بی شمس

ادبی

۱۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

عیدی که متولد. می شود...

یک:

چه کنم دلم باتوست...

به ظاهرنیستی وخلوت است زمان...

به انتظار...درد می کشم...ومنتظر...

که بشکند...تمام قفل هایی که تو پشت آن ها ایستاده ای...

قفل های قلب...

دو:

تولدتو...شادی آغوش است...

خدایامرابرسان... به حریم حسین(ع)...

سه:

یا صاحب الزمان... ادرکنی...

۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پابرهنه...

یک:

انحراف دیدداری!

من روبرویت نشسته بودم...

و...تو...

به تابلو روبرو...می خندیدی!

دو:

به دیدارتو...

به ملاقات راضیم..

پشت شیشه ای که بی شباهت به زندان نیست....

سه:

پابرهنه... دویده بودی... و

خار تمشک.

من دختری بودم که پشت میله های حیات عروسک بازی....می کردم...

چهار:

می توانستی کمی تحمل کنی!

میدانستی زلیخابودن...ازیوسف.... بودن

سخت تراست؟ 

۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۷ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

Charlie Chaplin

یک:

سنگ...دل آیینه رانشکست.....

ذهنش را...بهم ریخت...

تادیگرتورانشناسد!!!

دو:

درتوانم نیست دیگر....دل کندن زتو...

میروم باقلب خود....جای دگر....

سه:

آدم...سیب رابرید یاگاززد؟

کسی نمی پرسد برای رسیدن به میوه ممنوعه....

چقدر بردبار بود؟

چهار:

چارلی چاپلین...

پوتین اش راپخت وخورد...تابحران مالی 1929امریکا...

تبدیل... به لبخندشود!


۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۵۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ازعشقت...

یک:

یک بار از لب من... اسم تو نیفتاد...

چسبیده تن نام تو...

به لب تبدار من!...

دو:

تو...شریک عشق خدا درمن نیستی!

هواخواه توام که...

سینه ام پر ازهوای توست!

سه:

یک عکس کنارموزه ی لوور!

بی تو...

"عزیزم... من هم...فرهنگ دارم"...

چهار:

اگرتوبخواهی...

خانه های بسیار... بامهندسی روز...

می روند...

تایک کشتی دست ساز...که نوح...ساخت...

باچندسرنشبن بماند!

پنچ:

یک تکه از دریا سهم ماه شد...

آن هم که خشم...

فرونخوردو...سیاهی خانه کرد!


۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۲۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

حسود...

یک:

تمام شهر دنبال قلب توست...

مشهور تر منم...

که...از حسودی این عشق...ندارم قلب تو!

دو:

غرور دست تو راگرفت...

سلیمان شدی؟

بادبردفرش...زیرپایت را...تاملک سبا!!!

سه::

پیدایش فسیل ها...

بعضی زندگی می کنند...و...

ده هزارسال بعد...

مردم می فهمند...

اسکلت شان شبیه کدام حیوان است!

چهار:

شاید یعقوب تورامی بوسید!

آنقدر.که... برادران به حسادت رفتند وزلیخا...به حسرت!

پنج:

تو...آشیانه ام راویران کردی...

تابه اسم عشق...

برایم کاخ بسازی...

خندیدم وبه عشق...

درکوچه ی قدیمی...

میان یاس های رازقی می رقصم! و

دیگر....باورساز نیستی!'!!

۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

فردوسی...

یک:

باران...می خورمت!

کویر لب هایم...

تشنه ی روی تو ست...

دو:

قابیل درونم...

هابیل بیرون توراکشت...

و...

گورت رامیان جمله ها کند!

سه:

فردوسی...

مثل بابا طاهر نیستی...

درتهران...مکانی هست...

که بالاخره دولت بگردیم!!

چهار:

تو...

ازقلبم سال هابودکه رفته بودی...

حالا آمده ای بادوعشق اضافه تر....

همسر وفرزند!!!

پنج:

ترک تو...

عجیب ترین ترک دنیاست...

ریه هایم ازاین آلودگی...

پاک نمی شود!

۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

گریه نکن عصای من!

یک:

طاقت دوری نداری!

اماچندسالی می شود..رفته ای...

پشت یک عکس اینستاگرامی...

دو:

داوود...

دنیا به صدا حساس است...

وقتی...صدایت پیداشود...

برنامه همه کانال ها... بهم می ریزد...

سه:

جمعه را می خوانم به ندبه...

دلم برایت تنگ است...

ای نادیده...عدالتگر زمان...

چهار:

بغض شو..

راه گلویم راببرند...

چه شد؟

هنوز نطفه عشقی وبه اینجا نمی رسی؟

پنج:

کیفت رادرنیاور....

حساب شد...

امروز معرفت هم...دلاربود!

۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تایتانیک!

یک:

کوه را دور زدیم...

تاببینیم... خورشید کی غروب می کند...

دریغ... خودش راپشت دریا...

خفه می کرد!

دو:

بسوزد هم فایده ندارد!

پرجکتور نصب کردیم... و...جای تو رانگرفت.... :

ماه شب چهارده!

سه:

فکر کردم... مرده ام وتو نصیب رقیب شدی...

نگو که زنده می شوم...

وبازی تو...همین است...

چهار:

کشتی غرق شده...تایتانیک...

دی کاپریو هم فکرش رانمی کرد...

جیمز کامرون...نوک کشتی را...نگه دارد!

پنج؛

وضو...

چه باک...ازقلبی که پاک نیست...

ولی...مقابل خدا...سجده می کند..

شش:

خدایا...

مرا بخشیدی وبه ابن جهان بازگرداندی..

دبگرنمی خواهم...کبت بلانشت باشم...

می توانی به من چهره ی ارنولد... ببخشی؟

۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

باغچه بان...

یک :

دلش رابه دل توگره می زد...خدایا...

برای صدبلا ازعشق تو.....

دو:

کمربسته ام به خدمت جنابعالی...

حتی اگررقیب... سرازذهن تو عالی جناب درآورد...

سه:

باغچه بان.... به ابراز عشق فکر می کرد...

من...کرولال هم شوم...

قلب ود ستم را مدیون حرکات اویم...

چهار:

طلسم ها....

باطل می شوند...

تاریخ مصرف دارند...

یکبار دیدی... صدسال...سکوت تورا..." مارکز"...

با یک کتاب شکست...

پنج:

سلام برزین العابدین...

۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۲۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

گل به بوی توعادت دارد....آفتاب!

یک:

برای گل فراموشکار...

دست های باغبان... اهمیتی ندارد...

چشم خریدار... مهم است...

دو:

شهر می داند....

تو همراه حسین می روی...

هزارمردجنگی دیگربه چکاراید... عباس؟

سه:

بفروشید به کمترین قیمت...

نمی دانید این مرد... به گرانی مصر می شود!!

چهار:

جان گلها... می جوشد وگلاب می شود...

وقتش شود... گل نازک دل هم.. بخار دارد!

۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی