بی شمس

ادبی

۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلی که اندازه ی دل گنجشک است ...دانه نباشد هم طاقت هست!!!


یک:
برق از سرم پرید...تاریک شد دوچشم ...
ای وای من...رقیب رسید به ...قصه ی مجنون نمای من!
دو:
گذشت خاصیت عشق " گذشتن ازجان "...
برای عشق های قدیم هم...درقصه ها ...خواندنی نبود!...
سه:
علم نزد شیعه محترم نبود؟...
محمد باقر (ع) شکافت علم ...که پنجمین ستاره ی امامت است ...
چهار:
مهدی (ع) بخر ترانه ای ازمن که جمعه است ...
آن ترانه ی غمناک غروب جمعه ها ...:
" فقیر نگاهتم مهدی بیا...بیا"
پنج:
تن های درختان بریده شد ...جهت دفترو مداد...
تن ها که می شوند باسواد می فهمند....دردبریده ها...
شش:
ازبیچاره گی گاه به وابستگی عشق می افتیم ...
نامردهم ...سرکوچه دیوانه رهامی کند...وابسته اش را!
هفت:
تن به تن دنبال یک تن بگرد ای یوسف!
من زلیخا نبوده ام؟میان پیرهن های شهر!...
هشت:
منت بکش خورشید ...دوساعت دیگر!
تابستان است ومن ...اگر " ماه ام" قرارشد که بیایم 21!!!
نه:
خانم بنز:آقای پراید نوستالژی "معین"منو اینجا کشونده ...نداری؟!
"آقای پراید ازداخلش صدای "ساسی مانکن " می آید "....:چی گفتی ؟...آها مستقیم برو...
داریم تا اصفهان!!!
ده:
در بقعه ی شیخ صفی ...عالی قاپوی اردبیل ...معماری بی نظیری می بینیم از طاقچه ها!
که محل هدایا بوده از امپراطور چین ...
جای ظروف چینی .کاش یک خانه داشتم وچند عددقدح...که یکی می آمد به نام شیخ بهایی
وبرایم معماری می کرد وبه سقف وتا سقف که نگاه می کردم ...
دلم به قول قدیمی ها ...می سرید به "ضمه بخوانید"
ولی من کجا و زنده کنندگان مذهب شیعه و خاندان صفوی کجا...من می گویم کلاس تو یک چیز می شنوی ...
محل سماع و عشق ورزی بعضی ها آن هم چندصد سال قبل درایران به خدا کجا بوده ...
سرظهر آن جا بودیم ...سر صلوه ظهر ...درمحلی که ایران را به شیعه عاشق کرد .......
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

شاید ...


یک:
پنج کلاس و پنجاه سال استفاده...؟
خندیده ام ...که خوب شد سوادعشق ...مطرح نیست!
دو:
قانون عشق را می توان تغییر داد...
قانون فیزیک نیست که بجوشد آبش در100 درجه...
سه:
بند بودم روی یک پا ...آن یکی هم روی هوا...
دیگرم نیست بندی ...خوشحالم که اصلا می روم روی هوا!
چهار:
گرم صحبت بودی و از یاد رفته ام...
زبان تو دیگر خارجی ست ...باید ازاولم ...آغازکنم زبان!
پنج:
ستاره می ترسید که بیفتد ...
چاره اش این بود که شازده کوچولورا بفرستد زمین ...
دیگرسال هاست که شازده کوچولو روی زمین است ...
ولی آغوشش روبه آسمان شب!
شش:
سرم رابدهم ...مهدی (ع)...بیاید!
آن عشق که درسرمن است ...متعلق به جان اوست ...
هفت:
به رویا گفته ام ...بیدارشو دیگر چشم هایم را...
خودم خوابیده ام...آرامشم مرده است ...سال هایم را!
هشت:
دریا ازنفس افتاد تا رسید به من ...
زیرپاهایم ...قلقلک شد ...اما نمی خندم به این روزش!
نه:
آقای بنز:خانم پراید ...بنزین سوپر یعنی چی ؟لطفا!!!
خانم پراید:مگه دوگانه سوزنیستی ؟بدبخت بیچاره!
ده:
من ...ازسی سال پیش تا به حال بدون کلیپسم زندگی نکرده ام !...
سال ها قبل که این ها جز جرایم بود دوبار دردانشگاه ایستادم تاکلیپسم رابردارم وبعد بروم کلاس!
وکلاخلاف سنگین من کلیپس بوده!...
امروز روز دانسته ام که کلیپس یعنی ...ضمیمه!
خدایا ...مرا دچارخلاف های سنگین کلیپسی و عادات بد کلیپسی نکن ...
چون آخرین باری که داشتم می مردم ...فرصت نکردم روی تخت بیمارستان هم کلیپس ام را...
ترک کنم!
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۵۰ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

