درس بخوانیم!

تازه داشتیم به اب و هوای لندن عادت می کردیم که بنشینیم و درسهایمان را بخوانیم تا ترم یکمان را بگذرانیم...

هیچی دیگر ! بیبی سی اعلام کرد کرونا آمده!

هرچه فکر کردیم دیدیم راهی جز ازدواج نداریم ... هم بمانیم و هم ادامه تحصیل بدهیم ...

!!!

پنج/

باران دیگر توی صورتمان نمی بارید!

ما دوعشق قدیمی... آن قدر بالغ ...که دیگر این افکار برایمان ... کهنه بود!

باید داغ پشت داغ... خنده را فراموش می کردیم ...

دریک نقطه از قدیم مشترک بودیم ... از گذشته های دور...

داغ ما درد ما توی دلمان ... چه ربطی داشت که ... عالم را داغدار کنیم ...

خندیدیم و خنداندیم ... طوری که گفتند : وای بر بی خیالی تان...

نمی خواستیم به غم مجال بدهیم ...

از دریای غم ودرد که برخاستیم ... سنت ما فرهنگ شد...

قرار نیست داغ من ... داغ همه باشد ... البته می تواند ولی ...

زندگی پیشرو... آنقدر که بتوانم درون ذهنم ... دنیای خراب بیرون را ... تغییر دهم!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

با توپ کرونا ... گل می زنیم به هم!

به به! جام جهانی است ... این مرگ و میرما!

 

نه:

مامان بنز:

پراید جرات داری بیا بیرون!... قاب عکس مادر بزرگم" برتا بنز" رو شکستی اونم عمدا! بدبخت دو روز نیست نود تومن شدی!

بوگاتی:

مامان جان ! خرص و جوش نخور ... براقلبت خوب نیست... تازه از بیمارستان اومدی!

مامان بنز:

یه شب اومدی خوابیدی بیمارستان ورداشتی به ایتالیائی برای مامانت نوشتی" اوه بنز شب بیب"!

معذرت می خام یهوئی می نوشتی گوز!

بابا پژو:

بنزی توئی؟ واقعا توئی یا بقول خودت دوست دختر م تو خاطرات دهاتم " ژیان سیبیل"!؟

مامان بنز:

ببین پژو! همین الان دوتا قلم پای پرایدو بشکن تا من به حال اولم برگردم!!!

ننه خاور:

اوووووووووه!چه خبرته؟!پاشو شام بپزاز گرسنگی مردیم ... بانو انقد خشن ... اونم با بچه!

چقد اون ننه اوتول ات رو به رخمون می کشی...؟ خدا بیامرز از بس هندل زد مرد!

بابا بیوک:

یه خبر خوش دارم براتون ... داداش داریوشم همه مون رو دعوت گرفته کیش ... نفری شبی یه تومنم کار و کاسبی!

ناگهان پراید با گریه:

برید همه تون دیگه ... بچه رو برای چی میبرید؟بذارید منم یه شب از دست همه تون راحت باشم ... می خام انقد گریه کنم بگن: غم پدر... پراید!

بابا پژو:

یعنی چی/ تو مردی مثلا؟ چه مفهومی داره؟پیش مامانت کم میاری؟

بابا بیوک:

پاشید جم کنید... یه ساعت دیگه فرودگاه!

 

 

ده:

رهبرم ...

کشتیم قلب خودرا تا نفس دهیم به هم ...

ماهم نفس فرشتگان ... اما انسان ...

 

یازده:

آنقدر غم آمد و آمد و آمد ... شاید آنقدر شکر غم را به خوردمان دادند تا خوردن شکر غم ... جهانی شد!

....

درانکار سریال های کره ای ... تصادفا رسیدم به سریالی غریب ... پر از اغراق ...و نمی دانم شایدهم شبیه سازی شده!

اتاث شماره 9!

دررقابتی عجیب بین فرادست و فرو دست ... در اجتماعی هولناک از جنسیت ضعیف زن ... در مافیا...

دریک حادثه ی علمی درماندگاری تن...خداوند روح فرادست و فرودست را باهم ... جابه جا می کند ...

باعلم این جابه جائی دنیای شان به هم میریزد ...

خدای بازی می کند تا دنیای هردو به تعادل برسد و عدالتی که سالها گم شده ... با تغییر دنیای چندین نفر ... پیدا شود ...

 

.....................

دوستی سالها پیش با انجام عمل زیبائی ... دیگری شد!

آن دیگری شبیه به یک دیگری بود که سال ها پیش فوت کرده بود ...

درجدائی ازهمه ...تنها باعکس تماس داریم ...لحن و صدایش و ...

نکند می شود روح را دزدید؟

از ادم دوپا ... هیچ چیز بعید نیست؟!

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا که یکهو ... یه دستورالعمل اومد ...

بنا براینکه ما از ماکس می ترسیم!لطفا با مادونهای خود پشت ماکس را رصد کرده تا فضائی ها با زدن ماکس یکوقت زمینی نباشند!!!

ما ازخنده پوکیدیم خیمازه کشان رفتیم جواب دادیم:

خیالتونراحت!کدوم فضائی احمقه که ... با هوش کهکشانی خودش کره ی زمین رو انتخاب کنه!!!

و بعدش برای فامیل ..." بهجت خانم جون عزیز خودمون" نوشتیم:

فرهنگ ماسک را جا بیندازید ... نه ماکس!

سیزده:

بخت... رخت مارا برده بود... جائی دگر!

چهارده:

منتظر کتاب جدید من باشید:

پی نوشت عشق از انتشارات فرهوش...

انشالله اگر خدای بخواهد در سایت محترم دیجی کالا عرضه حضورتان می شود...

