یک:

نشسته بودم و از قلب حافظ فال ...می ساختم ...

تو درآمدی که:

برخیز شام شد و یارت آمد!

دو:

دوراه بود که هرگز نرفته بودم و نمی رفتم ...

به سوی جهت تو وخلاف!..." ایستاده بودم"!

سه:

نگین چشم تو را فروختم و خوش حالم!

بگذار یک نفر دیگر تمام عمر بگرید که:عاشق توست!

چهار:

میان دست های تو قلب گنجشکی ام ...

حتی اختیار مردن نداشت ...

پریدم و قلبم پرید ویاد گرفتم که ...

لااقل چطور بمیرم!

پنج:

فریب شیطان بخور!و مرا قربانی خدا مکن ابراهیم!

می خواهم که با دست های خودم ... قاتلش باشم!

شش:

مزار شش گوشه ات یا حسین(ع)پراز نسیم بهشتی ...

میان هلهله ی گرمای تند تابستان ...آمده ام ...

هفت:

یک نفر حالا شده است هزاران و میلیون ها نفر ...نه به این که دست های مان پر از کمک به مردم محروم نیست ...باید دست های رهبرمان را محکم تر بفشاریم که سال هاست با راهنمائی ایشان سنسورهای قلب مان و عاطفه مان روشن مانده است ...

ما هنوز برای اسارت دیگران می سوزیم ...برای شهادت دیگران می سوزیم وبرای بی خانمان ها و ضعفای دیگر دست کمک داریم ...بی هیچ منتی ...

وکدام مردم دنیاست که مارا نشناسد و نداند که اینجور نیستیم ...

ما ایستاده ترین ملت دنیائیم وپای مردی مان را همه می دانند " فلسطین تو تنها نیستی"...

هشت:

دیده بودمت یا صاحب الزمان درمیانه ی راهی ...

حتی به عمر چنین نور ندیده ام ... که تو هستی ...