یک:
به غفلت آمده بودم ...که عشق تو آمد ...
هنوز غافلم از آن چه خدا...با عشق آورد سرم!...
دو:
زیر زمین هزاران درجه گرمترازخود زمین ...
همین بخورم زمین گرم ....تا عشق من با عشق دیگری نرود!
سه:
پاداش سال ها کنیزی من است ...
قسمت شود پای برهنه ...عازم شوم ...کربلای حسینی (ع)...
چهار:
من انتظار نداشتم ...یا مهدی (ع)...
کلاس آمدن تو ....بگذرد از قرن بیست و یک!...
پنج:
لباس ورزشی میان کمد بوی عرق می داد...
ولباس مهمانی زبان نداشت اعتراض کند...
صاحب خانه مریض شده بود ...ونه باشگاه و نه مهمانی ...هیچ کدام نمی رفت ...
یک روز آمد و پارچه ای سپید درکشو گذاشت ...
خبر به لباس مهمانی که رسید از روی لباس های دیگر افتاد ...
مرگ جهنم !...با بوی عرق لباس ورزشی...یک عمر ساختن چطور؟...
شش:
غلط ندارد و صدبار یک خبر . مجری خبراست ...
خبرهای عشق را چگونه بخواند ...روی "اتو کیو" مجاز نیست!
هفت:
دندان تراشیده ام که وقت بوسیدنت ...
الماس شمال تهران بیفتد به خاطرت ...
انوقت رفته ای از حسادت من ...
کاشته ای الماس روی دندانت !...
هشت:
قسم به ماه ...هزاران قمر مصنوعی!...
به دورمن که بچرخند ...یاد مهتابم !...
نه:
آقای بنز:کلاه قرمزی چند؟می خام اویزش کنم بالای آینه ...
خانم پراید:25000تومن معادل؟دلارو؟پوندو؟یورو...
آقای بنز:سرمسئله ی بی ام دبلیو ما سمیرو توآلمان می چسبوندیم به سقف!انقدر گرون!؟
خانم پراید:خودت گفتی ...اتباع خارجی هستی !...
ده:
یک:دهان پوتین کودک بازشده بود وپایش بیرون بود ...
باران هم نامردی نکرده بود وآنچنان باریده بود که نگو ...
همه مان ناراحت شدیم و به کودک گفتیم :مادرت ندید؟کودک گفت :همین رو دارم ...
مادریکی ازبچه ها رفت منزل و یکی از کفش های قدیمی فرزندش را آورد ...
دو:
مدیر عصبانی بود ودبیر شاکی که دانش آموز خیلی صحبت می کند ...
مدیر که دیروز درهمایش تاثیرات ماهواره شرکت کرده بود گفت:همین دیگه ازبس ماهواره می بینی ...
دانش اموز گریه کرد و گفت:همین حالا برویم منزل ما...ماحتی تلویزیون هم نداریم!!!
سه:
این دو داستان تجربه ی واقعی ست ...بعضی جاها میان خود تهران ...کلانشهری که دارد ...
نیویورک راپس می زند ...باید حواس مان به بچه های این شهر هم باشد ...
خوش قلبی لازم است ...
"ان الله یحب المحسنین "
"خانمی که در عکس هستند یکی از زنان برجسته زندگی منند "...