چون متاسفانه نمی شود اینجا از فضای حافظه عکس گذاشت ... متاسفم که تصویر جلد ... نمی شود...

 

 

 

تصاویر:

از بالا ...مرحوم خانم طلیعه کامران ...

و پائین... جناب آقای واحد خاکدان...

.................................................

دل می رود زدستم... صاحبدلان خدارا...

دردا که راز پنهان ... خواهد شد .... آشکارا!

۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دو اردی بهشت

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

موضوع با اهمیت: مرگ ! کرونا! هسته ای!( خیر ! لا! نو! ) پوووووووول!

یک:

اتاقم تا خدا ... پنجره داشت ولی ... نمی دیدم!

مردمی که روی دوش هم! ... به آسمان رفتند!

دو:

برای کشتن حشرات!از بوی گل دوا ساختند!

ای بسا مرگ!که در بوی گل ... فنا باشی!

سه:

رویم نشد ...درحال عشق ترک تو کردن ... لیلی!

آن چنان نفرتم آمد... که دوان می رفتم!

چهار:

پنجاه پسر در کمین دیدار ... دریا در کشتی!

از خشکی و ساحل چه مانده بود ... حالت مرگ!

پنج:

بوی خون از چشم من آمد ... تو چه می دانستی ...

که همان قطره ی بی رنگ ... خون دلم نیست !!!

شش:

مزار شش گوشه ات را کنار چشم خودم ...

کشیده ام که عالم ببیندت ... یا حسین(ع)

.........................................

باید بگویم که اصلا حوصله ندارم ! همین هفت تارا داشته باشید تا بعدا بیایم اینجارا سر حوصله با عکس و نوشته های دیگر پر کنم!

.................................................

هفت:

یک/

همین طور دست است ؛که توی عالم از جیب این و آن در می آورند بیرون!!!

دوست داشتم کاظم سیاحی باشم توی سریال کر گدن! !

رسمی ! خیلی متوسط و میان میان میان!

میان همه چی!بعد نفر اول داستان را بیاورند توی حیاط من برگردم و از تعجب شاخ در بیاورد! سرهنگ فلان فلان فلان!

پس بین همه ی بی قانونی هائی که توی رگم رفته!یکنفر مشغول شمارش بوده ... ان هم معکوس!

دو/

خوب ! گفتنش بعد مرگم خیلی خوب بود نه؟! فکر کنم خیلی ها ته قلبشان خوش می شد!:

خانه استیجاری!

دچار شدن به مرض غش! به عنوان نوعی عوارض شغلی معلمی بعد دقیقا ...بگذریم!

خرید داروهای گران قیمت به حد حقوق!

عدم تحمل صدا های بلند!

ولی چه لذتی داشت زنده ماندنم و دیدن :

حسادت به همسرم که کسی از رنج هایش خبر نداشت ...

حسادت به لباس هایم که اکثرا دیگر پاره بود ...

حسادت به آژانس گرفتن هایم چون کسی نمی دانست با این بیماری نمی توانستم رانندگی کنم!

حسادت به اینکه کلا توی خودمان شاد بودیم و می خندیدم!

و خنده دارترین شان!( یه جور ازدواج...)

سه/

زنگ می زنم و می گویم و می گویم و می گویم ... سه روز تمام سعی می کنم به فرار! ولی نمی شود!بولدوزر مته ای آورده اند تا پل بتنی روبروی خانه را بکنند ببرند!چقدر قرص تگر تول! چقدر صبر و غش نکردن!می گویم ... ولی افاقه ندارد ...

..........

منشی(/) می گوید: ( بترکی مثلا من خانه دارم) بمان و درخانه تحمل کن حل می شود!با دندان هایشان که نمی توانند زمین را بکنند!

می گویم با این وضع کجا بروم که کرونا نباشد خوب صبر می کردند! تلفن را قطع می کند ...

درد سر مرا می کشد... ای بابا! والله در همین جای خوب تهرانم! در گلستان و لرستان و خوزستان و کرمانشاه و سیستان و بلوچستان ... نییستم!

چهار:

بیائید و دندان های مارا بکنید ... اگر می توانید!

صبح تا شب آقای فلانی و فلانی که بلدید دزدی و دزدی اعلام کنید و دزدی بگیرید نمی گویمها! طاقت دارید با حقوق یک افسر نیروی انتظامی توی این مملکت که با هزار نوع تهدید دوام می آورد...دوام بیاورید؟!

این سازمان به این بزرگی را ومارا بزنید ...دلتان شاد!پس کو درجه هایتان؟!کو؟! ببینم با این همه سرو صدا یک عدد دزد واقعی میان دستهای شما هست؟!

آخرش همه امان دوست داریم برویم مجلس ... یکیش دروغ نباشد خود من!

پنج/

ممنونم!

از همان یک نفر ! از همان که فهمید مارا و فحشمان نداده با من ...گریه کرد!

همانی که دستش از غیب رسید که زیر توپ و تفنگی که آمده بود پل بتنی را که با ارز هزار تومن ساخته بودند و داشتند و می خواستند با ارز بیست تومنی! دوباره بسازند!....فقط و فقط آورد پائین : برادرمن ساکت!

آن جا که قرار است خدمت به خلق باشد...خواهر من... شاید لازم باشد با دندان هایمان هم ... زمین را بکنیم...نه؟!

...............................

هشت:

ترومپ!

فکر می کردم دنیا یکی مثل تو داشت ...فقط!

اشتباهم این بود ... دنیا پر ترامپ شده!!!!

.............................................................

تا آخر هفته که ادامه اش را بنویسم... اگر زنده باشم...

 

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی