یک:
بیرون دریای چشم تو ...هلاکم !
مشغول جان دادن می شوم و ساحل ...می خندد!
دو:
دریغ ! شیطان به معجزه آگاه نیست ...
تولد یک کتاب اسمانی ... جگرش را خراش داد ...
سه:
گناه اگر این است که دست های تو مال من باشد ...
نمی خرم به جهنم! صبر می کنم به بی دستی ...



چهار:
چاقوی شما توی قلبم پیچید ...
جاده ی رگ هایم پیچید ...
مرگ مستقیم رفت...!
پنج:
آزار تو این بود که موهای خودت را بریدی !...
پس دیگرجایگاه دست های من ...کجاست؟
شش:
مزار شش گوشه ات یا حسین(ع)...با رویا ...
نمی توانم زیارت!...
چون شما عشق منید !....


هفت:
یک تنه با خواهان تو رفتم به شیشه!
رگ برید ...سر خراشید ...ولی خواهان تو ...
بی خیال نیست!
هشت:
ترومپ!
اگر بدانی که سوختن چیست؟
کرم سوختن را هم نگاه می داری!!!
نه:
مامان بنز:
وای بالاخره تموم شد شال گردنت تموم شد ...
پراید:
برای من بافتی دیگه مامان ؟به خدا خیلی وقت بود بخاری نداشتم!
بابا پژو:
من بخاری داشتمو دارم!همون مال تو!
ننه خاور:
دستت درد نکنه عروس گلم!
مامان بنز:
بفرمائید بابا بیوک!بعد مینی بوس ساکت این خونه شمائید!!!



ده:
رهبرم ...
هزار الله اکبر ...هزار قل هو الله ...که خوشبختیم ...
عاقبت سپید بخت باشیم بایاری خدا ...
یازده:
یک:
تو آمار بعضی کشورها هست که خانم های باردار برای تولد سلامت فرزندشون از شدت بی پولی و فقر مرتکب جرائمی می شن تا دوران تولد فرزندشونو تو زندان بگذرونن و هزینه ی گرون نگهداری فرزند تا یه مدتی گردن نهادی این چنینی باشه !!!
....
آزاد کردن زندانیان و کمک به پرداخت دین زندانیان اجرش تا کجاست؟نمی دونم...شاید تا خود خدا ...
ولی می دونم همت عالی می خاد و بسیارند و بی شمارند مشکلاتی که با پول خرد بعضی ها حل می شن .
لذت ازاد کردن کفتر و کبوتر تو حرم ها و ماهی ها تو آب های آزاد چقدره؟
تا آزاد کردن یک انسان دربند از بند ...
ببین دیگه جایگاه مادر که قصاص فرزندش رو می بخشه کجاست؟
اگه خرج کردن پول رو بلد باشیم ..یه قسمتش رو می ذاریم برا اینکارا ...
لذت آزادی ...بخشیدن ازادی ...
خوش به حال اونایی که می تونن...
" من الله توفیق"

دو:
به هیچ جا و هیچ کسی نمیشه اطمینان کرد هفت سال در پرشین بلاگ نوشتیم و آخرش هی اینو ببند اونو بنند ...بهترین وبلاگ منو بستن ...
هرچند شعر هاش هست ولی حیف زحمت و اینترنتی که خریدیم و حرف و سخن خونواده ...
اینجام بوش می آد ما هیچ کاره ایم !!!الکی میرزا بنویسیم و معلوم نیس عاقبت چی بشه !!!
اینو به خودم اول می گم ...باورکن لیلا که هیچ خونه ای تو زندگی موندگار نیست ...مگر بخای خونه ی آخرتت بشه !!!

دوازده:
ویکی از پسر تنبل های کلاس دوست داشت تا همسرش درجایگاه راننده ببردش و بیاوردش و دختره زرنگ از اب در آمد و از او مازارتی خواست !وداشت !البته که برایش خرید و هردو خوشحال و خندان درراه کسب علم به کانادا تشریف بردند والان در آنجا شاسی بلند دارند و هاپویشان از من بزرگتراست و باید اعتراف کنم این نوع پسر تنبل ازبقیه موفق تر نشان می دهد و قرار است خانواده اش را دعوت کند وبابایش پریروزها پز می داد که کانادا از ترکیه خنک تر است و اینها!
ماکه بخیل نیستیم!!!
" جل الخالق"

سیزده:
همینطور بی دلیل دوست داشتن دیگران نوعی دیوانگیست ...بگذار بگویند ماکه هستیم!!!