یک:
درددل می کردم ...اما سایه ات ...
رفته ازدستم...که دربالای سر!...سایه بانم شب شده!
دو:
کلام که تغییر می کند زادب در" مکان دوست"...
نشانه اش تغییر "سوکس است به سوسک" !گاه به آداب !
سه:
زندانی آن مرام توام ای رفیق سیخ!
که پخته ای تو دلم را دراین زمانه ی خامی ...بدون سیخ!
چهار:
سنگین برو ...زدنده که این جاده ...عین چالوس است ...
نمی خوری به زمین ...کوه هست عین هلو!
پنج:
مدافع حرم زینب کبری...فرشته است ....
می گرددو جانی که خدا داد...می دهد به آل علی (ع)...
شش:
درون شیشه زیتون...درونشیشه سیر ترشی ...میان سفره ابگوشت و نان سنگک...
خدا می داند اکنون که به سفره خانه می رویم ...
بادرک آن زمان ...ما برای مادربزرگ مان چقدر خرج برمی داشتیم!
هفت:
بلوز سبزت را گذاشته ام ...که شیشه پاک کنم ...
که چشم تار...سزایش "همین" برق کردن اشیا است !
هشت:
دروغ بود که گفتی ...پس اندازت را...
هزارسال گذشت ...داریم می خوریم دوعشق!
نه:
پرونده ی آقای پرایدهم گم شد ...
بانو بنز فریاد زد:پارتی بازی !!!
ده:
یکی از القاب خداوند " ستار  "است ...
درکتاب هاخوانده بودیم که زن و مرد تنها دریک مکان خوبیت ندارد بنشینند ...چراکه انسان باید خود را ازتهمت دیگران دور بدارد...
ولی ازآن طرف هم ...داریم که "دیدی ندیدی "...نه بخاطر زن و مرد بخاطر فرزندان و آبروی یک خانواده ....
حالا گفتی ...چرافرار می کنی ...دیگر یک عمر باید پایش بایستی ...جرائتش را داری ؟
جائی که می توانستی عین خدا رفتار کنی ...ردکردی ...شتر دیدی ندیدی راهم رد کردی و....
شدی " اللهم توبه " روزی هزاربار!!!