سوکس ؟!(به یاد پیمان قاسم خانی )


یک:
درددل می کردم ...اما سایه ات ...
رفته ازدستم...که دربالای سر!...سایه بانم شب شده!
دو:
کلام که تغییر می کند زادب در" مکان دوست"...
نشانه اش تغییر "سوکس است به سوسک" !گاه به آداب !
سه:
زندانی آن مرام توام ای رفیق سیخ!
که پخته ای تو دلم را دراین زمانه ی خامی ...بدون سیخ!
چهار:
سنگین برو ...زدنده که این جاده ...عین چالوس است ...
نمی خوری به زمین ...کوه هست عین هلو!
پنج:
مدافع حرم زینب کبری...فرشته است ....
می گرددو جانی که خدا داد...می دهد به آل علی (ع)...
شش:
درون شیشه زیتون...درونشیشه سیر ترشی ...میان سفره ابگوشت و نان سنگک...
خدا می داند اکنون که به سفره خانه می رویم ...
بادرک آن زمان ...ما برای مادربزرگ مان چقدر خرج برمی داشتیم!
هفت:
بلوز سبزت را گذاشته ام ...که شیشه پاک کنم ...
که چشم تار...سزایش "همین" برق کردن اشیا است !
هشت:
دروغ بود که گفتی ...پس اندازت را...
هزارسال گذشت ...داریم می خوریم دوعشق!
نه:
پرونده ی آقای پرایدهم گم شد ...
بانو بنز فریاد زد:پارتی بازی !!!
ده:
یکی از القاب خداوند " ستار  "است ...
درکتاب هاخوانده بودیم که زن و مرد تنها دریک مکان خوبیت ندارد بنشینند ...چراکه انسان باید خود را ازتهمت دیگران دور بدارد...
ولی ازآن طرف هم ...داریم که "دیدی ندیدی "...نه بخاطر زن و مرد بخاطر فرزندان و آبروی یک خانواده ....
حالا گفتی ...چرافرار می کنی ...دیگر یک عمر باید پایش بایستی ...جرائتش را داری ؟
جائی که می توانستی عین خدا رفتار کنی ...ردکردی ...شتر دیدی ندیدی راهم رد کردی و....
شدی " اللهم توبه " روزی هزاربار!!!
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

قدر جان!


یک:
کعبه رابفروش ...ماهم می خریم ...قدرجان...
ای فروشنده ...خدای رابخریم ...بازهم توراخدایی هست؟...
دو:
به التماس بیفتی که خرج من بالاست ...
قلب من مشت است ...بیش ازاین ندارم درآمدی ...واللا!
سه:
شاید مستطیعیم و آمدیم به حج...
توراکه پول نیاز نیست ؟...برج ساعت ساز!
چهار:
بندرت ...کنار بخاری مینشستیم ...
تا آنورتر ...خیلی سردمان نشود...
حالا در استخرها...پوکی استخوانمان را درمان می کنیم ...
وازافتاب می سوزیم ....
پس چرا این همه کولرهای گازی وارد می کنیم ؟!
پنج:
مارپوست بینداخت ...ماهی یکبار...نه انسان!
می خواست خدای ...اما مگر انسان ماراست؟
شش:
درزهای دیوارقلب را ...پیچک شو...
تا خودت بدانی ...کس نمی آید درون ازدرزها!
هفت:
می شناسم ...آن که را ...درون چای من...عشق ریخت ...
درتمام شهر ...این چای گران ...پیدانیست!
هشت:
قلبم ...هدیه ای برای توبود...
دران ساعت که برای تو خریده بودم ...
مراراهی زندگی دیگری کردی...
ولی هنوز می گویی...هوای ساعتش را دارم !
نه:
خانم بنز:...آقای پراید توروخدا گریه نکنید ...ملاک من اصلا سقف نیست ....!
اصلا این چیزها نیست ...
آقای پراید:یعنی چی خانوم ...یه دونه سقف بالای سرشما 500 ملیون میرزه...من بیچاره ازکجا بیارم اگه چیزیتون بشه...خداااااااااااااا!!!
ده:
دربعضی روستاها...رودخانه هارا...ازقدیم الایام...مهر فاطمه (س)می دانند وبا آن ها که زباله درون
آن ها می ریزند...برخورد می کنند...
(نکته اب است)
ما درکشورمان دریا...دریاچه...راه به اقیانوس ...آب های معدنی ...جوی ...راه به اب های زیرزمینی ...
کاریز...قنات ...رودخانه...همه راداریم ...وازبحران بی ابی می ترسیم!چون مالک خصوصی ...؟
به پاراگراف اول توجه بفرمایید ...چطور؟...
ولی افغانستان ...همین (بغل بگیم ...جزوایران بگیم!)راه به دریا ندارد!...بالاخره دیگر!

۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

شیراز وآب رکنی و...مادرتهران و عاشق حافظ ...


یک:
شیراز عشق رابدهان تکثیر می کند ...
تا حافظ و...شاخه نبات ها...حیای شعردارند!
دو:
داستان عشق علی و فاطمه را(علیهما سلام)سرنوشت به ازدواج نوشت ....
یکی بدست زره داشت و...دیگری ...دست پدر!
سه:
پرنده ها یک شاخه را پسندیدند ...
کدام پرنده است که "جو" را احساس نکند ...
اگر دنیا ازقلب عکس شده باشد....
همه شان درطوفان ...می میرند!
چهار:
سرپروزه ی و...بودیم ...متری 20 تومن...دیگه ازجون مایه گذاشتیم ...(پاهایش را عوض می کند)
ولی به جون خودم چک دارم ...برای متری 25 که نشد ...حالا اینجام ...میگن تو میتونی ...
یه کاری کن من ازاینجا دربیام ....منطقه بره بالای 30!...
پنج:
قراریوسف کنعان ...کنارو بوس پدربود ...
قرارعشق کجاست؟چه میدانی شاید خانه ی زلیخاها!...
شش:
به نام تو که مرابرده ای به قلب خودت ...
هزارزمین کم است ...کهکشان ها به نام تو باد!
هفت:
خوراک می خورد ازدست تو ...ساردلم !
کدام دست ...اگرتونباشی کند دوای دلم؟!
هشت:
علی را به فاطمه قسم ...عشق این است...
جهادو فتح بدست آید وقتی مدیر خانه ی تو...دختر پیمبر توست!
نه:
خانم بنز:آقای پراید بفرمایید...خواهش می کنم بفرمایید...تمنا می کنم بفرمایید!
آقای پراید:تمنا می کنم خانم...این تقاطع اصلا متعلق به شماست ...
شمابفرمایید...حق تقدم با خانوماست...
"وبدین ترتیب...یکی ازعلل ترافیک...همین است!"
ده:
حضرت خضر (س)دیوارخرابه ای را ساخت ...تا درآینده دو کودک یتیم موفق شوند وبا دست یابی
به گنج ...زندگی خودرا بسازند ...
چرا ما حضرت خضر نباشیم ...اگراین داستان را باورداریم ...پس مال یتیم که چون آتش درشکم است را هم ...باید باور داشته باشیم ...چون از درس های قرآن کریم است ...
فامیل وخانواده بالاخره یکبار سرگورما می آیند ...وما صدای پایشان را می شنویم ...
ای وای ازحقی که ادا نکرده باشیم ...
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

برج میلادم آرزوست...


یک:
دربدرهارا ...درون خانه ها ...راه نیست ...
عاشقی هم عالمی دارد ...دربدر دنبالشیم!
دو:
رستورانای بام تهران طرفای توچال گرونترن ...یا برج میلاد؟
میخام یکی بخرم ...
چون خیلی دیگه دارم ...شعرمی گم!!!
سه:
بلندای سرو تو...باقی ست...
حتی اگر بهارشهیدان شود زمستانی ...(مدافع حرم)...
چهار:
کناردست تو ...راننده ام اتوبان را...
چه خوب که جاده ی عشق ...پیچ ندارد...ای یار!
پنج:
سوزن دارد گرامافون ...برای پخش صدا...
خدا...ببین گلوی من تیرخورد ...صدایم عالیست!
شش:
سال ها قبل ...کناردست حسین (ع) یک ابوالفضل بود ...
چه مردها که بخواهند جای او باشند؟...یک دنیا!
هفت:
آیا سیستم جهانی ...بعضی جاها روی حقیقت می چرخد؟
دیگر "گیت" هاعادی شده طوری که واقعی بنظر می رسد ....
بیچاره نیکسون با "واترگیت"!
هشت:
پنج روز آفتاب ندیدم...
جهان باپروژکتورهایش ...چشمم را کورکرد ...
شنیده ام ...گورستان ها پراست ازلامپ های فلورسنت ...
بمیرم با عینک آفتابی ؟
نه:
پراید کوبید به تاکسی...
مسافران رفتند ...
راننده ی پراید چشمک زد و گفت:
کرایه هارو گرفتی کلک...منو ببخش دیگه!
ده:
نمی دانم...نفرین انرژی منفی است و حالا چه!...ولی این را می دانم که مال بعضی ها ...
رد خورندارد...نه این که خودم سید باشم ...دل مظلوم اگرشکست ...واویلا...
یکباراین قدرت رادر خودم دیدم وشروع کردم به تقویت انرزی مثبت و دعا ...
امروز روز و الان ...اعتقاد دارم خدابصیر است ودعاو نفرین ...هردو را می شنودو بصیر است و...
عالم است ...به خود اوقسم که این دنیا برای ظالم...جای خوبی نمی شود....
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

عشق را باید نوشت ...مستقل!


یک:
درنگاهم شهرعشق...آبادی بود...
آمدم نزدیک نزدیک...زلزال توبودی ...شکست!
دو:
باران مرا ندید واصلا مهم نبود ...می خواست ببارد ...
درددل ...کاررگباراست!
سه:
بخشیدن قتل ...دوباراعدام است!
یکی بالای دارودیگری چشم های ولی دم!
چهار:
گل را کشتی و...برایش یک گلدان خریدی ...سه ملیون!
جای این گلدان ...ویترین خانه است ...
دیگر هیچ گلی ...یکروز بیشتر دراین خانه...دوام ندارد!
پنج:
می رقصیددلم ...اشک توی چشم شاباش ...
لزگی ...برک دنس...زومبا !رفتند وسط!
شش:
پوست لب می کنی ازعشق من؟
ای حسود مردنی !باجای بوسه های من؟
هفت:
یاعلی ...دستم میاندار دعاست...
باشد آن دست تورا بوسم که خیبر جای اوست!
هشت:
یاعلی...کشتم درونم عشق هر پروانه را...
بوی تو آورده است؟من با دل شمعم ...علی(ع)!
نه:
پرایدو میذارم رو دوشم ...
رخت هرجنگو می پوشم ...
اتوبان جای من باش ...من این عشقو!.....
ده:
سال ها پیش دانش آموزی...برای خداحافظی جهت زیارت خانه ی خدا آمد ...
گپی زدیم وهمدیگررا بوسیدیم ...گفتم :ای خدا....
خبراز یار آمد که چه نشسته ای ...با فلان کاروان می رویم بسوی کعبه ....رفتیم ...رفتیم ...
بالای کوه ...جایگاه بزرگان خدای پرست ...ناگهان دانش آموزمن مرا صداکرد وگفت:
خانم اینجائید ؟چطور؟...
همدیگر را بوسیدیم وخندیدیم ...دعاهایمان وحتی خرید هایمان را هم کردیم !
درخلوت به خدا گفتم :...ای خدا خودت می دانی بی آبرویی درمحل کاریعنی چه؟...
اگربا این وان مسئله داشتم ...این بالا ...اینجا باید درجا می مردم ...
آن هم مقابل تودربالاترین جایگاه روی زمین ...
خداراشکرگفتم ...
درآن سفردوباره دانش آموزو دانش آموزانم را دیدم !
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سکوت ...


یک:
پرپرواز ندارم رضای عشق رضا(ع)...
نیستم کبوتر حرمت...حسود می مانم رضای عشق ...رضا(ع)...
دو:
شوراست ...گاه عشق تو...مثل کرانچی است ...
زیرزبان که می شکند ...شورعشق چیست؟
سه:
بفروش شعرمن به رقیبم به عشوه ها...
که من به شعر نخوردم فریب ...یارمن کجاست؟
چهار:
توتب کرده بودی و من جان باختم ...عجیب!
باور نمی کنم که تو دل ازعزائیل هم ...برده باشی ...!
پنج:
پیمان کارهم شده بودم ...دیربود!
این سازه های شعر که من ساخته ام زود!
شش:
استاد پوششی...که کسی تورا به عشق نشناسد!
طوری می روی که انگار...قهرمان دل شکستنی ...
هفت:
مهدی (ع)...ازکوچه های ما گذرکرده است و...
ما بوی یار می شنویم ...می جنگیم با فراق ...
هشت:
آن چه ازناصیه ام ازکودکی پیدابود...
این بودکه ازعشق بمیرم درآغوش ادبی ات!
نه:
پراید کله پوک نیست!
هرجا بمیرد ...له می شود ....(یاللعجب)بازهم کله اش سالم است !
ده:
خدای رحمان الرحیم است وگاه بعضی بندگانش را به شفاعت بندگان دیگرش ...جان می بخشد...
خانه می بخشد...فرزند می بخشد...و...
یک بار درجاده ای نزدیک به سقوط بودیم ...دهان یکایکمان به یا ابوالفضل (ع) بازشد ...
عده ای پیداشدندوخودرو را ازعقب به جاده کشیدند وجانمان را نجات دادند....
وسیله دروسیله دروسیله...
حالا بنگرخدای کیست...
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نفس برآمد و کام ازتو برنمی آید ...


یک:
پی نوشت نامه ات را بسته بودی با دو بیت ...
می شدم تنها ...ولی یارای خواندن هم نبود ...
دو:
فکرکن ...من دگر بیماری ام ...ان هم فراموشی ...چه بد!
پس دگر آن بوسه ها هم هیچ!...دست ام را نمی گیری تو عشق !
سه:
شرق در چشمان خود ...دوآفتاب داشت ...
یکی شمس و دگر شمس الشموس رضا(ع)...
چهار:
بردن یک دل ...کلا صد هزارو پنج هزار ...
این رقم را عاقبت داری ووولی عمرا برای عمر خود!
پنج:
در منطقه ی آلوارس ...ساعت 7شب !در سوزی ناگهانی سوار تله سیژشدیم !
من یک پتوی مسافرتی رادورم پیچیده بودم و چنان هواسرد بودکه...پاهایم را درهوا تکان می دادم ...
وغافل از قفل شدن قفل مقابلم بودم!...کسی نبود ...داشتم ازسرما و اینها ...با دونفرعشقم که پشت سرم بودند  ...حرفها می زدم که پدر و پسری از مقابلم گذشتند ...ودر حالی که با تعجب
به من می نگریستند گفتند : خانم پاهایتان را روی پدال بگذارید ...وتازه فهمیدم خدا...
نادان ها را گاها که نه ...کلا چقدر دوست دارد !وقتی برگشتیم ...کلی خندیده بودیم وآش دوغ بالای کوهمان را هم خورده بودیم ...ولی موقع پایین آمدن هم مشکل داشتم ...هیچی ...واقعا کولاک بود ...
آن هم سه روز پیش!...گفتم که نگفته نمرده باشم!
شش:
بین راهم ...ایخداراهی نشان ...
من شدم عاشق ...ولی مهدی (ع)نمی آید چرا؟
هفت:
پی نوشت نامه ات را ...داده بودی " او " نوشت ...
من دگر شمع تو هم باشم ...نمی سوزم زغیر!
هشت:
گمان من این بود ...که دردامن پاک تو ...
مریم!
به عیسی (ع)ایمان بیاورم ...ولی ...خدای تو آمد !...
نه:
پراید محلی ست برای یکی شدن ...
خانوادگی ترین وسیله ی نقلیه ی روی زمین ...
جگری اش هم آمده !...
ده:
مادر هیچگاه ...فرزند خود را فراموش نمی کند ...ولی فرزند چرا...
درپیری ...درقدرت ...درزندگی شهری ...وخیلی چیزهای دیگر ...
پدرم می گفت : شیر خیلی مهم است ...شیر مادر که بعضی ها اعتقاد ندارند ...
مواظب باشیم که حتی یک نفر هم به شیری که از مادر خورده ایم ...شک نکند !
یازده :
به کربلا به وطن می رسی ای شیعه ی علی (ع)...
که درس حسین (ع)خاطره ی ماندن است وبس ....
دوازده :
امشب یا جوادالائمه ...
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دل می رود زدستم ...صاحبدلان خدارا........دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا...


یک:
عشق ورزی مستحب است ...از آنجائیکه ...
ترک دل عاشق ...شکستن وی...گناه دارد نباید کرد !...
دو:
جائی که تو باشی ...من رفته ام زهوش ...
حالا چکار چشم هایم باز بماند که بادیگری ...می روی ...........!
سه:
وصله ی تن تو ...نبوده ام !
آن لباس شیک که می پوشی ...عشق من است !
چهار:
تنگ کن چشم هایت را...ولی تنگ نظر نباش...
من به تازگی خون تزریق کرده ام...این خوب نیست !
پنج:
کوچه های روستا...خورشید را بردند تا بکارند...
من به پاکی این عشق اعتقاد داشتم...
که مزرعه ی آفتابگردان ...محصولش بود!...
شش:
بیکاری قلب من...مرگ عشق توست ...
این کارکه بدست من داده ای...حسادت هزاربیماراست !...
هفت:
توانگرم ...ولی هیچ!...
باورندارم که این شهرمال من است !
بیا قسم بخور !که گوشه ی قلب تو ...مال من است !
هشت:
اندوه که یاری من به درد تو نمی خورد ...
آنقدریارداری که یاری من را بفروشی به شخص من!
نه:
پراید ...ضبط صوت تو ...
عباس قادری ...ایرج و بسطامی ندارد؟
ده:
آقای دماغ هستم و بچه هارادوست دارم...
خارجکی اش می شود مستر دماغ ...
محل تولد شرکت پالیز...برای بچه های محک...کارمی کنم ....
یازده :
به شکرخدا...درمدت کم سه استان را گشتیم ...
ولی سرعین ...سرعین سرعین .(کنسرت مهدی احمد وند )...
دوازده:
ازیادم نمی رود که اینجا غیرازخدا حامی دارد ...
ازلطف شما ...ممنون که تنها نمی مانیم ...علی یارتان..
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی