یک/

به اندیشه ی یک شیر دریائی می خندم!

                     به سبیل و...

                                        قدرتی که اصالتا ؛ جنگل دارد!

   و باپیرهن نارنجی ...

   من برایش ؛ هویج دریائی هم ...

              به حساب نمی آیم!

 

دو/

در آرزوی خندیدنت ؛ به چشم خودم ...

نگاه می کنمت لحظه لحظه ... تا مردن!

 

سه/

جمله زینتی!

                روی لب های تو ..." عشق"!

هزار دستان هم

        نتواند برداشت : چنین سنگین آوائی را!

 

چهار/

بوسیدمت؛ چون نوزادی بی گناه

                                     از چشم های بسته ات

                                                             خواب می بارید

و غمت را

           سر ساعت خورده بودی!

                                      اندکی دست هایت ؛ بزرگتر از دست های من ؛ درگناه آلوده تر1

وخسته از دنیای بیرون ...

            اشک هایم را چشیدم

                           که روزگار با سالمندانی مثل ما

                                                    دراحساس ؛ چه می کند!

 

پنج/

ای شیر خراسان ؛ رضا(ع) خشم نگیرم!

از غربت عشق ؛ حسینم (ع) به دل آمد!

 

شش/

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) به زودی زود

می رسم به اربعین ؛ به پای پیاده ....

 

 

هفت:

یک/

دوست روسی من؛ دیشب متنی برای من فرستاده و در آن از من خواسته که درابتدای پائیز دعوتش کنم به ایران...

واقعا خوشحالم.

چون تمام کارهایم را کرده ام ؛ خانه تمیز است و الحمدالله مقداری هم پول درکارتم می باشد!

فقط یک مسئله هست که اینجا روی " واتس اپ " اعلام می کنم :

لطفا فامیل عزیزم ؛ از روزی که رسید منزل ما؛ هی تلفن ؛ هی احوالپرسی؛ هی سرک کشیدن واینها...

نکنید!

اینها زیاد به روابط اجتماعی ما علاقه مند نیستند؛ می آیند می روند جاهای دیدنی ... یک روز همه را

دعوت می کنم تا درمورد دانشگاه های آنجا پرسش بفرمائید ...

ممنونم : لیلای کلاس بالا

 

دو/

عزیزان؛ اینجا ؛ روی " واتس اپ " اعلام می کنم ...

هرچه شایعه است درمورد من صحیح و درست است!

مقداری پول از مادرم قرض گرفتم ؛ خدامادرتان را نگه دارد ؛ مادرم فوت شد!

یادتان هست همه سر ناهار هفتم قهر کردند؛ چون من سه برابرش را پرداخت کرده بودم ؛ آن موقع

پول داشتم؛ نشستیم بعدش حساب و کتاب کردیم ؛ گفتتند طفلک؛ فرزند کوچکتر!

بعد که پاشدند بروند خارج سرخانه و زندگیشان؛ مثلا من وکالت داشتم از ایشان ولی ...

دوباره که برگشته اند باسوادقدیمشان؛ هرچقدر نرخ دلارو یورو و پوند را می گویم متوجه نمی شوند

...بماندتا زمین ...

عصبانی هستم و چند تا بیراهه گفتم: ببخشید!

اما قبول می کنم!که اشتباه کردم!

ممنونم : لیلیای پشیمان!

 

سه/

معمولا " واتس اپ " ام را چک نمی کنم!

دراین ده روزه اخیر متاسفم که نگاهی نکردم ؛ ببینم .

خداوند فلانی و فلانی را بیامرزد!

خداوند به فلانی و فلانی و فلانی صبر عنایت کند!

از طرف من هزاران بار تبریک به فلانی بابت قبول شدن دخترش در دانشگاه فلان!

از طرف من ؛ هزاران تبریک به فلانی و فلانی بابت نامزدی دخترشان با پسر فلانی !

از بابت سرقت منزل فلانی متاسفم خوب شد بلائی سر فلان جای خودشان نیامد!

از بایت داماد بیشعور فلانی متاسفم؛ خوب شد زودتر فهمیدند!

از بابت شکستگی پای فلانی درفوتبال لیگ برتر متاسفم ؛ نشد که بیایم !

از بابت اینکه درتعویض منزل فلانی نیامدم؛ متاسفم!

از بابت ختنه سورانهای نوه های فلانی و فلانی که نیامدم؛ متاسفم انشالله نوه های بعدی!

