یک:
دوست داشتم به قلبم برسانم صدای عشق تو را ...
چه هیاهویی!هرکسی داشت برای دل خود ...نوا می کرد!
دو:
وچه برقی داشت چشمهایت ...
وچه سیاه تیره ای بود ...
خودم را گم کردم !وگفتم:"آآآآآآززززززززادددددددیییییییییی"!!!
سه:
بین شکلات های سوغاتی ...
شیری و تلخ و توت فرنگی ...
"بی تفاوتی موجود بود"
می دانی!...که قند دارم؟
همه را بخشیدم به آن هایی که تو را می دیدند ...
قندشان می افتاد!!!

چهار:
دی بود و غریبگی میان شاخه ها ...
. جمع شدن ...لوله شدن ...میان خود و خود از سرما ...
من ماه را پراز برف می دیدم!
و خدای را که خم شده بود میان بحران مرگ گنجشک ها !!!

پنج:
لوس بودی و انگشت انگشتریت سفت و محکم فشرده بود ...
رفتیم و درآوردیم انگشتررا به زور ...
18 سال نامزدی !بس ات نبود؟
شش:
مزار شش گوشه ات مرا یاد فاطمه (س)انداخت ...
و آن حس مادری که پای فرزند خویش می بوسید ...
هفت:
بکش یک وعده ی دیگر!
برای تو مثل خوردن شام یا ناهار است!لذت بخش!
آن حس جدا ناشدنی از من!
"مرگ تو"!
وقتی که درسایه ها خواهی رفت و رفت و رفت و رفت!


هشت:
ترومپرفتی مسافرت عید و خوش بگذرد عالی ...
وقت آمدنت قول می دهیم با ببخش مالیات ها میلیاردرتر شویم!
نه:
پراید:
بابا!برا مامان سوپ بلدرچین پختی؟
باباپژو:
چیکارداری؟
بوگاتی:
آخه منم سوپ بوقلمون پختم!
بابا پژو:
بفرمائید شام !تیبا لازانیاهم پخته...
پراید:
چی؟تیبا اومده ایران؟
بابا پژو:
بله!اومده مثل تو اموال مادرش رو تقسیم کنه!
تیبا:
باباچی داری می گی/من یه جمله پرسیدم:مامان چی داره؟
پراید:
ناراحت نشو تیبا!باباپژو در مرحله ی اول اسکیزو فرنیه !یه بارداشت با 4 تا بلاگر یه جا حرف می زد !بدون هیچی!
بوگاتی:
حالا چرا بلاگر؟
پراید:
بابا پژو یه وبلاگ داشت ...حالا ماشالله تبلیغ یه وب سایت رو برا فروش ماشین های فرانسوی خریده!
تیبا:
چی؟
مامان بنز:
نه!چرا؟
ننه خاور:
بابا بیوک می بینی ما خودروها چقدر خوش شانسیم؟

ده:
رهبرم ...
باور نمی کنند عاشقان شهر ...
که عشق ولایت ...
مثل عشق های قدیم معتبر باشد ...
ثابت کنیم؟...


یازده:

یازده:
رفته بودیم جایی...چن تا خانم و آقای جوون هم اومده بودن...بعد یه دیواری بود مثلا یه متر و نیم پسره پاشو انداخت و با یه حرکت رفت بالای دیوار و پاهاش رو انداخت روی دیوار نشت ...
بعد دستش رو گرفت طرف دختره و گفت یالله ...
قشنگ قشنگ داشتم چهرهی دختره رو می دیدم ...
نمی دونم چطور ولی پای راستش رو انداخت و پرید بالای دیوار ...بعد پسره به دختره گفت"زن پایی!!!"آفرین!!!
من البته زن پا زیاد دیده بودم ...مثل خانمایی که تو بعضی جاها پای قلیون و بعضی چیزای دیگه ی مردها پابه پا می آن!ولی نمی دونم چی بگم!چن روز پیش یه جا واستاده بودیم ...یه خانم و اقای جوون رفتن پائین لب رود خونه...بعد یه دفه چن تا آقای جوون با یه ماشین دیگه اومدن و رفتن لب رود خونه ...خوشبختانه اقای جوان خانمش رو سریع آورد بالا و رفتن ...
ولی خدائیش یه لحظه گفتم جای دختری!بعضی خانمها و دخترها تا کجا باید پای آقایون باشن؟اصلا فکر کنیم که خدای نکرده پا بودن یه وقت هویت اصلی خودمونو تو زندگی زیر سئوال نبره...که یه عمر تو اینه خودمونو نشناسیم ...
می دونم که آقایون ایرانی لایق پابودن هستن مخصوصا اونایی که ج.هرهه ی عشق اللهی هم دارن و پاشون تا بهشت می رسه ولی ...
"خدایا عاقبت دخترامونو به خیر کن"...

دوازده:
به افتخار بعضی خانم های هنرمند باید بایستیم ...این طور نیست؟
این کاریکاتورها انتخابی از کاریکاتورهای خانم های هنرمنده ...خانم ها ببخشید که دیر به فکر افتادم ...ماشالله تون ...دمتون گرم