بی شمس

ادبی

۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

slow death of dream!!!


یک:
دانه پاشیدی بیایم ...یک کبوتربچه بودم ...
یارضا(ع)دیگر بعید است ...ازحیات تو جداشم!
دو:
مثل اناردانه دانه ...دست هایت به لمس ...
این دل را چه کنم ؟که نوشیده ای با طعم ملس !!!...
سه:
خدای را می آوری از پنجره که روی شاخه ی درخت ...گنجشک است ...
به خنده آب و دانه می خورد که تو ...بنده ای هستی که بخشیده است ...ازمهربانیش!!!
چهار:
گناه من بگذار بوسیدن چشم تو بماند !...
که صد هزار یوسف ...به حسرت آمده اند که ببوسند!!!
پنج:
حل کن جدول متقاطع عشق مان ...
از هر طرف که من حل می کنم...می آید "فراموشی او بهتر"!
شش:
تورازبودی و من می دانستمت ای نور!
یک شب آمده بودی از سقف ...تا همیشه آویزان بمانی ...
هفت:
بعد از سال ها ...دست هایم را بریده بودند...
من را چه به جوانی ...حالاکو تا بهار...این هرس نا به هنگام ...مرا خرد می کرد!!!
هشت:
روی طلا اسم تو خریده بودم و روی گردنم !
علی (ع)که گردن من رفته باشد ...اگر فقر بیاید تا به گردنم!!!
نه:
آقای بنز:
پولا تو چکارمی کنی ؟ازصب تا شب کار می کنی ...مسئله ای هم نداری ولی دربداغونی !!!
آقای پراید:
کاش همه مثل تو بودن ...منو ازکارخونه (مادرزاد)که تحویل گرفتن ....ازشاسی مشکل داشتم!
هی خلاصه ...صاحب نتونست کاری بکنه ...همین جور بیچاره داره برام پول خرج می کنه ...
تا حالا ...الانم دیگه یه سیستم روم نصب کرده ...دیدی؟!!
ده:
اینجارو به بعضی ها معرفی کرده ام و به بعضی هانه ....
خانواده ام وفامیل نمی دانند !و برخی ازهمکاران می دانند وبعضی می خوانند وبه رویم نمی آورندو کلا و تقریبا و احتمالا نمی دانند!!!
بدهم نیست ...و خوانندگان اینجا همه خودجوش ...دلی و ادبیات دوستند و دوستشان دارم...
..................................
بالاخره همه مشکلات حل می شود و انسان نباید خودش را بشکند و این ها ...
ولی گاهی برعکس می شود و این را باید یواش یواش بپرسیم ...که آیا برای شان خود ارزش قائلیم؟
..................................................
دیوانه تو بودم ...گفتی که کودکی ...
عاقلان گفتند که تو ...دیگربزرگ شدی ...
ولی تازه فهمیدیم ...دیوانگان بزرگ نمی شوند ...(چیکارکنم؟)
.......................................
تصویر پولاد کیمیایی

۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بالاتر از پروانه!...


یک:دویده ام که جداشم!که لایق تو نبودم ...
زمانه می بردم پیش...باز می کنم که دو چشمم...درست روبروی منی!
دو:
می شنیدم که مرا باز صداکرد:لیلی...
چه کنم!جنون همین است ...اشتباه اسم!...من دیوارم!
سه:
کمک  نکردی و دستم گرفته بود زمین!...
درخت پاشد ومن پاشدم به قدیه سرو!...
چهار:
بنویس...نام من برای سفر عشق...
اگرحسین(ع)نباشد کجاروند...عاشقان عشق...
پنج:
دستش به دلش بود می خواست که مادربشود...
حس غریب دست های کوچکی...آن سوی پوستش می خزید!
شش:
تورفته بودی خرید!...
وچه شک بزرگی!که پول ازکجاآمد؟!
خزیدم به پوست خشم...
تاتوبیایی...
کیسه خرید پربودازنان و گوشت و میوه...
ولی دیگرانگشترمادر بزرگ...روی انگشتانت نمی درخشید!
هفت:
می بستی کمر...مگرقتل من کم بود؟
ان کس که دلت برد...مستحق مرگ قبل از توست!
هشت:
توی سیر بوی تند شمال است ...یک نفس خوردیم...
جایتان خالی ...اداره تعطیل بود...
نه:
آقای بنز:
وای بچه ها...صاحب من یه خانمه!چنان لایی میکشه که نگو!یه دفه منو از نیم مترجا ...
جابه جاکرد!...
خانم پراید:ای بابا !صاحب من بابای همون خانمه...انقدراین بچه رو گول زدی ...
هنوزیادش نیومدهچرا توی کوچه ی میم متری بوده...خودتوتوی آینه نگا کردی؟!
ده:
فوق:کلمه ای ست عربی درلغت نامه فارسی امروز به معنی..."به بالای چیزی...بالاتریا برتر از چیزی
معنی شده ...
لیسانس:که حالا شاید فرانسوی ست ...به معنی:پروانه ...جواز..اجازه نامه ...گواهی نامه ی آن دوره ی تحصیلی ...
خوب بااین توصیف ...خوبه فوق لیسانس بشه :"برتراز پروانه"!!!
کارشناسی ارشدم نمی پسندم!!!
فوق دیپلم هم همین طور:یه کم بالاتر از پروانه"
کارشناسی ارشدم معنی کنم:دارای تحصیلات فوق لیسانس!...
بابا آخرشم من "برترازپروانه ام"یعنی یه چیزی درحد جزغاله برای علم!!!
"حالا بگید نه"
یازده:
تگرتول...پرفنازین...تری هگزفندیل!
همه باهم!...
بابا جان تازه شدم چهل ساله ...
امان بدهید!
دوازده:
می دوی دنبال من ...درکوچه های شهر...چرا؟
من کنارت بودم و آواره ام کردی..."آلزایمر"چرا؟
سیزده:
حسین(ع)کربلا را قبول کرد ...
گاهی زمین به قیمت هیچ است ..ولی ببین "که"نشسته"روی آن!!!
چهارده:
ممنون که تحمل می کنید ...می آیید و می خوانید ...
دنیای مجازی گذشت لحظه هاست..ولذت....بعد تحمل!
۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بستنی نمی توانم خوردن !شیرینی موقوف !ولی تو شکر کاموری !!!


یک :
درتوان ام بود ...کندن یک سیب از باغ احساسم !...
توبهشت می خواستی ...بیا بگیر که من دیگر ...آن "آدم"سابق نیستم!
دو:
خندیدم و غضب کردی که خنده خوب نیست !...
حالا به گریه آمده ای که ...فلانی بخند دنیا همین ...همین ....همین است ...که هست!
سه:
پرورشگاه نگاهم یک قلم اندوه داشت ...
برده ای فرزند خویش!با عشق آگاهش کنی !
چهار:
گریه را خوردم به طعم شور ...شور درحلق!...
گره می خورد نمی شد من بگویم ...داستان گریه ام چیست...
پنج:
حالا که می بینم ...تنفر مغز بادام است ...!
می شکنی به طعم شیری ...ولی گاه تحویل ات می دهد تلخی ...
شش:
چطور سفینه های فضایی به زمین برمی گردن ؟!
آیا در آسمان یک سایت برای بازگشتشون وجود داره؟!...
اوه خدای من ...نکنه ما با فضایی ها ارتباط داریم !
فرمون برگشت سفینه دربی وزنی چطور می چرخه ؟!
"ببخشید ""چشمک"
نگران نباشید به اندازه ی انتخابات آمریکا مهم نیست !!!
هفت:
مهدی (ع)به رشد می رسدم عشق در سیاهی قلب!
که خاصیت نور همین است ...که می خورد سیاهی را!
هشت :
برای رویا فقط یک دوست بودم ...
برای نگاهش و تحملش ...
چه روزهایی که تحمل کردیم ...
و عاقبت واقعی شد ...من بوسیدمش ...او دیگر دخترم بود!!!
نه:
آقای پراید :
من اداره رو بایه انگشت می چرخونم !هرکی هر مگسی هر پشه ای رو می شناسم که طرف رئیس می آد!
آقای بنز:
که چی بشه !امسال سی سالت تموم میشه !وقتی رفتی با انبوه خاطرات مگسی و پشه ای ...
بشین تو تراس و خودتو باد بزن!
ده :
"دپریت شدن " یعنی برداشته شدن یک قسمت از بدن!"اگه اشباه نکنم "!
و پانسمان دیابتی یعنی شستشو با سرم و پرشدن با مواد و پانسمان !
بیماران دیابتی باید خیلی مواظب باشن ...تا مثل من نشن !
باید درد شدید رو تحمل کرد و اینها...!
ولی اگه کسی بهتون گفت دیابت داره با احساساتش بازی نکنید ...گاه قند بین 400و 50 متغیره واین یعنی بد !...
انجمن ها و گروه های خود گردان دراین زمینه وجودداره ...
خداکنه دلمون برای هزینه های مملکت بسوزه !
واز آدم های سالم اطرفمون یه بیمار نسازیم !
درست مثل کسی که داره میسوزه همه ناراحتن ولی راه خاموش کردنش رو هم بلد نیستن !
یه کم به اطرافمون نگاه اللهی داشته باشیم ...چه اشکالی داره فکرکنیم انقدر قدرت داریم که بتونیم ببخشیم یا بسازیم ...نه اینکه بسوزونیم و خراب کنیم ...
همه یما سرمایه های این مملکتیم ...
یازده :
مادرجان!دیگرگذشت وقت تلمذ ...کلاس عشق !
ما دکترا هم گرفته ایم !کارعشق پیدا نمی شود!!!



"دهن تون آب نیفته دیابتی ها ...حتی درشهرستان هاهم شاید بخصوص ...محصولات خوشمزه بدون قند مثل همین باقلوا پیدا میشه ..."
یه آدرس سرای سعد السلطنه ی قزوین
۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی