یک:
شیراز عشق رابدهان تکثیر می کند ...
تا حافظ و...شاخه نبات ها...حیای شعردارند!
دو:
داستان عشق علی و فاطمه را(علیهما سلام)سرنوشت به ازدواج نوشت ....
یکی بدست زره داشت و...دیگری ...دست پدر!
سه:
پرنده ها یک شاخه را پسندیدند ...
کدام پرنده است که "جو" را احساس نکند ...
اگر دنیا ازقلب عکس شده باشد....
همه شان درطوفان ...می میرند!
چهار:
سرپروزه ی و...بودیم ...متری 20 تومن...دیگه ازجون مایه گذاشتیم ...(پاهایش را عوض می کند)
ولی به جون خودم چک دارم ...برای متری 25 که نشد ...حالا اینجام ...میگن تو میتونی ...
یه کاری کن من ازاینجا دربیام ....منطقه بره بالای 30!...
پنج:
قراریوسف کنعان ...کنارو بوس پدربود ...
قرارعشق کجاست؟چه میدانی شاید خانه ی زلیخاها!...
شش:
به نام تو که مرابرده ای به قلب خودت ...
هزارزمین کم است ...کهکشان ها به نام تو باد!
هفت:
خوراک می خورد ازدست تو ...ساردلم !
کدام دست ...اگرتونباشی کند دوای دلم؟!
هشت:
علی را به فاطمه قسم ...عشق این است...
جهادو فتح بدست آید وقتی مدیر خانه ی تو...دختر پیمبر توست!
نه:
خانم بنز:آقای پراید بفرمایید...خواهش می کنم بفرمایید...تمنا می کنم بفرمایید!
آقای پراید:تمنا می کنم خانم...این تقاطع اصلا متعلق به شماست ...
شمابفرمایید...حق تقدم با خانوماست...
"وبدین ترتیب...یکی ازعلل ترافیک...همین است!"
ده:
حضرت خضر (س)دیوارخرابه ای را ساخت ...تا درآینده دو کودک یتیم موفق شوند وبا دست یابی
به گنج ...زندگی خودرا بسازند ...
چرا ما حضرت خضر نباشیم ...اگراین داستان را باورداریم ...پس مال یتیم که چون آتش درشکم است را هم ...باید باور داشته باشیم ...چون از درس های قرآن کریم است ...
فامیل وخانواده بالاخره یکبار سرگورما می آیند ...وما صدای پایشان را می شنویم ...
ای وای ازحقی که ادا نکرده باشیم ...