یک:
از قلبم رها شدم و رها شد قلب من ...
دیگر به دست های من چه مربوط ...درد قلب!..."من"!
دو:
روی آب می رفت برگ و فکر من ...
پیش تو بود ...وتو سوار اتوبوس ...
تا تهران ...بی من!...
سه:
چطور سوزاندی مرا و دیگر به دانشکده نیامدی ..." استاد"!
لیسانس گرفتن بی تو ...درد دارد می فهمی؟!!!


چهار:
سنگ بود دل تو که قلب چشم مرا می شکست هردم ...
چطور بگویم انسانی!که کارمن هر لحظه ...گریه کردن ...بود!
پنج:
از بوی تو رها شدم ...آن گاه که غرق آغوش نسیم رفتم...
خیانت این گونه ...وفای به " مادرم" بود!!!
شش:
مزار شش گوشه ات بی کلام ...صدها کلام می گفت ...
کجاست دیگر مزار دیگری که بگوید چنین کلام ها ...


هفت:
ایستاده بودم پشت به ادبیات ...بی ادب شده بودم ...پشت کرده بودم به تمام حروف!به تمام عشق های دو نفره!به تمام کلمات موزون!به نثر مسجع !به شعر قدیم و نو ...به شعر آزاد ...به شعر سپید ! به ادبیات دو بیتی !به غزل و هرچه قصیده!که بود!...
به همه پشت کرده بودم وتو فقط و فقط تو ...بی هیچ دنیایی روبروی من ایستاده بودی ...هیچ میان ما نبود ...حتی نگاه ...حتی لمس کو تاهی ...اتفاقا حتی صرف یک چای !حتی صدای هم را هم نشنیده بودیم!حتی بوی هم را هم نبوئیده بودیم!...
تو یک نوشته بودی ...یک گزارش از زندگی خودت و مسخره ترین و خنده دارترین مرگ کلمات ...میان نوشته های تو بود!خودت را مصرف کرده بودی و همان لحظه ...حتی از بین رفته بودی!مرده بودی!................
شدم یک بی ادب !کلمات را ردیف کردم و تورا توصیف!...
کدام بودی؟عشق؟کلمه ی موزون؟بازی با کلمات؟نثر مسجع؟شعر نو؟شعر آزاد ؟شعر سپید ؟دو بیتی ؟غزل؟...
وچقدر بی ادب شدم!شدم نویسنده ی تک بیتی های توصیف گر تو!توی گزارشگر خود!کجا؟درفضای مجازی!بی هیچ بیننده ای!...می ریختم وجود خودم را و می سوختم! بی هیچ آماری!...
سوختنم سوختن اخبار بود!مثل اخبار دیروز ...مثل تمام داستان های قدیمی ...وجالب اینکه ...اصلا تویی وجود نداشت!...
درانتها هیچ هیچ هیچ در انتها بود!
بغیر از بی ادبی !بی ادبی در ادبیاتی که مردم می شناختند ...
وزمان بررسی روانشناختی من...
پشت همه ی کبمات من ...من ...من ...من ...دیوانه بودم!!!!
هشت:
ترومپ!
میان کله های بزرگ دنیا!کله ای مثل تو نیست!...
ای کله بزرگ !کله ات کله که نیست!!!
نه:
مامان بنز:
icant  speak english..ican  speak  germany!!!bmw...undertand?
بوگاتی:
وا مامان جون!این بنده خدا که خودش آلمانیه ....خوشرو کن آلمانی حرف بزن دیگه!
مامان بنز:
دخترم اینا ...چینی ان مال خود آلمان که نیستن!
بابا پژو:
اومدم!اصلا باهاش حرف نزنین!براش یه پارکینگ گرفتم تو نیاوران!
مامان بنز:
اه!میترسی ما بهش بگیم!ازت بدگویی کنیم ...از سن و سالت می ترسی؟
بابا پژو:
به خاطر شما حسود خانم!40 ساله داری با من زندگی می کنی بلکم بیشتر!این بدبخت تو پیری من پوله! می فهمی پول!
مامان بنز:
پس من چیم؟لابد عشق؟اینو بگی می فهمم دیگه داری زرمگی می کنی...
ننه خاور:
عروس گلم!" بی ام دبلیو" برات یه سرویس گرفتم!
بابا پژو:
این وسط شمارو کم داشتم ننه جان!
بی ام دبلیو با صدایی بسیار ریز:
ببخشید ...wc کجاست؟



ده:
رهبرم ...
فرمان شما ...اگر به قیمت جان ممکن باشد ...
ما معتقدیم ...
چون فرمانبر مهدی (ع) هستیم ...



یازده:
یه جایی پارک کرده بودیم تو تهران ...تو همین تهران ...که روی تابلوهای احادیث و...
با سو استفاده از مکان نوشتن ...شماره تلفن برا فروش کبد و مغز استخوان و کلیه و این ها بود...
باور نمی کنیم که این چیزا تو شهرما عادی بشه!یا بالفرض تجارت اعضای بدن !
جایی دیگر ...بسیار عجیب آقایی نشسته بود ند و کارشون همین بود ...بسیار خونسردانه و راحت ...تجارت اعضای بدن!چنان از این تجارت حرف می زدند ...که البته برای کسی که نیازداشته باشه و پول ...این حرفها بسیار عادیست ...
از طرف دیگه ما بخشنده ترین کشور درهدیه ی اعضا هستیم...ما می تونیم اون کارو نکنیم!!!
خدا اگه دوتا کلیه داده و یکیش بدرد مون نمی خوره ...دلیل نمی شه یکیش رو بفروشیم!
بازم خودتون می دونین!
" رزق و روزی از خداست " ...." پس "فرهنگ کارچی؟" واین ها ...بله!
............................................................
دوازده:
امروز خبر دردناکی شنیدم ...خبر فوت آقای بهرام زند که واقعا صدای ایشون یکی از بهترین صدا ها در دوبله ی ایران بود ...روحشون شاد ...جاشون تو بهشت باشه انشالله ...



سیزده:
منتظرم نباشید ..دوروزی نیستم...