بی شمس

ادبی

۲۹ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

قلبم افتاد توی استکان چای!نکرده بودی شال خودرا زیر ابرویت!!!

یک:
کبود شد چشم من و هر کس دید گفت:تو زده ای!!!
تشخیص عالم از من بهتر بود ...می دانستند می زنی!
دو:
می رقصیدم به شکل "لا"و دنیا به غیر تو هیچ بود ...
در مرکز زمین دور می گشتم و غیر تو برایم هیچ بود ...
سه:
کندم آن لبخند دندان را از صورت خود ...
تازه فهمیده ام که باید اخم می کردم ...کناردست تو ...

چهار:
وزمین به خشم آمد و آب ها خروشان شد ...
چراکه ما فراموش می کنیم که باید روی زمین دست همدیگررا بگیریم !
خوب است که ازبین رفتن جاذبه !جزو ذاب هایمان نیست ...
پنج:
اگر به غصه رسیدیم رابطه ی ما هزار مشکل داشت ...
بلد نمی شدیم بشینیم "مثل لیلی و مجنون"روی نیمکت عشق!
شش:
مزار شش گوشه ات مرا غرق کرد در بدنم...
آن قدرکه بی سر می رفتم در کوچه های کربلای تو ...

هفت:
انشا نوشته ام که تویی عشق من ولی ...هیچ کس راه نمی دهد دیگر ...
مرا به قلب خودش ...وای من چرا؟
هشت:
ترومپ!
زدم به خال و تو گفتی که مارا جمع خواهی کرد!
لطفا زودتر باشی!که من در حسرت اینم!
نه:
مامان بنز:
من دیگه آلمان نمی رم!پژو بیا باهم دوباره زندگی کنیم!
باباپژو:
چی؟چطور شد که نظرت برگشت!داشتی منو قورت میدادی!
مامان بنز:
پزو می دونی که حق داشتم و دارم!نذار راز زندگی مون فاش بشه!
باباپژو:
جهنم!بذار بشه!تو مواظب خودت باش!
ببین پژو:
تو می خاستی وام ازدواج بگیری یه خونه توایران بخری!منم می خاستم جیگر شوهر اولم ماکو بسوزونم!اومدی گفتی مامان بابات پولدارن!...
حالا نمی گم من سرکار می رفتم چقدر می گرفتم تو سرکار می رفتی چقدر می گرفتی هم هنرپیشه بودم هم مترجم!
بابا پزو:
حالا میگی چی؟
مامان بنز:
بیا زندگی کنیم ...
باباپزو:
والله ما کاری باتو نداریم ...
ناگهان پراید:
مامان ببخشید من همهی حرفاتونوشنیدم!با این همه بابای مناقای ماکه یا آقای پزو؟
من دوتا بچه دارم می خام آبروم پیش اونا نره!ای مثلا رفتم انحصار وراثت البته بعد 120 سال ...
مامان بنز:
رد کن بیاد اول کلید خونه رو تحویل بده!مردیم از بس سرزده میای!
پراید:
مامان تو روخدا!همیشه می ترسیدم هاچ بشم!
بابا پژو:
پراید تودیگه بدجور آدم شدی!برو دنبال بابات بگرد!


ده:
رهبرم ...
استوار چون قله ی دماوند است ...اتحادما ...
چون وصلیم همه به ولایت شما ...
"9 دی گرامی "


یازده:
بیائیم دروغ گفتن رو یواش یواش بذاریم کنار ...
کنار یعنی نگیم !عینهو خارجیا!
آخه بلدم نیستیم عین اونا یه جوری بگیم که همه باورکنن راستشو گفتیم!
مثلا الا ن توفیلم "ای تی"آقا جان حتما آدم فضائی هست!بچه جان یادبگیر چطور باهاشون تعامل کنی !حتی اگه واجب شد فضائی رو بذاری تو یخچال مامانت!
حالامثلا این یه مدلش بعدی !آقا مثل اب خوردنه!آه آه مثل هلو :مثل خارجیا درجواب این سئوال چقدر حقوق می گیری ؟بطور تقریبی جواب بدیم درحد دو میلیون!همین!یعنی اگر 50 میلیون بگیریم بازم درحد دو میلیون!
یا بطور جدی جدی ! جدی !درپاسخ به این سئوال که تاحالا کجا بودی؟بگیم:داشتم می اومدم!خوب تو ترافیکی مثل ترافیک تهران کی به راست نبودن این جمله شک میکنه!
من بلد نیستم بیشتر از این راستگویی رو توضیح بدم!!!
فقط بدونید که اگر به خدا اعتقاد دارید و نماز می خونید ...باید این کارزشت رو ترک کنید...

دوازده:
پشت جلد کتاب
هر منو تیک و تفسیر :نگاهی تطبیقی به دیدگاه شلایر ماخر و علامه طباطبائی
اثر غلام رسول حیدری
چاپ انتشارات بین المللی المصطفی(ص)
هرمس در یونان باستان پیام خدایان را درحد فهم بشری تنزیل می کرد ...به همین دلیل به کار هرمسی درغرب هرمنو تیک گفته شد ...
سنت اسلامی برای رساندن چنین معنایی واژه تفسیر به کار می برد ...فلسفه کار هرمسی نیاز به فهم است .
فهم درزمینه های مختلفی مطرح است. ازاین رو شلایر ماخر هرمنوتیک عام را مطرح می کند و متناسب با آن از قواعد عامی برای فهم سخن می گوید درمورد کاربرد این قواعد درفهم قرآن همواره میل و تردی باهم وجود داشته ...زیرا از یک طرف اکثر این قواعد عقلائی و جهان شمولند و از طرف دیگر گفته شده که خاستگاه هرمنوتیک غرب است .داوری درست همواره درگرو شناخت درست است.
ایمان به وجود معنای نهائی برای متن و عینیت ان ...عدم استقلال متن از مولف (مولف محوری)توجه به نیت مولف و...وهم چنین تاکید بر دو شیوه تفسیر دستوری (توجه به زبان متن)وروان شناختی (توجه به گوینده متن)و عنایت به ماهیت دوری و ارجاعی فهم (دور هرمنو تیک)(دبا فتحه)که ریشه درامر عقلائی توجه به قراین و سیاق دارد .برخی از ویژگی های بارز هرمنوتیک شلایر ماخر است.
وجود ویژگی های فوق با وضوح بیشتر یا کمتری در هرمنوتیک علامه طبا طبائی (تفسیر قرانبا قرآن)روش های مشترکی را برای رسیدن به فهم معنای متون پیشنهاد می کند ...
اما مطرح بودن برخی پیش فرض های ویژه در مورد قرآن کریم از جمله وحیانیت آن که سبب استعلای این متن مقدس از دیگر متون شده است ...مستلزم به کارگیری روش های خاصی علاوه بر قواعد فهم ..متون عقلایی و ممنوعیت کاربرد روش های دیگری مانند روش اصطیادی (تفسیر به رای)در هر منوتیک قران کریم است.
............................................................
ممنون از روی گلتون
یادم رفت بگم ولی بخش دوازدهم یه جورائی شده بخش معرفی کتابهائی که دارم ...
امیدوارم دوس داشته باشید ...

۰۹ دی ۹۶ ، ۱۲:۳۵ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

وای !از بس فرار کردیم !لاستیک ماشینمون کهنه شد !!!هواپیماتو به ما قرض می دی؟

یک:
اب از سرم گذشت ...گذشت از روی من گذشت ...
من به عادت حرف ملت ...شناکردنم گرفت!
دو:
غریب درشهر چشم تو ...گریستم از فراق مادرم ...
دوربودم از مادرم ...دوربودم از چشم تو ...
سه:
چه خیال باطلی ..."خریدن طوطی"
وتکرار حرفهای خودم ...از زبان جانوران!!!

چهار:
ریختم چای و نشستم کنارتو ...
شیرین من ...به شیرینی قند می خندی...
پنج:
از لبت بوسینم آمد ولی اشکم چطور ...
از حسادت آمد و لب های من را شور کرد !
شش:
مزار شش گوشه ات را دست من چون لمس کرد ...
حس غیرت آمد و دیگر به دشمن دست نداد ...

هفت:
چشم یوسف روشن از عشق تو ای مهتاب شب ...
اولین کشف "یوسف"زیر نور ماه بود!
هشت:
ترومپ!
رفته بودیم کوه!شکار اهو!
تفنگ ماکو تری جان ...تفنگ ما کو!!!
نه:
مامان بنز:
پراید پارکینگ قیطریه رو می خای بخری؟می خام اول به تو پیشنهاد بدم!
پراید:
ببین مامان!دارم شک می کنم که واقعا داری سمت یه بابای دیگه می ری!
مامان بنز:
چرا نرم؟عاشق بابات شدم باباتم یه عمره ننه باباشو رو سرمن خراب کرده ...
توام پسر ایده آلی نیستی!خوارتم!
ناگهاناز تلویزیون:
بینندگان محترم دربرلون زلزله شده!از مسافران محترم برلون می خواهیم در صورت امکان از سفر به این شهر دوری کنند!!!
مامان بنز:
چی؟
پراید:
مامان برو تبریز خونه ی دخترخاله ات تراک خانم!یه چن روزی بمون ...فکراتو بکن بعد هرجا میری برو!


ده:
رهبرم ..
گذشت اگر کنیم از دشمنان مان ...از فکر شماست ...
که صلح به نفع جهان ...افتخار ماست...

یازده:
دیشب داشتم فکر می کردم که برترین اختراع بشر چی بوده...به فکرم رسید تلویزیون!
درحالی که دانشمندان کشف آتش و اختراع زبان و خط رو در حد اغاز تاریخ و بهترین اتفاقات بشری می دونن...
داشتم فکر می کردم که از قدیم اگه ما در تلویزون کسی رو می دیدیم و صداش رو می شنفتیم احتمالا حالا که موبایل داریم اتفاقی نیفتاده ...فقط یه تکنولوژی بهش اضافه شده که صدامونم میره اون طرف!
یعنی چی یعنی تاثیر امواج!و پیداکردن تاثیرات اون!و هی تکمیل شدن تا به امروز!
الان یعنی امروز روز ...صدا خیلی مهم شده ...
شنیدن صدا تو تلگرام و توخیلی جاهای فضاهای مجازی از دیدن فراتر رفته!!!
"
دیگه جلوتر ازاین نمیرم"!!!
دوازده:
دوازده:
دستور زبان فارسی نوشته دکتر پرویز ناتل خانلری ...چاپ هفدهم 1379ص356...انتشارات توس ...
"دراز نویسی"
درهمه ی زبان های معروف دنیا کلام فصیح عبارتی است که در آن با کمترین الفاظ معنی مقصود را صریح وروشن بیان کرده باشند ...
نویسندگان چند قرن اخیر ...نمی دانم چرا ...خلاف این روش را پیش گرفته و گمان کرده اند هرچه عبارات را درازتر کنند فصیح تراست ...
نمونه ی این فصاحت عجیب در نامه های اداری و مقالات روزنامه بسیار دیده می شود ...از آن جمله:
به مورد اجرا گذاردن به جای کردن
اقدام مقتضی به عمل آوردن به جای کردن ...
مورد تعقیب قرار دادن به جای دنبال کردن...
اطلاع حاصل نمودن به جای دریافتن
خریداری کردن به جای خریدن
حضور به هم رسانیدن به جای حاضر شدن
.....................................................................
همهی عکس ها از یزده به غیر یکی اگه گفتین کدوم؟
.........................................
مخلصتونم

۰۸ دی ۹۶ ، ۲۱:۳۷ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بدون شرح!


باسلام
و عرض تشکر ...
اولین بار بود که تصویری را بدون نوشته ی خودم می گذاشتم ...
از توجه و لطف شما ممنون ...
بدون شما ...
نفس کشیدن در هوای مجازی ...ممکن نیست...
"مخلصتونیم"
۰۷ دی ۹۶ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من ندیدم درجهان جستجو ...هیچ اهلیت به از خلق نکو ...

یک:
دوجان بودیم و هریک درتن خود ...
به عشق هم ...درون زندگی خوشبخت بودیم ...
دو:
و چرخید آسمان و روز شد ...و آفتاب برآمد ...
وآه از آن غصه ها که ...درشب تیره خورده بودیم ...
سه:
روی فرش خون انارریخت و چاقو بالا آورد ...
آن خشم خفته را که ...چرا دست های من؟!!!

چهار:
سنگ فریاد می زد و دست و پایش نبود ...
برای فرار از زیر بار سیل ...
پنج:
خفته بودی حافظا زیر سایه ی شاخه نبات ...
بیدار نکردند تورا فرشتگان پارسی گوی ...
شش:
مزار شش گوشه ات قدم در قدم سرخ است ...
اه یا ثارالله ...هنوز در نبردی با یزیدیان ...

هفت:
موی برکندم و مویه کنان زار زدم ...
که اگر عشق مرا بردید ...کنارش جای نیست؟...
هشت:
ترومپ!ما جلوه ی حقیم و حق مظلوم است ...
تا دایرهی دنیا بگردد و ظالم فنا شود!
نه:
پرادی:
مامان؟مامان بنز خودم؟مامان؟
ننه خاوراز آشپزخانه:
نیست!
پراید:
چرا؟دیشب که تموم شد !
ننه خاور:
چرا تموم شد !خانم رفتن آلمان برا خرید لژیو نر!
پراید:
ننه خاور...واقعا مادرم عقلشو از دس داده؟
ننه خاور:
نه پسرم!تازه عاقل شده می خاد از امتیازاتش استفاده کنه!
باباپژو:
پراید متاسفم !ولی من و مادرت ازهم جداشدیم!
حداقل برای یه مدتی..میشه که تو دیگه اینجا نیای ؟
پراید:
پس تیبا کو؟بابا پشیمون میشی!آخه چرا زندگیمونو اینجوری کردی ؟
بابا پژو:
مگه تو نکردی؟بعد همه چی درس شد؟
پراید:
بابا من از شما 25 سال کو چیکترم !
بابا بیوک:
پراید:
برو آلمان دنبال مادرت!از طرف بوگاتی که راحت میتونی بری!
پراید:
پس این طور!

ده:
رهبرم ..
همین تحمل است که سخت است و ماهمه داریم ...
که سختی ها زیر سایه ی ولایت شما ...اندک است ...

یازده:
از زمان بوق شاه می دونستیم که تهران روی گسله ..بعد جالبه قشنگ رفتیم مهر و امضا گرفتیم رو گسله خونه بسازیم ...اونم مقاوم دربرابرچن ریشتر؟
.....................................................
نزدیک به ده سال پیش ترکیه زلزله اومد 9 ریشتر و کل یک شهر ویرا ن شد چون دقیقا همین اتفاق میدونم !ولی ...اونجام افتاده بود ...
.....................................................
جالبه تو بعضی کشورا که نمی خام اسم ببرم اگه می خواستن از شهری به پایتخت برن باید مجوز یا اجازه کتبی می گرفتن!!!با ذکر دلیل !!!
................................................
حالا خونه دمب کوه ساختیم 22 میلیارد تومن!که با این پول میتونیم خونه ی تام کروزو ده بار بخریم!
کجا؟دمب کوه!که اگه قدرت خدا نباشه یه سنگ به این درشتی بیاد بیفته روش...متریال داخلش که هیچی !کلا دیگه یه قرونم نمی ارزه!
...................................................
این کارارو کی کرده ...خودمون!به خاطر چی؟نمی دونیم!حالا دلمون نمی آد تهران و قشنگی هاشرو که جزو ده شهر اول جهانه ترک کنیم!
یکی میگه:تو شهرستانا امکانات پزشکی کمه!یکی میگه کلاس نیست!یکی میگه مردم فضولن!!!
آقا جان بگو معتاد هوای تهرونم تمومش کن!
از دماغ و دهن م دارم با منو اکسید کربن حال می کنم!والسلام!
یعنی تهران اندازه ی یه قلیونم نیس!
......................................................
"حالا ارتباط این پارا گرافا با هم چیه ؟آی کیوتون رو عشقه"
"مخلص ملت "
.........................................

دوازده:

یه کتاب معرفی می کنم از آنتوان موشتوری"نه مشتری و نه موش طوری"
به نام جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری ...ترجمه حسین میرزایی نشر نی:
"اولیویه دونا و دونی کن یو"درسال 1990 بعد از طرح مفهوم معاشرت مخاطب چهار نوع تفریح بیرون از منزل را مشخص می کنند:
...بیرون رفتن های پایه ای :رستوران و سینما"!!!"
بیرون بردن بچه ها:شهربازی هایی که ارزش جامعه پذیری دارند "!!!"
بازدید از نوع هنرهای زیبا:موزه ها...نمایشگاه ها از نوع نخبه گرایانه"!!!"
بیرون رفتن ها برای دیدن نمایش های زنده :که به طور استثنائی و غیر نخبه گرایانه هستند"!!!"

...............................................................
فدای ملتی که داریم ...با حوصله و مهربون ...ازاینکه قدماتون رو چشم منه ...تشکر
۰۷ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هست خاموشی ات پر از فریاد ...درتو آرامشی ست طوفانی

یک:
روی بند دلم ...دلقک احساس تو ...خنداند ...
آن دختر سپید موی که در اینه بود!
دو:
وسیب زمینی کباب ...
ویک عدد نمکدان ...
و بخار داغ داغ ...
وساحل ...
و آن طرف تر دریا ...
و خیلی گرم چای و کلوچه ...
و شب سیاه سیاه سیاه ...
ونبودن قایقی در اطراف ...
و نیمکتی سرد ...
وچند قطره اشک...
و می دانستم که این شام درخانه نیست...
و می دانستم که هرکدام سویی خواهیم رفت ...
و می دانستم که دراغوش ساحل گریه کنم ...بهتر است .!
و...
سه:
قیمت پیرهن یوسف اگر میلیارد است ...
من می دهمش !با حقوق عزت مصر!


چهار:

تنم جای تاول حرف تو بود ...می سوختم ...
که عشق من لیاقت رفتن به قهقرا دارد!
پنج:
ریخته ای نو روی شانه ی باغ ...
ومن از خجالت عریانی رود ...می پیچم!
شش:
مزار شش گوشه ات خلوتم نیست دگر...
می ایم و با هزار تن ...درجوار تو ...

هفت:
سوخت آن قلبی که مثل پنبه ...نرم بود ...
بیش حد اوردی و بردی عشق اتش را!
هشت:
ترومپ!از جابکنم که بیایم سوی تو!
تو !از خدا بخاه برای آن روز زنده بمانی!
نه:
تیبا:
مامان !بیا چن ماهی باهم بریم کانا دا می دونی که من کاملا آمادگی پذیرائی از تو رو دارم!
پراید:
چی؟پسرتو می خای ول کنی از اینجا بری کانادا ؟کل پرویدای تهران به من می خندن!
مامان بنز:
اگه برم می رم مثل بوگاتی پیش اقوام خودم المان ...
پراید:
دس شما درد نکنه !پ ما چه کاره ایم؟
ننه خاور:
یهو بگو می خای آبروی مارو تو برلون ببری...
بابا بیوک:
خانم!بحثو تموم باید کرد نه شرو!
بابا پژو:
بنزی بیا کدروت ها رو تموم کنیم من دختره رو طلاق دادم!قباله رو به بچه ها نشون دادی ولی طلاقنامه رو نه!
مامان بنز:
اره بیا!ولی نمیگی به چه قیمتی !150000هزار یورو بگیره بره!واسه اون نقشه کشیده بود یکه یکی پیدا شد دختره رو با 10000تا راضی کرد !
پراید:
مامان کی؟
ننه خاور:
عمه مینی بوستون!
تیبا:
ای بابا!


یازده:
بازرس ژاور تا دلتون بخاد بین ماهس !از اونایی که به خاطر یه تیکه نون هجده سال دنبال یکی می دوون ...ولی باز تو تو فضای اون داستان یه قانونی بوده که آدما رو به خاطر یه تیکه نون هیجده سال محکوم می کردن!پشت میز محاکمه!ولی تو بعضی دادگاه های ژاورای اطراف ما ...هیچ هیچ قانونی جز قانون خودشون نیست!
خیلی دیگه کم پیدا میشن ژان وال ژانایی که برعکس هیجده سال یکی رو بدون هیچ قانونی بزرگ کنن !!!اگه اینطورم باشه توقعی نیس؟!!!

................................
تو جنگل نزدیک خونه مون حق نداشتیم اب رو کثیف بکنیم ...اهالی می گفتن:آب مهریه ی فاطمه زهرا(س)ست...
حالا تو این دنیا چی مونده که آلوده نکرده باشیم ...و اول همه ذهن و فکرمون با کلی مسئله ی ریز و درشت که خیلی اش اصلا به ما مربوط نیست ...
.................................
برای مشکلی رفتم پیش یه روانپزشک فوق فوق تخصص خانم...ایشون برام دارو نوشت و می دونید که داروها روی بخشی از مغز اثر می ذارن ..من بعد یه هفته مشکل اصلی ام بر طرف شد ولی دچار فوبیای مرگ شدم ...!!!
چنان از مرگ می ترسیدم که نمی تونستم بشینم ...استغفرالله فکر می کردم فرشته ی مرگ بغل دستم نشسته ...مجبور شدم برای مشکل جدید برم دوباره وقت بگیرم و دکتررو ببینم...
گفتم:
خانم دکتر این چه دردیه که دواش به این درد ختم شده؟
گفت:
عزیزم!اون یکی خوب نشد؟
گفتم:چرا؟گفت :این یکی رو بخوری اینم خوب میشه ...یعنی این رو به اندازه ی اون یکی نمی تونستی دووز دیگه ام تحمل کنی؟گفتم:نه!
درنهایت....متوجه شدم مغزم کلیددارویی داره !!!
نکنیم کاری با خودمون که کلید اش دس دوا ودکتر بیفته ...استرسو کم کنیم و توکل کنیم ...
..........................................................


۰۶ دی ۹۶ ، ۲۱:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بیدارشو از خواب گران ...از خواب گران خواب گران خیز !

یک:
رفتی بدون خداحافظی و عیب ندارد ...
چون بودی و خدای مرا ...زشر رقیب حفظ نمی کرد !
دو:
بی قراری کردم و صد دوست به عیب ...
گفتند مرا ...شکر خدای ما ...هستیم!
سه:
شاهرگم بوی تو می داد از بس ...
که مثل خون شده بودی ...میان رگ هایم ...

چهار:
باز شد قلب ماه و ماه دیگری...
بین قلب ماه ...
درشت مثل چشم تو ...مرانگاه می کرد ...
شقیقه ام چسبیده بود به شیشه ی پنجره و نبض من ...
حروف اسم تو را می نو شت روی سرمای سرد ...
.................
ولی ...
خدای میان این کار ...دست نداشت!
پنج:
هزار راه بلد بودی که نیایی به خانه ی قلب من ...
یکیش همین بود که از راه خانه ی ماه می رفتی !
شش:
مزار شش گوشه ات طلاست اگر بیندازم ...
که توی قلب من هزار خریدار تو ...در اضطراب خویش ...


هفت:
چه می شود اگر مرا بکشی ...دیگر کدام جان؟
آن جان فدای عشق تو ...اگر تو بخواهی ...
هشت:
ترومپ!مردنی هستی و مرگ حق ...
دیگر چرا برای جهان نقشه می کشی؟
نه:
پراید:
مامان چرا نگفته بودی برای خودت بادیگارد گرفتی؟
مگه امنیت جانی نداری؟
مامان بنز:
پراید من مریض بودم ...بابات راجع به من به تو چی گفت؟
تیبا:
پراید تمومش کن مایه عمره همگی باهم زندگی کردیم ...
ننه خاور:
صلوات بفرستید من اومدم ...!دخترم تمومش کن اعصابت رو متشنج نکن!
مامان بنز:
پراید برو کیف قهوه ای منو بیار !
"بعد از دو دقیقه و اوردن کیف"
مامان بنز:
ننه خاور بابا بیوک...نگا کنید اقا پسرتون رفته با کی ازدواج کرده ...خانم سانتافه!
بعد اومده پراید و همون اول بندازه بیرون یه دروغم سرهم کرده ...من برا نجات جوون خودم ازدس اون فولا زره بخاطر تهدیداش واسه گرفتن اموالم ...اینکارارو انجام دادم!!!
پراید:
ههه مامان خیالاتی شدی !این بابا مون نبود پارسال داشت می مرد!انقد بهش حساسیت نشون نده!
مامان بنز:
پراید میشه ...ساکت شی!!!

ده:
رهبرم ...
گم شدیم در اغوش ملتی که مثل نورماه ...
می تابد از چهره ی ولایت و انتهایش ...نیست ...


یازده:

باید بعد از مرگ و میرم می رفتم باشگاه ...تپل مپلم هستم یه امپول قدرتی چیزی می زدم تا بازوهام ورم می کرد ...
دیگه جوون می دادم برا کارای قدرتی!تا دیگه دوست و دشمن که بعد چن سال می آن و آدمو می بینن و اعتقاد به ابدی بودن دنیا و هرچی که توش هس دارن راجع به آرنولد شدن لیلی خانم مددی بد فک نکنن!
بابا آدم مریض میشه می میره شاگرد اول میشه بچه دار میشه پولدارمیشه فقیر میشه همه ی اینا جزوی از زندگیه!
جای هورا کشیدن و  حیف گفتن...نه برای من که توقعی از هیچ کس نیس!
کاش تو مواقعی براهم کف بزنیم و گاه زیر بازوی همو بگیریم ..هیچی گاهی اوقات مثه یه همدردی مث اینشالله چیزی نیس...به ادم انرژی نمی ده...
"البته من عادت دارم همه چی رو از خودم مثال می زنم می دونین که"
..................................
دوم راهنمایی بودیم بمباران شد ...
اول دبیرستان بودیم موشکباران شد ...
درست سال آخر دیبیرستان بودیم روز آخر امتحان و داشتیم فوتبال جام جهانی می دیدیم ...زلزله ی رودبار شد ...
اون هفته خوشحال بودیم که همه چی آرومه ...داریم به نیم قرنینونونگی مون می رسیم ...دوباره زلزله شد ...
و این ماجرا ادامه دارد !!!
..................................................


دوازده:
لطیفه های عرفانی از تذکره الاولیا
"فرید الدین عطار نیشابوری"
کسی دو کیسه طلا برای عارفی فرستاد و گفت:
این کیسه ها را بگیر که پدرم دوست تو بود ...روزی اش را از راه حلال به دست می آورد و این ها از ارث و میراث اوست که برای تو فرستادم ...
عارف کیسه ها را پس فرستاد و گفت:
دوستی من با پدرت برای خدا بود نه برای ........


۰۵ دی ۹۶ ، ۲۰:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

این وقت شب انگار...کسی دارد دانه دانه دل تنگیهایش را ...لای برفها می کارد ...

یک:
نور خرابات چه دیر امد ومن ...
درشناسایی تو ...تفاوت بین ماه و دایره زنگی را ندانستم!!!
دو:
تدبیر ندانستم که بعد دیدن تو ....
مردم از قلب و بعد سال ها بلد نیستم ...زندگی !
سه:
چه حالی بود که بین پائیز و زمستان جدایی افتاد ...
بگذار سرما بیاد !
مگر چه می شود که بدانند بین تابستان و پائیز چه سردی ها شد!!!

چهار:
درخلوت من پای گذاشتی ای شمع....
شرمنده از آنم که نو رماه از خاطر من رفت ....
پنج:
ای کلاه شب!سردم نیست!
فقط با اجازه ی خورشید امشب بامنی!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را پاک پاک پاک ...
هیچ الودگی نیست ...همه غسل شهادت داریم ...


هفت:
بوسهی تو ای مار رود ...نمی نوشم و صد سال ...
از تشنگی اگر به خود بپیچم ...حلال من!
هشت:
ترومپ!با دست اگه دنیارو گرفتی ول نکن ...
اگه ما بیفتیم بهرحال مجبور میشی ...خم شی!!!
نه:
بوگاتی:
پراید پاشو بریم بابا پژو ناراحته...
بابا پژو:
نه!دخترم!چرا ناراحت باشم...امتیاز خودمو نفروختم؟دوتا دوتا زن برای پراید نگرفتم؟
دیگه چی می خای پراید از جونم برو!
تیبا:
بابا می خای منم برم؟این چه رفتاریه با پراید داری؟
ننه خاور:
پراید جان الان بری به نفعته!
مامان بنز:
دارین پراید و از این خونه میندازین بیرون؟
همگی:
تو خوب شدی؟می تونی حرف بزنی؟وای خدای من؟
مامان بنز:
پژوپاشو دست ننه بابا تو بعد چهل سال از زندگی من ببر بیرون تا دهنمو باز نکردم پاشو!
بابا پژو:
بنز...این برای خود پراید لازمه!
مامان بنز:
لازم نکرده!دوروز اختلال چی چی چی چی گرفتم به بچه گفتی باباش یکی دیگه ست ...پاشو!
باباپژو:
نمی رم!
مامان بنز:
بیا!دکمه ی خطر زیر میز ناهار خوری رو زدم ...الان بادیگاردام میان تو!
وناگهان:
سه باشگاه رفته به نام های عزت و قدرت و نصرت می آیند تو!
بابا پژو:
ایناکه آدمن؟
مامان بنز:
بله خوب!با این خونواده که تو درس کردی سه تا آدم هیکل سوارت میشن تا حالت جا بیاد ...
ببینی خودرویی یا ادمی!!!

ده:
رهبرم ...
نگذاشتیم که بگذرد خیال های رویایی ...
حتی از سر دوستانی که ...
از دشمن بدترند!

یازده:
دوست داشتم وقتی مثلا دلم می شکست یکی نازم کنه!مخصوصا و به خصوص به عنوان دختر کوچیک خونواده!
حالا دیگه کی به این حرفا نگا میکنه!که مثلا من کجای خونواده ام!!!
نمی خام بگم تنم پر تیر شده مثلا شدم رستم!
یادیگه ناراحت نمی شم یا قرار نیست بشم!ولی دیگه یه کوچولو تغییر کردم!یک کمش به خاطر سن و سالمه و یک کم دیگه اش به خاطر دردرایی که کشیدم ...که امیدوارم دشمننم نکشه یا مجبور نشه یه آنژوکت چینی تو دسش باشه روز ی ده دفه از خدا استغفار کنه"که کردنش لطف همون خداست"
حالا شایدم آنژوکته چینی نباشه ولی ...اصلا فاب اروپا باشه ...
منظورم کلی یه چیز دیگه بود عزیزان!

متن تیتر رو از جایی نوشتم نمی دونم ازکیه ...
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۰ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دی امد و کیسه های زر همه خالی بود ...یخ ریخت !و همه جارا سرد کرد تا زرها بیایند و حسودی کنند!!!

یک:
دوست داشتم به قلبم برسانم صدای عشق تو را ...
چه هیاهویی!هرکسی داشت برای دل خود ...نوا می کرد!
دو:
وچه برقی داشت چشمهایت ...
وچه سیاه تیره ای بود ...
خودم را گم کردم !وگفتم:"آآآآآآززززززززادددددددیییییییییی"!!!
سه:
بین شکلات های سوغاتی ...
شیری و تلخ و توت فرنگی ...
"بی تفاوتی موجود بود"
می دانی!...که قند دارم؟
همه را بخشیدم به آن هایی که تو را می دیدند ...
قندشان می افتاد!!!

چهار:
دی بود و غریبگی میان شاخه ها ...
. جمع شدن ...لوله شدن ...میان خود و خود از سرما ...
من ماه را پراز برف می دیدم!
و خدای را که خم شده بود میان بحران مرگ گنجشک ها !!!

پنج:
لوس بودی و انگشت انگشتریت سفت و محکم فشرده بود ...
رفتیم و درآوردیم انگشتررا به زور ...
18 سال نامزدی !بس ات نبود؟
شش:
مزار شش گوشه ات مرا یاد فاطمه (س)انداخت ...
و آن حس مادری که پای فرزند خویش می بوسید ...
هفت:
بکش یک وعده ی دیگر!
برای تو مثل خوردن شام یا ناهار است!لذت بخش!
آن حس جدا ناشدنی از من!
"مرگ تو"!
وقتی که درسایه ها خواهی رفت و رفت و رفت و رفت!


هشت:
ترومپرفتی مسافرت عید و خوش بگذرد عالی ...
وقت آمدنت قول می دهیم با ببخش مالیات ها میلیاردرتر شویم!
نه:
پراید:
بابا!برا مامان سوپ بلدرچین پختی؟
باباپژو:
چیکارداری؟
بوگاتی:
آخه منم سوپ بوقلمون پختم!
بابا پژو:
بفرمائید شام !تیبا لازانیاهم پخته...
پراید:
چی؟تیبا اومده ایران؟
بابا پژو:
بله!اومده مثل تو اموال مادرش رو تقسیم کنه!
تیبا:
باباچی داری می گی/من یه جمله پرسیدم:مامان چی داره؟
پراید:
ناراحت نشو تیبا!باباپژو در مرحله ی اول اسکیزو فرنیه !یه بارداشت با 4 تا بلاگر یه جا حرف می زد !بدون هیچی!
بوگاتی:
حالا چرا بلاگر؟
پراید:
بابا پژو یه وبلاگ داشت ...حالا ماشالله تبلیغ یه وب سایت رو برا فروش ماشین های فرانسوی خریده!
تیبا:
چی؟
مامان بنز:
نه!چرا؟
ننه خاور:
بابا بیوک می بینی ما خودروها چقدر خوش شانسیم؟

ده:
رهبرم ...
باور نمی کنند عاشقان شهر ...
که عشق ولایت ...
مثل عشق های قدیم معتبر باشد ...
ثابت کنیم؟...


یازده:

یازده:
رفته بودیم جایی...چن تا خانم و آقای جوون هم اومده بودن...بعد یه دیواری بود مثلا یه متر و نیم پسره پاشو انداخت و با یه حرکت رفت بالای دیوار و پاهاش رو انداخت روی دیوار نشت ...
بعد دستش رو گرفت طرف دختره و گفت یالله ...
قشنگ قشنگ داشتم چهرهی دختره رو می دیدم ...
نمی دونم چطور ولی پای راستش رو انداخت و پرید بالای دیوار ...بعد پسره به دختره گفت"زن پایی!!!"آفرین!!!
من البته زن پا زیاد دیده بودم ...مثل خانمایی که تو بعضی جاها پای قلیون و بعضی چیزای دیگه ی مردها پابه پا می آن!ولی نمی دونم چی بگم!چن روز پیش یه جا واستاده بودیم ...یه خانم و اقای جوون رفتن پائین لب رود خونه...بعد یه دفه چن تا آقای جوون با یه ماشین دیگه اومدن و رفتن لب رود خونه ...خوشبختانه اقای جوان خانمش رو سریع آورد بالا و رفتن ...
ولی خدائیش یه لحظه گفتم جای دختری!بعضی خانمها و دخترها تا کجا باید پای آقایون باشن؟اصلا فکر کنیم که خدای نکرده پا بودن یه وقت هویت اصلی خودمونو تو زندگی زیر سئوال نبره...که یه عمر تو اینه خودمونو نشناسیم ...
می دونم که آقایون ایرانی لایق پابودن هستن مخصوصا اونایی که ج.هرهه ی عشق اللهی هم دارن و پاشون تا بهشت می رسه ولی ...
"خدایا عاقبت دخترامونو به خیر کن"...

دوازده:
به افتخار بعضی خانم های هنرمند باید بایستیم ...این طور نیست؟
این کاریکاتورها انتخابی از کاریکاتورهای خانم های هنرمنده ...خانم ها ببخشید که دیر به فکر افتادم ...ماشالله تون ...دمتون گرم

۰۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

شایعاتی در مورد من !!!یا چگونه توانستم آن جاهایی که باید باشم نباشم!

یک:
رفتم و تازه دانستی غربت یعنی چه!...
سال ها بود که غریب بودی و خود نمی دانستی!!!
دو:
بستی دست من را که غواص عشق تو ...
بمیرد میان اقیانوس ...
که با مرگ فراموش کند ...عشقت را ...
من خودم سال ها بعد ...پیدایم شد ...
درحالیکه می خندیدم ...به رسیدن دوباره ام به تو ...!!!
سه:
بسته ام موی خودم را با صدای موی تو ...
شانه می کردی دلم را ...موی من اشفته می شد ...

چهار:
یوسف!
دی آمد و در زندان سرد من!
شنیده ام بیشتر به آغوش گرم خدای ...معتقد هستی؟!!!
پنج:
بوی کفش هایت با یاس هایی که می ریختم عوض می شد ...
پدر!دیگر کجای مردی که مثل تو ...
به پای زندگی من بایستد!...
شش:
مزار شش گوشه ات دوراز من و من دوراز تو ...
هرجا که باشم می خوانم آن زیارتی ...که به هم نزدیکتر شویم!...

هفت:
رفته ام از جان و بالای سرم خنده ی توست ...
خنده کن!مردن من ناشی از احساس بی حد شماست!...
هشت:
ترومپ!من نبودم!هیچ نگفتی پس کجاست؟
بیب و بیب و بیبو بیب و بیبو بیب!!!
نه:
پراید:
مامان !یادته!خانم مددی چیا از ما می نوشت!می خای دوتاشو بخونم؟!
بوگاتی:
فشار عصبی براش بده!
بابا پژو:
از خونه ی من برید بیرون!
اصلا پراید مگه تو ازدواج نکردی؟
پراید:
بابا!من از شما معذرت می خام از بیمارستان به اینورم دنبال پدرواقعیم به خاطر شما!نرفتم!دیگه بس کنید!
ننه خاور:
خوب می رفتی!
مامان بنز:
نه!چرا؟
باباپژو:
ببین!مامانت مریض شده!من حوصله ی بحث یا تورو ندارم!مثل اونم بلد نیستم شام بپزم بیا این صد تومنو بگیر برید با بچه ها بیرون پیتزا بزنید!
ننه خاور:
پرایدتو کلا از تو بیمارستان عوض شدی!!!


ده:
رهبرم ...
هستیم و بودیم و خواهیم بود یعنی ...
به ولایت شما ...
زنده ایم و بودیم و خواهیم بود ...

یازده:
یه رو زمطابق ساعت اداری بعد از ظهر پدرم امد منزل ...
خیلی اشفته بود ...به مادرم گفت:خانم جمع کن بریم!
مادرم که خیلی اهل حرف زدن روی حرف پدرم نبود به خیال اینکه می رویم نوشهر منزل خاهرش ...
یه چیزایی رو جمع کرد که بریم ...
پدرم خیلی نگران بود اول رفتیم منزل برادرم که تازه پسرش به دنیا اومده بود ...رفتیم از قضا نبودن ...خلاصه ماجرا این بودکه صدام قرار بود تهرانو بمباران شیمیایی کنه !
حالا شایعه بود یا واقعیت می گم!
وقتی دیدیم اونام نیستن...ماشین گرفتیم رفتیم کرج!اون جا متوجه شدیم که پدرم می خاد ما بریم منزل یکی از اقوام ....
یادم نمیره که پدرم یک ساعت با مادرم که حرف رو حرفش نمی زد بجث کرد که بریم ولی مادرم به هیچ وجه راضی نشد که نشد!!!!
هوا تاریک شد و از بمباران خبر ی نشد !پدرم ماشین گرفت ...دوباره برگشتیم نهران!
تازه رسیدیم که برادرم و خانوادهاش اومدن منزل ما و برادر مجردم هم از سرکار برگشت ...پدرم اصرار پشت اصرار که شب برویم و در اطراف شهر تهران باشیم ...

حالا خودروی برادرم چی بود ...سوزوکی که از نسل جدید خودروهابود یه چیزی تو مایه های ام وی ام!امروزی !
هیچی رفتیم اطراف مهرشهر کرج و همین طور داشتیم چرت می زدیم ...که ...حمله هوایی رخ داد..
دیگه ساعت از دوازده شب گذشته بود ...
ما و برخی خودروهای دیگر!که مثلا زرنگ بودیم صدامونو تو بی برقی و آژیر قرمز در نیاوردیم ...
اما چشمتون روز بد نبینه!به فاصله ی کمتر از 5 دقیقه هواپیماها برگشتن!چون تهران ساپورت هوایی می شد و اونام انگار مجبور باشن!بمبارو یه جایی بریزن ...عدل ازقضا بمبارو اداختن اطراف کرج!!!
یعنی چی/
یعنی چند صد متری ما!یعنی خودرو ما که همه مون توش بپرس بودیم ...سه متر می پرید بالا می افتاد پائین ...چنان نعره هایی می زدیم که نگو!هیچی دیگه !ده پونزده تا بمب کناردسمون منفجر شد ...حالا شانس آوردیم شیمیائی نبودن!
بعد با حال خیلی خوش!ساعت 4 صب اومدیم خونه ...تا فرداش من برم مدرسه و بقیه برن سرکار !!!

۰۲ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی