یک:
درون کاسه ی چشمم ...دوشمع می سوخت ولی ...
چنان نسیم نفس داشتی ....که قبل مرگ ...پایانم بود!...
دو:
منطقه ی جنگ بین من و تو ...دودست بود ...
دیگر سر و قلب و چشم مان بیمار است ...کدام دست بنویسد ناسزاهارا...
سه:
شرح یک خواب را نوشته بودی ...درشعر ...
بیداری ؟!آنقدرخوابیدی که طعم ان شعر تکرار شود ...؟!
چهار:
خدای بیامرزد جلال آل احمد را ...خواندیم و خواندیم مدیر مدرسه را ودرانتها چندتا حرف بد هم یاد گرفتیم!بعد ها فهمیدیم حرف بد هم جزیی از ادبیات روایی ست ...واگر دروغ بگویم لال از دنیا بروم !
پنج:
کوبیده ای کلون دررا و می خواهی فرارکنی ؟!
اگرسن تو بالاست ماچه کارکنیم ؟امروزه درها چشمی هم دارند!
شش:
رویا میان ابرها ...می کوشید ...خدای را بکشد ...
فکرش آمد به شیمی ...به فیزیک ...و برخی چیزها که ما نمی دانیم ...
رنگ ها متولد شدند و رنگین کمان آمد ...
هفت:
هنوز فکر شانه های منی؟!که افتاده اند میان دردها ؟!
عیب ندارد بارعشق ات را کم کنی ...دردهای دگر با من می سازند!...
هشت :
خواستگاری برای یک دختر "گاهی فریبکاری" ست ...
یک دماغ عمل می کند و گونه می کارد ...و ازآن طرف پسری را "می تورد !"
که آن هم با جوان سازی ...اعتیاد وزن اول با دو بچه اش را پنهان می کند!!!
نه:
آقای پراید :ساسی مانکن رو گوش بدی اقلا یه سلام یاد می گیری !!!
آقای بنز:آره داریم رو خودمون کارمی کنیم با سالارعقیلی !دیگه وقتشه مهرزاد مرعشی رو ازتو کله مون دربیاریم بیرون!!!

هفده:
به سجده افتادی و رنج های بزرگت را ...
با "هو "فراموش کردی ...
پیرو توباشیم "یاروانشناسی جدیدیا ماکه هستیم ؟"
که دردهای مان با "پول"هم فراموش کردنی نیست!
شانزده:
سربریدند و اسیری و هزاردرد...
بگذار یکی شود ..."قل هوالله احد "...
پانزده:
کوچه ها به خارها امان ندهید ...
پای سجاد(ع) است اگر شده مهمانتان !
چهارده :
مهدی (ع)لباس تنم را به یادگار می گذارم و می روم ...
تو بیایی...یک پیرهن ازمن مانده است ...که به عشق تو می پوشیدم با نوشته ی "یا حسین "!(ع)
سیزده :
زینت عبادت کنندگان روی زمین سجاد (ع)است !!!
فرشته ها دیگر چه می کردند ...جز شمردن تسبح ها ی او....
دوازده :
آن دل تنگت در کوچه های مدینه ...
به یاد کدامشان ...
علی ...فاطمه ...محمد ...حسین ...حسن ...(علیهم السلام)یا ...
خود باری تعالی که با تو ...این معامله کرد ....
یازده :
بعضی دردها بگذار بگریند به حال ما ...
که هیچ دارویی نداریم ولی پای آن را داریم بایستیم روی آن !
ده :
سلام ...به بعضی ها که دارند با اندکشان می سازند و بچه هایی تربیت می کنند بدون کینه و عقده!
دست هایشان خالی ست و دنیایشان بزرگ است و همین ها هستند که کودک چوپانشان بعد ها می شود فلانی درمملکت ...
باید به گروهی دیگر هم سلام گفت که فیش هایشان را خودشان مخصوصا به رخ ملت می کشند که یعنی ما این کاره ایم وفلان ...
وهمان جا میان دست و پای بعضی ها که بالاترند له می شوند والی آخر...