بی شمس

ادبی

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

تفاوت یویو و یورو و انبساط و انقباض پولی و کش و قوس های عشقی دربورس!

یک:
سوزاندیم با قدرت عشقی که نبود!...
درقلب و لبت جز سخن عشق تو با ... " او"!
دو:
کشف کردم که دو چشم تو پر از حرف ...
اما که لبت بسته تر از ... لب دریاست!...
سه:
من مرده بودم و تو پشت سرم حرف می زدی...
که مرد اما میراث لعنتیش ... عشق بود و هیچ!!!

چهار:
از کوره دررفتم و عرق سرد روی پیشانیم
می رقصید ...
ودست هایم می لرزید ...
می خواستم تورا میان دست های خود ...برای کشتن!
ولی گذاشتم بروی تا دیگران ...
دوباره به من بخندند ...!
پنج:
از کلاس مجنونی خویش دررفتم ...
چون بار ردگر...
لیلی دیگری از راه رسید و همکلاسی شد!...
شش:
مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع)...خریده اند شیعیان ...
به اشک و شوق ولذت وصال ... بیا ببین ...

هفت:
واز روی من گذشتی با دوپا...
وقتی که توی قبر خودم درمثبت ترین حالتم ...
فقط منتظرت بودم و بس!
هشت:
ترومپ!
وای ستاده دنیا و منتظر نتیجه ی فوتبال است ...
توهم بهم بزن ... این آش صد آشپز را ...
نه:
مامان بنز:
پراید داری می ری ...زباله هاروهم ببر سر کوچه!
پراید:
مامان من تقریبا خودرو ملی ام ...!تو محل آبرو دارم!بده بوگاتی ببره که کلاسشم بالاست !...
بوگاتی:
من؟من باردارم!چطوری زباله این همه آدمو ببرم!؟
بابا پژو:
مگه من هرروز زباله ها رو نمی برم ...؟...چرا به اینا می گی؟...
بابا بیوک:
پس فردا مردیم!اینا با این وضع چطور می خان ادامه بدن؟
ننه خاور:
بیوک تو قاطی نشو ...حرفم نزن!
مامان بنز:
باباجان اصلا زباله نداریم!آدمم نیستیم!خل و چلم نیستیم!!!



ده:
رهبرم ...
گونه های سربازان این سرزمین سرخ است ...
نه اینکه از خجالت هم ... سیاه شویم....

یازده:
یک:
یادم می آد " اسکوبار بیچاره" بازیکن فوتبال کلمبیا یه گل به خودی زد....اون موقع هیچکی هیچ چی بهش نگفت ...اما همین که پاشو توی فرودگاه گذاشت ... یه نفر با اسلحه یه گلوله صاف و مشتی توی مخش خالی کرد ... همین!
این مسئله باعث شد تا دیگران روی این مسئله حساس شن ...ولی پریروز گزارشگر می گفت دربازی های جام جهانی این اتفاق بطور متوسط 5 بار می افته!یعنی تقریبا یک عمل تصادفی و شاید رایجه!
از اون طرف داشتم فک می کردم که میلیارد یورویی که دی شب داشتیم باهاش بازی می کردیم " منظور کل تیم اسپانیا" ست برای یه اروپائی که حقوقشون یورواه چقدر میشه !دیدم اندازه ی میلیارد خودمونه!یعنی یه خونه ی متوسط توی سعادت ابادشون!...
بعدگفتم چرا این مسئله رو کسی از اونور نمی بینه...که خیلی خوبه!!!
یعنی کلا ایران بهشت خرید و فروش میشه!برای یه اروپائی و آمریکائی که راحت می تونن توی ایران خرید و فروش کنن !خوب شایدم می کنن!شما می دونی؟ منم نمی دونم!
دو:
دانشمندان تونستن بااستفاده از لیزر های مخصوص درزمان سه دقیقه سفرکنن!
این یعنی اینکه اگه نسبیت اینشتن رو بهش اضافه کنیم سفر به زمان امکان پذیره!حالا حساب کنید تو خونه نشستید دلتون برا بابابزرگتون تنگ میشه کنترولو برمی دارین می رین جلو یه چیزی مثل تلویزیون وا می ستید بعد شاسی رو می زنید ناهارو بابابابزرگتونم می خورید!!!
اصلا دلتون می خاد تو واقعه ی مهم تاریخی ای مثل تاجگذاری شاه عباس حضورداشته باشید ...آآآآه فقط یه شاسی ...اگه یه هم چین دستگاهی بیادبیرون اکثر هموطنامون دوره ای رو انتخاب می کنن که دلار یه قرون بوده!!! اینو آمار می گه!نه بابا؟
بعضیام گفتن همین دوره یا دوره ای رو انتخاب می کنن که دلار داره مثل برق بالا می ره!!!
ها؟
ببخشید به من اشاره می کنن که زمانم داره تموم میشه !چی؟ به من چه؟این شما و اینم دستگاه
" جل الخالق"!!!

دوازده:
مخلصیم...
سیزده:
بالاترین دعا ...ومهموترین دعا ...تعجیل فرج است ...که مسلمانان بلکه بشردر نجات خواهند بود ...
" العبد"
۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پلو ...آستین ...مغز و رابطه ی بینائی با بویائی و لرزش امواج صدا در گلوی مشتریان خواب!!!

یک:
درسیاهی چشم تو ... دنبال روز سپیدم ...ولی کجا؟
وقتی که تیره گی های دنیای من ... توی چشم توست !
دو:
بخندم از طنز اینکه:" دوستم نداری ولی کنارمن هستی"!
پس باید گریه کنم به خنده دارترین جمله ی عالم که: " عشق چیست" ؟!
سه:
ماهی روی دست من مانده بود ...
ووحشت نبودن تنگ!...
رفتم و لیوان دندان های پدربزرگ را آوردم ...
تا شب که به خانه باز می گشت ...
هین جا...غنیمت بود .....!

چهار:
بوسه بین دندان های من ...درپی زبان بازی ست ...
نه ! هیچ نقشی هم ندارد ...ان زبانی که ...پراز حرف است!
پنج:
باغ را کشتیم چون به دنبال سرپناه ...بودیم!
دوازده تا خانه ساختیم پشت هم ...
از ین به بعد باغ خاطره می شد ...
و درخواب هایمان ...
پراز پرتقال خونی!!!
شش:
مزار شش گوشه ات به گریه های من رحم می کند؟
بیایم ؟اگر بدانی چقدر تنگ است دلم که تو را باز می خواهد ...

هفت:
اگر تو بشکنی غرور مرا و جواب من ندهی ...
من می شکنم تمام دیوارهای خلوت تو را و با کفش ...می ایم میان دوچشم تو ...!!!
هشت:
ترومپ!
بستنی سنتی ایرانی که حداقل مال ماست ...
نخورده ای نمی دانی ... شعبه ی اکبر مشدی اش کجاست؟
نه:
مامان بنز:
پراید چاقو رو بیار اینارو خرد کنم جمع کنم هوا گرمه ...
بوگاتی:
وا مامان جون!کولرا که رو شنن!
مامان بنز:
بله!پراید اومدی!!!؟
پراید:
چی میگی مامان؟بازم رفتی گوشت خریدی می خای بدری خانم بشنوه؟
بابا پژو:
پسرم!این چه حرفیه که میزنی؟گوشت خریدن چه ربطی به همسایه داره؟
پراید:
همین دیگه!همیشه دنبال زندگی لاکچری هستین!
ننه خاور:
بنزی جون!تنبیه مون کن امروز کوفته تبریزی نپز!
مامان بنز:
اصلا واقعا که!!!بشینین خودم چاقورو از آشپزخونه می آرم!!!

ده:
رهبرم ...
دلم برای شما تنگ می شود و هر هزار عکستان ...
در قلب من ...
فقط آهی ست که می کشم ...

یازده:
بعضی جاها حق آدمو نمی دن ...
میگن پول دربیاریم!می گی چرا؟میگن بازار خرابه!
یکی نیست بگه بگو وقت ما براشما ارزش نداشت برا خودمون که داشت اقلا می گفتین یه جای دیگه می رفتیم فعله گی !میگن گناه داریم !چیزی نگو!
" میگن ثواب داره"
بعضی جاها حق آدمو نمی دن ...
میگی چرا؟
میگه بلد نیستی!مال اینکار نیستی !بذار به حساب آموزش ضمن خدمت !
"ثواب داره"
بعضی جاها حق آدمو نمی دن ...میگن:
موظف جای دیگه داری کار می کنی!فلانی زن و بچه داره یه عمره اینجاست!دلمون می سوزه!اونجا انشاالله حقتو می دن!بذار حقوق اینجارو بدیم فلانی!" ثواب داره"!
یه جا حقتو بهت نمی دن ...می گی چرا؟
میگن:
شما خانمی شوهرداری !پدرداری!برادر داری!
فلانی نداره!بذار بدیم به اون!" ثواب داره"
یه جا حقتو بهت نمی دن
میگن دهنتو ببند بهتره!فلانی می آد در اینجارو می بنده 100نفر دیگه ام بدبخت می شن!
ببند ثواب داره"
ای جل الخالق"!
کلا من رو ی کلمه ی " حق" و" ثواب" موندم!
عب نداره آدم به چیزای دیگه ای ام اعتقاد داره ... مثل جزای پایمال کردن همون "حق"
بالاخره وقتش که برسه چنون چوبی تو آستین پایمال کننده بکنن که ...
" بخندیم"!

دوازده:
دعا کنیم ...تیم ملی فوتبالمون سر بلند باشه همین کافیه ... توی دوی استقامت مهم رسیدن به پایان خطه ... " بالاخره" نه اینکه حتما اولین نفر باشی ...
همین جوری با شادمانی که ما کردیم بندگان خدا دل تو دلشون نیست که مبادا اتفاقی بیفته ...
حمایتشون کنیم ...و نتیجه رو بپذیریم ...
سیزده:
مخلصیما ...

این عکسو همینطوری گذاشتم ...از ابروهاش خوشم اومد!
۲۸ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مرده ای غمگینم!توی خواب تو ... بیدارکه میشوی می ترسی از خروش شادمانه ی زنده بودنم!

یک:
برخاسته ام از گور خود ای نور ...
در پی خندیدن تو است ...
لب های سپید مرده ام باز ...
دو:
دلم دیگر نمی خواهد تو را بفهمم ... " کبوتر اسیر"!
پرواز من و تو ...در اسمان خیال هم ...محال شد!
سه:
کشته اند مرا دو چشم سیاه تو سال هاست ...
تازه انگار گم شده باشم ...
دنبال کالبد من نگرد .....!

چهار:
چه خوب شد روزه ی تو باز می کنم ...
هزار حرف پشت سرت گفته ام خدای!
یکی اینکه تو" هرگز عاشق من بوده ای؟"!
پنج:
یوسف از کفت که رفت ماه من !
تازه فهمیدی که:
پیرهنش هم روی دست زلیخا مانده بود!
شش:
مزار شش گوشه ات را نه زیارت ...که برای من عبادت است ...
بگذار دیگران بدانند که ...جایگاه شما نزد خدا ی کجاست؟!

هفت:
اندوه من ...خوردن تازیانه از مژگان تو نیست ...
آن بوسه های توست که روی لب های دیگران ... اسراف می شود!
هشت:
ترومپ!
شکل جهان عوض شد و دنیا خمارشد!
تا عاقبت به پول رسیدی و غم برفت!
نه:
مامان بنز:
کجائی پژو نمی ریم عید دیدنی؟
بابا پژو:
مثلا کجا؟همه مون که دورهمیم؟
مامان بنز:
بابا دلوم پوکید ...بریم ته خونه اتاق ننه خاور و بابا بیوک !
ناگهان ننه خاور:
یا الله !صابخونه تشریف دارن ؟ما اومدیم عید دیدنی!
مامان بنز:
ببین بنز من هیچ وقت زرنگ نبودم!تو که این چیزا رو نمی فهمی؟!

ده:
رهبرم ...
مبارک شد عید و قلب ما به ارادت ...
درحال تپیدن است و هنوز هم زنده ایم ...
یازده:
یک:
درجامعه شناسی غربی همه چیز در پست مدرن ...پسا پسا مدرن!...خیلی خیلی مدرن!روبه زوال می رود!
درداستان ها و کتاب ها همیشه قهرمانی هست که درانتهای داستان به کمک جهان می آید ...
حالا می خواهد یک آدم عادی باشد یا از درون فرقه ای نا مطمئن!از "آسیا" !...تاریکی و سیاهی مطلق را ازبین ببرد!...می آید و می برد!
کسی نمی فهمداصلا چه شد؟و داستان زندگی ادامه می یابد!
ولی در فرهنگ ما ...درجامعه ی خودمان قهرمان و قهرمان ها کم نداریم و نداشته ایم و اصلا نیازی نداریم و نداشته ایم و اصلا لزومی ندارد که این داستان های کش و قوس دار را بخوانیم یا ببینیم یا عبرت بگیریم ...
دو:
دیشب بلیط خریدیم بریم فیلم دلم می خوادرو ببینیم ...بی هوا از جریان فوتبال ایران ...
بلیط برای ساعت نه و بیست دقیقه ی شب بود ...آقائی که شما باشین رفتیم ساعت نه رسیدیم سینما نگو سینما جریان پخش زنده از سالن داشت یه عده از جوونها هم برای دیدن رفته بودن ...نمی تونم صدای شادیشونو فراموش کنم حدود ساعت نه وربع بالاخره یه گل به نفع ایران تموم شد...صدای بوق و شادی بود که روی هوارفت پنج دقیقه بعدم پخش تموم شد ... من چیزی رو که دیدم به عمرم فراموش نمی کنم ... یه عده جوون خوشحال و وطن دوست ... که با شادی اومدن بیرون ...اشک تو چشام پرشد که اینهمه دروغ که جامعه مایوس داریم کجا و این همه شادی و وطن پرستی کجا ...
ولی فیلمی که دیدم ... نگم بهتره ...فقط یه جمله سئوالی از کسانی که فیلم رو می بینن ... واقعا داستان فیلم راجع به رو شنفکران دود و دم زده بود یا کل ملت که دلشون می خواد برقصن ولی اجازه ندارن ؟
چنان تضادی دیشب بین فیلم و واقعیت بود که نگو ... من نمی دونم دیگه تا کجا باید این فضای مسمومی رو که جو روشنفکری جدید برداشته تحمل کرد ...
اینم بگم خانمها و آقایون بیرون سینما تازه یازده شب بعد از فیلم خیابونو بسته بودن و داشتن می رقصیدن ...
قربونشون دمتون گرم ...
تا من باشم با پول خودم نرم با سه نفردیگه چراغ یه همچین سینمائی رو روشن نگه دارم ...
"عزت زیاد ملت ایران"
دوازده:
دزدیده ای کلید قلبم را و انداخته ای دور ...
من بی کلید و بی قلب زنده ام ....
دیوانه ام ... بفهم!

سیزده :
عیدتون مبارک و روزهای فوتبالی تون خوش
چهارده:
اونائی که می خان خنده رو از ما بدزدن ...دزد نیستن...یه مشت عقده ای ان که بلد نیستن خودشونو خوشحال کنن...
ما می خندیم ... شما بسوز...

۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۱۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سبوی عشق شکست وریخت قطره هاش روی دامنم!.........پاک دامنم!

یک:
دویده ای و نمی رسی...به پای من دیگر ...
با ماه وعده داشتم و ... قبول کرد بمانم!
دو:
بهاررا از دامن باغ نمی توانی بر چید!
هر فصل موقعی دارد و امکاناتی !...
برو امکان پائیزی...
با مهر بیا!!!
سه:
گریه می کرد دوچشمم که توی زندانی ...
آزاد دراجتماع می گشتی و خبرت ... هیچ نبود!


چهار:
دلم کباب توشد از بس که پشت عشق خودت ...
می رفتی و...می خندید از پشت کار تو !!!
پنج:
وای!کنار دست تو دزد می شود هرکس!...
ببین مراکه دگر سارق خدای خودم!!!
شش:
مزار شش گوشه ات فریاد رس بی کسان نبود؟!
تا یاد من می رسدم ... به فریاد می رسی!!!


هفت:
وپسر تنبل های کلاس درفضای مجاز ی می گردند و بعضی از مارا پیدا می کنند که مثلا چه بشود؟یکی نیست بگوید : زمان گذشته است و مثل وقتی که شلوار دوپیله و سه پیله می پوشیدید نیست!که مردم فکر می کردند چه خبر است!حالا دیگر ماهم می چرخیم و می دانیم!...این
به اون در!
هشت:
ترومپ!
این عکس های قشنگ گذشته است که ...می گذاری!
اصلا اصلا تغیر نکرده ای ...می دانی؟
نه:
مامان بنز:
ای وای یه روزی خانم مددی که می نوشت کرور کرور آدم بود که می اومد بخوندش ...حالا می بینی؟
پراید:
ای بابا!از اولم همین بودکه می بینی !مردم بیکارن!بیان این چیزا رو بخونن!
مامان بنز:
پسرم!این خانم ورداشته مارو تبدیل به کتاب کرده باید بزرگش کنیم...بیا یه چند تا لایک بزنیم!
پراید:
مامان جون!هنوز بلد نیستی موسو تو دستت بگیری!ولش کن!
باباپژو:
پسرم!هرچی مامانت می گه گوش کن!فردا زیاد شه می ریم شکایت!
مامان بنز:
مردنکنی اینکارارو!
بابا پژو:
چرا مگه تو ناراحت نیستی که انقد بیان میکنی؟
مامان بنز:
چرا ...ولی شرکتمون به من گفته هیچی نگو!
پراید:
چی؟تو می خای شرکت منو جلو بندازی بعد خودت عقب وایسی؟خیلی بدجنسی مامان !
بابا بیوک:
جل الخالق!


ده:
رهبرم ...
هزار گوشه سی این مملکت هزار جگر دارد ...
هزار جگر دارد این مملکت و هزار خاطر خواه...

یازده:
یعنی من عاشق واژه ی ترکیبی " پست کلیدی ام !
یعنی پست کلیدی هاااااااااا!اول بگم پست کلیدی نه پست وبلاگی نه پست اینترنتی!!!
نه بسته پستی قدیمی ...نه نه نه نه نه!!!
پست کلیدی یعنی سمت کلیدی یعنی شغل کلیدی وااااااای طرف می آد می گه خانم مددی من صاحب پست کلیدی ام ! یعنی انقد مهمه که می تونه توی یه اداره تمام قفلارو باز کنه ...می فهمیدکه ...اوی اوی اوی اوی ...
ولی دوس دارم بدونم ...اون مهندسی که سمتش کارگر حرفه ایه و مثلا تو نفت جنوب واونورا مسئول بازرسی لوله های گاز و نفته و یا مثلا آتش نشانی که اونورا آتیش سوزی بشه یا تو پست انتقال نفت ...اون چیکاره ست؟پست اونم کلیدیه؟یا اون نونوائی که هرروز وضو می گیره دستاشو می شوره که نون تحویل مشتری میده چندتا ویروس و میکروب دیگه وارد دل و جیگر مون نشه اون چیکاره س؟اون سربازی که حالا شاید رسما کاره ایام نیس لب مرز دور از خانواده همین طور واستاده و چشم می دونه خبری نباشه اون چیکاره س؟یا خودم!چرا دور بریم ...سرکلاس تاریخ و جغرافیا ..کاری می کنم که بچه ها عاشق ایران بمونن من چیکاره ام ؟
هیچی دیگه!نکنه این واژه یه واژه ی تشریفاتیه!نه بابا؟مسلما " پست کلیدی" وجود داره ...مگه میشه!!!
دوازده:
گور بابای آمار الکسا!وهرچی آماره کرده!ناراحت نشید دنیا همینه ...هنوز که من نرفتم از آمار دنیا و تپلا یکی کم بره!!!
سیزده:
و درانتظارم ...برگه ی امتحان تو بود ...
ردت کنم یا نه؟....
عشق می کنم برای من ...نوشته ای...!
چهارده:
مخلصتونم!

پانزده:
" العبد"
از حرم بر می گشتیم ...نزدیکی های هتل ارم ....وقتی توی کوچه پیچیدیم ؛صدای پائی از پشت سر م شنیدم که داشت دوان دوان می آمد ...جوان عربی بود که فارسی را هم خوب بلد نبود ...نفس زنان گفت:آقا حاجت دارم ...
آقا برگشتند و گفتند:صد سال شده؟
جوان تعجب کرد .
آقا ادامه دادند " انسان یک وقت هائی از خداوند یک چیزهائی می خواهد ...خداوند به ملائکه دستور می دهد که عمر این آدم را دوسال زیاد کنید چون ان حاجتش فعلا نقد نمی شود "
بعد برگشت به آن جوان گفت" حاجتت به این که عمرت زیاد شود ؛ می ارزد؟"
بر اساس خاطره یکی از شاگردان
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۱۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ترجمه متن چشم های تو ...دوستت دارم به زبان مادری ست !


یک:
درون من پر از توست ...ای یوسف!
مثل نور ماه که تیره گی شب را ... تامین می کند!
دو:
داستان عشق من یک طرف ...بیشتر نداشت ...
تو انگار ...شی ... بودی ...بی هیچ حسی !
سه:
با قدرت سلیمانی خودم !...روی هوا آمده ام نزد تو!
بشکن صدای سکو تت را ...
منتظرم ... صبا بیا!

چهار:
بوی نارنج خفه ام می کند !...بازور و قدرتش!
چرا که من!...
" باور بهار "...نداشتم!
پنج:
رو به دریا ...پاهایم ...
روبه دریا ویلایم ...
رو به دریا ...کوچه...
رو به دریا جنگل ...
روبه دریا چشمم ...
رو به دریا تابلو ...
رو به دریا شعرم ...
رو به دریا خوابم ...
روبه دریا مرگم!...
رو به دریا ختمم!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را به جان خریده ام ...
اگر بخر ی مرا ...حسین جان(ع)...چه غم؟


هفت:
ویکی از بحث های مهم پسر تنبل های کلاس " بابای پولدار" است !که بهتر از هزار کار است و هرجا می روند همین را می گویند ...و می خواهند آدم را قانع کنند و اگر تک پسر باشند یا للعجب!که این بحث را پیش نکشند !که دیگر مال دنیا را می خواهند چه کار؟همین ها هستند که لباس پاره و پوره را مد کرده اند !حالا جای شکرش باقیست که لباس پاره پوره از زانو شروع شده ...وگرنه فردا می گفتند ...پیراهن های پاره شان مال ماجرای یوسفی ست !که برایشان پیش آمده !..." متوجه که می شوید"!
هشت:
ترومپ!
خسته نباشی!موفق باشی!...
که بی ارزشی دنیا ... نیمش مال توست!
نه:
مامان بنز:
بوگاتی؟کجای دنیا رسمه که مادر شوهر پیر غذا بپزه و عروس جوونش بخوره؟
بوگاتی:
مامان جون شما خودتون به آشپز خونه حساسیت دارید!غذای ایتالیائی نمی خورید!اگه من دمپائی آشپز خونه تونو بپوشم روزی یه دفه ام شده دمپائی رو عوض می کنید!شما خودتون از سیر بدتون می آد ...شما خودتون می خائید عروس نمونه باشید شده باشه یه دونه کوفته تبریزی بپزید برای ننه خاور می پزید !شما خودتون هرچی رو که دوس دارید دارید حتی پولاتونو طلاهاتونو تو آشپزخونه قایم می کنید!...
ننه خاور:
دستت درد نکنه بوگاتی جان!ولی یادت رفت بگی حامله ای مثلا !ویار داری!از بوی غذا بدت می آد و حالت بهم می خوره !
مامان بنز:
برم یه جائی گریه کنم!

ده:
رهبرم ...
گذشت جوانی ما وولی هنوز پیر نیستیم ...
به ما ملحق می شوند روزی هزار ان جوان با ایمان ...

یازده:
بعضیا یه سندروم دارن به اسم دزد کردن دیگران!یعنی ته ته اش رو نگاه می کنی یه سندرومه!
به طور مثال بقال محل دوروز پشت هم لباسشو عوض کنه و یه چی دیگه بپوشه می گن: جون خودمون این دزده!
من حتی پدر مادرائی رو دیدم که به بچه ی خودشونم شک دارن ...5000تومن میدن دست بچه بره سوسیس و نون و پنیرو خیارشور بخره!بعد بچه هه می ره می خره سه تومنم میاره بهشون می ده!بعد بابا هه می گه من که قیمت هارو می دونم!اون هزار تومنی که تو جیبت گذاشتی نوش جون!
حالا همین رو بگیرین برین بالا !از مامور خرید شرکت لوبیا سازان وفا بگیرین تا اون بالا که ما قدمون نمیرسه!حالا بیا ریز در آمدها و هزینه هایی رو که بش شک دارن بذار جلوشون مگه باور می کنن!؟چون از نظر این ها دزدی یه جنایت سازماندهی شده ست و کلا حساب سازیم جزوش میشه!
هرچی که ابهامات زندگی بیشتر باشه بیماری سندروم " دزد هستی" بیشتر میشه...تا جائی که مردم دیگه به این جور افراد خط نمی دن!وهرچی خط نمی دن بیشتر میشه که بشه!خدا به این جور افراد کمک کنه!جدی میگم!
دوازده:
وموی تو افتاده بود توی فنجون قهوه ام ...
نگاهش داشتم من ...موی تو واحساسم به موی!
سیزده:
مثل اینکه هرچی دیرتر می آم اینجا آمار وبلاگم بالا تر می ره!جل الخالق !می خاید اصلا نیام؟
چهارده:
کتابای منو می تونید از نشر فرهوش تهیه کنید ...اگه دوس داشته باشید ...


۲۰ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دیوانه ی ملک توام !!! یا بمیر یابرو!

یک:

نشسته بودم و از قلب حافظ فال ...می ساختم ...

تو درآمدی که:

برخیز شام شد و یارت آمد!

دو:

دوراه بود که هرگز نرفته بودم و نمی رفتم ...

به سوی جهت تو وخلاف!..." ایستاده بودم"!

سه:

نگین چشم تو را فروختم و خوش حالم!

بگذار یک نفر دیگر تمام عمر بگرید که:عاشق توست!

چهار:

میان دست های تو قلب گنجشکی ام ...

حتی اختیار مردن نداشت ...

پریدم و قلبم پرید ویاد گرفتم که ...

لااقل چطور بمیرم!

پنج:

فریب شیطان بخور!و مرا قربانی خدا مکن ابراهیم!

می خواهم که با دست های خودم ... قاتلش باشم!

شش:

مزار شش گوشه ات یا حسین(ع)پراز نسیم بهشتی ...

میان هلهله ی گرمای تند تابستان ...آمده ام ...

هفت:

یک نفر حالا شده است هزاران و میلیون ها نفر ...نه به این که دست های مان پر از کمک به مردم محروم نیست ...باید دست های رهبرمان را محکم تر بفشاریم که سال هاست با راهنمائی ایشان سنسورهای قلب مان و عاطفه مان روشن مانده است ...

ما هنوز برای اسارت دیگران می سوزیم ...برای شهادت دیگران می سوزیم وبرای بی خانمان ها و ضعفای دیگر دست کمک داریم ...بی هیچ منتی ...

وکدام مردم دنیاست که مارا نشناسد و نداند که اینجور نیستیم ...

ما ایستاده ترین ملت دنیائیم وپای مردی مان را همه می دانند " فلسطین تو تنها نیستی"...

هشت:

دیده بودمت یا صاحب الزمان درمیانه ی راهی ...

حتی به عمر چنین نور ندیده ام ... که تو هستی ...

۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

طاقت محراب شکست ...

یک:

ذرسجده ی تو جایگه عشق به خون رفت ...

خون رفت ...

خون رفت ولی ...

عشق تو آغاز خداشد ...

دو:

کعبه خون گریه می کرد وعلی(ع) می رفت از دنیای او ...

پس علی کو(ع)؟آن علی مرتضا(ع) کو؟قبله کو؟

سه:

برداشتی از روی زمین پایت را وزمین ناله کرد :

عدالت می رود از روی من ...دیگر علی چون تو کجا؟

چهار:

بینوایان تازه فهمیدند نواهاشان که بود...

علی می رفت(ع) ...

نوا می رفت ...

داستان نی نوا آغاز می شد ...

پنج:

وتاریخ نتوانست تو را بکشد ...

واز تو علی (ع) مردی چون معاویه بسازد ...

وتاریخ نتوانست رفتار تورا با عمرو عاص و دیگران مثل او ...انکار کند ...

نتوانست به تربیت فرزندان تو ...ایراد بگبرد ...

نتوانست اموال بیت المال را از گوشه ی خانه ی تو پیدا کند ...

نتوانست به همسر تو ...نشانه رود ...

نتوانست بگوید که شما صبر نداشتید و نتوانست بگوید لطمه ندیدید ...

نتوانست بگوید الیگارشی پلی گارشی و هرچه آرشی هست از قدیم وجدید به شما می چسبد ....

و نتوانست نهج البلاغه را انکار کند ...

طفلک تاریخ !

نمی تواند چون معصوم بودید و هستید ...

و اثباتش بماند ...که دروغ و راست یکی ست ...علی (ع) مرد خدابود ....

شش:

مزار شش گوشه ات خوشا به حال دوستان ما ...

که قسمتشان بود بیایند و تربت شما بیاورند ....

هفت:

روزهای گذشته روزهای مهمی از تاریخ ما بود وهست ...درگذشت بزرگ مرد تاریخ ایران امام خمینی (رحمه الله علیه) تسلیت ...ویادشان گرامی ...




۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وخنده برلبم بود به سایز درشت که مثل غم آمدی ...با اشک!

یک:
تپش به قلب من آمد ... تو باز موهایت ...
کشیده موی نسیم بود و ...بی خبری !
دو:
بعد از قلب من ...چشم های تو ...
آبرو نزد پزشک برد و بیمار نبود ...
سه:
روی شیشه باران می رقصید و ...
درانتهای خیابان دختری می دوید ...
من از پنجره دیوانگی خویش را می دیدم ...قدیم بود و ...
پای برهنه ...
چهار:
درتماسم با دست های تو هرشب ...کنار دیواری ...
که نیفتم که قلب من ... طاقت دیوار نداشت ...

پنج:
می بوسمت و ای ماه درحسرت یوسف هستم ...
که چگونه از کنار تورد شد وبه تو ...اعتنا نکرد ...
شش:
مزار شش گوشه ات را جای درخاک نیست ...
ریشه اش در اسمان است این ...مزار درخاک نیست ...
هفت:
وپسر تنبل های کلاس اسباب بازی فراوان داشتند و اولین اسباب بازی شان تلفن همراه بود که قیمت یک خانه می شد!و هرجا می رفتند از کمرشان آویزان بود و شلوارهای دو پیله و سه پیله می پوشیدند و اغلب یکبار تلفن همراهشان توی توالت افتاده بود و درپیچ راهرو دانشکده با اشخاص نامعلومی درارتباط بودند ولی حیف !ما گول پسذر تنبل های کلاس را نمی خوردیم چون درزندگی کارهای مهمتری هم بود مثل درس خواندن !!!و بعدا می خواستیم برای خودمان حواله ی نمایشکاه کتاب بگیریم که آن هم آن زمان ها برای خودش نوعی تجارت وزرنگی بود ...
زود است که بدانید ما چطور زندگی می کردیم و مارا الگوی خود قرار بدهید!!!

هشت:
ترومپ!
کج بنشینیم و راست حرف بزنیم ...
بهتر است از عکس ...راست بنشینیم و کج بنالیم !!!
نه:
مامان بنز:
وای!خاک بر سرمون شد بابا بیوک ...بابا بیوک مجوز نشر گرفت!
بابابیوک:
دخترم گرفت که گرفت!اتفاقا من می خاستم تاریخچه ی پر ابهت خاندان بیوک رو بنویسم!
بابا پزو:
سرکارخانم بنز صد دفه نگفتم عین آدم حرف بزنید!
بفرما!
پراید:
من و بگو که دوبارتو این کتاب ازدواج کردم ...دوتا بچه دارم سومی تو راهه!
ننه خاور:
چه ربطی داره؟
پراید:
مامان بزرگ همسن و سالای من هنوز خواستگاریم نرفتن ...من خجالت می کشم می فهمی؟!!!
بوگاتی:
وا!

ده:
رهبرم ...
ما قلب های کنار هم ...
از نسل آهن و پولاد برتریم ...

یازده:
هیچ بعید نیست ...در سیستم های جامعه و یا نظام های روانشناختی ...خلل ایجاد شود و بد افزار هایی که درایجاد نهایت مثبت دخالت دارند به بد افزار ها تبدیل شده و نهایت منفی ایجاد نمایند...بطور مثال ما درسیستم تلاش می کنیم تا انسان های خدا پرست و مومن تربیت کنیم ولی این طور نمی شود و افراد شرور بیشتر هستند ...این کار روانشناسان و جامعه شناسان را سخت تر می کند ...چرا که وظیفه اشان درمان جامعه و سیستم است ...
بد افزار ها درجامعه های کنونی ایجاد خشم و پرخاشگری می کنند ...و برخی از جوامع شاهد انواع عجیب و بدتر هستند یکجا می بینیم اسلحه بدست افراد رسیده و آنان را چنان از خوی انسانی خویش به دور می نماید که به افراد هم نوع خود شلیک و عده ی زیادی را می کشند ...
و گاه  درجای دیگر خشم و نفرت خودرا از جامعه با تعرض به دیگران به کام خویش می نمایند ...
بد افزار هارا می توان موجودات ناشناخته ی عصر خودمان بدانیم که درفیلم های ترسناک ووحشت انگیز نمی دانیم چه هستند ...نیرو و انرژی منفی و خطر ناک ...
جایگاه دین وایمان به خداوند ...می تواند بد افزارها و نقششان را کمرنگ یا بی رنگ کند ولی دیگر تا چه اندازه؟...
باید کمک بگیریم و ماهم با در نظر داشتن این جامعه یک موجود زنده است چون ما موجودات زنده هستیم ...این سیستم هوشمند را از بدافزارها پاک کنیم و یا تلاش نماییم از بین بروند ...

دوازده:
باید از فیلم سینمائی " جاده قدیم " این روزها " البته هنوز اکران نشده" یاد کنم که به مسئله ی مهم تعرض می پردازه ...زن جوان موفق و متمکنی به این روز دچار میشه وواقعا خانم منیژه حکمت به جا از ابزار سینما استفاده می کنن و نشون می دن چقدر قدرت روحی و همکاری خانواده برای گذر این بحران روحی تاثیر گذاره و چطور این خانم موفق میشه همهی مراحل مثل کشیده شدن به خودکشی و این مسائل رو در ذهن خودش ازبین ببره به جامعه برگرده و باقدرت ادامه بده ...
نباید از ایفای این نقش که به  عهده ی خانم مهتاب کرامتی بود بگذریم ...ایشون نقش خانم رئیس بانک و پولداررو به خوبی ایفا می کنه که مادر دو فرزند هم هست ...
" فردا نگید و نگیم که بعضی ها هیچی تو این جامعه نشون نمی دن "!!!واللا!
سیزده:
من با خستگی چطور می تونم این همه بنویسم؟
یه خبری تو دلم هس نه؟...
" جل الخالق"!


۱۲ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

برای خواهرت هرچه می پسندی ... برای من هم بپسند!!!

یک:
بیرون دریای چشم تو ...هلاکم !
مشغول جان دادن می شوم و ساحل ...می خندد!
دو:
دریغ ! شیطان به معجزه آگاه نیست ...
تولد یک کتاب اسمانی ... جگرش را خراش داد ...
سه:
گناه اگر این است که دست های تو مال من باشد ...
نمی خرم به جهنم! صبر می کنم به بی دستی ...



چهار:
چاقوی شما توی قلبم پیچید ...
جاده ی رگ هایم پیچید ...
مرگ مستقیم رفت...!
پنج:
آزار تو این بود که موهای خودت را بریدی !...
پس دیگرجایگاه دست های من ...کجاست؟
شش:
مزار شش گوشه ات یا حسین(ع)...با رویا ...
نمی توانم زیارت!...
چون شما عشق منید !....


هفت:
یک تنه با خواهان تو رفتم به شیشه!
رگ برید ...سر خراشید ...ولی خواهان تو ...
بی خیال نیست!
هشت:
ترومپ!
اگر بدانی که سوختن چیست؟
کرم سوختن را هم نگاه می داری!!!
نه:
مامان بنز:
وای بالاخره تموم شد شال گردنت تموم شد ...
پراید:
برای من بافتی دیگه مامان ؟به خدا خیلی وقت بود بخاری نداشتم!
بابا پژو:
من بخاری داشتمو دارم!همون مال تو!
ننه خاور:
دستت درد نکنه عروس گلم!
مامان بنز:
بفرمائید بابا بیوک!بعد مینی بوس ساکت این خونه شمائید!!!



ده:
رهبرم ...
هزار الله اکبر ...هزار قل هو الله ...که خوشبختیم ...
عاقبت سپید بخت باشیم بایاری خدا ...
یازده:
یک:
تو آمار بعضی کشورها هست که خانم های باردار برای تولد سلامت فرزندشون از شدت بی پولی و فقر مرتکب جرائمی می شن تا دوران تولد فرزندشونو تو زندان بگذرونن و هزینه ی گرون نگهداری فرزند تا یه مدتی گردن نهادی این چنینی باشه !!!
....
آزاد کردن زندانیان و کمک به پرداخت دین زندانیان اجرش تا کجاست؟نمی دونم...شاید تا خود خدا ...
ولی می دونم همت عالی می خاد و بسیارند و بی شمارند مشکلاتی که با پول خرد بعضی ها حل می شن .
لذت ازاد کردن کفتر و کبوتر تو حرم ها و ماهی ها تو آب های آزاد چقدره؟
تا آزاد کردن یک انسان دربند از بند ...
ببین دیگه جایگاه مادر که قصاص فرزندش رو می بخشه کجاست؟
اگه خرج کردن پول رو بلد باشیم ..یه قسمتش رو می ذاریم برا اینکارا ...
لذت آزادی ...بخشیدن ازادی ...
خوش به حال اونایی که می تونن...
" من الله توفیق"

دو:
به هیچ جا و هیچ کسی نمیشه اطمینان کرد هفت سال در پرشین بلاگ نوشتیم و آخرش هی اینو ببند اونو بنند ...بهترین وبلاگ منو بستن ...
هرچند شعر هاش هست ولی حیف زحمت و اینترنتی که خریدیم و حرف و سخن خونواده ...
اینجام بوش می آد ما هیچ کاره ایم !!!الکی میرزا بنویسیم و معلوم نیس عاقبت چی بشه !!!
اینو به خودم اول می گم ...باورکن لیلا که هیچ خونه ای تو زندگی موندگار نیست ...مگر بخای خونه ی آخرتت بشه !!!

دوازده:
ویکی از پسر تنبل های کلاس دوست داشت تا همسرش درجایگاه راننده ببردش و بیاوردش و دختره زرنگ از اب در آمد و از او مازارتی خواست !وداشت !البته که برایش خرید و هردو خوشحال و خندان درراه کسب علم به کانادا تشریف بردند والان در آنجا شاسی بلند دارند و هاپویشان از من بزرگتراست و باید اعتراف کنم این نوع پسر تنبل ازبقیه موفق تر نشان می دهد و قرار است خانواده اش را دعوت کند وبابایش پریروزها پز می داد که کانادا از ترکیه خنک تر است و اینها!
ماکه بخیل نیستیم!!!
" جل الخالق"

سیزده:
همینطور بی دلیل دوست داشتن دیگران نوعی دیوانگیست ...بگذار بگویند ماکه هستیم!!!
۱۰ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نزد خدای روزی می خوریم ... زنده ایم چنان که تو زنده ای ...

یک:
درخدمت سلیمان چشمتان ...مورچه ام ...!
از جن و انس گذشته ام ...تا این مقام رسیده ام!
دو:
پاک نیستم !چون از همه گذشته ام تا تو!
این قضاوت بیگانه ی تو ست ...نارفیق!
سه:
بسیار اگرم مومن تو هستم ...خدای باش!
احساست نمی کنم ...درجهنمی که دورو برم هست!

چهار:
قدرتو را مانده تازمانی که بدانم ...
صدها هزار پای از تو پائین تر و پائین ...
پنج:
چاقوی تورا می بوسم ای ابراهیم!
من تااینجا بوده ام...بعد مرگم تو تا کجا هستی؟!
شش:
مزار شش گوشه ات را آمده است تا ببوسد ...
فرستادمش با هزار دعا ...دعا که برگردد!

هفت:
وپسر تنبل های کلاس بسیار مامانی بودند!درجلسه ی خواستگاری" جهت کت لت گفته شده"!کم مانده بود بروند بغل مادرشان و می گفتند:یا مامان یا هیچ کس!وما دخترهای دانشکده یواشکی تبانی کرده بودیم که بگوئیم یا خانه در لواسان یا طبقه ی پائین همین خانه!وبعد که مامانشان چشم قوره "غره" !می رفت ما می فهمیدیم  موفق شده ایم !!!و فردایش می دانستیم می خواهند چه بگویند؛!ما زودتر بین همه این حرف را انداخته بودیم که" مامانی اند "!!!والان هم خیلی هاشان به خاطر شرط ازدواج ما هنوز ازدواج نکرده اند!!!ودارند بازهم با مامانشان خواستگاری می روند!!!
" خوش می گذشت نه؟!!!"
هشت:
ترومپ!
تاپ مدل داری و خوشبخت شدی ...
ما نداریم و به ماها نمی دهند!!!
نه:
مامان بنز:
اش می خوریدیا حلیم؟
بوگاتی:
کوفته تبریزی!
پراید:
بوگاتی تو دیگه چرا؟
مامان بنز:
راس میگه!بیچاره تا حالا یه بارم حرف نزده!
پراید:
آخه این حرف زدنشم یه 200هزار تومنی آب می خوره!


ده:
رهبرم ...
به عشق آل علی (ع)بهشت درکشورماست ...
چه روزهایی که نمی دانیم و باعشق دربهشت ادامه می دهیم ...
یازده:
چیزی که درکشور ما کمی غریبه !این که نمی تونیم خودمونو جای طرف مقابل بذاریم!والبته خیلی کار سختیه ولی امکانش هست ...وتفاوت فرهنگی مون هم با بعضی جاهای دنیا سرهمین مطلبه !!!
" جدای از اینکه توقع داریم دنیا مارو بفهمه ولی مادنیا رو اصلا نمی فهمیم"!
ما واقعا وقتی برج ساز هستیم نمی تونیم خودمونو جای معلولین بذاریم ...وقتی شیرینی فروش هستیم نمی تونیم خودمونو جای بیماران قندی بذاریم ...وقتی دونده هستیم نمی تونیم مشکل دارها رو بیمارهارو درک کنیم ...بهر حال اگه خودمونو جای دیگران بذاریم نه تنها به کسب و کار خودمون رونق می دیم بلکه دل دیگرانم می خریم!
یه کم جای خودمونو همیشه و درهرحال که هستیم با طرف مقابلمون عوض کنیم دنیا عوض میشه ...دنیا ...
ببین چطوری می گم دنیا ...
قربون چشای سبز آبی سیاه مشکی میشی تون برم ...دوستون دارم ملت شزیف!
دوازده:
نمی دونم چرا هرکی منو اذیت میکنه قسمتش میشه بره کربلا؟
" اینو از حسودی گفتم جدی نگیرین"!
" جل الخالق"
سیزده:
ای یار چهارم از پنج تن آل عبا حسن(ع)...
که زیر پاهای شما گل افشانند فرشته ها ...
امضا بفرمائید اجازه ی وصل مان به دوست ...
دیدار حضرت حق!و کعبه و زیارت خانه ی خدا ...


چهارده:
این سفره هارو جدی نگیرین!وصف العیش نصف العیش!!!دیگه با دیابت وفشار بعله!

۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی