بی شمس

ادبی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

نقدی بر نظریات رفتار گرایان ... پرو پاچه و امکان انتقال پول از عابر بانک!

یک:

نمیر!

میان ابرهای چشم من ... خورشید!

یک ثانیه رفتنت ...

مرا دیوا نه ی شب خواهد کرد!

دو:

سوز برف از لانه ی گنجشک ها ... نمی گذرد!

چه رسد به کلاه پشمی تو!

که هزار فکر داغ را ...

توی مغزت ... پنهان داری...

سه:

گله از رفتار تو ... توی جمع خودم ندارم من!

منهای کینه ورزی تو ... " قتل" کرده ام دیگر!

 

چهار:

پریزهای برق ... می خندیدند!

وبرق خسته بود ...

از جریان دائمی وصل!

از آن حالت چسبیدن دوشاخه !

انتظار اووتو!یخچال ...گاز!

یک شب رفت!

درحالیکه عروسی لیلی بود و شلوار طوسی خواستگار قدیمی اش ... اوو تو می خواست ...

جهنم!

هیچ قدرتی نمی تواند " برق " رفته را برگرداند!

حتی اگر لیلی برای خودش کسی و خواستگار قبلیش برای خودش ... کسی باشد!

نوشته از : دیوار

پنج:

درون قلب مرا کنده ای مگر " مهدی عج"

که هرچه نام دگر بود ... انتظارت بود...

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) بوسیدم ...

ولی چه طعم بهشتی ... روی " ارض" خدا!

 

هفت:

یک/

از دوران پارینه سنگی ... یعنی عصر حجر!یعنی دورانی که تازه بشر متوجه شده بود با تغییر شکل سنگ می تواند تحولی درزندگی خودش بوجود بیاورد ... خوشمان می آید!!!

دستورداده ایم عمارت مان در باستی هیلز را ترک و کلا به سمت" جهنم دره سی" مهاجرت کنیم!

روانپزشکمان گفته حداقل 6 و حداکثر 2 سال باید درغار سرد اورگانیک روی آتش طبیعی " اردک" بخوریم و گردو طبیعی و پلو آتیشی و چای زغالی ... تا حال کثافتمان را خوب کنیم!

بچه ها گفتند عمارت را بدهیم به یکی ... اقلا این دوسال را کیف کند ... گفتیم :چشم!

زنگ زدیم دوتا از بچه های قدیم مشکل دار" نیس"! آمدند تا حال کنند ...

انشالله ببینیم چه می شود ...حال کثافتمان خوب می شود؟!

دو/

آمدیم عاشق شدیم و مثل دوتا کبوتر عاشق ... رفتیم زیر یک سقف!

مادر شوهرمان داده بود سقف را تعمیر... ماله کشیده بودند ... بد پلاستیک و بعد هم کاه!

سال بارانی بدی بود!

منهم خوابیده بودم زیر لوستر... سقف خراب شد و لوستر افتاد روی سرم!

باران وارد اتاق زیبای ما شد ... شوهرم فرار کرد رفت خانه ی عمویش و دختر عمویش را بغل کرد ... نگو ... همسر اولش بود ... و جهیزیه من خراب شد ... و خودم...

اکنون وکیل تمامی بانوانی هستم که نیت سوئی نسبت به مادر شوهر دارند ...

من استاد گرفتن تبرئه برای بانوانی هستم که درحالت جنون آنی مادر شوهرشان را شکنجه می کنند ... من توانسته ام با هزاران ساعت کلاس هم چنین جان مدرهای شوهر فراوانی را نجات دهم ...

چون در ان حالت رقت بار اول زندگی خودم ... دعای مادرشوهرم همراهم بود ...

وقتی پیکر بی جانش را پیدا کردند ... گشته بود تا درآن شرایط بیمه نامه ی همه چی کلبه ی  مادو کبوتر عاشق را پیدا و همین طور عین سیخ نگهدارد...

من شوهرم را به چنان مادری بخشیدم ... خداهردو را بیامرزد!

سه/

" قزن قلفی " یعنی چه؟!آیا می تواند یک جور ناسزا باشد؟

مخترع آن چه کسی ست؟ از نظر آوائی این وازه به کدام زبان زنده ی دنیا نزدیک است؟

شرح تحول این محصول " باشکل" از ابتدا تا کنون را بیان کنید:

موارد استفاده ی " قزن قلفی" چیست؟

دردوخط احساس خودرا نسبت به " قزن قلفی" بیان نمائید:

دریک نمودار میزان فروش " قزن قلفی " را از ابتدای تاریخ تا کنون بکشید.

آیا می دانید نسبت بیماری سرطان با " قزن قلفی" چیست؟!

انواع "قزن قلفی" را نام ببرید:

درجمله ی" قزن قلفی من گم شده ... هانی کو؟" فعل ... فاعل ... مفعول... قید... صفت...و هرچه می توانید را پیدا کنید:

" قزن قلفی" درزندگی چنگیزخان مغول چه نقشی داشت؟" 4 خط کافیست...

ابزارهای مورد نیاز ما برای ساخت " قزن قلفی " چیست؟

" قزن قلفی ات را ببندم" جمله ی مشهور کدام اندیشمند معاصر است؟

از نظرگاه " پیاژه" قزن قلفی ... معتاد است؟

..................................................................

دانشجویان گرامی در 120 دقیقه با پاسخگوئی به سه سئوال از سئوالات بالا بیست بگیرید:

با ارزوی شادی و سلامت موفق باشید

چهار/

چرا به سوی تو پر نمی کشم ...

بال هایم را کنده اند ...

او آن سوی دستگاه مرده ای و من هنوزدارم نفس می کشم ...

گرانی ... غم ... بی کسی... همه چیز دیگر در شعرهای من ... مرد!

می گذارم دلم جا به جا بنویسد... شادی... ارزانی ... دورهمی ... ولی دنیای من .... بی تو ... عوض نمی شود!

دیگر دنیا ... دنیا نمی شود!

آن شب ها که با یک کاسه تخمه ی آفتابگردان بحث می کردیم ... از امتحان فردایمان ...از نامگذاری فرزندانمان تا... کسری حقوق ... کجا دیگر؟

زندگی بی تو ... آب گرم ... توی تابستان از یخچال سوخته است ...

من نیز ... خواهم مرد!

ال...مددی!

 

 

هشت:

ترومپ!

این جمله در یو اس" آتیش زدم به مالم ... به خاطر عیالم"

کاربردش ... عشق نیست؟

 

نه:

مامان بنز:

آقای دکتر...پژو چقدر دیگه عمر میکنه؟

آقای دکتر:

خان بهتره فرزند جدیدش رو بهش معرفی کنید...

مامان بنز:

آقای دکتر این مزخرفات چیه؟اینارو کی بهتون گفته؟اون خانم قصدش فقط بدبخت کردن پژو بدبخت بوده ... سال هاست ما ...

" صدای نوزاد ... اویه ... اویه ..."

پراید:

مامان تیوولی خانم این بچه رو داده به من رفته ... چیکارش کنم آخه؟

بوگاتی:

وای چه نازه!مامان دلت می آد؟

ننه خاور:

بنزی قوی باش... با این نیت که بچه روزی خودش رو می اره ... انگار یه نوه ی دیگه داری... اصلا انگار اینو یکی دیگه برای تو زائیده ... چقد قشنگه ... مامان بزرگ به فداش ...

" صدای نوزاد... اویه ... اویه ..."

بابا پژو:

این بچه رو نگه نمی داری چون فکر می کنی من یاد ننه اش می افتم ...

ولی خواهش می کنم ...

مامان بنز:

اسمش چی بود؟ " کوئیک" باشه( اشک درچشمانش حلقه می زند)قبول!

" همه: هورا ... خوش اومدی کوئیک"

آقای دکتر:

به پدرتون زیاد هیجان ندید ... براش خوب نیست ... ممکنه دوباره بره ازدواج کنه ...!!!

بابا بیوک:

بفرمائید آقای دکتر ... دکترم دکترای قدیم ...

مامان بنز:

مانفهمیدیم بالخره این دکتر بود یا وکیل؟

 

ده:

رهبرم ...

ما فدائی ولایتیم و کسی باورش نمی شود که ما ...

تا مرگ زنده ایم ... وزندگی مان ...ولایت عشق ...

 

یازده:

باورکنید که غم از دست دادن خیلی ها برای من هم غم شد ...

باورکنید نمی شناختم خیلی هارا آمدند گفتند که ... رفته اند ... گریستم ترسیدم و بهت زده از بازماندگان ...گودک یا پیر و حتی افسرده ...دلتنگ و درقرنطینه ...بی دلداری و بی مراسم سوگواری ...

درمراسم سوگواری دیگران تسلی خاطند ولی کو/خیلی ها درتنهائی بی گفتن حتی مرگ عزیزانشان غم را فرو خوردند ...

باورم نمی شود دراین روزها دغدغه ی زمین متری چند بعضیها ... ارثیه... هرچه اززندگی که گران شد ...

واز این ویروس که علاوه براینکه یک موجودزنده است ...دلشان نمی اید بگویند کجا ظلم ...به این کوچک مرگ آور شده که با آن همه کوچکی درعین هوشمندی دارد هوشمندترین موجود عالم را می کشد ...

از بس قدرت خدا را دست کم گرفتیم و به هیچ مان از هیچ ... بالیدیم ...

یا رب العالمین ... کمک...

...............................................................اعتراف می کنم هنوز ان قدر عزیز هستید که حق

دانش اموز عزیز!

دریغ که باید امتحان می دادید و امتحان دادن یعنی خواندن...

هنوز آن قدر عزیز هستید که بروم خودکار مدل خودتان را بخرم و برایتان برگه بنویسم و اعتراف می کنم هنوز آن قدر عزیز هستید که حقوقم را برگردانم ...

آن داستان های قدیمی درست است!آن عده ای که می بخشیدند تا بخشیده شوند ...

به من می گوئید عقده ای! درست است!

از ان دوره های قبل که هیچ بخششی نبود ... با آن کتاب های سیاه و سفید ... با آن حرکت های محکم که حس می کردی بعدش میمیری ...

شاید ...

ولی بازهم امتحان یعنی درس خواندن ...متاسفم از دوی شما از بیست و متاسفم از اینکه می دانم باید نمره بدهم و بگیرید و بروید ...

دوستتان داشته و دارم ...

اگر هم نبخشید می بخشم ...ادامه دارید و ادامه دارم ...

..............................................................................

در یکی از روزهای دومین سال کاری ام یکی از عشقهای دوره ی دبیرستان ... معاون پرورشی سابقمان به منزلمان تلفن کرد تا باایشان بطور دوستانه درمدرسه ی غیر انتفاعی تازه تاسیس شان همکاری کنم ...

شادیم فراوان بود ... همکارانم دبیران سابقم بودند ... و افتخار بزرگی نصیبم شده بود ...

مدرسه درپایه های اول دوم و سوم راهنمائی فعالیت می کرد ... دانش آموزان اندک و اوضاع خوب به نظر می رسید ...

اما به زودی متوجه شدیم که تفاوت های طبقاتی زیادی مابین دانش آموزان دیده می شود ...

موسس و مدیر مدرسه ضمن ثبت نام فرزندان ثروتمندان و پولدارن با نظر شخصی خود درهمان مدرسه دانش آموزان کم بضاعت و نیاز مند به کمک را هم بدون اعلان یا گفتگوئی با مسئولیت خویش ثبت نام کرده بود ...

مدرسه جای عجیبی بود ... خیلی خیلی پولدار و خیلی خیلی ضعیف ...

بعید نمی دانم بچه ها خیلی زود فهمیدند ...

اما این نوشتار گوشه ای از ماندگاری یک خاطره است ...

پدر یکی از دانش آموزان دریک نقطه مرکزی شهر سه پاساژ مهم داشت و متاسفانه دانش آموز با چنان نگاه فرا دستانه ای بزرگ شده بود که نگو ... علاوه بر ان دنیای دیگران ... ساعتها نشستن درکلاس برایش گنگ و زجر آور بودخیلی زود بارفتار های بد دیگران را آزار داد...

درجلسه ای مدیر تصمیم گرفت تا دانش آموز را تنبیه کند ... نمره ها خراب و به صورت دیوانه کننده ای ستزه جوبود ... و از حس هم نشینی با دیگران لذت نمی برد ...

نظزیه های متفاوتی برای جریمه ارائه شد تا اینکه خود ایشان نظر به شدت عجیبی را ارائه نمود ...

یک هفته جایگزینی با خدمتگذار مدرسه ... اعلام وظایف : شستشو ی سرویس های بهداشتی ...

طی کشیدن دفتر و کلاس ها و هم چنین خالی کردن سطل های زباله ...

مخالفت ما فایده نداشت ...

تصمیم اجراشد ...

دانش آموز باید پیش از ما می آمد و نظافت را شروع می کرد وحق تحصیل و نشستن روی نیمکت را نداشت ...شوربختانه پدرو مادر دانش آموز هم با چنین تنبیهی موافقت کرده و هرروز از دور ناظر جریان کار فرزندشان بودند ...

نمی توانم بگویم آن دختر خانم الان کجا؟چکاره؟و دارای چه تخصصی هستند ولی می توانم هفته ی بعد را بگویم :

خسته و خسته و خسته ....

تا پایان دوره ی تحصیلی یک لبخند بیشتر نداشت ...

ای وای روزگار ...!!!

 

 

دوازده: نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... قلبمون اومد تو دهنمون ... شایعه کرده بودن یکی الگوی مغز مارو دزدیه ... اصلا فکرش اون فکر دزدی نمیدونم چی چی مون بد بود ... اینکه اصلا چی ماروهم بدزدن ...

رئیس مون گفت: بدبختانه میمونم الگوی ذهنی و مغز و این چیزا داره ....

درهمین حین بهجت خانم جان از زمین تماس گرفته و به من که مثل دخترشان می مانم فرمودند:

الگوی مغزت رو مغز کلم!

وای که فکر می کردیم چی هستم حالا؟! نه؟

سیزده:

به ما نمی آد درقدیم خودمون خواستگارها داشته باشیم؟ به ما نمی آد درقدیم سال ترشیده باشیم؟ به ما نمی اد درقدیم سال بدبخت بوده باشیم؟ به ما نمی آد درحال حاضر دم مرگ هیهات هیات از خندیدن به پسران قدیم پشیمان باشیم؟به ما نمی آد برای چن تا از اونها فاتحه بخونیم؟گناه می کنیم/ به ما نمی آد مثلا درستکار و مهربون باشیم؟

شما دقبقا درست فکر کردید ...آفرین برنده ی سه هزار دقیقه مکالمه رایگان و سه هزار پیامک رایگان از ما درفاصله ساعت سه تا چهار صبح هستید ...حالش رو ببرید

شرکت فرافکنان دوراندیش...پروین

 

چهارده:

به نظرم آموزش پرورش داره عزیز کرده میشه ...

همه دارن تلاش می کنن تا مدرسه ها بازشه و بازهم بوی ماه مهررو بکنند توی حلقشون ...

آفرین ... موافقم...

" از طرف دانش اموزی که ویروس کرونارا از طریق اینستا شناسائی کرد"

 

 

۲۷ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مرز بی پایان ...

یک:

درون خشم تیره ی دستانم ... غم است ...

ای وای من ... که فرزند نوررا ... کشتم!

دو:

غفلت از حال تو کردم ....

انگار خوش بودی ...

...

رفته ام من ... از آن حالم ...

تو دلدار...

غمت صد ساله!!!

سه:

می توانم با قلم سرخ خود ...

تمام بیت های آبی تورا ... بسوزانم!

این شعر نوست ! ...

که تو بلد نیستی!

ریخت آب دارد ... و ... برهر آتشی ... کارگر!

 

چهار:

کلای درس من از عشق تو " فروزان " بود!

ترک تحصیل کرده ای که ... صدایت کنند: " بهروز"ی!

پنج:

میان کفن های خود پوسیدم!...

لا به لای نپرسیدن های زمان!...

دنیای من ...

سال ها بود که با دنیای دیگران تفاوت داشت ...

رقصیدن ... بوسیدن ... شعر ...

مرده بودم!...

ولی سپید بخت ... می رفتم!...

شش:

مزار شش گو شه ات را یا حسین (ع) دور از دور می بینم ...

به حق رقیه (س) ... زینب (س) ... به نزدیکی آرامم کن ...

 

 

 

هفت:

یک/

دردنیای مردگان رسم است که به استقبال فرد تازه وارد می روند ...

بارها گفته ام ... لعنت! نصف شب دیگر چرا؟

همین که امد یک موبایل دستش بدهید و همه تا فردا صبح به زبان خودمان " قدم خیر" بگوییم ...

ولی به گوششان نمی رود که نمی رود ...

شونصد روز است که من یک خواب راحت ندارم !!! آن طرف مد است که طرف می آید دامبولی دیمبول! و آن طرف گریه و زاری...

خلاصه از شر دنیا راحت شده بودیم ... سر قضیه بیاری " کرونا"  بدبخت شدیم رفت!

" عزیزان دل! ماسک بزنید! تورا به روح پدرتان "! " ما که دیگر پای فرار نداریم ... کجا برویم آخر؟!"

آنقدر نخوابیدیم به غلط کردن از مردن افتادیم ... می فهمید؟!!!

دو/

قدیمی ترین پسر محله مان دوروز بعد از اینکه قدیمی ترین دختر محله امان مرد ... مرد!

البته باید بگویم ... هیچ کدام به هم ربطی نداشتند !

قدمی ترین پسر محله امان دریک دیسکو در لواسان از خوشی مرد... و قدیمی ترین دختر محله امان زیر سرم در برن ... سوئیس!

البته همچین بی ربط هم بهم نبودند ...

قدمی ترین پسر محله امان داماد خواهر بابایمان و قدیمی ترین دختر محله امان نوه ی عمه ی مامایمان ... که یک بار در عروسی کیف قدمی ترین دختر محله امان توسط قدیمی ترین پسر محله امان پیدا شده بود ...

عجب معرفتی ! می گویند قدیمی ترین پسر محله امان بعد از آن به چنان گنجی رسیده بود که نگو!

... و برایش آمد داشت ... از عکس دوست پسر قدمی ترین دختر محله امان ...

مادرم می گوید:

بدبخت ! همان است که دوروز بعد از قدیمی ترین دختر محله امان ... مرد!

سه/

دریک ماموریت! فقط در یک ماموریت ... چهار صد بسته رژ گونه ی قاچاق را باید وارد می کردم ...

تمام مراحل کار انجام شد ... و بسته ها رسید ...

شش ماه بسته ها در انبار ماند چرا؟

چون بانوان گرامی ... متاسفانه ... پهن" دقیقا پی پی گاو" که ما رژ گونه هارا زیرش پنهان کرده بودیم ... اتفاقا تازه و مرغوب بود و فروشنده و صاحب کالا به این نتیجه رسیده بودند تا رفع کامل بوی بد! ... صبر کنند...

دراین مدت ... دلار بالا رفت ... مسکن گران شد ... رزگونه کمیاب شد ... بنابراین قیمت رژ گونه بالا رفت ...

ولی دستمزد ما ... بر اساس همان قرداد سابق ... پرداخت شد!

جهنم! بگذار بگویم " پی پی " بخوریم اگر دیگر رژ گونه را لا به لای پهن وارد کشور بکنیم!!!

چهار/

نامه ای داشتم سوزناک از همسری دلسوخته ... که از بیانش قاصرم!

 به من گفته اند تا شمارا نصیحت کنم تا به راه درستی هدایت شوید!....:

عزیزان من ... جشن کرونا دیگر چه صیغه ای می باشد که شروع کرده اید به گرفتن؟

بعد از خودتان هر کی می گیرد درخانه ی قبلی جشن و تا صبح به پایکوبی می پردازید که چه بشود؟

شکربرای چه گران شد؟ کف دست کیک در این مملکت سه هزار تومن بود ... شده ده هزار تومن؟! اینها که می گیرید نصف اتان می میرید بعد به جای گریه و فاتحه توی خانه ی قبلی جشن است؟!

بعید نمی دانم که همه مان وقتی میمیریم یک کف دست کیک بشود یک میلیون که دیگر نتوانیم اصلا با داشتن شرایط هم بخوریم ...

البته به جهنم ...چون اصرار به نصیحت بود گفتم و گرنه همه می دانند که من قند دارم ...

گفتم نگیرید!!!

پنج/

رنجم می دهی که مثل گنجشک بد بخت پشت پنجره ... که بال دارد ... که دنیا روبرویش است ... که اصلا می تواند برود پشت بام همسایه که ... نان های خرد شده را که می خواهند پودر کنند ... آرد سوخاری کنند .... بخورد بشود ... کفتر!

ابله!

بیایم به عشق دست های تو ... توک بزنم به ریزترین گرده ها ... چون تو ... توئی!!!

چون تو ... توی مغز گنجشکی من ... توئی ! انگار خدا تورا مامور نان من کرده ... انگار تو آن قدر توئی که هرکه تیر و کمانش را هم در آورد که مرا بزند و قاطی شامش بپزد ... تو ... توئی!!!

رنجم می دهی ... سال هاست ... به نبودنت ... آن پشت که با همه ی خودت هستی ... با دنیای خودت ... آن سوی پنجره ی مات آپارتمانت ...

نباش...نیا!

شاید رفتم ...

توی شهرهای بزرگی مثل تهران ... سنگدل هائی مثل تو و ... گنجشک هائی مثل من ... زیاد هست!

تا به حال نمرده ایم ... بازهم نمی میریم!....

 

 

هشت:

ترومپ!

پول از کف می رود ... کاری بکن ...

تاجری ای جان من ... کاری بکن!

 

 

نه:

مامان بنز:

تقریبا پشیمونم که پژو مغزش رو جراحی کرده ولی ... خداروشکر هنوززنده اس ...

پراید با خنده:

مادرمن!از روزی که بابا رو آوردیم خونه به تو می گه دایناسور! بعد خودش رو استاد فیزیک کوانتوم فرض می کنه که از سوربون دزدیدیمش!جل الخالق ...

ننه خاور:

خوب میشه... از اول بنزی جون یک کم تپل بود الان خوش بختانه بهتر شده ... ده کیلو لاغرشدی دیگه؟!

باباپزو:

من رو ابله فرض کردین؟!من از سوربون دکتری گرفتم! ... منو دزدیدین با این داینا سور که اسم خودش رو بنز گذاشته آوردین تهران ازدواجم دادین بعد به من یه پسر کج و کوله رو نشون می دین می گین حاصل عمرت پراید؟!!!

بابا بیوک:

بنزی!آلبومارو بعد ویدئو هارو ...فیلمای قدیمی رو بهش نشون بده ... بذار ببینه کی بوده!

پسرم!تو صورتت رو اول جراحی کردی الان ورمش خوابیده از همه ی ما خوشگل تر شدی ... و گرنه ... مادرت اینجا از همه زیباتر بوده و هست ...

ننه خاور:

بنزی!یک کمی صبوری کن ... خودش عاشقت میشه دوباره! این بحران چهل سالگیشه!!!

بوگاتی:

چی بگم واللا!مامان کار خوبی کردی توشهر تهران همه فهمیدن ... هرکی گول انواع تیوولی خانم هارو بخوره ...باید صبر کنی مامان ... حتی اگه برگشت فرانسه ... ما که نمردیم ... همین پسر کج و کولت ... پراید!

بابا پژو:

مدارک دکترای فیزیک کوانتوم من کو؟!ازدهای دیو سیرت! داینا سور!برم سفارت شکایت کنم؟!

مامان بنز:

سوزوندمشون! بیا آدرس دانشگاه ... برو المثنی بگیر!

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون بابا بزرگ!میای بریم عکس دخترای قدیم همکلاسیای سابقت رو ببینیم... کدوم دوره بودی؟

بابا پژو:

آی خاطره!!!... بریم!

 

 

ده:

رهبرم...

سوزانده ایم شکایت خودرا زروزگار...

من آن کمینه ام که عاشق علی (ع) و اجتماع خویش...

یازده:

پدر خدا بیامرزم تعریف می کردند که زمانی که سینماها رونق بیشتری داشتند ... فیلم دراکولارو می آورند و در سینماها نشان می دهند ...

دریکی از شهرستان ها که به طور موقت خانواده من در آنجا ساکن بودند( قبل تولد من) !!!

فیلم دراکولا با تبلیغات وسیعی شروع به نمایش میشه ... ولی به خاطر باور پذیری و ترس مردم از موجودات فرا زمینی ... صاحب سینما کسی رو استخدام میکنه که هروقت سرو کله ی درا کولا پیدا میشه ... فریاد بزنه ... اومد! ووقتی میره فریاد بزنه ... رفت!

کلا ایشون می گفتند که .. کل فیلم پخش می شد ولی عده ای زیر صندلی های سینما بودند یا از شدت ترس ... منتظر فریاد اون آقا ...

دیگه چی بگم از حال و روز این روزای خودمون ... مصلحت خودمون رو بدونیم ...

اگه می ترسیم که هیچی ... اگر هم نه چرا اصلا کسی باید به ما متذکر بشه ...

رعایت کنیم ...

جدی جدی ... بیان بگن کرونا اومد ... کرونا رفت ...

بالاخره دیگه!!!

دو/

می گن از مرگ همسایه و دوست و آشنا خوشحال نباید بودن ...

وگرنه می شیم اون خیاط که بالاخره خودشم ... تو کوزه افتاد ... گفته باشم !

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا ... یهو دیدیم جناب بهداد و دوستاشون اومدن فیلم برداری ... من رفتم امضا بگیرم دوستم گفت:بی کلا!دیگه از مد افتاده ... من گفتم : اصلا این طور نیست ... جناب بهداد یه جوریه آدم دلش می خواد یه فیلم باشه از ایشون ... همیشه ... یه عمر نگاه کنه ...

نگو ایشون پشت سر من ایستاده ... قلم پارکرشونو اهدا کردن به من و گفتن:خانم!سینما هم سینمای قدیم ... دیگه ماهم باید بیائیم اینجور جاها ...

متاسفم!که فضا هم فضای چندان خوبی نیس...

بقول بهجت خانم جون: کاچی بعض ... هیچی...

سیزده:

من البته زیاد به قوانین حمل سلاح و اسلحه و محدویت و حکم تیر و حمل سلاح سرد... وارد نیستم!!!! ... ولی ...

اگر از من بپرسن یه کاری می کنم ... بعضیا بترسن کارد آشپزخونه رو هم تو دستشون بگیرن ...

چه خبره؟

آدم دلش نمی خواد خبرارو بخونه ... مرغ کیلوئی بیست تومن نهایتی رو می خوابو نن تو تریاک فلان قدری ...

بعد آدمیزاد بدبخت باید تنش بلرزه ...خواهرم مادرم برادرم پدرم ... چه خبره؟!

اینا اعضای خانواده ان ها؟!

شغل قصابی کلا مکروه ... بعد ... خشن نباشین ... گناه داره ...

همدیگرو لت پار نکنین ...

بعدا نگین هیچکی هیچی به ما نگفت ...

چهارده:

انقد غر نزنین بدبختا!و انقد بد بختیا تونو نشمرین ...

مثل من با کلاس باشین ...

برین فیلمای آخر الزمانی رو ببینین ... نگا کنین به کدوماش نزدیکترین خودتونو آماده کنین ...

البته من یکی با داشتن بیماری های زمینه ای و فرا زمینهای!کلا برا مردن آماده ام ... این از من!

قبرم دارم ... بیمه ام دارم!بعد عرضم به حضورتون ... آدم خوبی ام میگن هستم ... مثلا مهربونم!

 

 

پانزده:

آن سیاست که مرا برد به عشق تو علی(ع9...

تا نیاورد جسد را ... زندگانی کرد ...

..............................................

زنده ای باور من این ...

دل من این ... گنهم این ...

مهدیا (ع)...

منتظرم ...

که بیائی...

" در انتظار ظهوریم ... "

 

 

۱۹ تیر ۹۹ ، ۱۶:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

" میم" واژه ی مالکیتم بود ... خوردمش! وقتی مالک " تو" نبودم!

یک:

پس از دویدنم ... توی گوش دیوار !... " لیلا وار"!

افتادی به خواب ... ولی دیگر..." سایه " می دیدی!

دو:

روی تخت ...

گلبرگ های " رز" خشکیده ...

از گرمای بی تنفس اتاق !

" آدم کو"؟!

درخانه های رفته از عشق ...

تنها " کلید" لذت دیدار می کشد!!!

سه:

مهم تر از تو ..." یوسفم " پیدا کردن عشقم بود ...

ممکن نبود بعد از تو ... مرددیگری باشد و ..." عشق"!

 

 

چهار:

بی راه که می رفتی ... می رسیدی به من!

" بی سیاست ترین " گام تو ...

                                     رسیدن به دانشکده ی من بود ...: علوم سیاسی!

پنج:

مردند خستگان تو ... ای عشق بی قرار...

دررگ ... پی جریان مرگ هم ..." مهدی"عج" در انتظار!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قدرت فاطمه (س)...

دست کسی که عشق ندارد ... نمی رسد!...

 

 

هفت:

یک/

داشتم فکر می کردم که" سوکس" بودن چه لذتی دارد و...چه وحشتی!

که به این جمله زیست شناس معروفپروفسور" پی پی " رسیدم که در آینده " سوکس" بهترین منبع غذائی جهان خواهد بود!

دراین یاد داشت بر آنم که از شوما!بخواهم که مرغ و گوسفند و گاو ... خیلی وقت نمی شود که منبع غذائی شمایند و دانه و جا و مکان برایشان فراهم می کنید ... اگر خوب به ماهم برسید ... می توانید روی ماهم حسابی حساب کنید!

به عبارت صحیح تر می توانید مارا از جایگاه فاضلاب مستراح به جایگاه پرورش " سوکس" ارتقا داده و لااقل برای اینده ... افقی روشن کنید ...

"bardasht az zehne nevisandeye mashhiur"  peyman ghasem khany "boinyan gozare e vazheye " سوکس" be jaye" سوسک" dar filmnameh

دو/

انقدر به جان دادنت نگاه می کنم تا ببینم چطور می میری؟!

بعد پا می شوم دورت را " کروکی" می کشم و به بچه های آگاهی زنگ می زنم .... ای دزد زالو صفت!

پانصد هزار تومان ! از بانک دزدیدی و فکر کردی که من ... مرده ام؟!

اتفاقا داشتم حقوق می گرفتم که با کلت کامارو زدو وسط پیشانیت و بعد برای اینکه بانک کثیف نشود ... انداختمت توی کوچه ... بعد نگاه ات کردم چطور می میری و بعد دورت را " کروکی" کشیدم!

ahan!" parvize parastooey " am!

az neveshtehaye zehne " kianooshe ayari" nevisandeye mashhoor

سه/

هیچ کس درخانه نبود!

بوی عطر تو داشت از اتاق خواب بالا می آمد... طاقتم نبود که ببینمت ... پله هارا پریدم بالا...

دیدم رفته ای و از تو ... فقط یک نامه مانده!

آنقدر با عجله رفته بودی که عطر" ورساچه" ات ... شکسته بود و مرا به غلط انداخته بود ...

فکر کردم خوب حیف!

افتادم روی تخت و خوابیدم ...حالا حالاها وقت هست که ... نامه ات را بخوانم ...

بعدا باید فکر یک آشپز خوشگل هم باشم ... ترجیحا شبیه مامانم که بوی قورمه سبزی بدهد ... تا حساسیتم به عطرهای فرانسوی ... کم شود!

bardasht az zehne honar pisheye mashhoor" hamed beh dad" dar boresh haey az khaneshe filmnameye " manoochehre hady"

]چهار/

دارم می میرم ... پول ندارم و نتوانسته ام انتقام کبوتر را بگیرم ...

از حس بد حقارت ،روی دیدن کسی را ندارم ... در باز می شود و دختر خاله ام می آید تو ... النگوهایش را در می آورد و می گذارد کنار بالشم ...

می گوید به شوهرش می تواند دروغ بگوید!ولی من بروم و انتقام کبوتر را بگیرم ...

اسکلتم را جا به جا می کنم و یک آن می گویم ... کاش همین لیلا زنم بود!

حوب بعد النگو هارا بر می دارم ... اول می روم قهوه خانه و بعد نقشه انتقام کبوتر را می کشم ...

bardashty az zehne " alenn deloon" bad az khandane filmname " tooghy"

پنج/

تو تنها کسی هستی که ذهن مرا می خوانی ...

و انصافا ... خنثی ترین رفتارهارا داری چون نمی خواهی درکارخدا دخالت بکنب و عقب بکشی...

همین دیروز دلم" جگر " می خواست ... به چشم هایت نگاه کردم ... سرت را داشتی تکان می دادی و یس اوکی می گفتی که یادم افتاد درفریزر داریم ...

بعد شام فرمایش نمودید: چقدر بامن همفکرید ...

می دانم که فکر مرا می خوانید ... اصلا درمورد شما فکر بد نمی کنم ... غلط بی جا کنم ... چون شما که عشق اید و مهربان ...

ghesmaty az zehne " ezhdehaye soraty hamsare khre sherej" ghesmate dovvom"

این نوشته هارا باور نکنید : خانم مددی!

 

 

هشت:

ترومپ!

دنیا بانک قشنگی بود که می خواستیم" بزنیم"!

اندازه ی حقوقمان هم نصیب ما ... نشد!!!

نه:

مامان بنز:

ببین تیوولی خانم ! از خونه ی من برو بیرون ... ممنون که یه بدبخت رو بدبخت تر و یه خوش بخت سطح بالا رو عصبونی کردی!

تیوولی خانم:

بفرمائید:

مامان بنز:

این چیه چک؟چک پژو؟! میدونستی قبلا سرزندگی پرایدم همچین داستانی داشتیم؟

تیوولی خانم:

نه! اصلا هم برام مهم نیس!

مامان بنز:

من دست بهش نمی زنم! خودتون بفرمائید:

تیوولی خان:

حکم اعدام پژو خان!

پرایدغش از خنده:

خانم پاشو از زندگی ما برو بیرون ... اینا عادتشونه هزینه ها تو حساب می کنن جمع می بندن میندازنت بیرون ...

مامان بنز با خنده:

پژو با چه گروهی همکاری ... کجا قتل و به چه شکلی محکوم شدی؟!

بابا پژو:

مهریه ی خانم برداشته شدن اتاقم و افتادنم تو کوره های آجر پزی جنوب تهرانه!

ننه خاوربا خنده:

خب می بردت می کردت!

تیوولی خانم با عصبانیت:

یعنی شما جوون پژو جونتون براتون اهمیت نداره ... ما بکنیم؟!پولش کنیم؟!

مامان بنز:

خوب تو یه بدبخت رو بردی! برو بکن اش تو کوره!واللا دیگه خوشبختمونو می بردی ... این دیگه از اینی که هست بدبختر نمیشه!

ناگهان پلیس 110 به همراهی بابا بیوک :

خانم بارعایت حجاب تشریف بیارین بیرون ...

یک روز بعد بابا پژو:

دارم برمی گردم فرانسه ... می خوام ادامه تحصیل بدم ... برم سوربون ... اصلا توزندگی قدر خودمو ندونستم ... اگه بچه های قدیم بشنفن!!!

مامان بنز:

لازم نکرده!تو عمل اشتباهی مغزتم جراحی کردن ... یه لایه برداری از مغزت می کنن خوب میشی...

بابا پژو:

نه! طاقت ندارم! زیر عمل میمیرم!

همه:

نه! چیزی نیست! مگه از مردن میترسی ... پژو آتیشی ...

 

ده:

رهبرم ...

سخت گرفتند امتحان زندگی از ما که برگردیم ...

دیدند عشق ما به علی(ع) کم نشد ... دکترا دادند!

 

یازده:

عشق درما درحال شکل گرفتن ممکنه خفه کنه! و بعدا به شکل وسواس گونه و مشکل داری باعث بشه که دیگران رورنج بدیم تا اونجا که بخوان دخلمون رو بیارن ...

مثال ها:

عشق ما به شرلوک هولمز: دلیل روانشناسانه: فضولی!خود بزرگ بینی!زندگی رویائی درلندن قرن 19 و تجرد با شانس بالا!

عشق ما به استادمون دردانشگاه:

دلیل روانشناسانه: خفتگی لذت 20 ! بالا دستی بودن مون تا ابد با دانشجویان دیگر!مازوخیست و خود آزاری!

عشق ما که استادیم به دانشجوومون: خفتگی لذت پائین دستی بودن! فرار از دانش کم! سادیست کاملا آشکار در دانشجو آزاری تا پایان عمر!

عشق ما به افراد مشهور که دیدیم یا ملاقات کردیم: خیال ما دردزدی شهرتشون!انکار درونی استعدادهای ما توسط دیگران !پاسخ منفی خانواده مون از ثبت نام ما درهنرستان ...

 

آیا به این موضوع که چقدر می تونیم زندگی دیگران رو به گند بکشیم و روشون تاثیر منفی بذاریم فکر کردید؟

در این بیان منفی متوجه نکات جالبی میشیم ..

کلا تا زمانی که دیگران را در انتخاب خودمون خل و خودمون رو درانتخاب دیگران عقل کل فرض می کنیم ... می رویم و نمی رسیم ...

شاید هم می دویم و ازما بهره ها که می برند ...

همینکه می گیرندمون می کشندمون!واللا!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا ... که یک هو ... دیدیم دوتا از سیاستمداران بزگ جهان اومدن دیدار ... من از یکیشون پرسیدم: قربان نظرتون راجع به زندگی ما درفضا چیه؟! ایشون خندیدند و فرمودند: خانم! از نظرمن بسیاری از بانوان درفضا وضعیت بهتری برای همسرانشون فراهم می کنند تا زمین ... هم آسمانی اند! و هم صداشون آزار دهنده نیس ...

بعد درحالی که به من لبخند می زدند ادامه دادند:

ما فامیل های بهجت خانم جون از فضا نوردی بانوان ... حمایت می کنیم !!!

 

 

سیزده:

شنیدستم که بانوئی درارادت به ادبیات نزد استاد گرانقدری رفته و فرمودند:

ای جناب! دستور فرموده که ما سه هزار بیت خویش را درحلق خانم مددی بریزیم و نام خویش افشا نکنیم ! چرا که درعشق مان به ادبیات نام ما فدا و نام ایشان بزرگ جلوه شود و آبروی ادبیات در قرون معاصر نرود ...

استاد گرانقدر سکوتی طولانی کرده و فرمودند:

عزیز!هرکس درجایگاه خویش ... که احمق اگر نتواند ... زحمت به زور کشد!

خواستم عریضا کنم اینجا که آری...

احمق زحمت به زور کشد .......................  وزور به احمق آید و بلافاصله از میدان نرود! که فکر کند روزی برسد ... که بتواند...

گریه کنم من دراین حال خویش .................................. احمقم و دانم از احوال خویش !!!

 

گوگول نیکلایانف

 

چهارده:

بوی بهبود زاوضاع جهان می شنوم ...

انشالله آزادی ... رفع بند از دستان پدران و نان آوران خانوارها در این شرایط ... رفع قرض و ادای دین

الله اکبر ... خدای بزرگ است و همه جا هست ...

 

 

 

دهه کرامت : باشد دردعایمان از امام رحمت امام رضا (ع) بخواهیم گشایش باشد و ... سلامتی بیماران

 

۰۸ تیر ۹۹ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خورشیده می نشست که ما پاشدیم ...رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم .(خدابیامرز زروئی)

یک:

بود... روی شانه ی من ... نشان پیامبری!

کندند مردم معتقدم!

چون شما... " یکی " به " هیچ" اعتقاد نداشتید!

دو:

ویران تر از چشم من ... دستگاهی پیدا نیست!

آباد ترین ملک جهان ... " صورت عشقم"... وای کو؟!

سه:

من ...

می مردم ... میان دریاهائی که عاقبت نداشت ...

" یونس"!

نجاتم داد!

از بس می دانست عمق دریا ... با ایمان انسان ... چه می کند؟!

 

 

چهار:

دریغ نمی دانستی ...

" مغز پروانه ای"!!!

وحشت از نور ... نور... نور...

تا عشق ... اگر بمیرم !

پنج:

رفت از دستم کمانی " را" که آرش داده بود ...

قبل آن از زحمتم تا بود ... بود ... ایران ساختم!

شش:

مزار شش گوشه ات را " یا حسین(ع) " در اربعین ...

حتی اگر نیایمت ... خدا خواهد ...

 

هفت:

درون پرتقال دانه ام!

و باید بگویم مادرم همیشه می گفت: من خوش شانسم!

جز اینکه عقل انسانی به این برسد که من ... دوباره پرتقال شوم؟!

البته خودم می دانم که هشتاد درصد اوقات می روم درمیان زباله ها ...

ولی البته ... کدام آدم عاقلی می رود درصد بگیرد که دانه های پرتقال نهایتا چه می شود؟!

اصلا فکر نکنید!...

که دنیای من ... دنیای عشق باشد که مثلا دردوران نهالی دربهار بویم با ملت چه ها کند؟!

" هرچند این هم نکته جالبی ست که بوی خوبی مثل بوی بهار نارنج و بوی فاضلاب در ذهن متا از قبل تعریف دارد: خوب و بد"!!!

یا قدیم ها شهر چالوس چی بود...

به این فکر کنید من توی جیب یک موجود ... تا فضا بروم ... بعد توی پیاده روی فضائی معلق ... درجهان درحال انبساط رها شوم ...

من بالاخره یک روز دریک دنیای دیگر ... بشوم " درخت پرتقال" ...

" آیا تعریف من چیز دیگری می شود"؟!

دو/

همین طور داشتم عاشق در " درکه" راه می رفتم ... و آب گلویم را قورت می دادم ... که دست به جیب نشوم " آلو"... و " توت" و " گردو فالی" بخرم ... که یکهو احساس کردم ... همه ی شهر وارونه است!!!

لعنت!

کدام فیلم بود که قبلا یک همچین احساسی نه یک هم چین صحنه ای داشت؟!

هرچی بود اسپیلبرگ ساخته بود ... آها!" برخورد نزدیک از نوع سوم"!

ای خدایا! وحشت برم داشت و یک آن خوف کردم!

دیدم نه الحمد الله ... هنوز نصف واحدهای مسکونی خالی اند و مردم انقدر پول ندارند بریزند روی هم!

یعنی اگر شهر برعکس شود ... چطوری؟!

ولش کن بابا!من الکی یک فوق لیسانس می خواستم بگیرم که صدتومن حقوقم از فهیمه خانم بیشتر باشد!چیکاردارم به این حرفها!

عشقم را فرستادم رفت پفک خرید ... دیگر به چه خوراکی دیگری بغیر از " پفک آبی " می توان اعتماد کرد ...

همه ی دنیارا کرونا گرفته ... صد بار استغفرالله... جل الخالق!

سه/

ای صورتی!یعنی نگین صورتی/ای چطوری بگویم ... کل دزدی من!

باورکنید عاشقش هستم و دوستش دارم!ولی درکمین بودم تا باهم برویم " لا اسکالا"  تا یک اپرای عالی حالمان را جا بیاورد ...

رفتیم و آخر شب درست مثل کارتون رابین هود در صحنه ی بوسه از دست پادشاه آن چنان انگشتش را مکیدم!که نگین صورتی قدیمی قولوپی رفت توی معده ام!...

نامزدم اصلا متوجه نشد!و خدارا شکر! که من معده ای قوی دارم...

بعدا می دهم دوستم برایش پردازش کند و ... دوباره انگشتر برایش درست می کنم ... البته اگر باهم ازدواج کنیم ...

ولی تا آن شب ...

آخ ای نگین صورتی روی بالشت آبی من ... چند میلیاردی؟!

چهار/

وقتی حباب بودم ... و تو تصمیم گرفتی از من حمایت کنی ... خنده ام گرفت ... بالاخره حباب که عاقبت می ترکد ...

باورکن تا به حال سعی توبوده ...

اما متاسفانه داستان های زیادی از سرما می گذرد ...

این که توان دعا چقدر باشد که بشود با دعا ... دنیارا عوض کرد ... بماند!

فکر کنم بستگی به آدمش هم دارد ... دیگر حباب نباشم ... شاید!

و دعایم هم بگیرد ... شاید!

آتقدر فهمیدن و حمایت کردن هم ... می روی توی انسانیت آنقدر بالا... بالا ... که " بدن" نمی کشد!

فقط به پا نمیری!

طاقتمان نیست!

تا ببینیم ...

" یاسا"

هشت:

ترومپ!

برعکس برعکس می شود ... عکس!

عکس!اوکی! پس برعکس بر عکس ... نو!

 

 

ممامان بنز:

ای خلقت خدا!" تیوولی خانم" شده هووی ما!ببینم پژو ... این زن رو از کجا گرفتی آوردی؟!

بابا پژو:

بابا دارم می گم " عشق فرانسوی" نشنیدی؟! خوب یه مرگم بود رفتم 500 میلیون دادم همه جامو جراحی کردم!

مامان بنز:

حالا چی؟!همه چی این زندگی به نام منه!می خوای جلوی همه بندازمت بعد یه عمر زندگی بیرون!

؟

بابا پژو:

ببین آخر شو تو فهمیدی!منم می رفتم همین بغل خونه شون!

ننه خاور با خنده:

پژو یادت می آد واسه ی یه میلیون و پونصد تو فیلم کمیائی خودتو آتیش زدی؟!اخه پسرم تو چی داری؟!که این زن مشکی مدل بالا اومده...

بابا پژو:

همین همین... نکته ایه که باعث شد من ازش جداشم!

می دونی آخرش برگشت به من چی گفت: گفت: فقط می خواستم بنزو بدبخت کنم !همین! و گرنه تو از اول بدبخت بودی!!!

ممان بنز:

ببین تیوولی خانم!ورش می داری می بریش لندن با آب رودخونه ی تایمز می شوریش و گرنه خودم می برمش فرانسه  توی رودخونه ی سن خفه اش می کنم ...

تیوولی خانم با خونسردی:

ببین بنزی جون من همین حرص خوردن سطح بالات رو می خواستم ببینم! که دیدم!بیا این عنتر خودت!

ماکه ازهم جدا شدیم... می خوای بخواه می خوای نخواه!

پراید با خنده:

می گم بابا می خوای بری یه چن مدت خونه ی ما او دوبی بمونی؟!

الان انگ چهره های برج خلیفه ای!

بوگاتی:

ای پراید بیشعور!نه باباجان!اگه خواستی بیا اتاق ما بخواب... بذار لامبورگینی و پورشه ... درس عبرت بگیرن!

بابا بیوک:

همه خفه!پژو ... پاشو این خانم رو که به شما هم دیگه مربوط نمی شن تا خونه ی خودشون راهنمائی کن واللا پلیس 110...

این داستان هم چنان ادامه دارد ...!

 

 

ده:

رهبرم...

وقتی که ببازیم ... هرچه داشته ایم ... تبارک الله...

مردم بدانند ... بدنیست!قمار عشق علی(ع)... جان است...

 

یازده:

خب مثلا که چی؟صبح علی الطوع یه دسته گل عین چی تو تلگرام برات میفرستن ... مفت!

یا " صبح بخیر ای گل عالی جایت دیشب خالی"!

" گل رویتان سبز"

بعدشم دیگه روز شروع میشه... یاخدا!استرس روی استرس ... مثلا مدرسه تعطیله ماهم هزار درد داریم ... تو مدرسه یه نفر معلم این همه کارو انجام میده؟!

بچه باید بیدارشه... کل اینترنت و فضای مجازی ایران آماده باشن ... خواب آلو خواب آلو بچه داره امتحان می ده مثلا... اون یکی هم انگار بره جنگ وسط ایل کرونائی ... تن اتم می لرزه ... خلاصه

می گذره تا 6 عصر!سردرد سر درد که نگو ... خودنم مشکوک به کرونائی حالا الان چن ماهه 6 ماه

حامله بودی ...

برادر من تو عصر و قرن بیست و یک که نمیشه مثل انسان اولیه توی غار باشی...

بگذریم

...........................

الغرض:

پزشکی قانونی در فهرست آمار مرگ و میر ملت... تصادفات... بیماری ها ... سوانح ... سوختگی ... قتل های آن چنانی اعم از ناموسی ... شوهر زن پدر مادر خواهر برادر ... همه رو اعلام و درنهایت درگو شه ای فرمایش موده اند: خودمرگ خواستگی که ماشالله...!!!

الان البته اون دوران نیست که دیگه ننه بابای آدم خواهر برادرش دست به دعا و کمک باشن ولی لطف خدا دیگه ... دست به قتل آدمم نزنید دیگه!

....................................

ببینید دانشمندان بعداز سال ها تلاش ... فهمیدن وقتی ما میمیریم از بدنمون 21 گرم کم میشه ... یعنی " همه مون"

سعی دارن این مقدارو نسبت بدن  به روح انسان!

همون قسمتی که اتفاقا فهم بشر از اون قسمت صفره یا تا به امروز خودش رو زده به نفهمی!

وگرنه دست بشکنه می فهمی و غیره! خب!

از اینجا به بعد اون 21 گرم یک نور یک ویژگی خاص یک امتیازه که ما نمی دونیم اصلا اون چی هست ...

بدبختی اینجاست که اگه بفهمیم هم می تونیم انسان رو جاودانه کنیم و هم می تونیم دنیارو تغییر بدیم ...

!!!!

..................................

خودکشی کلک شیطان نیست...

واماندگی از زندگی ایه که احساس می کنیم دراون اختیاری نداریم ...

چرا؟!

معلوم نیست ...

به جای هشتگ هایی که اهمیت نداره ... هشتگ هائی بگذاریم که به خودمون برسیم و ... واندیم ...

یاد بگیریم از کسانی که جون آدمارو تو زندان می خرن صدتا شونو می شناسم ... ولی مثلا یکی شون جناب چاوشی ...و همه ی کسانی که تلاش می کنن به یک فرد نامید کاملا امید بدن ...

امید مگه از اول دنیا دست سیاستمدارا بود که الانم باشه که ما باهاشون امیدوار و باهاشون ناامید باشیم کسانی که رای و انتخابشون دست ما بوده چطور می تونن قهرمانی باشن که ما می خواستیم ...

از بهمن تا حالا عده زیادی به رحمت خدا رفتن از سیل و زلزله تا بیماری ...

ولی این دلیل نمیشه با ازدست دادن ها ما هم از دست بریم ...

می تونیم کلیه مون رو بفروشیم ... بخشی از کبدمون رو بفروشیم ... ولی روحیه مون رو هرگز ...

خواهش می کنم حواسمون به دوری ووریامون باشه ...

بعضیا خیلی شکننده ان و شدن ... و احساس پوچی می کنن... نجات شون یک جمله است ...

دوست دارم دیونه ... می فهمی ...

دم اون همکارم گرم ... که جان بخشید ... مرحبا ... نمی تونم نام ایشون رو بیارم ... که در ناامیدی بسی امیداست...

 

 

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم ... بیکار ... عین علی صبوری ... گفتیم بریم فالو ئر بخریم ... خریدیم ...

6میلیارد نفر اومدن ... آقای قدیری آمار ما چی شد؟

فرمودند: بیش از سه نفر نمی کشیم!

بهجت خانم جان... کجائی؟!

پوکیدیم... از بیکاری و نا امیدی!

سیزده:

دخترا روزتون مبارک!

بشکنه دست یا دستانی که بدتون رو بخوان ...

حتی پدرو مادرتونم باشن!

دست خدایارتون ...

به حق حضرت معصومه (ع) ... همه تون خوش بخت بشین...

 

 

چهارده:

1:فضای مجازی نه جای خجالته نه معلق بازی!

2:هرکی هرجائی باید بدونه موقعیتش چیه!

3:کلا برای دلقک ... دنیای مجازی وواقعی چقدر فرق داره؟!

4:ما که نفمیدیم...دختر پسر ... عشق مجازی و اینترنتی و اینها ... می ارزه کسی براش بمیره؟!

5:لامصب!

6:عباس علی مصطفی مهدی جبران حمیدرضا سعید قمر بهنوش کما...ای وای اسمت چی بود؟"دیالوگ اول مادربزگای قدیم"

7:خوراکمون وبلاگ... سگ بخوره بقیه رو!

8:مرد!ولی کاش زودتر می مرد!

9:عجب زنی!

10:کثافت ! معلوم نیس چن سالشه!

11:برید کنار ...

12:سروش صحت ... اسم شرکتشونه؟!

13:ببین تورو خدا... آبجی مون!

14:من کیم؟! آسانژ!

15:فصل باقالی گذشت؟!

15:دلمه ... فقط دلمه بادمجون!

16:هههههههههههههوف هینا!

 

 

 

 

۰۲ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی