بی شمس

ادبی

۱۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

پسر ایرونی!

یک:

سلام خودرا پس می گیرم و به ادامه ی راه ...

انگار تورا ندیده باشم ... خدا حافظ!

دو:

دلت مثل خانه ی عنکبوت ... می لرزید و باور کردم ...

ساده لوحانه ...

بعد دانستم ...هیچ خانه ای مثل خانه ی عنکبوت ... محکم نیست!

سه:

روی دریا ... خوابیده ام و شب است ...

من و مهتاب ! اگر ستاره باشم!



چهار:
بفروش فرزند ذهن مرا ... به دوره گردان محل ...
فردا ...
کودکان تیز هوش ... عاشق می شوند!
پنج:
رفتم و پیراهن امید توی دست های من مانده بود ...
غرق می شد ...
برای نجات شنا گری که درحسرت انتهای دریا ...
تا لب فرو رفته بود!...
شش:
مزار شش گوشه ات را فرو بردم به چشم ...
درسیاهی مطلق ...نورخدا مرا بس است ... بس است ...

هفت:
وقدیم ها می خندیدیم که عروسی بایدبا کلاس باشد و خدا می داند که عروسی با کلاس فقط می تواند در مدرسه اتفاق بیفتد و هرچه کلاس هایش بالاتر باشد کلاس عروسی هم بالاتر است ...
امروزه روز درگرانی و اگر دروغ بگویم فقر!کجا عروسی بگیریم که قربانت بشوم عروسی واقعی باید در قلبمان اتفاق بیفتد و نه جای دیگر ...
که بهتر است تا قلب مان عروسی نگرفته هیچ سالن و باغ دیگری را درگیر دروغ مصلحت آمیز خودمان نکنیم که ورود فرد دیگری به قلب مان اگر شادی نیاورد با خرجی که روی دست خودمان می گذاریم فقط یک عمر می خواهیم ملت را فریب بدهیم و بس!...
دروغ نگفته باشم چند سالی ست که بوق اتو مبیل های تز ئین شده ی عروسی را کمتر می شنوم چونان قدیم وصلت صفا بخش وجود بود که تو گوئی پای تخت باید خبر دار می شد با بوق شهر را می گشتیم و دنیا می فهمید ...بله!
...
و چند نوع عروسی که در ایران و خارج مرا مبهوت کرد برایتان می نویسم :
ازدواج و عقد درچند هزار پائی زمین در سقوط آزاد ...عروس و داماد مثلا بر فراز پاریس ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد در اعماق اقیانوس آرام ... درحال بوسیدن دلفین های گوگولی ... که درشادی شان شریک باشند ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد درمیدان جنگ ... چونانکه بگردیم درتاریخ خودمان پیدا می کنیم ...رزمندگان و بانوانی که بی خیال تلق و تلوق و مرگ شاد بودند ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد در تراکتور و میان زمین های کشاورزی وقت کاشت و برداشت محصول ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد درمیان قفس انواع حیوانات اهلی و غیر اهلی ...از شیر و مار کبری بگیر تا اصطبل و اسب های عربی ... دمشان گرم!
خلاصه!
...
وما چه می دانیم از دواج هندی ها چیست؟مثل قدیم ایران یک هفته بزن و برقص!که دراین بزن وم برقص تمام اعضای بدن شریک شادی هستند ... ایول!
...
تو هم ای نازنین!
برای گولی مالیدن به سر ما نیامده بودی که آمده بودی دل را ببری که ... بردی !
دنبالت آمدیم که فرد بی دل بی سر و قلب است که افتاد به دستت!نمی گویم خوش بخت شدی یا بد بخت که تلقی تو از این دل!برداشت تو از همه چیز است ... می دانی؟
آن وقت که ما به شادی رسیدیم شاید برای عده ای نگرانی ... برای عده ای غم ... و برای عده ای حسادت بود ... به جهنم!دررسیدن رسیدن ها که دو فرد اهمیت دارند دراین مجموعه ی تنگ تا سال های بعد دیگران ... دیگرانند ... و دیگرانند دیگر !چه بکنیم ...
وقتی یکی می شویم همه چیز هم ...حتی پدر و مادر هایمان هم دیگرانند ... می دانی؟
پس عروسی کم نبود کردیم!حالا می خواست درقعر وجود هرکسی شادی باشد یا نباشد ...
 ما شاد بودیم و دروغ گو نیستیم!
مثلا لیلی ...!
....

هشت:
ترومپ!
سیاست لوس بازی شیک پولدارها نیست ...
چرچیل بازی میان فقر مطلق ... باورهاست!
نه:
مامان بنز:
بچه ها دائی رضوانی هیولا و عمه مینی بوس هفته ی دیگه دارن می رن آلاسکا!
پراید:
خوب برن!یعنی چی از اونجا تا اینجا!...ما بدونیم جای قطب شمال و جنوب عوض میشه!!!
بوگاتی:
پراید چرا حسودی می کنی؟ پولشوداری منو ببری ؟ سوار کشتی بزرگا بشیم یه هفته شمال دنیا رو بگردیم ؟ نه شمال ایران؟
پراید:
می خواستی با پسر خوش تیپای ایتالیا بگردی ... عاشق پسر ایرونی شدی یعنی همین!نون + پنیر فتا+ شمال و جوج!!!می فهمی؟!
بابا پژو:
پسرم این چه فرهنگ ضعیفیه که تو داری؟ بردار زنتو ببر آلمان!ببر ایتالیا!ببر هند!ببر اندونزی مالزی ...سنگاپور .... مگه ما بدبختیم؟!
پراید:
چی بابا جون؟ مگه ما آدمیم؟!همینه که هس!پدرم دراومد از بس جیگرمو در آورد هی اومد نوشت عاشقم شده ... بیائیم باهم ازدواج کنیم!از اون طرف الگوشون بریتنی اسپیرز خانمه که شوهرش ایرونیه ... از اون طرف دلشون آلاسکا می خواد!همین که گفتم از این به بعد نون + پنیر فتا+ شمال و جوج ...فهمیدی؟!
بوگاتی:
خیل خوب!حالا کی می ریم؟!
پراید:
کجا؟
بوگاتی:
شمال دیگه!
پراید:
پس فردا!ببین چی می گم شب خواب هرجا من گفتم!
ننه خاور:
وای الله گرستمسین!

ده:
رهبرم ...
فرار نکردیم از خستگی ها و سختی ها ...
ما مرد و زن ... وقتی که باید ... ایستاده ایم ...

یازده:
یعنی رفتیم سامورائی در برلین رو دیدیم ... من از اولش خندیدم تا آخرش ....
البته من یه طوری فیلم می بینم که غیر از دیدن فیلم اصویر ذهنی خودم رو هم دارم ...
آقای میر طاهر وظلومی طوری درفیلم بازی کرده بودن ...و آخر فیلم به ترکی یه چیزی گفتن که من نیم ساعت بعد فیلم هم می خندیدم " استوراقچی"!" البته مودبانه نیست"
آقای فرخ نژاد هم بابازی در فیلمهائی که درخارج از ایران تهیه می شن یه جور برند خاص از یه تیپ مرد ایرانی رو به تماشا می ذارن که ایندفه خدائی جالب بود ...
کلا دمشون گرم مخصوصا اون سئوالاتی که توسفارت ازشون می پرسیدن و جواب هائی که سه تائی شون آقای ژوله و وظلومی و فرخ نژاد می دادن دیدنی بود!

دوازده:
کویت قلب من ... چشم های سیاه تو بود ...
ای خدا بگذار بمیرم ... در ساه چاله های هند تو ...
سیزده:
با احترام به روزهای آینده ...آقای چ " چمران" وروزهای دفاع مقدس ..
چهاره:
ای اینترنت اولشو خوب اومدی بعدشو نه!دیگه نتونستم عکسارو بذارم چراشو خدا میدونه!بهرحال اگه ویراستاری پشت صحنه بهم نریزه بعد








۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

مرغ باغ ملکوتم ...نیم از عالم خاک ...آدم آورد به این ... دیرخراب آبادم!

یک:

سپرده ام کارقلب خویش را ...به دوچشم!

به احتمال قوی ...عمر نوح بگیرم از خدای...

دو:

لباس گدایان پوشیده اند ... دو دست من!

درانتظار انفاق دست های تو ... به خلق هم مکر می زنند!

سه:

شکلات هنوز روی لب های توست ...

نه حرف من!

لعنت به سوئیسی ترین شیرینی های دنیا!

می روم!

چهار:

برق می رود از مغز من ... یعنی تعطیل!

ولی شما هنوز نشسته اید و با دفتر شعرتان " ور" می روید!

پنج:

کشته ای سالها پیش مرا و دفن کرده ای میان دشت کویر!

خوشا به حال من!که هنوز از عشق تو ...میان جنگل های نوشهر ...زنده ام!

شش:

مزار شش گوشه ات را برده ام با خود به کنج دل ...

درتنهائی خویش ... با منی یاحسین(ع)...

 

هفت:

ورفتن درعشق ...فعلی ست که حتما انجام می گیرد...وآن طور نیست که فکر کنیم ماندنی ست ودرضمن تهدیداتش را که با فعل رفتن انجام می شود ... باید جدی بگیریم!

....

ودر نوجوانی بودم که یکبار رفتی ... وتلقی من هیچ وقت رفتن تو نبود!فکر می کردم همیشه همان جائی که من می خواهم می ایستی تا برسم و برویم که هیهات!رفتی و رفتی و رفتی و به تاریخ پیوستی!

دانستم که عشق مرغ گریزانی ست که به به به آنی که بیاموزد چطور پایش را ببندد و دانه اش را بیاورد و با او چنان بخواند که دیگران هیچ نتوانند!و البته دانستم که هر مرغی هم مرغ عشق نیست!که بد بختانه ملخ هم بلد است بپرد و چنان خویش را بیاراید که میان مرغان خوراکی باشد!...

...

ای مرغ عشق!

چند سالی می شود که ظاهرا رفته ای ولی هنوز بوی ادوکلن هایت از لابه لای نوشته های من پیداست!...دانه هائی که می ریزم می آئی می خوری و می روی ...نمی گویم کوفتت بشود ...مفت خور!که جهنم بالاخره تا زنده ام هنوز امیدوارم که رودررو شویم!

شنیده ام که با مرغان دیگر چنان می پری که انگار از پوست به ایشان نزدیکتری ولی دریغ که می گویند هم چنان برای قفس خانه ی مان بال بال می زنی !

هیهات! بدان!که منهم بال دارم و بدان بال های خویش را به بال های فرشتگان!شبیه می دانم!

برای نازنینانی خود مرغ عشقم که بدام افتاده ام ...چونان که گریزم نیست !به دام و دانه اشان قانعم !حتی اگر چند پاره از نان خشکشان باشد!

چونان درکمین من اند که نپرم!که دوربین هم کم است!...که خود بال پریدنم نیست!درسرما من سرمازده را آورده اند ودرگرمای وجود خویش ذوب کرده اند ...

اگرهم نیامدی ...دیگر نیا!!!باکی نیست!دم به تله دادن تو ...سالهای پیش قشنگ بود ...حالا که من بال های خویش را تا خدا گسترده ام ...لعنت که به دام مرغ کوچولو وریزی مثل تو ... زمینی شوم!

                               " گفتم که گفته باشمت!نگوئی که نگفتی ! "

                                       مثلا لیلی!

 

هشت:

trump!

happy birth day to you!

ولی کیکت کو؟ خسیس نباشی؟!

 

نه:

پراید:

مامان باورم نمی شه!ما فامیل ژاپنی داشته باشیم!یه دفه بابا گفت عمو کوماتسو برای عمه لیلاند کیمونو آورده تو یه سال قهر کردی !من باورم نشد ...شوهر عمه لیلاند ژاپن بوده باشه!هه هه!

ننه خاور:

میشه خفه شی پراید!یه عمر دختر من با هوو زندگی کرده و صداشو در نیاورده!

مامان بنز:

مامان جون!آقای کوماتسو خودش ذات و پودش ژاپنی بوده!!!رفته اونجا کار دختر عموش سوزوکی خانمو گرفته!!!الان با سران زاپن فامیل شدین ناراحتین؟!!!

ننه خاور:

دوروز از ژاپن آدم فرستادن ایران یه روز ش طرف خونه ی ما بوده!!!جیگر مارو بسوزونه!دوتا پیرهن ژاپنی کادوئی فرستاده اونم برای بچه های لیلاند!ای هوو!

بابا پژو:

مادرمن!داستان به تاریخ پیوسته!بچه هاشونم دیگه بزرگ شدن تو این سال ها کوماتسو شاید !دوبار رفته ژاپن!بدبخت به اون زنم باید حق بدیم!

ننه خاور:

با کف گرگی بیام تو صورتت!

بابا بیوک:

ویله!آروات!اه!صد دفه نگفتم تنبیه بچه ها پیش دیگران ممنوع!

مامان بنز:

دست شما دردنکنه!ما دیگه دیگرانیم!

بابا بیوک:

الله اکبر!

...

 

ده:

رهبرم ...

درون قلب مارا فقط خدای می داند ...

هنوز زنده به عشق علی (ع) و آل علی(ع)...

یازده:

جای همگی تان خالی رفتیم سینما ...فیلم ما همه باهم هستیم!نفهمیدیم نمیریم!بمیریم!قهرمان قلابیداریم نداریم!فقط بازجوئی به آقای مهران مدیری می آمد ولی مفت خوری به گلزار نه!

درضمن من آن روز 120 ورقه تصحیح کرده بودم چشم هایم را بستم و از صدای هنر پیشه ها لذت بردم هنر پیشه هائی که لحن خودشان را داشتند !: لیلا حاتمی ...حسن معجونی....مانی حقیقی!مهران مدیری!گلزار و اون وسطها غفوریان و هانیه توسلی!صدای علی شادمان هم حیف!پیشنهاد می کنم به تهیه کننده فیلم برای اولین بار درتاریخ سینمای ایران به جای نسخه ویدئوئی فیلم!نسخه ی گویا ی داستان گونه ی فیلم را به احترام لحن دقیق هنر پیشه ها پخش کند ...من می خرم1صداها درفیلم فوق العاده اند نه!اکت ها!

 

دوازده:

وای ما تو فضا داریم والیبال بازی می کنیم !امیرمون یه آبشار زد به تیم مقابل اصلا نگم بهتره!

از اینجا زمین قد توپ والیبال ماست!هی با خودم فکر می کنم یه کاره چقد می نشستیم همدیگرو به خاطر محله هائی که توش بودیم مسخره می کردیم حالا بهجت خانم تو دزاشیب بود ... یا تو نیاورون ...الان کلا زمین زمینه دیگه!الان که ما توفضا هستیم دزاشیب کو؟ترافیک کو؟....

سیزده:

نمی دونی جادوگری یعنی چی؟ نه این که ورقه دورو7 و 7 رو ده بکنی!نه عزیزم!تازه فهمیدم جادوگری یعنی اینکه معلم تاریخ باشی به شاگردای هشتم بفهمونی سلسله ساسانی با پهلوی فرق می کنه!می گی نه؟! بیا!...

 

 

 

 


 

 

 
 

 

۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

قمر خانم!

یک:

ابروی سوخته ام را پوشانده ام با موی ...

باور نمی کند کسی با فندک ... عشق بازی ها کنند!

دو:

شنیده ام که همسایه ها بلند بلند ...می خندند ...

دریغ که واقعیت تلخ !.

مرغ همسایه غاز است!

سه:

روی دیوار صورت من ... ماه جای خودش بود ...

گفتی که بکنم!

تا ماه خودم هستم!

چهار:

مردی!

وهنوز داشتیم می خندیدیم!

کلاس روبرو مثل همیشه ...ساکت بود!

زنگ خورد و از روی جسدت پریدیم ...

هنوز فکر می کردیم ...

فردا باز کلاسی هست!

...

پنج:

رونق بازار برده فروشان ...فروش یوسف هاست!

ای کاش برادران همیشه درحال حسادت باشند!

شش:

مزار شش گوشه ات کشتم از عشق ولی نشد!

من آمدم با تمام قدرت و ... ضعفم عشقت!

هفت:

ای نور به قبرت ببارد ای عشق!توی گور می شوی خاطرات!می شوی آلبوم!می شوی سی دی دیجیتال !می شوی داستان!که وقتی نبش قبرت می کنند چه ها که از آن قبرت بیرون نمی اید!نه اینکه گنج باشد که گاه می شود رنج!

...

گیس نداشتی که بکشم!دستهایت برایم نا محرم بودند ...چشمهایت داشتند روی زمین می گشتند و قلبت به احتمال قریب به یقین درجهت قبله ی دیگری می تپید ...رفتم که هنوز سرت پائین بود که هنوز زمین را می جوریدی که من از طبقه ی دوم احتمال دادم که زندگی با تو مغز خر می خواهد!...

باور هم نکرده بودمت!که می دانستم داستان را وارونه جلوه می دهی که به احتمال قریب به یقین بینی ام را بهانه می کنی که تا به حال دماغ به آن درشتی ندیده ای ...

وهیهات!...

...

دارم قیمه می پزم و این روزها که پیرتر شده ام همین طور نزدیک قابلمه ها می ایستم ...گذشته را نبش قبر می کنم ...نور به قبرت ببارد ای عشق!چی بودی!

لیموها را به هم می سایم و با خودم می اندیشم حتما من هم درون صد قبر که نه بالاخره یک قبر خفته ام ... که امید است از نگاه به مستراح نبش قبر نشوم ...هرگز!

...

یادم می آید آخرین بار  نبش قبر در اتوبان پورشه ای را دیدم و نبش قبر شد!

و جدیدا کمتر اتفاق می افتد و فکر می کنم برای خانم ها بیشتر  چون بالاخره خواستگاردارند !و خواستگارها همیشه خوش زبانند نه فریبکارکه بالاخره خرید لاستیک اتومبیل هم می روی حتی شرکتی!روی خوش درمعامله حرف اول را می زند!...

...

...

تو هم ای نازنین !

نگران نباش ما برای نبش قبر گورستانی داریم به اسم لیلستان!در لیلستان گوربه گور شده...گور گم شده و نور به قبر شده و پنجشنبه و خیرات حتی دستشوئی و ردیف و اینها داریم!

تو یکی هنوز نمرده ای!این دل لامصب!همین طور خاطره باز بوده که نویسنده و شاعر از اب در آمده!حسودی نکن که تو به لیلستان بپیوندی که تو را هرگز و هر گز مرده فرض نخواهیم کرد ...

بدان که جای تو ...واقعیتی ست که قبولش کرده ایم و با آن زندگی می کنیم...

لیلستان آبادی ست که خیلی وقت است پرشده و دیگر جای جدیدی ندارد!!!

                                                       لیلا !


هشت:

ترومپ!

دیده بان ندارد ایران جز تو؟!

آنقدر دیده ای که قابل بیان باشد؟!

نه:

مامان بنز:

یادش بخیر!این موقع ها که میشه یاد کنکوردادنای پراید می افتم!

بوگاتی:

راستی؟ پراید من واقعا نفهمیدم مدرک تو چیه؟!

پراید:

چی؟!مدرک؟!آهان کدومو می خوای؟!

بوگاتی:

مگه تو چند تا مدرک داری؟!

پراید:

خوب من فوق دیپلم برق گرفتم از شریف!بورسیه شدم رفتم کانادا!دوسال برق صنعتی خوندم اینجینیر شدم!اومدم ایران خدمت کنم !بابام منو به استخدام شرکت خودروسازان ناز پرور در آورد از طرف شرکت درس خوندم شدم فوق لیسانس طراحی خودرو بعد بابام می خواست من توی سورای شهر وارد بشم به زور کاری کرد که فوق لیسانسم معادل علوم سیاسی بشه بعد رفتم شورای شهر الان دکترای علوم سیاسی دارم از دانشگاه کیپ تاون!

بوگاتی:

وا؟ توکه اسنپی؟!

پراید:

اینا قبل از ازدواج با تواه!یه اشتباه کوچولوئی کردم معلوم شد پسر خوبی نیستم همه رو پس گرفتن!فقط همون فوق دیپلم برام مونده!

بابا پژو:

بابا!صددفعه گفتم تو خودروئی!

پراید:

بله!اگه آدم بودم تا حالا رئیس جمهور شده بودم!


ده:

رهبرم ...

قله های عشق را درنوردیدن ...

شغل ملت ایران همیشه بوده و هست ...



یازده:

اندر احوالات این روزهای من:

از پس فردا متلکها شروع میشه : وا لیلا جون تابستوننننتون شروع شد خوش بحالتون ...واخانم مددی برو خدارو شک کن اداری نیستی کل سال 8 تا 4 بعد ظهر!دیگه بعد 22 سال گوشمون از این حرفا پر شده!

ولی کی میدونه استرس معلما یعنی چی؟ همکارا اعتراض کردن جای مطالعات اجتماعی روبادرس انگلیسی تو برنامه عوض کردن کل کتاب نزدیک به 400 صفحه است با موضوعات مختلف تاریخ جامعه و جغرافی ...بعد ملتم از خدا خواسته پاشدن رفتن شمال ... دانش آموز امتحانو واداه !ای بابا خانم مددی چراناراحتی شهریورم هس!فرداست که از اداره و مدرسه و دنیا بریزن چرا دانش آموز افت کرده حالا ما چه کسی رو مقصر بدونیم سئوالای سخت نهم رو بچه های هشتم رو که همگی رفتن شمال جوج بزنن ... همکارا یا بخت خوب خودمون ...من توی 4 روز از 18 تا 21 سکته کردم بچه های نهم خوب بچه های هشتم دیگه نگوو نپرس!

خیالتون راحت من یکی کل تابستونو باید برای این 4 روز معالجه بشم با دیگران خودشون می دونن ...تازه اعتبار کاری و ارزشیابی هامونم بخش عمده اش به همین نتیجه ها بستگی داشت ....که منفجر شد رفت پی کارش!...


دوازده:

وای !ماتو فضا یه قسمتی داریم به نام زمین نما!از اون بالا می شینیم خونه ی فک و فامیلو با تلسکوپ دید می زنیم !دیشب خونه ی بهجت خانم اینارو دید زدیم هنوز مبلاشون همون مبلای قدیمی بود ... میدونی چن ساله ما تو فضائیم؟!ای بابا!اینجا دیگه مبل مد نیس!همه مون درحالت بی وزنی هستیم همین جوری تو فضا قل می خوریم!انشالله مد بشه زمینی ها هم راحت شن!






۲۱ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

حیف!





آغوش علی عباسی را اینجا بشنوید

۱۶ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

اندوه رفته ای !

یک:

اندوه رفته ای و آنقدر رفته ای ...

که دیگر وطن تو ...

از شناسنامه ی تو ...

پیدا نیست!...

دو:

مرز را ... بین دو چشم تو انخاب می کنم ...

جائی که بوسه ها ... دوست دارند ...آزاد بگردند!

سه:

وقتی فدای تو می شوم ... به نامه ها چه مربوط؟!

ربط می دهی که قبل ترها ... نوشته ام؟!!!!

چهار:

فرشته ها ...

چه حکمت است که شمارا می بینم؟!

یا خدا اشتباهی شمارا فرستاده زمین ...

یا گریم جدید کودکان کارید؟!...

یا خدا می خواهد مرا امتحان کند؟!

مرده ام؟!

...

یا هیچ کدام ...

دنیا صحنه ی تئاتر شده؟!

پنج:

از پیاله ی چشم تو نوشیدن اشک ...

کار من بود ...

شغلی که هزینه هاش ...

جوانی ست!...

شش:

مزار شش گوشه ات را فدای یا حسین(ع)...

باور نمی کنند کسانی که به عشق تو نمی رسند ...

هفت:

سوخته ام ای یار .

از گام برداشتن ات روی زمین که آتش وجود تو فقط در جان من کار ساز است ... می گویم خدایا کاش دیگران نیز به درد من گرفتار شوند که البت چونان تو خدای می داند ... چند روی زمین باشند ...

...

نشسته ای میان جمع که خنده هات غلیان احساس من است ...به لب های دیگران ...چشم می دوزم که چه احساسی آیا بین جمع نباشد ...کسی چون من!(؟)!

پزشک می گوید اخلالات خلقی دارم!عاطفی!گرفتار اینم که ساعت ها یی که تو را نمی بینم دیگر چه کسانی مثل من اند؟!!!

شب ها درخواب کسانی را می بینم که دارند تورا از من می گیرند و تو بی توجه به احساسات من!می روی!

...

داروهای مرا باور نمی کنی!احساسات مرا باور نمی کنی !دیگر ساکت شده ام و کاررا سپرده ام به کلمات!به برگه های سررسیدها و دفترچه های زیبای یاد داشت!ولی به هیچ کدام اعتقاد نداری!

سئوال مهم ات از من این است : راستی برای من چه کرده ای؟!

...

لیست می کنم:

صبحانه ...نهار شام ...بوس ...

اتو دیگر نمی خواهی خیلی دقیق !می خواهی بدهی بیرون!بعد هم سکوت سکوت سکوت!

نوشتن من نوشتن ...نوشتن!جاروبرقی!وایتکس!شستن دقیق ظرفها با دست!مخصوصا برق انداختن لیوان چائی ات که هرگز به چشم ات نمی اید! و باز هم نوشتن نوشتن و نوشتن!

نزدیکانم باور شان نمی شود فکر می کنند که نوشته های من که به چاپ رسیده کار توست!احساس توست!و پزشک فقط یک دارو تجویز کرده که باید تا آخرین نفسم بخورم!

باید دعا کنم که دیگران هم در آتش عشق تو بسوزند ...نه!اینجا دیگر زرنگم!

غلط کرده اند!

بدانید که من سوخته ی کاملم!

ولی نه انشاالله بگذار درد مرا دیگران هم بکشند!بشوم آن جهنم رفته که دیگران را پای آتش می کشاند ... بیائید!!!

...

ای نازنین!

سوختن افتخار ندارد!و این نوع سوختن درمان ندارد!امروزه روز بین جمعیت نسوان خندیدن هم دارد ( می دانم که می خندند) اینکه برای تو می سوزم ...جایزه هم ندارد ...تو هم که ...

فقط بدان فقط باید زن باشی تا بدانی بعضی سوختن ها یعنی چه!تا مردی نمی فهمی !و نفهمی برای مردان عیب نیست!!!!....

لیلی !



هشت:

ترومپ!

ایران شهر!شمال و جنوب و شرق و غرب ندارد ...

سرتا سرش آتش است ...مواظب دستات باش!


نه:

عمه لیلاند:

چه عجبا شده بنزی جون یادی از ما کردی ....راه گم کردی؟...وای پراید چقدر عوض شدی عمه ...ریش پرفسوری چقد بهت می آد!

مامان بنز:

آره دیگه!انقد پژو دلش برات تنگ شده بود که نگو!گفتیم همه باهم بیائیم ...

عمه لیلاند:

فقط پژو!؟تو و پراید و بچه ها چی؟

بابا پژو:

همه!خواهر برات یه انگشتر گرفتم بکن دستت ببین اندازته!

مامان بنز با حیرت:

چی؟!انگشتر؟(سریع خودش را جمع می کند)خوب می گفتی با هم می رفتیم لااقل النگو می خریدی !

عمع لیلاند:

وا!چرازحمت کشیدی پژو؟!سالی یه دفه می آئی خونه خواهرت خجالتم دادی!

پراید هول:

عمع همین ام مامانم نمی دونست!(سریع ماجرا را جمع می کند)البته منظورم این که بابام می خواست شمارو سورپرایز کنه!

عمه لیلاند:

ممنون!بنزی جون!پژوی عزیز!

ننه خاور :

مادر کوفته پختی؟ سه ماهه کوفته نخوردم!

ده:

رهبرم ...

ایمان داریم به عشق خود که وفا داریم ...

از ما ندیده است وفادارتر جهان ...



یازده:

آقا جان!اماررات داره یه شمال ساخته متری سیصد تومن!بلیط هواپیماشم داره می کنه ده تومن!کنسرتا مجانی!یه هایپر لوپم دارن می ذارن وسط اونجا ...مجانی بری اون ور کره زمین شهر خیت هورن چه می دونم لیتهورنه چیه که می گن بهشت زمینه!هلند اونورا!اونجا جوج بزنی سه تومن!بعد میتونی نفری پنجاه کیلو زباله ام بدون کیسه بریزی وسط خیابون!تازه شم مالیات و عوازض نوچ!قلیون اعلای خوانسار بهترش ده تومن!با اقامت دائم ....چرا نمیری؟ تازه یادم افتاد میتونی یه چمدون بار مجانی بیاری تهران ...قاچاق هرچی !باور نمی کنی چرا؟ حالا ماهی بیائیم راستشو بگیم!این دست که نمک نداره!


دوازده:

وای!با بچه های فضا رفتیم رستوران!جوجه خوردیم حالمون بدشد مارو بردن بیمارستان فضائی ...چه امکاناتی!خدا انشالله نصیب هرکی آرزو داره بکنه!تخت کنترلی!تلویزیون کنترلی!پرستار دکترای کنترلی!همه اش مجانی!تازه بیمه اشم با بیمه زمین فرق داره!کنترلی!کامپیوتری!اصلا آخرش ماچمونم کردن!انشالله فضا قسمت همه بشه !!!


سیزده:

با احترام به روزهای گذشته که یاد نکردم ... وفات بنیان گذار انقلاب اسلامی امام خمینی رحمه الله و هم چنین عید بزرگ مسلمین جهان عید فطر ...



با تشکر از سایت محترم گالری سیب


۱۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

rich kids orkid richs!!!!یا پژو وارد می شود!

یک:

فراق درد ندارد ...هزار پا دارد ...

که هرکجا که می روی ... پاش هم با تو ست !

دو:

میان دو چشم ات خیال های من خوابیده ....

بیدار نمی شوند ...چون دست های خدا درکار است!

سه:

ویران کرده ای کلبه آرزوهای من و رفته ای ...

بولدوزر!

به کسری از ثانیه هم می توان ساخت ...

آسمانخراش هاش!

چهار:

به مرگ من که مطمئن شدی ...رفتی و دنبال دیگری ...

سوختی و برگشتی و به مرگ من قسم ... : که هیچ کس مثل من نبود!

پنج:

آه ...توی فنجان قهوه ات نبودم ...

که با تلخی شیرین توی گلویت صفا کنم ....

انقدر بد شانس!

که قند توی چای تو بودم!

پریدم توی گلویت ...مردی!...

شش:

مزار شش گوشه ات کلاس درس شیعیان...

که سر بریده باید بود ....اگر آل علی (ع) می خواهی!...

هفت:

داشتم تعریف می کردم که با تجربه ای گفت: تعریفش نکن!قدیم ترها می گفتند یا چشم می خوری یا به هوس می افتند که از چنگت در بیاورند....!همیشه به حرف های قدیمی ها خندیده بودم که شاید در جنگ جهانی اول!بوده !جمعیت ذکور کشور رو به کاهش رفته و بانوان چند تا چند تا در عقد مردان بوده اند!!!!

.....

تعریف درعشق خوب نیست عزیز من!فکر نکن معلم و اولیای دانش آموز و دانشجوئی که از عشقت تعریف کنی درسش بهتر می ش.د و بهتر درس پس می دهد و لابد منه شگرد اولش می کنی !خیر!با تعریف تمامش می کنی می رود پی کارش!که من خوبم!و طرف مقابل هزار از من کم دارد که دارد از من تعریف می کند ...

ونه اینکه تعریف نکنی که اندازه دارد گاه سال ها هم لالی که نگوئی کسی پیدا می شود که چنان تعریف هائی ازش می کند که باورش می شود چه بوده وکه بوده ...دست تورا رها می کند و می رود پی تعریفی هایش!

..................

تعریف از عشق خود مقوله ای جداست!پول خرج کردن عشق است!...صفا کردن عشق است ...حال داشتن عشق است ...ویا آدم خودش باشد عشق است!

به نظرم اگر آخری باشس کسی پیدا می شود که تورا به خاطر خودت وویژگی های خودت بخواهد ...به عشق می رسی به همه چیز می رسی و لابد به پیری!ولی اگر دمت لای تله ی پول و صفا و حال و اینها گیر کند آخرش به خاطر اینکه خودت نیستی بد جور تنبیه می شوی ...

....

از عشق ما تعریف نکنید چشم می خوریم!حالا بیا بگو دنیا عوض شده نیویورک و واشنگتن و پاریس را مثال بزن که عشاقش مرتب دارند از هم تعریف می کنند و جان اشان برای هم در می آید ....قربانت بروم اینجا ایران است!

....تو هم ای نازنین!

نامت را نگفتیم و ناممان را هم نگفتیم ولی شروع کردیم پشت پرده ها و نقاب ها حرف دلمان را زدن ...تعریف کردن که نگو ملت را پشت نقاب هم می شناسند!وجالب می دانستند تعریفی تو بوده ای!

هستیم کنارهم و خواهیم بود ...پس بگذار پرده ها تا ابد کنار بمانند چون آدم شناس تر از جامعه ی خود جامعه ای را سراغ ندارم!

دوستت دارم تعریفی!چونان که مردم!از قبر در آوردیم بیرون و چنان که هرروز می میرم و باز می آوریم !

                                                    " فدات سیده لیلا مددی "

هشت:

ترومپ!

می توانستی بزرگتر از اینی که هستی باشی!

خرد شدی میان اقتصاد کلان و قدرت ها!...

نه:

مامان بنز:

بچه ها بیائید منو بوس کنید دیگه دارم از بابا پژو تون طلاق می گیرم ...یالله بیائید ببینم!

پراید:

مامان مگه تو هفته ی پیش از بابا طلاق نگرفتی؟

مامان بنز:

بی شعور!مگه به همین سادگیاست!من تا حالا 100 بار خواستم طلاق بگیرم بابا تون نذاشته!از مهریه و آبروش می ترسه!

ننه خاور:

باز شروع کردی بنزی!چرا وقتی پژو خونه است معرکه نمی گیری؟

بابا بیوک:

اگه می خای به ما بفهمونی پژو دوست داره این کلک ها دیگه قدیمی شده یه کلک دیگه بزن!

مامان بنز:

رفتم درخواست دادم.دیگه از دستش خسته شدم!

ناگهان بابا پژو وارد می شود!:

بیا بابا!یه سکه واسه ی پس انداز خریده بودم مال تو!الان بری واستی دنبال کارت و مهریه اتو بخای بیشتر از یه سکه بهت نمیدم و نمیدن!

پراید:

اه!نشد ما فرزند طلاق بشیم!4 روز خونه ی مامان 4 روز خونه ی بابا!

بوگاتی:

خاک تو سرت!ما که کلا اینجائیم!

پراید:

اون طوری صفاش بیشتر بود!


ده:

رهبرم ..

کشتیم خودرا که زنده بمانیم و مانده ایم ...

ما درراه عشق خود هشتاد میلیون " فهمیده " ایم!



یازده:

دههی شصت درایران دهه ی شلوار جین نبود!درمدرسه ها و ادارات کسی شلوار جین نمی پوشید وواقعیت این بود که در سطح شهر هم نمی پوشیدیم!همین شلوار جین امروزی که حالا از شلوارهای پارچه ای خیلی ها ارزان تر است و پاره پوره اش مد شده شلوار قشنگ ریچ کیدز یا کید ریچز بود!

دراکثر کشورهای اروپائی مدرن مثل هلند ژیان های قدیمی را احیا می کنند و با موتورهای جدید راه می اندازند و کیف می کنند اوایل دههی هشتاد همان ژیان ها درایران 800 هزار تومن بیشتر قیمت نداشت درحالیکه کیدز ریچ یا ریچ کیدز برای خرید پراید نو 500 تا 600 هزار تومان و خیلی بیشتر هم می پرداختند !....

این اصطاح زیاد قشنگ نیست مبتنی بر آمار نیست!و چند تصویر هم نمی تواند نشان دهنده حال کردن ما با اشیئی باشد که دوستشان داریم ...

مانتوئی از فروشگاه شهروند دردههی هشتاد خریده ام 50 هزار تومن که باور نمی کنید با کار دست بوده و همین الان با قیمت میلیونی باید خرید!من کید ریچزم ؟!یا ریچ کیدز؟!

این فکر ها غلبه کننده بر احساس ما نیست؟!

" لطفا هیچ فکر بدی نکنید حرف های مرا جدی نگیرید!آنقدرها هم که فکر می کنید جامعه شناسی من قوی نیست!"!



دوازده:

وای فضا چه حالی می ده!بیچاره مردم که مثل ما نیستن از هوای پاک فضا که داریم از تو لوله استنشاق می کنیم بهره ببرن!خدا انشالله قسمت همه بکنه!وای قفط اینجا یه پارک کم داره انشالله شهرداری فضا یه پارک هم بذاره از بسس جاجیم انداختیم نشستیم باسنمون درد گرفت!یه صندلی ام بذارن عالی میشه!انشالله!





هیچکی نمی فهمه جز تو یه نفر...علی یاسینی را بشنوید


۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

درراهپیمائی روز قدس



پرونده را از حمید عسگری اینجا بشنوید(بی ربط)!



۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پریشان شو !



پریشان شو ، پریشان تر...

از ان شبهای توفانی

نسیمت ، شهر ویرانم برایت شانه میسازد ...

گروه : پالت

خواننده : امید نعمتی




۰۹ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

چقدر خوبیم ما!

یک:

سوخت انتهای قلب شمعیت و دیگر نداشتی ...

با نور چشم تو ... نشستیم و ساختیم!!!

دو:

ابر خوردیم زیر چتر و چای هم!

کلوچه ها گریستند که جای ما کجاست؟!

سه:

خوردیم غصه تورا و تو با داستان عشق ...

چون سعدی گلستان ساختی و ...مسجع جوابمان!



چهار:

نیاز پشت نیاز که پنجره ی اتاق ....

باید رو به ماه باشد ...

چقدر درگیر حرف های زندگی چقدر ...

حتی یکبار هم فرصت دیدار ماه ...نشد!

پنج:

لوله ی تفنگ رو به گلوی من مرتب ... حرف می زد!

حتی یکیش هم!به گوش گلوی من ... نمی رسید!

شش:

مزار شش گوشه ات را به نام عشق زیارت ...

تمام عشق می بریم و دوباره .... می آئیم...

هفت:

ولبریزم ...از گفتگو!

...

چهار ساله بودم که تریلی داشت!آمدو همراه پدرو مادرم شبانه رفتیم تجریش!ماشین هجده تا چرخ داشت!از جوادیه تا تجریش برسیم گرسنه و تشنه !دنبال رستوران بودیم ...خانم گفت:شام بخوریم ولی نجارا باید پیدا می کردیم ...گوشه ی میدان تجریش رستوران زیر زمینی باز بود .... : چی دارید؟

_ : لوبیا پلو!نشستیم و دورهمی خوردیم!چقدر شهر خلوت بود!دوباره با همان هجده چرخ گنده خارج برو برگشتیم ...

یه چیزی آن وسط بود مثل قلقلک که توی چهار سالگی توی گوشم بود ... انگار دوست داشتم دوباره با هجده چرخ بروم ... یعنی چی؟!!!چهار سالگی ... یعنی نمی دانم!.

چطور که توی پارک لاله گم شده بودم روبروی موزه هنرهای معاصر و پدررافهمیدم!آمد پیدایم کرد ...بغلم کرد و برگرداند همان خانه ی کوچک قدیمی ...

...........

سال ها گذشت و از چهارده سالگی با هجده چرخ و هواپیما آمدند که واقعی که عشق یعنی همان زیر یک سقف زندگی کردن با یکی همسن خودت و یا سال ها بزرگتر !چه فرقی داشت!وقتی نمی فهمیدی!

اندازه ی چهار سالگی نفهم بودی!اندازه ی اینده هایت تا صد سالگی نفهم بودی!

رفتم دانشگاه فهمیدم نفهمی برای عشق چه بود ؟ یک واژه ی مبهم برای دیگران که ... نم فهمم!که خجالت می کشیدم ...ولی می گفتم ببخشید نمی فهمم!

بعدها فهمیدم هشتاد درصد آدم ها نمی فهمند!و بعد با نفهمی شان می زنند زندگی نود درصد بقیه را خراب می کنند !شاید هم هزار درصد!بقیه را!بعدا فهمیدم شجاع بودم که با نفهمی ام کنار امدم تا یک کم بفهمم ! و نزدم دنیارا داغان بکنم!

...

می رویم جگر رفقا هیچکدامشان از خوش گوشت و جگر خوششان نمی اید ...تا من بروم جگر بخورم و بیایم !این یعنی فهمیدن؟!نمی دانم!نیم ساعت دیگر من باید بوی پنیر پیتزا روی سیب زمینی سرخ شده را تحمل کنم و ببینم چطور دارند با چنگال و سس قرمز حال می کنند!

دوستشان دارم!یکجوری مثل هوا شده اند!نه مثل چهار سالگی قلقلک نامفهوم توی گوشند و نه مثل بیست و دوسالگی نفهمی!دارم تنفسشان می کنم...مثل هوای نیاوران لاکچری و مثل بوی کوهستان ساده و صمیمی اند ...

گذشته را نمی توانند برگردانند و نمی توانند عشق بیست و دو سالگی را به من بفهمانند ولی یک جور دیگر مثل هزار توی خون من اند ...

همه می دانند توی زندگی من خودرو که سهل است هجده چرخش که بماند ...ه.اپیما که هیچ ... خارج از کشورش اوف!.............ولی نباشد به جهنم!

دارم عشق هائی که مرا می فهمند و من می فهممشان!.

راستش را بخواهید خودم ساختم و خودم آوردم و خودم بزرگ کردم!....جدی جدی جدی جدی !

هشت:

ترومپ!

زندگی با تو چقد قشنگه ... می دونم!

زندگی باتو ... خوش اب و رنگه ....( درحد رنگ ریال)!


نه:

پراید:

مامان!هم این جوری داشتم از جلوی در خونه ی خانم مددی اینا رد می شدم!می دونی که خیلی بلند حرف می زنن!شنیدم این ماه دولت 600 تومن قرار بوده به حقوقشون اضافه کنه کسر کرده بابت ق.ج.!!!!!!!!

مامان بنز:

یعنی چی؟ خجالت بکش!مام بلند صحبت می کنیم از صب تا شب تو این خونه بحث دلارو یورواه!

پراید:

بابا دلارو یورو که ارزش نداره !به نظر تو مامان حالا شوهرش طلاقش می ده که 600 تومن کمتر پول تو خونه آورده؟!

بوگاتی:

وای خدای من پراید!این توئی که داری این حرفارو می زنی؟ مگه من ریال نمی دونم چی دارم می آرم که تو منو نگه داشتی .... ای وای خدای من!قندم افتاد!یه بار شنیدم دیگه نشنوم!

بابا پژو:

پری روز خانم مددی رو بردم بازار همه ی طلاها شو فروخت!لابد تا آخر سال می ذاره رو حقوقش!

مامان بنز:

اون روز باید به من از کرایه ی روزانه ات 300 هزار تومن می دادی چرا 250000 تومن دادی؟

بابا پژو:

مگه نکفتی از کارکرد روزانه 250000 هزار تومن بده !

مامان بنز:

از اینجا تا بازار توی طرح رفتی و برگشتی پول روزانه ات میشه 450000 تومن نه؟!!!

بابا بیوک:

صلوات بفرستید!شیطونم لعنت کنید!اون روز 100 تومن به من قرض داده بود !انقدرم نشنوم رفتید تو خط مردم!تومن نشمرید!دلار فقط دلار!

ننه خاور:

وی واویلانا!!!!

ده:

رهبرم ...

دست خدا به همراه حق همیشه هست و هست ...

مباد که از راه حق ملت ایران جدا باشد ...


یازده:

مرا کشته ای ... اشکال ندارد عاشق!

تا روح من غلط بکند ....

پای سند عشق شما ... امضاها!


دوازده:

وای دارم میرم فضا!

نازی جون انشالله قسمت تو هم بشه!با آذی و کازی و فازی چهار نفری یه سفینه بخرین با ما همسایه شین!نذرکردم !انشالله انشالله!


سیزده:

حالم خوب است زیاد جدی نگیرید!




۰۹ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تقدیر علی(ع) ... قدر عالم است ...

یک:

فرار از دست تقدیر تو چرا؟

که اگر خدای خواهد .... همه جا تقدیری!

دو:

انگار جهان را کشته باشد خوشحال ...

او فکر نمی کرد...علی(ع)...در " زمان" زنده باشد!

سه:

انقدر غم بعداز  سال ها ...

که انگار همین دیروز بود ... " وفات علی(ع) "...


بشنوید از محسن چاوشی

چهار:

چشم هایت مرا خورد و رفتم توی دلت ...

چسبیده ام به ریشه ی قلبت ... خیال جمع بمان!

پنج:

انکارم کن که من به تو نمی ارزم ...

آن قیمت بالای تو ... بهتر که نمی خرند!

شش:

مزار شش گوشه ات یا حسین(ع) غرق بوسه هاست ...

این شب ها بیشتر بوی علی می دهی ... حسین(ع) ...


هفت:

واگر معیار عشق شما باشید ما کجائیم ...اگر عشق به خدا درجه داشته باشد ماچند درجه می گیریم یا درجه چند از دنیا می رویم؟ اگر دنیا نمره ای باشد که به عدل و عدالت ورفع تبعیض می دهند اینکه عادل باشیم و ستم نکنیم نمره مان چند است؟

....

آه درچه زمانی بودید ... زمان پیامبر که جانم بفدایش اولین مردی بودید که قبول کردید خدای او صحت دارد ...آه درچه زمانی بودید.... در شعب ابی طالب کنار پیامبر ...اه درچه زمانی بودید ...درلیله المبیت دربستری که قرار بود قتلگاه پیامبر باشد ...

علی جان هیچ کس جای شما نیست ونتواند بود ...

زمان مکان را شکافته و از میان میلیاردها نفر شما ... فقط شما ... شمائید...

....

ویران کردن دنیا فقط بدست دیوانگان امکان دارد چه عاقلان هرروز نگاه می کنند که اطراف خود چه ساخته اند ...

رفتن علی از دنیا خیال باطل بود و هست و خواهد بود که جریانی ست چنان ساخته از دست عاقلان که دیوانگی دیوانگان ویرانش نتوان کرد ...

حتی شمشیر کثیف معاویه نتوانست که از دست دیوانه ای فرود آمد و جان گرفت و تنها همین .نه جانان نه روح نه آینده و نه ادامه که همیشه بودن چیز دیگری ست ...

...

تو هم ای نازنین!

نه ضعیفم و نه آنچنان قوی ...دردنیای مدرن امروز به گذشته تاکید ندارم که دنبال انسانیتم آن انسانیت که درمن شفا باشد که حیوان نباشم که اگرنانی برای خوردن دارم بتوانم تقسیم کنم و با دیگران لذت ببرم ...

هرچند دور اندیشی چنین تصوری را از من دور می کند ...لاکن می گردم مردمانی چنین را پیدا کنم ...

هنوز موقع برخاستن یاعلی و موقع خطر دیدن یا علی می گویم چون اعتقاد دارم و اعتقادم بمن درهجوم زندگی ماشینی امروز کمک می کند ...بهتر زندگی کنم ...

گفته ای مرا چنین می پسندی حتی اگر زنم مردانه می اندیشم وخدای جامه ی علوی به تن هرکس نمی کند ...که افتخار من است ...

" سلام و درود خدا به پیامبر(ص) و آل طاهرش(ع)..."

سیده لیلا



هشت:

ترومپ!

خوردن چند قرص بهتر از انفجار دنیاست ...

که بهرحال از دیوانگان هرچه بگوئی بر می آید !

نه:

مامان بنز:

کفشامونو گذاشته بودیم بیرون موقع برگشتن دیدیم همه رو بلند کردن دزدیدن!من موندم کجا میخان بفروشن!

بوگاتی:

وا مامان جون!اون کفش ایتالیائی تو نو پوشیده بودین که من آورده بودم؟ سه میلیون قیمت داشت!

ننه خاور:

جهنم!میگن کفش آدم رو ببرن بخت آدم باز میشه!انشالله که برای پراید کار پیدا بشه!

بابا پژو:

ننه جون چه ربطی داره؟یه ساله پراید داره تو صدا و سیما کار میکنه ما به کسی نگفتیم!تازه شم ما خودروئیم کفشمون کجا بود؟

پراید:

بابا من چن دفه گفتم محل کارمنو افشا نکن!اینا پرتوقع میشن!فردا همین ننه خاور با دوستایش میخان بیان اونجا حال منو بگیرن!

بابا بیوک:

مردم نوه دارن مام نوه داریم!


ده:

رهبرم ...

قدر می دانیم قدر تلاش شمارا ...

به قدر قدرت علی(ع) خدا با ماست ...



پدرمهربان

را از اینجا بشنوید

یازده:

نه انکار گران نه!

آنقدر که فکر می کنید گناهکار درگاه خدای نیستیم!اما که درهای رحمت خدا که این شب ها باز است باز هم رحمت و شفاعت می خواهیم که بخشیده شویم ...

مردم ما پاک و زلالند که دردنیا معروف به همدلی و همیاری اند که خدای اگر یک در از سر حکمت ببندد صد در از لطف و رحمت برویشان باز می کند ...دنیا دنیا نعمت می ریزد ...ما از قوی ترین نیروی جهان خدا بیشتر و بیشتر می خواهیم که از خدای بر می اید ...دعا می کنیم که دیگر اتفاق بزرگی نیفتد و مردمان درزحمت و مرارت نیفتند ...به حق بزرگترین عادل و مهربانترین خلیفه ی دنیا علی (ع)...


۰۵ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی