بی شمس

ادبی

۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

غمزدا...گرچه غم انگیز تورا بود تورا ...


یک:
دبیرستان عشق داشت به تعلیم عشق گرم !...
یک روز سوخت .
دانش آموزان در آزمایشکاه برده بودند عشق خویش!...
دو:
دستم را به نیاز !خریده ای ...چون قنوت تو بود!...
یک ربنا به لبم چسبیده بود ...بخشیدی بهشتت را!
سه:
انار دندان هایش را شکر نزد ...
گفت :بنوش ...ترشم...بعد ...لب هایت را جمع کن برو !...
چهار:
یک گنج روی چشم های تو ...پرید !...
حیف!آن مژگان که بار الماس می کشید ...مال من بود؟!!!
پنج:
درشت بود ...جان پرنده لا به لای میله ها ...
می گفتند :دانه کم بخور!نمی خورد برای آزادی!!!
شش:
شش بند داشت نفست میان شعرهای "او"...
همه می دانستند در شش بیت آورده بود نامش را !!!
هفت:
به مهدی (ع)قسم که پای خود را بریده ام ...
آن مملکت که نام او نباشد و ....انتظاراو ....
هشت:
دریا می کوبید به ساحل و صخره ...
قلبش به درد آمده بود از بی وفایی "مهتاب "...
نه:
خانم پراید :(درجای دیگر )
با این رنگ جیگری تو خیا بو نای تهرون که می گردم همه می دونن زنم !میام راه برم که دیگه خدا میدونه ...نمی شد دودی باشم؟!...
آقای بنز:(درجای دیگر)
ای بابا !کاش دردای دنیا همین رنگ واینا باشه ...دی شب خوردیم بهم!...
کل تهرون فهمید ه راننده ها مون کی ان ...
بابا شاید ما مشهوریم !خجالت می کشیم !...
ده:
یک :می خواهم به یاد بیاورم که ایران بزرگ است و بزرگ ...مردانی درتاریخ دارد ازدو سرزمین کهن ...
درخود خود ایران ...ازهزاران سال قبل که تمدن شکل گرفت ...
می خواهم ازهریک ده بار بنویسم :
خوزستان .خوزستان .خوزستان .خوزستان خوزستان .خوزستان .خوزستان .خوزستان .خوزستان . خوزستان .
سیستان و بلوچستان . سیستان و بلوچستان.سیستان و بلوچستان .سیستان و بلوچستان . سیستان و بلوچستان .سیستان و بلوچستان . سیستان و بلوچستان . سیستان و بلوچستان . سیستان و بلو چستان . سیستان و بلوچستان .
دو:
اراده کنیم وداروهای اضافه مان را جمع کنیم وببریم دفاتر کهریزک .آن جا رسید می دهند و خیال مان راحت است که بدرد خورده اند ...پزشکان ما می نویسند اگر نمی خوریم یا اضافه است بیرون نیندازیم ...قبل از انقضای تاریخ مصرف به درد خیریه ها می خورد ...
یازده :
......ممنون!
دوازده :
شعراز منوچهر نیستانی



۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

آرزو های بزرگ...


یک :
تنفس سلول های تنهایی...ازطریق پنجره بود ...
شکست دیوارو فرو رفت پنجره ...سلول هایش را فروخت ...آسمان!!!
دو:
توی دماغ تو چراغ ؟!یا اسارتگاه !!!
برای آزادی این غضروف کج....هزارمیلیون جراح زیبایی!!!
سه:
عروسی دوابروی تو ...روی پیشانی من بود ...
چه آغوشی ...ندانستم ...که چشمانت کجا افتاد؟!!!
چهار:
بین راه ...دریا بود ...یک گوشه افتاده ...
فکرکردی فرش است ...گفتی جمع اش کن ببریم!!!
پنج:
فکرکنارتو نشسته بود ...مثل نسیم ...
زمستان شدی و برف...طوفانی شد!!!
شش:
الحمدالله که بدست تو گرفتارشدم !!!
مهدی (ع)...دیگرچه انتظار از عشق دو عالم ...
هفت :
بی صدا خندیدن من ....ورشکستت کرد دندان!!!
می نوشتی با مدادت درد!می جویدی چوب مغزش را !!!
هشت :
بگذار زنجیر دلم ...پاره شود ...من استوار...
چون ارتشم درپای تو ...مهدی بیا ...مهدی بیا(ع)...
نه:
آقای بنز:
عزیزم !پاشو ...ببین دوتا رینگ اسپورت داری!!!...دوتا پارکینگ کنارهم داریم !!!...
قراره تاسرعین بریم ...پاشو !!!
آقای مکانیک :
ببخشید عزیزم !اینجا دیگه آخرش بود ...رفت گورستان ماشین ها!!!...ولی خوب شد تورو ندید!!!
برای یه مرد سخته ببینه !یه یدک کشه نه!!؟
ده:
آرزوهام ...من و خدا...:
خدایا ...اگه کسی پیداشه تو جشنواره ها ی معتبر یا جای دیگه یا اصلا تو همین شرکت های شوینده
...وشامپو درایران و بتونه واقعا بتونه ریشه ی شپش رو بکنه ...
من براش روزی حداقل یه بار سوره ی یوسف رو می خونم و یه ختم قرآن برای پدرش ...
چون من فرهنگی بضاعتم همینه...
قسمت دوم :
خدایا اگه کسی پیداشه ازشرکت های الکترونیکی که برای یه مدرسه ی فاقد تجهیزات خنک کننده
اسپانسر شه ...من می دونم و اون ...چون داره دل بچه هارو خنک می کنه ...
بچه هایی که یه جاببینن یه مهندسایی دارن برای اونا کارمیکنن...چی میشن ...
برای اونام روزی یه ختم صلوات می فرستیم ...
"ان الله سمیع علیم "....
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

صبرم کجابود ...من پشت خط نمی مانم !!!


یک:
برده ام ان دل به تاراج ...که دربند تو بود ...
آزادی کجا بود؟این قفس دست من است !
دو:
به صد هزار زبان ...گویمت به نام که تو ...
فرشته ای و زبان بشر بلد نیستی ...
سه :
در واژه نامه ی تو کم است ...حروف عشق ...
با سه چه می کنی ؟اگرم هزارنام باشد ؟
چهار:
وعده دادم به لبم دوبوسه ازگونه ...
به خنده گفته ای به من ...که گونه ی تو جداست !
پنج:
چناررا به تشخیص ...گفته ای درخت سیب...
حتی نکرده ای که به میوه نگاه کنی ...
شش:
دربحران فلسفی دنیای امروز!...ودکترین های سیاست جنگ طلب و جنگ افروز ...
انسان به عنوان یک اسلحه ی درحال حرکت است !...
و می توان ازذهن و جسم آن درجهت منافع استفاده کرد ...
درگفتگوهای انتخاباتی آمریکا ...وضعیت و بحران تحلیل می شود ولی انسان ها نه !
جالب نیست ؟!
هفت:
کمک به بغل دستیت بکن به ...تقلب نیست !...
منی که خانواده ام ...سه است ...لیسانس شوم ...دکتراست ...
هشت:
بوی سیب از کنج سبد بیرون نیامد ...
مافقیر بودیم و همسایه یک عمر نخورد ؟!
نه:
آقای بنز:
می خوام برم کوه ...شکاراهو ...تفنگ من کو....
آقای پراید :
بابا اونی که روش تفنگ سوارکرده بودن بی ام دبیلو بود!فک کردی ما ایرانی هستیم فیلمای جیمزباندو نمی بینیم ...بعد می تونی توکشور خودمون خارجی بازی دربیاری ....
ده:
بعضی ترس ها مادر زادند و گاه ارثی !اند وهزارویک ...
ولی بعضی تر س ها اکتسابی اند و گاه لازم ...
خدا می داند ترس از میکروب و تمیزی و کثیفی درکشورما سالانه چقدر به پول آب و برق می رسد!!!
و نکرده ایم فوبیارا تعمیر کنیم و هزارو یک مرض دارد از درو ازدیوارمان بالا می رود !
مگر خدا واقعی نیست ؟پس با اطمینان بگوییم :
"الا بذکرالله تطمئن القلوب "
..........
یازده :
زبان ندارد آن هنر که تمام کند صحنه ی عاشورا ...
آن قدرهم وسیع که یک اثر حسین (ع) است و علی اصغر(ع)شهید ....


۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

چگونه کمتر نمک بخوریم ؟ازطرف یک شاعر!


یک:
برگ افتادبه پایم ..."بهارتویی...بهارتویی"...
من که بودم ؟زنی که خود را می شناخت به نام بهار!...
دو:
صداکن ...نگو که نمی آیی؟...
نوشتن صدایی ندارد ...هزاربار نوشته ای !...
سه:
تب شدید ...علائم یک عشق نگفتنی ست ...
اگرتو مادرمنی ...به بالین من بیار یک عاشق سالم!...
چهار:
پشت لیوانم نوشته ام :"چشم های او"...
با چشم خمار می خندی ..."وای چشم هایش"!






پنج:
درون من ...پرازتو بود ...
پرازهوای عاشقی ...
بالا آوردم تورا ...
وقتی هوای عشق دیگری خورد برسرت!
شش:
شش کیلو متر راه بود تا شما ...
می آمدم که یک لبخند ببینم ...
نزدیک شما ...یادم آمد غمم!
گفتم نیایم ...تا لبخند شما برای همه دل نشین باشد !!!
هفت:
بوسه برلب های تو نمی توان زدن (یا حسین(ع))
مگربه تاریخ شیعه زنده باشی ....
هشت :
دوران تو گذشت ...سهم من نبوده ای ...
بیا بگیر همان یک عکس ...دیگر دلم خوش است به "تصویر ذهنی "ازتو !...
نه:
پراید دروازه بان تیم ملی شد ...
بنز خودشو تراکتورکرد تا بهش گل بزنه !...
ده:
هوایم راداری و هوایت را دارم ...
مگرتو خدانیستی ؟که ازعمق جانم خبرداری ؟
ببین که خدایم هستی و عشق تو برایم عشق آورده است وگرنه باید تا به حال ازهمه جز کینه ونفرت چیز دیگری دردل نداشتم ...
عاشق ات هستم و می دانم تو عاشقم کرده ای ...
عاشق عاشق انت هم می مانم تا آخر ...
"الحمد الله رب العالمین "...
یازده :
بعضی وقتا بنویسم بهتره ...تو نمیدونی ...



۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وبلاگم آرزوست...


یک :
کوله بارتو سبک باشد اللهی ای رفیق ...
من ...خریدم کوله باری از گناهان تورا ای نا رفیق ...!
دو:
پرده برداری کنم از داستان خود ولی ...
پرده خوانی لایق شاهنامه است ...داستان من کجا؟..
سه:
شکر لب های تو سرخ است ...جانا جان بده !...
تا من آن لب ها ببوسم ...شکرم سپیده است!...
چهار:
بازکن چشم هایم را به احیا ...
جان بگیرم از شوک دستان تو!...
پنج:
چه داستان ها ازقرارهای وبلاگی خواندیم و چه کوکوسبزی ها و اش ها و قهوه خانه ها پر از وبلاگ نویسان نبود ...حتی عده ای به فروش وبلاگ ها ی پر دیدارشان مشغول بودند و عده ای به خاطر وبلاگ به دارمجازات آویزان "به قول راوی ...جایمان خالی "!...
فضای مجازی درکشور رایگان است و چون بلدیم از فضای رایگان استفاده کنیم اینترنت پرسرعت مان دارد با کره رقابت می کند ...پلیس فتایمان با خودش رقابت می کند و خودمان ددرفضای مجازی آرزو داریم کسی شویم و با گروه مان دنیا را عوض کنیم ...
شب خوابیدیم و صبح پاشدیم دیدیم برسر سرورهای بلاگفا چه امد "نه که چیزی می نوشتیم وپولی خرج می کردیم "و یک شب می خوابیم و بیدارمی شویم می بینیم اینترنت مان به پول خون بابایمان آغشته می شود ....
"این بود انشای من با موضوع اینترنتو وبلگ "
شش:
گلویت را بریدند و مسلمان هم نبودی ...یا حسین (ع)...
چند شب آمد گذشت ازکنار کشته ها ....مختار اسلامش کجاست؟!
هفت:
دست های قشنگ من ...کبود شد آنژو کت !
رگ نداشتم ...خونم کم بود ...ولی بسوزد بابای عاشقی!!!
هشت:
یوسف نرنج...که پیامبران ...
گرهیچ ندانشتند ...هم ...خدای وحی اللهی می فرستاد!...
نه :
آقای پراید:
این خانم مددی کیه همش داره بنزارو گنده می کنه ...جمع شیم یه پرایدی بهش نشون بدیم ...
آقای بنز:
بابا جمع کنید !صد سال تو آژانسا داره سوارتون میشه ...موقع مردن شو بگو که ما درخدمتیم !!!
ده:
سال گذشته یک شب از مقابل پارک شهر می گذشتیم که دیدم شهرداری مینی بوس هایی گذاشته تا افراد بی خانمان را به جایی امن برسونه ...
آیا این مینی بوس ها درسرتا سر شهر مشغولند یا فقط پارک شهر ...
اگر امکانش را داریم چرا اطلاع رسانی کم است ؟بعضی وقت ها شاید خجالت می کشیم نیکو کاریمان را بگوییم ...و می ترسیم برای چه باشد ...وبعدبه عده ای سواستفاده جو برمی خوریم ...
چرا خوبی هایمان را نمی گوییم ...منظورم فقط شهرداری نیست ...آن دسته از خیریه ها و کمک رسان هاست که درسکوت جلو می روند و برخی ها هم که....
یازده :
زنده ام الله اکبر ازفشار دست تو ...
روی قلبم دردهست...آن جا که دست توست ...گلوست!
دوازده :
...............ممنون!



۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زندگی چاه بزرگی ست که می بلعد ماه ...یوسف جان!


یک :
اعصاب خط خطی من ...درگیر بحران شماست ...
تا نگویم شعرتان ...دفتر شکایت می کند ...
دو:
نمک نداشت دست من...رقیب می خندید...
طبیعتم که همین باشد ...شماها ...برده اید !...
سه:
خورشید دست شماست ...ماها چه کاره ایم ؟
ازتاریکی ننال!خوب شد خورشید سایه ندارد!
چهار:
کسی مرا دوست ندارد !خیال تو راحت...
آن قدر بد اخلا قم که ...فقط تو می دانی !!!
پنج:
شماروی آینه تصویرم را دیده اید؟
بی حد شبیه شما هستم ...پدرگفت :آفرین !...
شش:
برای سلامتی شما صدقه می دهم ....
بگذار مال برود ..."جانم"هزاربلا هستی !
هفت:
دندان عقل را برداشتم ...گریه کردم ...
"عقل نیست؟!"
تو شکستی غول درد من ...بی دندان عقل هم
"عقل نیست؟!"
هشت:
صدایم را فراموش کرده ای ...آن قدر سکوت هست ...
بشکن ...بزرگ شو !صدای تو...مثل صدای مادراست !
نه:
آقای بنز:
مراسم ختم پراید من لباس قرمز می پوشم ...ایشالله!...
خانم پژو :چرا بیچاره !هروقت ما حال نداریم ...جای ما می ره وسط شهر ...
آخرم باریه ی داغون؟!...گناه داره!...
ده:
همین ظهر امروز ...به یکباره دچارمشکل شدم و چنان بلند بلند گریه می کردم که نگو ...
خلاصه آمدند و هریک از طرفی مرا گرفتند و بردند...طبق معمول رفتیم بیمارستان جم و دوباره رفتیم اطهری ...
قبل ها محکم بودم و تبرهم مرا نمی شکست ...
حالا درد چه بود ...اعصاب دندان عقل !که باید سریع می کشیدم و می آمدم ...
خلاصه با سی و چند عدد دندان رفتیم و با منهای یکی برگشتیم ....
"سرویس!...خدا هم تاچند سال است و مراقبت و نگهداری ما اگر نباشد دیگر هیچ ...."
"الان هم دارم با یه وضع شگفت انگیز می نویسم ...به قول یکی از نزدیکان ...دیدارکنندگان جهانی ام
بدون من چه کنند ....(چشمک)"
یازده :
حسین (ع)گونه هایش به خون آغشته شد ...
دیگر صورت سرخ نزد خدای به قیمت چند!!!
دوازده :
شاید تو نفرینم کنی ...شاید به قربانت روم ...
من زنده ام بگذارمن ...با عاشقی یادت کنم ...
سیزده :
..........ممنون !
۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

باخته ام دل را به تو ...چون گنجشکی که اشیانه اش را به طوفان...


یک:
دربدر گشتم نبودی مال هیچ خانه ای ...
کاش می دانستمت ...بختم کجاها خفته ای ....
دو:
ازکلاس بسیار اموختیم ازالف تا دیجی تال ...
حیف باشد این هوای پاک تهران!ازکلاس بیرون زدیم!
سه:
شرق آنجاست که طلوع تو ...ارزو می کرد ...
شمسی ولی کجا؟که ازمحل طلوعت بی خبریم ....
چهار:
قانون عشق ...بردن است وبس!
آن داستا ن ها که یکطرفه می نوشته اند کجاست؟!
پنج:
دیشب رفتیم "نیمه شب اتفاق افتاد"...
من هرفیلمی رو ببینم می خندم وهرکنسرتی باشم با هق هق می ام بیرون!آخه چرا باید حامد بهداد غشی میمیرداونم پایین پله ها ....
دیگه ازین کارانکنید داشتم به ترانه هاگریه می کردم که عاشق شد یه دفه ای دیدم فیلمه ...
ببخشید خندیدم ...جلویی و عقبی که رفتن!...
نکنید آقا نکنید ماکه یه حامد بهداد بیشترنداریم ...اه!
شش:
تنفر میان رفتارت ...کشتن غنچه بود ...
آنقدرهوا آلوده شد که تنها گیاه خانه دیگر بچه دار نشد!!!
هفت:
کفنم را کرده ای به حلق من و اسوده ای ...
دیگر خدای که جان بگیردم صدایم درنمی آید !...بکن تا آسوده زنده بمانی ...
هشت :
یکبارروی دیوارنوشتی ...لیلی !...
مردم فکرکردند تو مجنونی ...کوچه کلاس درس است ...
دیوارهارا با پیچک پوشاندند!
نه:
خانواده:بابنزمون بریم قزوین یا با پرایدمون ؟
پدرخانواده:صددفه گفتم اروپای ایران بنز ...آفریقای ایران پراید !...
بچه کوچک خانواده:بابا یعنی ما قاره ایم ؟یعنی ما انقدر سفر می کنیم ؟یعنی قزوین جزآفریقاست یا اروپا؟بابا میشه ایران رو روی نقشه نشون بدی ....بابا قزوین یعنی اونجاکه قیمه نثارداره ؟
بابابابا کجا می ری ؟!!!
دوازده :
عشق داریم ...تب داریم و انتظار...
به مهدی (ع)گفته ایم بیا ...این جمعه هم ...درمان نمی شویم !...
یازده :
خرج کن که بیاوری بیرون مهدی (ع) را ازقلب ما ...
چطور؟که آغشته است خون ما به سلول های انتظار ...
ده:
یک روز تمرین کنیم که غیبت نکنیم و یک روز تمرین کنیم که دروغ نگوییم و می توانیم این کاررا با آهنگ زومبایمان هم هماهنگ کنیم که تمرین روحی با تمرین جسمی مان هماهنگ باشد !...
صبح تاشب عاشق خودمان هستیم و یکبارتمرین کنیم که عاشق دنیا هم بشویم !صبح تا شب عاشق دنیا هستیم و یک بارهم تمرین کنیم که عاشق خودمان باشیم ...سیب را اول بوکنیم و بعد بخوریم و توی چای طبیعی انقدر مواد نریزم ...خودش طعم لاهیجان را می دهد ...
برای عذرخواهی ازخدا یک ببخشید درشبانه روز بگذاریم و برای دوستانمان یک تلگرام ...
می توانیم ؟!!
....................................................
عنوان پست گذشته ازشعر آقای علیرضا قزوه بود ...
وعنوان پست فعلی از آقای عباس حسین نژاد ...
باشد که بخشیده شویم !!!
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بسیار سلام ازمات...بسیار خداحافظ !


یک:
درون کاسه ی چشمم ...دوشمع می سوخت ولی ...
چنان نسیم نفس داشتی ....که قبل مرگ ...پایانم بود!...
دو:
منطقه ی جنگ بین من و تو ...دودست بود ...
دیگر سر و قلب و چشم مان بیمار است ...کدام دست بنویسد ناسزاهارا...
سه:
شرح یک خواب را نوشته بودی ...درشعر ...
بیداری ؟!آنقدرخوابیدی که طعم ان شعر تکرار شود ...؟!
چهار:
خدای بیامرزد جلال آل احمد را ...خواندیم و خواندیم مدیر مدرسه را ودرانتها چندتا حرف بد هم یاد گرفتیم!بعد ها فهمیدیم حرف بد هم جزیی از ادبیات روایی ست ...واگر دروغ بگویم لال از دنیا بروم !
پنج:
کوبیده ای کلون دررا و می خواهی فرارکنی ؟!
اگرسن تو بالاست ماچه کارکنیم ؟امروزه درها چشمی هم دارند!
شش:
رویا میان ابرها ...می کوشید ...خدای را بکشد ...
فکرش آمد به شیمی ...به فیزیک ...و برخی چیزها که ما نمی دانیم ...
رنگ ها متولد شدند و رنگین کمان آمد ...
هفت:
هنوز فکر شانه های منی؟!که افتاده اند میان دردها ؟!
عیب ندارد بارعشق ات را کم کنی ...دردهای دگر با من می سازند!...
هشت :
خواستگاری برای یک دختر "گاهی فریبکاری" ست ...
یک دماغ عمل می کند و گونه می کارد ...و ازآن طرف پسری را "می تورد !"
که آن هم با جوان سازی ...اعتیاد وزن اول با دو بچه اش را پنهان می کند!!!
نه:
آقای پراید :ساسی مانکن رو گوش بدی اقلا یه سلام یاد می گیری !!!
آقای بنز:آره داریم رو خودمون کارمی کنیم با سالارعقیلی !دیگه وقتشه مهرزاد مرعشی رو ازتو کله مون دربیاریم بیرون!!!

هفده:
به سجده افتادی و رنج های بزرگت را ...
با "هو "فراموش کردی ...
پیرو توباشیم "یاروانشناسی جدیدیا ماکه هستیم ؟"
که دردهای مان با "پول"هم فراموش کردنی نیست!
شانزده:
سربریدند و اسیری و هزاردرد...
بگذار یکی شود ..."قل هوالله احد "...
پانزده:
کوچه ها به خارها امان ندهید ...
پای سجاد(ع) است اگر شده مهمانتان !
چهارده :
مهدی (ع)لباس تنم را به یادگار می گذارم و می روم ...
تو بیایی...یک پیرهن ازمن مانده است ...که به عشق تو می پوشیدم با نوشته ی "یا حسین "!(ع)
سیزده :
زینت عبادت کنندگان روی زمین سجاد (ع)است !!!
فرشته ها دیگر چه می کردند ...جز شمردن تسبح ها ی او....
دوازده :
آن دل تنگت در کوچه های مدینه ...
به یاد کدامشان ...
علی ...فاطمه ...محمد ...حسین ...حسن ...(علیهم السلام)یا ...
خود باری تعالی که با تو ...این معامله کرد ....
یازده :
بعضی دردها بگذار بگریند به حال ما ...
که هیچ دارویی نداریم ولی پای آن را داریم بایستیم روی آن !
ده :
سلام ...به بعضی ها که دارند با اندکشان می سازند و بچه هایی تربیت می کنند بدون کینه و عقده!
دست هایشان خالی ست و دنیایشان بزرگ است و همین ها هستند که کودک چوپانشان بعد ها می شود فلانی درمملکت ...
باید به گروهی دیگر هم سلام گفت که فیش هایشان را خودشان مخصوصا به رخ ملت می کشند که یعنی ما این کاره ایم وفلان ...
وهمان جا میان دست و پای بعضی ها که بالاترند له می شوند والی آخر...



۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پارت ...پهلوانان ...اشکانیان ...و...


یک:شعرم یک تابلوی نامفهوم از چهره ی من بود...
به ادبیات معتادبودم ...ودرجامعه زیرش می زدم!...
دو:
سگ بود دو دستت!قاپید چترمن ...
باران خفته بود ...خیابان تعجبی!...
سه:
درون عسل چشم های تو غلتیده ام ...زیر یک دهه!
صدسال دیگرم شودم آرزو ...که ببینی داستان من!
چهار:
غم شمع شد سوخت ...میان سالن زیبایی...
بویش برای تو ...که بفهمی سوختن کجاست؟!
پنج:
درباغ می خزید سنجاب ...وگردوها دیگرتمام می شدند ...
نسیم به باغ نیامده بود و مارهای آبی خسته بودند ...
جوی می رفت و گاهی یک پرتقال سوارش بود ...
من ایستاده بودم تا طبیعت مرا باور کند ...ولی جز باغ نمی شدم!
شش:
مهدی(ع) به نرگس تو چشم دوخته اند ایمانها ...
که مادرتو نرگس است چنان که با بوی یاس ها!...
هفت:
دفترمشق مرا خط بزن و هیچ مگو ...
گفته ای صدبار جریمه بنویسم از"او"...
هشت:
سوگواری اسمان یک شب بیشترنبود ...
می کشتند ابرها خودشان را ...که پاییز چرا انقدردیر آمد!!!
نه:
خانم بنز:
زود سوارشید مگه شما اداره ندارید؟
آقای کارمند:
چرا خانم بنز...میشه یه سلفی بگیریم بفرستم ...تا حالا بنزندیده بودم!!!
ده:
ما مال یتیم را نمی خوریم چون یتیم بزرگ شده است و قدرتی خدا درخارج ازکشور دارد فوق لیسانس می خواند و کارمی کند و....
درقرآن کریم می رسیم به واژه ی "وبن اسبیل"یعنی درراه ماندگان ...اگر همین بچه پول و هزینه ی آمدن به ایران را نداشته باشد تا حقش را بگیرد ما مقصریم ...
چقدر نسبت به موضوع "وبن السبیل " بی تفاوتیم ...
کسانی که درکشورهای خارجی مانده اند وروی بازگشت و پول بازگشت برای دیداراقوام ندارند و سال ها می گذرد تا بدست بیاورند ...."غریب پرور نباشیم "
یازده :
دست هایم دور گردنت ....شال زمستانی نبود؟
به زور بهار می خری ...چرا که باور دست های من ...سخت است !....
دوازده:
تنبیه کن معلم گیتی به علت کندی ...
که بین بچه های تو !من سه سال طول کشیدم بفهمم عاشقم یا نه!
سیزده :
جنگ بدها با بدها هرگز اتفاق نیفتاد ...؟
ماکه خوبیم ...چرا نمی جنگیم ؟!


۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

آیا درجهان امروز ....جهان سومی هست؟!


یک:
توانم ضرب در تو می شود ...تاهیچ ...هیچ!...
ماکه هستیم ؟دو نفرعشق ؟دردروسی که عشق هیچ!!!
دو:
سنگ را می کوبی و این سرهنوز ...(نمی شکند)!
یا سنگ تو سنگ نیست !یا این سر خودش سنگ (است)!
سه:
فردا روزمن نیست ...ای پزشک وقت نیست؟
مردنم پای رقیبم !داروی من کشف نیست؟!
چهار:
چقدر بالای چشم من ابرو باشد خوب است ؟...!
آن قدر که سال ها ساکت باشم خوب است؟
پریروز متولد شدیم و فردا می میمیریم ...
بگذارمن هم بگویم با ابروی کج تا کویر دویده ای !!!
پنج:
تست می دادم شوم بازیگر نقش خودم !
کارگردان گفت:نیستی درفیلم !بازیگر بیارم عشق فیلم!
شش:
خسته ام !سال میمون کشت احساسم به تو!
ازدلم جنگل برفت!ازبس که میمون خواستنی ست!...
هفت:
توی چای تو ...شاخه نبات ...
توی شعرحافظ شاخه نبات ...
بیمارقندی میمیرد باشاخه نبات ...
قربان وفات!که نمی آوری شاخه نبات!...
هشت:
مهدی (ع) زنده کردم  درخود زمان را ...
صاحب زمان تو هستی ...دیگربیا یی هرزمان ...من نیزهستم!
نه:
آقای بنز:
چقدر دلم برات تنگ میشه؟داری میری ؟!
آقای پراید :
قدر خودتو بدون ....ماشینی که زیر تریلی رفت ...دیگه رفت!...
ده:
آمده ام که بگویم خصلت های بد درهمه هست ویکی دو مورد بگویم ازحسادت که جالب است ...
ازشاخه های حسادت خوب خوبش غبطه است ورقابت که گاه بچه ها و مارا می سازد و خوشحال می کند و خوش بخت ...
وبد ترین اش نه این است که بسوزیم که دامان خودمان را می گیرد ...رسیده است به قدرت گرفتن ..
شی و ...مال و فردی که نداریم و می خواهیم داشته باشیم !...
آیا ما بچه های دهه پنجاه پخمه بودیم ؟و چه بودیم ...که 80 درصدمان ازاین خصلت ها نداشتیم و
بچه های مان هم ندارند (اکثرا)و حالا می بینیم عده ای تا بچه و همسر و خانه و کاشانه ی طرف مقابل ...می آیند جلو ...
من قبل از اینکه ازکسی بابت این خصلت نیکو وجدید!جامعه گله داشته باشم ...خودم اینجا می نویسم...تا بعد هرکه دلش خواست ادای خواهرشاه را که می گفتند چنین خصلت بد و ناپسند
این جوری داشت را دربیاورد !..........
همیشه که انقلاب دریک جامعه اتفاق نمی افتد !یکباردیدی دریک فامیل هم اتفاق افتاد!!!!....
۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی