بی شمس

ادبی

۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

بخونید ...بعدا می فهمید ...جدی می گم !...


یک:
دردیوان قلب پاکت را...با بوسه ببندم خوب است؟
حافظا!فال گرفتم آمد ...آن شاخه نباتت یوسف!...
دو:
پیدانمی شوم من وشهر ...بزرگ شده ...
دنیا بگردی و امثال من ...زیاد شده !...
درخلوت مجازی ام و کس شناخت مرا؟
فامیل هم دگر بشناسدمرا...خیال شده!!!
سه:
دربارشاه مان حسین(ع)شلوغ بود ...
یک بار گداشدیم ...تا بارگاه عشق بردند ملازمان!
چهار:
یوسف ...دیوانه وار کوچه هارامی گشت ...
پیرهن ها همه یک شکل بودندو کسی ندا می کرد:یوسف!
پنج:
بیرون شهر ...افتاب خدا خدا می کرد ...
کسی بسوزد و کولر ...نباشد همراهش!!!
شش:
ستاره مرد و از آسمان رد شد ...
شازده کوچولو ...یادآسمان افتاد و ستاره اش ...
روی شانه اش را نگاه کرد ...دو ستاره داشت ...
خندید که هنوز سرباز است !!!
هفت:
پنجره باز بود که مهر آمد ...
قهر بود خانه با تمام شهر ...تابستان گذشته بود!
هشت:
نمی دانی که باز آمدن یارچه حالی دارد ...
روی تخت بیمارستان که عزرائیل را جواب کنی ...ویارت ...
با حافظ بیاید یک شب!
نه:
پراید آهت مارا گرفت ...
سینه ی سوخته ای داشتی و ما نمی دانستیم ...
دیشب سر " منجیل "دو در جلوبنزمان بازبود که بادشدید ...
دربنزمان را شکست و خندیدیم !
ده:
خدای می داند که انسان های چاق و لاغر چگونه اند ...ازنظر انسانی ..نه ازنظر هیکلی ...
به چند داستان کوتاه واقعی دراین زمینه توجه کنید:
یک :
خانم بیست و پنج کیلویی وارد داروخانه شد و نسخه را مقابل نسخه پیچ داروخانه گذاشت ...
نسخه پیچ داروخانه به خانم گفت:100000تومن!خانم برآشفت »یعنی چه؟دارو که نیست !
برای چاقیه ...آقای داروخانه چی با خونسردی گفت:خانم عزیز...گوشت بدون چربی کیلویی43000تومن !می خوایی 5کیلو چاق شی نمی تونی 100000تومن برای هیکلت خرج کنی ؟برو!!!
دو:
پرستا ریک بخش خصوصی ازیک بیمارستان خیلی خصوصی :
وای خانم؟چقدرچاقی ...وای وای ...همه ی این بلا ها براثرچاقی سرت اومده ...
بدبخت برو باشگاه خودت رو لاغرکن !...چه می دونم برو لیپو ساکشن کن ...
اصلا باید می مردی برو خداتو شکرکن زنده ای ...
"و...کسی نمی پرسد شاید یک عامل بیرونی و عصبی هم دربیماری دخالت داشته باشد و..."
سه:
باورکنید درکتاب آسمانی مان به ظرفیت های "لاغری و چاقی "اشاره نشده ...
به جز خوردن مال کسانی که شاید برای شان لاغری و شیک شدن هم بیاورد !
جای نگاه کردن به این داستان ها " به نقوای آدم ها" نگاه کنیم ...
به دست پاک ...دل پاک...پای پاک ...چشم پاک...اندیشه ی درست ...ذهنیت ایمان...
دیگرچه بگویم ...
تااینکه امثال من ومانگوییم : دراین جامعه اعتیاد بیماری است ...ولی چاقی معضل..
"این رو هم بگم کسی منکر سلامتی نیست...چه بالاغری چه با چاقی ..."

۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

عیدی تبرک است ...می گیرم ...به به!


یک:تابیده موی تو ...روی انگشت های من ...
این دست نیست طلاست ...عشق تو ناب نیست ...؟
دو:
قسم به علی (ع)از علی جدانیستم ...
منی که "خلعت سید " بپوشم ونمیرم ...برای آل علی (ع).....
سه:
اگر به جانشینی پیمبراست (علی)...
ما حسود نیستیم !قبول کرده ایم این مسئله ی پیچیده را ...
چهار:
دستم برادر است و خود برادرم!...
درجایی که ابو لهب برادرپدراست و بلد نیست برادری!...
پنج:
درآینه پیر نیستی یاعلی(ع)...
آب چاه شکسته است که درددل می کنی ..باماه یاعلی (ع)...
شش:
به خنده خنده گویمت ...که برو ای نصیب بد!
تو بازهم به گریه ایستاده ای که تو هستی بهترین!...
هفت:
چهره درهم کشیده ای ...نمی شناسیم دگر!
من آن نبوده ام که قطره قطره جان به پای تو دادم ؟!
هشت:
خلافت مسیر کسان دیگراست وتو...
ازاول قصه امام بوده ای مثل ابراهیم یاعلی (ع)...
نه:
آقای بنز و خانم پراید به صاحبشان هردو باهم :
منو ببرید مسافرت ...من امکانات زیادی دارم ...بابا منو ببرخارجی ام ...توساکت شو من جاده رو بهتر بلدم ...بابا تورو خدا بذارمن ایرانو بگردم ...ساکت اگه تصادف کنی صاحب ناراحت میشه ...."
و صاحبشان ناگهان بلیط هواپیمارا درهوا تکان می دهد!"...
ده:
نمیدانم فرق سید اولاد پیغمبر با سایر مردم چیست!!!
آیا به عیدی (عید غدیر خم )آیا به ژن وجد انسان می رسد ...
آیا به رفتارو سلوک برمی گردد....آیا به سروروسالار شهیدان ...
بعضی در فامیل ما بودند که باید از آبی که ما می نوشیدیم ...می نوشیدند و عیدی شان را می گرفتند و می رفتند ...
به نظر من سید بودن یک مسئولیت بیشتراست برای نگهداری حرمت ائمه ...ودوستداربودن ایشان...
مبادا که این حرمت و مسئولیت را خودمان دستی دستی بشکنیم ...
برای بچه ها می توانیم خاطره ی خوبی به جا بگذاریم بالبخند که کمترین هزینه را دارد و چیزهای دیگر که خودتان بهتر می دانید ...
این عید را به شما و خانواده تان تبریک می گویم (به خصوص به رهبرمان که ایشان هم سید بزرگواری هستند)...
که نه درعید غدیر خم ...درعاشورا معلوم می شود چقدر ملت ما به ائمه اطهارارادت دارند ...
قربان این ارادتم ...
به یاد حضرت فاطمه (س)...بسم الله النور...بسم الله النورالنور ...
"مراببخشید مهمان دارم و مهمان باید بروم که این پست را زودتر می گذارم ...آها یادم آمد یک نکته ...
پول ثروت ملی ست ...سعی کنیم اگر عیدی می دهیم ...پاکتی طراحی کنیم که ارزان هم تمام شود
...
مهر به پول ؟!!!...
قربانتان سیده لیلا مددی ...
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تا یار که را خواهد و میلش به که آید ..." با صدای استاد شجریان تصور کنید لطفا"!


یک:
بحران مالی دنیا...برای عاشق مطرح است ...
اگر که باید خریدار طلای ناب باشد ...برای مس!!!
دو:
دویده ام به دوسر ...جهان خویش...
انقدر کوچک است ...که تو بازهم...ماه عالمی ....
سه:
بیدارم کن روی شن های چسبناک...
مراکه نبرده ای ...
طوفان برای یک قایق کوچک ...شکستن است!
چهار:
کارت عروسی یک معرفی نامه است ...
ان قدر تجمل داریم و معروفیم ...
که یک کارت 100000تومانی هم لا به لایش گذاشته ایم !!!...
پنج:
میلا هادی (ع) است و دلم راسپرده ام ...
یک کنج حرم می خواهم وفراموشی تو حسین(ع)...
شش:
تنهایی به کما می روی ...وتنها باسیاهی روبرو می شوی ...
هزار دستگاه به تو بند است ...
که برگردی یا نه ...جزسیاهی چیزس نیست ...تا...کسی تو را صدا بزند ...عشق چیزبدی نیست ...
اگر داشته باشی مجبوری جوابش را بدهی ....
"نترس نمی روم "...
وفاداری مرگ راهم به تاخیر می اندازد!...
هفت:
نی برای ناله کردن ...همچو سنی هم ندارد ...
آفرین ...خوب می داند که درعشق شادی را ناله باید کرد!...
هشت:
بهانه ام برای نشستن کنار پنجره تو بودی ...
بیخیال...اینجا برج بین الملل است و من دیگراز آن محل رفته ام!...
نه:
به علت اعتراض پرایدها به این بخش_چشمک_آقای بنز پیامی فرستاده اند:
"ای غائب ازنظر به خدا می سپارمت "...
ای پراید عزیز...تونی دانی کیستی و قدرت خودت را نمی دانی !...
من می دانم طرح ترافیک چیست ...!
تو با عبور از هر میدان و طرحی باید ازشهرداری مدال شجاعت می گرفتی و الخ!...
ده:
امید همیشه خوب است ...
حتی اگر همه عالم از جواب مثبت جوابت کرده باشند ...
همین سال گذشته بود که برای مادرم اتفاق افتاد ...ولی امید نگذاشت که براحتی تسلیم شود...
امید  به زندگانی را می گویم ...نه امید زندگانی !!!...
همیشه بارقه هایی هست ...
مثل دست کوچک فرزند ...محبت خالص همسر ...وخیلی چیزهای دیگر...
مثل داشتن فرداهایی که کسی ندیده ...
امیدمان را ازدست ندهیم ...
" ان الله یحب الصابرین "...
http://aghdashloo.com/wp-content/uploads/2010/04/21.jpg
۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۱۲ ۲ نظر
سیده لیلا مددی

دیگر عشق مان شده ...مدرسه ای که می رویم ...


یک:
به غفلت آمده بودم ...که عشق تو آمد ...
هنوز غافلم از آن چه خدا...با عشق آورد سرم!...
دو:
زیر زمین هزاران درجه گرمترازخود زمین ...
همین بخورم زمین گرم ....تا عشق من با عشق دیگری نرود!
سه:
پاداش سال ها کنیزی من است ...
قسمت شود پای برهنه ...عازم شوم ...کربلای حسینی (ع)...
چهار:
من انتظار نداشتم ...یا مهدی (ع)...
کلاس آمدن تو ....بگذرد از قرن بیست و یک!...
پنج:
لباس ورزشی میان کمد بوی عرق می داد...
ولباس مهمانی زبان نداشت اعتراض کند...
صاحب خانه مریض شده بود ...ونه باشگاه و نه مهمانی ...هیچ کدام نمی رفت ...
یک روز آمد و پارچه ای سپید درکشو گذاشت ...
خبر به لباس مهمانی که رسید از روی لباس های دیگر افتاد ...
مرگ جهنم !...با بوی عرق لباس ورزشی...یک عمر ساختن چطور؟...
شش:
غلط ندارد و صدبار یک خبر . مجری خبراست ...
خبرهای عشق را چگونه بخواند ...روی "اتو کیو" مجاز نیست!
هفت:
دندان تراشیده ام که وقت بوسیدنت ...
الماس شمال تهران بیفتد به خاطرت ...
انوقت رفته ای از حسادت من ...
کاشته ای الماس روی دندانت !...
هشت:
قسم به ماه ...هزاران قمر مصنوعی!...
به دورمن که بچرخند ...یاد مهتابم !...
نه:
آقای بنز:کلاه قرمزی چند؟می خام اویزش کنم بالای آینه ...
خانم پراید:25000تومن معادل؟دلارو؟پوندو؟یورو...
آقای بنز:سرمسئله ی بی ام دبلیو ما سمیرو توآلمان می چسبوندیم به سقف!انقدر گرون!؟
خانم پراید:خودت گفتی ...اتباع خارجی هستی !...
ده:
یک:دهان پوتین کودک بازشده بود وپایش بیرون بود ...
باران هم نامردی نکرده بود وآنچنان باریده بود که نگو ...
همه مان ناراحت شدیم و به کودک گفتیم :مادرت ندید؟کودک گفت :همین رو دارم ...
مادریکی ازبچه ها رفت منزل و یکی از کفش های قدیمی فرزندش را آورد ...
دو:
مدیر عصبانی بود ودبیر شاکی که دانش آموز خیلی صحبت می کند ...
مدیر که دیروز درهمایش تاثیرات ماهواره شرکت کرده بود گفت:همین دیگه ازبس ماهواره می بینی ...
دانش اموز گریه کرد و گفت:همین حالا برویم منزل ما...ماحتی تلویزیون هم نداریم!!!
سه:
این دو داستان تجربه ی واقعی ست ...بعضی جاها میان خود تهران ...کلانشهری که دارد ...
نیویورک راپس می زند ...باید حواس مان به بچه های این شهر هم باشد ...
خوش قلبی لازم است ...
"ان الله یحب المحسنین "
"خانمی که در عکس هستند یکی از زنان برجسته زندگی منند "...

۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۱۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دست های تو مادرم ...مرا مطالعه می کرد!


یک:
تحویلم گرفته ای و نمی دانمت که ایی!...
آن قبض قلب من ...اگرت لطف کنی ...آیمت به جان!...
دو:
سرما می خندید که می لرزانم ...
رفتیم کنار بندر دیدیم ...که سینه ها می لرزد ...ازگرمای موسیقی!
سه:
هزارو یک شب شعر گرفتم ازخدای ...برای تو ...
چون شاعرش منم نیامدی ؟شهر باتو بود!حیف!...
چهار:
ازداخل چشم دیگر می شناسند دیگری !
این دل چه دارد که می شناسد هویت تورا...با چشم بسته ات !....
پنج:
علی (ع) رازیارت می کنیم درنجف !
نه اینکه گذشته ی کوفه ...یادمان برود ...
آینده عشق علی (ع) بوده هست و بس!...
شش:
مهدی (ع)را بخواب ببینم ...نبوسمش؟
آن پیرهن که بوی یوسفم بدهد ...بینا کند به خواب!...
هفت:
یک بلوط تزئینی ...میان گلدان با یک چوب نشسته بود ...
گل رزامد ...گل مریم آمد ...گل یاس آمد ...
خودش را جمع نکرد ...ان ها هم می دانستند ...طول عمر یعنی چه؟...
صاحبخانه آمد ویک عکس یهویی!واینستاگرامی ازگل ها گرفت برای پروفایل ...
بلوط نشسته بود و می خندید ...که:
دنیای مجازی بی توجهی دارد ...فراموشی دارد ...هک دارد ...آمار غیر واقعی دارد ...
و جمعی خطاکار !از صبح تا شب فرصت شان را تلف می کنند واین ها....
!!!
هشت:
قدیم ها ...دست یار به قلم بود ...می نوشت نامه ها بی غلط ...
امروز خطای تایپ زیاد است ..."اشقم" غلط زیادی نیست؟!!!
نه:
آقای بنز:سلام ...ازکنارشما که رد می شدم ...آینه تان را شکستم ...کارداشتیم رفتیم ...
با شماره ی 099999999999999999999999تماس بگیرید...
خانم پراید:
تمام عشق من ...همین اینه ی بغل بود ...نگاه می کردم ببینم کی دنبالم می آد !...
بگو با اون هیکلت ...ازحسودی شکستی ...یه جوری باهات حساب کنم که زندگی تو آلمان برات به
صرفه دربیاد ...بگریرم 099999999999999999اصلا شاید می خواستی شماره بدی!!!
ده:
"والله خیر حافظا و هو الرحم الراحمین "...
" خدا نگهدار"..."خداحافظ" ...درزبان ما یک عادت است ...
ولی دعاست ...از های تا بای !مال ما نیست و نه اینکه خارجی ها دعا نداشته باشند ...
اکنون درمغرب زمین کار روانشناسان و مبلغان مذهبی که بعضی کتاب هایشان در کشور ما درحال انتشار است ...ترویج انرژی مثبت و دعاست ...
آن دعایی که جهت وصلت و بهم زدن مهرو ایم چیزها باشد که بعضی نا صحیح هم بلدند طوری که چوبش می خورد وسط سر خودشان ...را نمی گویم ...
دعای باران ...دعای پدر درحق فرزند ...دعای فرزند ...وخیلی دعاهای دیگر که حتی خودمان با آگاهی خویش ...به درگاه حق می نمائیم ...چه زیباست همین : خدا نگهدار...کوتاه ولی عمیق ...
یازده:
برایتو خواننده ی محترم :
تحملم که می کنی ...هزار فایده دارم!
یک عشق درونم است که به " لالی !" مال توست !
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تکیه برعهد تو و باد صبا نتوان کرد!


یک:
کتک برای کودک قلبم ...عقده می آورد ...
دربزرگسالی که رفته بود...شوک الکتریک آوردی!!!
دو:
نسیم را خریده ای به توربین ...
هزارسال بیگاری ...این همه انرژی نمی آورد!
سه:
دریغ!دستم را خریده ای به شعر ...
وگرنه فروخته بودیمش به قیمت بازار!...
چهار:
بنگاه داشت شادمانی ...زمان قدیم ...
اکنون به شادمانی می رویم به مهمانی و برمی گردیم!...
پنج:
عباس (ع) را به دست شناسند دو عالم ...
کس نیست بداند که عباس (ع) پسر کیست؟....!
شش:
علی (ع) به خلوت خود راه نمی داد فرشته ها ...
حسود بود انس و جن ...به رابطه ای که خداداشت با علی (ع)...
هفت:
بنوشم زهر چشمت را!...
به تلخی ...
بایدم می کشت ...وقت گریه کردن !
هشت:
بهار آمده و ما هنوز پاییزیم ...
که کوله بار زمان عکس داشت ...روی خودش !...
نه:
آقای بنز:خانم پراید میشه تشریف بیارید فرانسه!کناررودسن ....فقط یه عکس باهم بندازیم!...
خانم پراید:چیه ....میخای منو بندازی تو رود خونه ...بگی خودکشی کرد!ما خودمون فدایی داریم!...
ببین اتباع خارجی پررورو!...
ده:
آقای قرائتی داستانی از امام صادق (ع) تعریف می کردند که :
دربازاری می رفتند ...ناگاه متوجه مردی می شوند که راه می رفته وازبازار روز سرقت می کرده
و زیر پیرهن خود می برده !!!...
ایشان متوجه می شوند که حکمتی درکاراست ...سکوت می کنند تا هردو ازبازار خارج می شوند ...
ناگهان چند سائل بصورت تصادفی مقابل هردو ظاهر می شوند ...مرد سارق ...هرچه را ربوده ...
بین فقرا تقسیم می کند ...
امام صادق (ع) با لبخند به مرد سارق نزدیک می شود و می گوید: این چه کاری ست ؟
مگر مجبوری؟مرد با کمال خونسردی می گوید:نه!ولی درقرآن خدافرموده :یک بدی ..یک سزای مثل خوددارد یک خوبی ده مثل خود!بدست ...نه خوبی به منزل ببرم!...
غرض ازاین داستان نشر دزدی و سرقت نیست ...یا توجیه آن...
سواد قرآنی ست که اگر با کسی مثل امام صادق(ع) روبرو شدیم ...مثل بلبل ...دلیل بیاوریم !
ان الله بصیر بالعباد ...
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۸ ۲ نظر
سیده لیلا مددی

تنها زتو دردی ماند ای مونس جان ................با من با آن که نخواهم هیچ با درد تو درمان را!


یک:
محل تولد یک پروانه ...پیله است ...
پیله کرده بودی ...که بمیرم...خدا پروانه کم نداشت؟
دو:
عشق قدیم تو...هنوز زندانی ست ؟...
قلبش را خریده ام !...فدیه اش عشق جدید!...
سه:
دریای سیاه پشت کرد به دریا ها...
می خواست با شناسنامه ی جهانیش ...آبی شود!ولی میان پچ پچ جلبک ها!...
چهار:
میشناسیم به ساده دلی ...ای خدای من شکرت !...
پیچیدگی ندارم و چون کرم سیب نمی پیچم!...
پنج:
بیعت نمی کنند آل علی (ع)ها ....بنی امیه ها!
اصلا خیال عشق همین است...مسلمانی قدیم وجدید!...
شش:
پرنده روی درخت لانه کرد و...
سگ میان گله خوابید ...
مرغ به تخم گذاری فردا فکر می کرد و ...
گربه کاسه ی شیرش را لیس می زد ...!
گرگ پشت پرچین خوابیده بود و ...
می دانست ژن اهلی شدن ندارد!...
گرسنه است ...باید از روی جسد سگ بگذرد ...
تا فردا یک ناهار توپ با سایرین بخورد!
هفت:
غربت ...نه این ولایت دوراست...نازنین!
من راه عشق تو گم کردم و ...اینجام !
هشت:
عباس (ع)را کفن ....که شهید کربلاست؟...
این لباس تا خدانرود...دست و پا کنم!
نه:
خانم بنز:تقریبا ازچند سال پیش به اینور قیمتم بالا رفته !چون من مخملی ام!...
خانم پراید:وا...اصلا چی بگم ...چند نفرو زیر بگیرم خوبه!مواظب باش ازدیه ها که خبرداری !!!
ده:
درکدام خانه ها به خدانزدیکتریم ؟!...
"خانه های دوره ی قاجار با پله های بلند و بانوان تپل!...
این همه ایستادگی برای شیعه ...که کم نگذاشت!.....
ودوران بعدی ...بین پله ها و آسانسورها ی جدید...بدجورخدارا گم کرد ...تا بعد آن چنان خداراپیدا کردیم که می بینیم !...
حالا که ما پله هارا بوسیده ایم و آسانسورداریم ...به خدا که خیلی هایمان شیعه ی خدابین هستیم ...
نگذاریم شیطان زندگی مان را خراب کند وزیرپله نشین شویم !!!
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

قربان تو منم ...یادت باشد که دردانه ی توام!


یک:
برای چشمه ی زمزم ...صفا و مروه نکردیم ...!
ماتشنه ی طواف شدیم ...نوشمان ...باران کعبه ات...!
دو:
ناودان طلا...باران عشق می ریخت...
طواف چه حالی داشت ...وآسمان درمناجات با خدا...
سه:
یارتوام ...ولی تورفته ای به کربلا...
پایم شکسته بود که نیایم به عشق تو...یاحسین(ع)...
چهار:
درون من خفته ای ...چون آتشفشان دماوند...
می جوشی و سرریز هم نمی شوی که ببیند عشق را !
پنج:
قربانی نمی خواهی دگر ای خدای من !
با جانم آمدم ...توکه میدانی ..."بالاترین هدیه به درگاه خویش " چیست!
شش:
جنس "حسد" ازجنس آتش بدتراست!
آن جا که فرشته آمد و "قربانی ابراهیم " گوسفند شد!
هنوز شیطان ایستاده که سنگ بخورد ازیک درد ...هزاران سال!!!
هفت:
قربان وفایتم!که نگاهم که میکنی ...
یک درد دارم ازتو و درمانشم تویی!...
هشت:
بسیاری قربانی ...ان قامت رشید ...
معلوم کرد ...یوسف زمانه ی ما ...مهدی (ع) است و بس!
نه:
آقای بنز:خانم پراید ...خواهش می کنم ...ازجاده ی شمال تشریف نبرید من نگرانتونم!
خانم پراید :وا...من لوس نیستم!ازکارخونه تا خون سالم اومدم !حالا واسه ی جاده ی چالوس نگرانی !!!!
ده:
خدای را حج بسیار است ...
قدیم ها به ما می گفتند ...چشمی هست به نام چشم بصیرت ...که گاه برای بعضی ها براثر پاکی ها باز می شود ...
داستانی بود که مرتب می شنیدیم ...."مردی قرار بود به حج رود ...بوی غذای خانه ای اورا به محل کشاند ...صاحب خانه زنی بود با دو فرزند گفت: ای زن!اگرمرا ازاین غذا دهی پولی خواهم داد...
زن گفت: این غذا مرا حلال است و تورا حرام ...مردگفت:چگونه؟...گفت:این غذا از اسبی ست
مرده درگورستان ...می خوری؟...مرد براشفت و فکری کرد ...آن چنان که سرمایه ی حج خویش را
به زن سپرد و گفت: نوش جان کنید ...
گذشت و حجاج بازگشتند ...مردی آمد وگفت :فلانی چه بد که سلامم نگفتی ...مرد گفت:
دریغ کجا؟گفت :درمسجد الحرام که بسوی طواف می رفتی !...
مردبه گریه افتاد ...نگاه به اسمان کرد و ...."
می خواهم بگویم این داستان وامثال این وشبیه به این درادبیات ما بوده ...سال ها قبل هم بصورت تئاتر وبرنامه ازصداوسیما پخش شده ...خومان هم می دانیم ...
بیائیم با چشم بصیرت ...هرروز از هزار راه به ثوابی در حد حج برسیم....
یازده :
عیدتان مبارک ...سیده لیلامددی
مرسی ازنگاه بعضیها...
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

"لبیک اللهم لبیک"


یک:
ترکیب نور با تاریکی ...نور می شود ...
بدرخش تا جهان...تاریک نماند...
دو:
کعبه راطواف می کند دلم به لحظه ی خویش...
"لبیک اللهم لبیک" ...برای خدایی که نزدیک است ...به کعبه ی خویش...
سه:
خدای را پرستوهای کعبه هم دوست دارند ...
مارها...پشه ها...حشرات...سال هاست که بی صدا...
کنر حجاج...می خوابند وبلند می شوند !...
چهار:
دعوای من ...به کفرتو...مسلمانی ست!
بشناس آن خدای ...که عشق است و تو...بی عشق مانده ای !...
پنج:
دورخدا...هتل ها ساخته ای ...شاهزاده!
نه اینکه پول مهم نیست ...بگو خدای کجاست؟
شش:
یک بوسه نذرداشتم به خاک پای تو...
آمد به ذهن من" عرفاتت" یاحسین (ع)...
هفت:
کوچه ها لب به سخن باز نکردند ...
ما حج نرفته ایم !ولی ...هزارمقام شهادت "برند" کوچه هاست!
هشت:
بازار عشق تعطیلی نداشت حتی جمعه ها...
رفتیم خریدیم عشق مهدی (ع)وکردیم سورمه ها!...
نه:
آقای پراید:خانم بنز...توهم نعش کش شدی !
خانم بنز:چکارکنیم ...اتباع خارجی هستیم!...
ده:
انشالله...خداحکم کندوبرای کسی که به خدانزدیک!است بی ابرویی نصیب نکند...
ما ازاینجا تا عربستان رفته ایم ...ان هم با روادید ...بارها و بارها.ولی چه کسی می دانست ...
چگونه پذیرایی شده ایم ...آن قدر دورخدا بسته شده است که ما دیگر خدانداریم؟!
نکند که بعضی صاحبان ...دست به التماس شوند که وقتی راه می رویم وبا خدا...عشق ورزی
می کنیم ...بسوزند و کباب شوند ...
"تاریخ جهان ...ثابت کرده است ...هرکه با ملت ایران درافتاد ....ورافتاد(علامت تعجب هم نداره)...."
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سینما ...دل ما هم می شکند !


یک:
قسم به چشم تومهدی (ع)...که تیره نیست دگر...
اگر به رنگ شبم هست ...دنیای جهان...
دو:
خاطرم هست که می رفتی و بارانی تو ...
روی دست ات خواب می رفت ...هوا خورشید داشت ...
سه:
چنگ می زد تن من...خاک دگر بی جان بود...
وطنم روی سرم بود ...بهشت آینده!...
چهار:
تکلیف ندارم و امشب ازادم ...
اما چه کنم ...دست و دلم را بفروشم بهتر...
تکلیف دیگران بنویسم؟
پنج:
پیدایت کنم میان فیلم های گمشده ...
بخشی از خاطره هایم را پیداکنم که تو...
میان انها...پشت خاکریز نماز می خواندی ...
شش:
بیمار آن صدای آسمانی توام ...
که درد را می شکند سر...میان قلب خاکی ام!
هفت:
تو لنگیزه می دهی ...که شب را بپذیرم ...
هنوز میان خواب های من...نوازشت دو بوسه است !
هشت:
به قتل یوسف امدی ...شب تولد گرگ!
خدای برد تورا تالب چشمه ...
که بدانی ..."فریبکارترین " کجاست؟
نه:
آقای بنز:خانم پراید ...یه لحظه ...می خوام برم خیابون شهید اندرزگو ...می شناسید ...
خانم پراید:چیه ...تازه اومدی ایران ...می خای یه دور اون بالا ها بزنی ؟
بیا دنبالم...من بچه ی همون جام!
ده:
یک درد داریم وهزارشفا...
آستان قدس رضوی بروی ظروف استیل ...ادعیه ی شفا را چاپ کرده ...می نوشیم ...
این حرف ها هم نیست که حالا آب کجا می رود ...
منظور شفاست که خدا درقران کریم فرستاده است ...
باور نداریم چون نخوانده ایم ومعنی نمی دانیم ...
همان چه می دانم ژاپنی ها باید بیایند و فیلمش را بسازند که تاثیر نام خدا روی آب چیست ...
نام خدا قبل از خوردن و آشامیدن توکل است ...
انرژی مثبت است...درزندگی شهری ساعت ها پشت ترافیک می ایستیم و موسیقی هم می شنویم ...
اما درمهمترین بخش زندگی یعنی خوردن ...3ثانیه حاضرنیستیم مکث کنیم ...
(البته که شاکرهستیم )...
کمی با خودما مهربان باشیم ونیکی هارا امتحان کنیم ...
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۴۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی