یک:
تپش به قلب من آمد ... تو باز موهایت ...
کشیده موی نسیم بود و ...بی خبری !
دو:
بعد از قلب من ...چشم های تو ...
آبرو نزد پزشک برد و بیمار نبود ...
سه:
روی شیشه باران می رقصید و ...
درانتهای خیابان دختری می دوید ...
من از پنجره دیوانگی خویش را می دیدم ...قدیم بود و ...
پای برهنه ...
چهار:
درتماسم با دست های تو هرشب ...کنار دیواری ...
که نیفتم که قلب من ... طاقت دیوار نداشت ...

پنج:
می بوسمت و ای ماه درحسرت یوسف هستم ...
که چگونه از کنار تورد شد وبه تو ...اعتنا نکرد ...
شش:
مزار شش گوشه ات را جای درخاک نیست ...
ریشه اش در اسمان است این ...مزار درخاک نیست ...
هفت:
وپسر تنبل های کلاس اسباب بازی فراوان داشتند و اولین اسباب بازی شان تلفن همراه بود که قیمت یک خانه می شد!و هرجا می رفتند از کمرشان آویزان بود و شلوارهای دو پیله و سه پیله می پوشیدند و اغلب یکبار تلفن همراهشان توی توالت افتاده بود و درپیچ راهرو دانشکده با اشخاص نامعلومی درارتباط بودند ولی حیف !ما گول پسذر تنبل های کلاس را نمی خوردیم چون درزندگی کارهای مهمتری هم بود مثل درس خواندن !!!و بعدا می خواستیم برای خودمان حواله ی نمایشکاه کتاب بگیریم که آن هم آن زمان ها برای خودش نوعی تجارت وزرنگی بود ...
زود است که بدانید ما چطور زندگی می کردیم و مارا الگوی خود قرار بدهید!!!

هشت:
ترومپ!
کج بنشینیم و راست حرف بزنیم ...
بهتر است از عکس ...راست بنشینیم و کج بنالیم !!!
نه:
مامان بنز:
وای!خاک بر سرمون شد بابا بیوک ...بابا بیوک مجوز نشر گرفت!
بابابیوک:
دخترم گرفت که گرفت!اتفاقا من می خاستم تاریخچه ی پر ابهت خاندان بیوک رو بنویسم!
بابا پزو:
سرکارخانم بنز صد دفه نگفتم عین آدم حرف بزنید!
بفرما!
پراید:
من و بگو که دوبارتو این کتاب ازدواج کردم ...دوتا بچه دارم سومی تو راهه!
ننه خاور:
چه ربطی داره؟
پراید:
مامان بزرگ همسن و سالای من هنوز خواستگاریم نرفتن ...من خجالت می کشم می فهمی؟!!!
بوگاتی:
وا!

ده:
رهبرم ...
ما قلب های کنار هم ...
از نسل آهن و پولاد برتریم ...

یازده:
هیچ بعید نیست ...در سیستم های جامعه و یا نظام های روانشناختی ...خلل ایجاد شود و بد افزار هایی که درایجاد نهایت مثبت دخالت دارند به بد افزار ها تبدیل شده و نهایت منفی ایجاد نمایند...بطور مثال ما درسیستم تلاش می کنیم تا انسان های خدا پرست و مومن تربیت کنیم ولی این طور نمی شود و افراد شرور بیشتر هستند ...این کار روانشناسان و جامعه شناسان را سخت تر می کند ...چرا که وظیفه اشان درمان جامعه و سیستم است ...
بد افزار ها درجامعه های کنونی ایجاد خشم و پرخاشگری می کنند ...و برخی از جوامع شاهد انواع عجیب و بدتر هستند یکجا می بینیم اسلحه بدست افراد رسیده و آنان را چنان از خوی انسانی خویش به دور می نماید که به افراد هم نوع خود شلیک و عده ی زیادی را می کشند ...
و گاه  درجای دیگر خشم و نفرت خودرا از جامعه با تعرض به دیگران به کام خویش می نمایند ...
بد افزار هارا می توان موجودات ناشناخته ی عصر خودمان بدانیم که درفیلم های ترسناک ووحشت انگیز نمی دانیم چه هستند ...نیرو و انرژی منفی و خطر ناک ...
جایگاه دین وایمان به خداوند ...می تواند بد افزارها و نقششان را کمرنگ یا بی رنگ کند ولی دیگر تا چه اندازه؟...
باید کمک بگیریم و ماهم با در نظر داشتن این جامعه یک موجود زنده است چون ما موجودات زنده هستیم ...این سیستم هوشمند را از بدافزارها پاک کنیم و یا تلاش نماییم از بین بروند ...

دوازده:
باید از فیلم سینمائی " جاده قدیم " این روزها " البته هنوز اکران نشده" یاد کنم که به مسئله ی مهم تعرض می پردازه ...زن جوان موفق و متمکنی به این روز دچار میشه وواقعا خانم منیژه حکمت به جا از ابزار سینما استفاده می کنن و نشون می دن چقدر قدرت روحی و همکاری خانواده برای گذر این بحران روحی تاثیر گذاره و چطور این خانم موفق میشه همهی مراحل مثل کشیده شدن به خودکشی و این مسائل رو در ذهن خودش ازبین ببره به جامعه برگرده و باقدرت ادامه بده ...
نباید از ایفای این نقش که به  عهده ی خانم مهتاب کرامتی بود بگذریم ...ایشون نقش خانم رئیس بانک و پولداررو به خوبی ایفا می کنه که مادر دو فرزند هم هست ...
" فردا نگید و نگیم که بعضی ها هیچی تو این جامعه نشون نمی دن "!!!واللا!
سیزده:
من با خستگی چطور می تونم این همه بنویسم؟
یه خبری تو دلم هس نه؟...
" جل الخالق"!