یک:
روی بند دلم ...دلقک احساس تو ...خنداند ...
آن دختر سپید موی که در اینه بود!
دو:
وسیب زمینی کباب ...
ویک عدد نمکدان ...
و بخار داغ داغ ...
وساحل ...
و آن طرف تر دریا ...
و خیلی گرم چای و کلوچه ...
و شب سیاه سیاه سیاه ...
ونبودن قایقی در اطراف ...
و نیمکتی سرد ...
وچند قطره اشک...
و می دانستم که این شام درخانه نیست...
و می دانستم که هرکدام سویی خواهیم رفت ...
و می دانستم که دراغوش ساحل گریه کنم ...بهتر است .!
و...
سه:
قیمت پیرهن یوسف اگر میلیارد است ...
من می دهمش !با حقوق عزت مصر!


چهار:

تنم جای تاول حرف تو بود ...می سوختم ...
که عشق من لیاقت رفتن به قهقرا دارد!
پنج:
ریخته ای نو روی شانه ی باغ ...
ومن از خجالت عریانی رود ...می پیچم!
شش:
مزار شش گوشه ات خلوتم نیست دگر...
می ایم و با هزار تن ...درجوار تو ...

هفت:
سوخت آن قلبی که مثل پنبه ...نرم بود ...
بیش حد اوردی و بردی عشق اتش را!
هشت:
ترومپ!از جابکنم که بیایم سوی تو!
تو !از خدا بخاه برای آن روز زنده بمانی!
نه:
تیبا:
مامان !بیا چن ماهی باهم بریم کانا دا می دونی که من کاملا آمادگی پذیرائی از تو رو دارم!
پراید:
چی؟پسرتو می خای ول کنی از اینجا بری کانادا ؟کل پرویدای تهران به من می خندن!
مامان بنز:
اگه برم می رم مثل بوگاتی پیش اقوام خودم المان ...
پراید:
دس شما درد نکنه !پ ما چه کاره ایم؟
ننه خاور:
یهو بگو می خای آبروی مارو تو برلون ببری...
بابا بیوک:
خانم!بحثو تموم باید کرد نه شرو!
بابا پژو:
بنزی بیا کدروت ها رو تموم کنیم من دختره رو طلاق دادم!قباله رو به بچه ها نشون دادی ولی طلاقنامه رو نه!
مامان بنز:
اره بیا!ولی نمیگی به چه قیمتی !150000هزار یورو بگیره بره!واسه اون نقشه کشیده بود یکه یکی پیدا شد دختره رو با 10000تا راضی کرد !
پراید:
مامان کی؟
ننه خاور:
عمه مینی بوستون!
تیبا:
ای بابا!


یازده:
بازرس ژاور تا دلتون بخاد بین ماهس !از اونایی که به خاطر یه تیکه نون هجده سال دنبال یکی می دوون ...ولی باز تو تو فضای اون داستان یه قانونی بوده که آدما رو به خاطر یه تیکه نون هیجده سال محکوم می کردن!پشت میز محاکمه!ولی تو بعضی دادگاه های ژاورای اطراف ما ...هیچ هیچ قانونی جز قانون خودشون نیست!
خیلی دیگه کم پیدا میشن ژان وال ژانایی که برعکس هیجده سال یکی رو بدون هیچ قانونی بزرگ کنن !!!اگه اینطورم باشه توقعی نیس؟!!!

................................
تو جنگل نزدیک خونه مون حق نداشتیم اب رو کثیف بکنیم ...اهالی می گفتن:آب مهریه ی فاطمه زهرا(س)ست...
حالا تو این دنیا چی مونده که آلوده نکرده باشیم ...و اول همه ذهن و فکرمون با کلی مسئله ی ریز و درشت که خیلی اش اصلا به ما مربوط نیست ...
.................................
برای مشکلی رفتم پیش یه روانپزشک فوق فوق تخصص خانم...ایشون برام دارو نوشت و می دونید که داروها روی بخشی از مغز اثر می ذارن ..من بعد یه هفته مشکل اصلی ام بر طرف شد ولی دچار فوبیای مرگ شدم ...!!!
چنان از مرگ می ترسیدم که نمی تونستم بشینم ...استغفرالله فکر می کردم فرشته ی مرگ بغل دستم نشسته ...مجبور شدم برای مشکل جدید برم دوباره وقت بگیرم و دکتررو ببینم...
گفتم:
خانم دکتر این چه دردیه که دواش به این درد ختم شده؟
گفت:
عزیزم!اون یکی خوب نشد؟
گفتم:چرا؟گفت :این یکی رو بخوری اینم خوب میشه ...یعنی این رو به اندازه ی اون یکی نمی تونستی دووز دیگه ام تحمل کنی؟گفتم:نه!
درنهایت....متوجه شدم مغزم کلیددارویی داره !!!
نکنیم کاری با خودمون که کلید اش دس دوا ودکتر بیفته ...استرسو کم کنیم و توکل کنیم ...
..........................................................