یک :
اعصاب خط خطی من ...درگیر بحران شماست ...
تا نگویم شعرتان ...دفتر شکایت می کند ...
دو:
نمک نداشت دست من...رقیب می خندید...
طبیعتم که همین باشد ...شماها ...برده اید !...
سه:
خورشید دست شماست ...ماها چه کاره ایم ؟
ازتاریکی ننال!خوب شد خورشید سایه ندارد!
چهار:
کسی مرا دوست ندارد !خیال تو راحت...
آن قدر بد اخلا قم که ...فقط تو می دانی !!!
پنج:
شماروی آینه تصویرم را دیده اید؟
بی حد شبیه شما هستم ...پدرگفت :آفرین !...
شش:
برای سلامتی شما صدقه می دهم ....
بگذار مال برود ..."جانم"هزاربلا هستی !
هفت:
دندان عقل را برداشتم ...گریه کردم ...
"عقل نیست؟!"
تو شکستی غول درد من ...بی دندان عقل هم
"عقل نیست؟!"
هشت:
صدایم را فراموش کرده ای ...آن قدر سکوت هست ...
بشکن ...بزرگ شو !صدای تو...مثل صدای مادراست !
نه:
آقای بنز:
مراسم ختم پراید من لباس قرمز می پوشم ...ایشالله!...
خانم پژو :چرا بیچاره !هروقت ما حال نداریم ...جای ما می ره وسط شهر ...
آخرم باریه ی داغون؟!...گناه داره!...
ده:
همین ظهر امروز ...به یکباره دچارمشکل شدم و چنان بلند بلند گریه می کردم که نگو ...
خلاصه آمدند و هریک از طرفی مرا گرفتند و بردند...طبق معمول رفتیم بیمارستان جم و دوباره رفتیم اطهری ...
قبل ها محکم بودم و تبرهم مرا نمی شکست ...
حالا درد چه بود ...اعصاب دندان عقل !که باید سریع می کشیدم و می آمدم ...
خلاصه با سی و چند عدد دندان رفتیم و با منهای یکی برگشتیم ....
"سرویس!...خدا هم تاچند سال است و مراقبت و نگهداری ما اگر نباشد دیگر هیچ ...."
"الان هم دارم با یه وضع شگفت انگیز می نویسم ...به قول یکی از نزدیکان ...دیدارکنندگان جهانی ام
بدون من چه کنند ....(چشمک)"
یازده :
حسین (ع)گونه هایش به خون آغشته شد ...
دیگر صورت سرخ نزد خدای به قیمت چند!!!
دوازده :
شاید تو نفرینم کنی ...شاید به قربانت روم ...
من زنده ام بگذارمن ...با عاشقی یادت کنم ...
سیزده :
..........ممنون !