از بابت جشن تکلیف دختران قلانی و فلانی انشالله باشد چنین جشن هائی!

خودم از بابت این همه بی توجهی متاسفم!

وهیچ یک از شمارا درزندگی پر مشغله فلان فلان خودم مقصر نمی دانم !

انشالله ده روز کاری بعد ...

لیلای فلان فلان...

 

چهار/

ای نازنین!

دراین سالهای اخیر و بیماری منح.س کرونا ؛ چه خوب شد که همه دست کش داشتند!

البته یکی از مخفی ترین رازهای پلیس هم این بود که کمتر از روی اثر انگشت توانستند مجرمان را دستگیر نمایند!

ای نازنین!

با دستکش مرغ های تورا که ریش ریش می کردم یا پیازهای غذارا که رنده می کردم ؛ بیشتر احساس داشتم!

چراکه؛ توی هرغذا آرزو میکردم تو مریض و بیمار نشوی!

دوستت دارم!

انشالله که کرونا نابود شود؛ و ما با دوچشم غیر مسلح خور ببینیم!

لیلای دستکش باز!

 

 

هشت/

بایدن!

الکی خوش همه مان میل یو اس ها داریم!

چه خبر دارکه؛ یواس دیگه آن یواس نیست!

 

نه/

مامان بنز:

چقدر خونه ساکته دارم دیوونه میشم!

(خونه خالی؛ خونه خلوت؛ خونه سوت و کوره بی تو ...)

بابا پژو:

بعد صد سالمن و تو تنها تو خوونه!

مامان بنز:

میگم بیا برنامه ریزی کنیم تو ساعت های مختلف زنگ بزنیم باهاشون حرف بزنیم!

بابا پژو:

بیخود!صد سال توی سر من زدی که؛ داریم با ننه بابات زندگی می کنیم و این حرفا...یه هفته راحت بشین دیگه!

 

ناگهان زنگ درخانه!

باباپژو می رود که درخانه را باز کند ؛ از تعجب دهانش باز می ماند

مهمان روبروی بابا پژو:

چیه پزو مهمون نمی خوای؟

باباپژو:

چرا؟ ولی چراتو؟ الان؟

مهمان روبروی باباپژو:

بذار بیام تو؛ حالا حرفامون زیاده...

 

( فکر می کنید مهمان خانواده خودروها کیست؟ از هنرپیشه های قدیمی و خوش تیپ فرانسوی؟

از آن قدیمی های با کلاس ؟ همکلاسی های باباپژو؟ مرد حادثه ها؟

من که فکر می کنم او کسی نیست جز ژان رنو ... شما چطور؟)

این داستان ادامه دارد....

 

 

ده/

رهبرم ...(سید علی)

از خواب گذشتیم و انگار بیداری ما ...

بیداری افراد دگر شد از خواب ...

 

یازده/

یک:

نمی دانم " پینوکیو" یک نوع تصور است از فردیت ها یا یک نوع تفکر!

اما هرچه هست ؛ " پینو کیو" پنداری وجود دارد!

آن جا که من روباه حیله گر تو را به طمع بیندازم و تو" پینو کیو" ساده و دروغگو برای عاشقت " پدر"

دلیل بیاوری!

دو:

گوشت و پوست و احساس داریم و درد؛ " پینو کیو " این است که ندارد!

خوش به حالش ؛ هرچه می بیند فرشته موآبی؛ پدر مهربان؛ و این هاست ...

وبگذریم که کسی چوبی بودن و خریت اش را به رخش نمی کشد ؛ آن قدر که توی اقیانوس می افتد

؛ و می فهمد " بابا آدم بودن ؛ خوب است"!

سه:

شرایطمان از " پینو کیو" خیلی بهتر است!و باید حتما خدارا شکر کنیم؛ بااین حالهرروز با درنظر گرفتن

عمر جاویدان؛ درشهر بازی جهان؛ می گردیم ...تابه غلط کردن بیفتیم !

چهار:

بدترین جای کارتن " پینوکیو " (ساخت ژاپن و شاید ژیبیلی) ان جا بود که روی پله ها با " جینا"

اردکش نشسته بود و گریه می کرد و پدرش را صدا می زد ...

و پدرش استاد" زپتو" از چند قدمی پشت سرش رد می شد ؛ گریان از بی رحمی دنیا و تنهائی

پسرش؛ شاید " پینو کیو" انقدر بدبخت بود که حتی پدرش هم فکر تکرد که اوست ...تنها ی تنها

ما می دانیم که او خوش بخت شد و سال ها از کودکی مان می گذرد ولی جهت درس عبرت ؛

آن صحنه دردناک را فراموش نمی کنیم!

پنج:

مصرع اول این بیت را پیدا کنید :

...........

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد!

 

دوازده/

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ...

روی زمین 13000 تا صدای مشابه صئای بهجت خانم جون یافت شده ...به زبان های مختلف و اینها

بیچاره راست می گفت که اینقدرها هم فامیل رو زمین نداره ...

ولی چقدر صدای مشابه داره ...کاش بدونه !

اگه ما اینجا کور باشیم یا دوازده هزار و نه صد و نودو نه نفر دیگه اشتباه میگیریمش ...

خدایا...جل الخالق!

 

سیزده/

استاد" دال" دارد به لیلی جون فکر می کند

نمی داند هنوز نمی داند به خاطر گرامافون از او عذر خواهی کند یا به خاطر خشم و عصبانیتش

بهر حال بالا و پائین می کند می بیند نمیمیرد که؛ وردارد یک زنگ بزند ...

بوق بوق بوق

صدای لیلی جون:

بله/

استاد" دال":

منم!

لیلی جون:

اه؛ توئی؟ بالاخره دلت رو زدی زمین؟

استاد" دال":

من دلم کجا بود؟این چه طرز رو بروئیه؟ خودت رو زدی جای نظافت چی ؛ حالا من رفتارم خوب نبود؟!

لیلی جون:

بگذریم؛ برو سر اصل مطلب...

استاد" دال" :

من بخشیدمت!کلا از بچگی تا الان... از اون روزی که کتاب تن تن ام رو پاره کردی تا اون روز که گل گیس عروسکم رو شکستی تا همین دیروز که اومدم دیدم گراما فونم رو شکستی ...

لیلی جون:

می خوام نبخشی!

استاد" دال":

یعنی چی؟ تو چرا اینجوری شدی؟ دختر خوبی بودیا...رفتی فرانسه پررو شدی!

لیلی جون:

دیگه حرفی نداری؟ پس بذار بگم: مامانت 3000 تومن از بابت پاره گی کتابت از بابام خسارت گرفت!

90000هزار تومن بابت شکستگی دست عروسکت گل گیس جون ؛ 40 میلیون تومن خسارت وارده ی

جنابعالی پرداخت شد بابت گرامافونی که اصل نبود ؛ اصلش خونه ی ننه ته ...

واسه ی این دل صاحب مرده بخوام بگم تو سی میلیارد تومن هزینه داشتی جهت پیوند قلبم ؛ از بس

از مادرت می ترسیدم ولی از خودت خوشم می اومد؛ بابام که از هردو تون متنفر بود ...

جهت اطلاعت شوهر نکردم ولی به یکی از کار گزارانم 500 میلیون پول علی الحساب دادم تا بکشتت

پول خونت تو ایران!

که وقتی خودم با قلب خراب میمیرم ؛ توام بمیری؛ نظرت چیه استاد" دال"!

استاد" دال":

من انقدر نمی ارزم...خوب بیا باهم زندگی کنیم؛ زندگی یعنی چی؟ یعنی همین قورمه سبزی ای که

پخته بودی ؛ همون گرد گیری و نظافت؛گردش؛ مطالعه؛ اینور و اونور ...بیا اصلا روزی یه بار من رو بزن تا

دلت خنک شه؛ میدونی که من کله خرابتر از اونیم که از مرگ بترسم!

اصلا بیا من کنار تو بمیرم!

لیلی جون تلفن را قطع می کند.

البته که از اول بی تربیت بود!ولی ...

استاد " دال" بر می دارد 50 میلیون تومن می گذارد بالای سرش و روی یک برگه برای قاتلش می نویسد:

دوست عزیز؛ من جای تو باشم درهیچ مسئله عشقی؛ برای زنی که دودقیقه بعد پشیمان می شود

دخالت نمی کنم؛ اگر امدی 50 میلیون سر + 500 میلیون را بگیرو برو ...

خودش تا به حال 100 بار پشیمان شده ...

بعد سرش را می گذارد روی بالش نرم و می خوابد!

 

 

بقول استاد مهران غفوریان :

عزیزم! جامعه ات رو بشناس