یک:

سپرده ام کارقلب خویش را ...به دوچشم!

به احتمال قوی ...عمر نوح بگیرم از خدای...

دو:

لباس گدایان پوشیده اند ... دو دست من!

درانتظار انفاق دست های تو ... به خلق هم مکر می زنند!

سه:

شکلات هنوز روی لب های توست ...

نه حرف من!

لعنت به سوئیسی ترین شیرینی های دنیا!

می روم!

چهار:

برق می رود از مغز من ... یعنی تعطیل!

ولی شما هنوز نشسته اید و با دفتر شعرتان " ور" می روید!

پنج:

کشته ای سالها پیش مرا و دفن کرده ای میان دشت کویر!

خوشا به حال من!که هنوز از عشق تو ...میان جنگل های نوشهر ...زنده ام!

شش:

مزار شش گوشه ات را برده ام با خود به کنج دل ...

درتنهائی خویش ... با منی یاحسین(ع)...

 

هفت:

ورفتن درعشق ...فعلی ست که حتما انجام می گیرد...وآن طور نیست که فکر کنیم ماندنی ست ودرضمن تهدیداتش را که با فعل رفتن انجام می شود ... باید جدی بگیریم!

....

ودر نوجوانی بودم که یکبار رفتی ... وتلقی من هیچ وقت رفتن تو نبود!فکر می کردم همیشه همان جائی که من می خواهم می ایستی تا برسم و برویم که هیهات!رفتی و رفتی و رفتی و به تاریخ پیوستی!

دانستم که عشق مرغ گریزانی ست که به به به آنی که بیاموزد چطور پایش را ببندد و دانه اش را بیاورد و با او چنان بخواند که دیگران هیچ نتوانند!و البته دانستم که هر مرغی هم مرغ عشق نیست!که بد بختانه ملخ هم بلد است بپرد و چنان خویش را بیاراید که میان مرغان خوراکی باشد!...

...

ای مرغ عشق!

چند سالی می شود که ظاهرا رفته ای ولی هنوز بوی ادوکلن هایت از لابه لای نوشته های من پیداست!...دانه هائی که می ریزم می آئی می خوری و می روی ...نمی گویم کوفتت بشود ...مفت خور!که جهنم بالاخره تا زنده ام هنوز امیدوارم که رودررو شویم!

شنیده ام که با مرغان دیگر چنان می پری که انگار از پوست به ایشان نزدیکتری ولی دریغ که می گویند هم چنان برای قفس خانه ی مان بال بال می زنی !

هیهات! بدان!که منهم بال دارم و بدان بال های خویش را به بال های فرشتگان!شبیه می دانم!

برای نازنینانی خود مرغ عشقم که بدام افتاده ام ...چونان که گریزم نیست !به دام و دانه اشان قانعم !حتی اگر چند پاره از نان خشکشان باشد!

چونان درکمین من اند که نپرم!که دوربین هم کم است!...که خود بال پریدنم نیست!درسرما من سرمازده را آورده اند ودرگرمای وجود خویش ذوب کرده اند ...

اگرهم نیامدی ...دیگر نیا!!!باکی نیست!دم به تله دادن تو ...سالهای پیش قشنگ بود ...حالا که من بال های خویش را تا خدا گسترده ام ...لعنت که به دام مرغ کوچولو وریزی مثل تو ... زمینی شوم!

                               " گفتم که گفته باشمت!نگوئی که نگفتی ! "

                                       مثلا لیلی!

 

هشت:

trump!

happy birth day to you!

ولی کیکت کو؟ خسیس نباشی؟!

 

نه:

پراید:

مامان باورم نمی شه!ما فامیل ژاپنی داشته باشیم!یه دفه بابا گفت عمو کوماتسو برای عمه لیلاند کیمونو آورده تو یه سال قهر کردی !من باورم نشد ...شوهر عمه لیلاند ژاپن بوده باشه!هه هه!

ننه خاور:

میشه خفه شی پراید!یه عمر دختر من با هوو زندگی کرده و صداشو در نیاورده!

مامان بنز:

مامان جون!آقای کوماتسو خودش ذات و پودش ژاپنی بوده!!!رفته اونجا کار دختر عموش سوزوکی خانمو گرفته!!!الان با سران زاپن فامیل شدین ناراحتین؟!!!

ننه خاور:

دوروز از ژاپن آدم فرستادن ایران یه روز ش طرف خونه ی ما بوده!!!جیگر مارو بسوزونه!دوتا پیرهن ژاپنی کادوئی فرستاده اونم برای بچه های لیلاند!ای هوو!

بابا پژو:

مادرمن!داستان به تاریخ پیوسته!بچه هاشونم دیگه بزرگ شدن تو این سال ها کوماتسو شاید !دوبار رفته ژاپن!بدبخت به اون زنم باید حق بدیم!

ننه خاور:

با کف گرگی بیام تو صورتت!

بابا بیوک:

ویله!آروات!اه!صد دفه نگفتم تنبیه بچه ها پیش دیگران ممنوع!

مامان بنز:

دست شما دردنکنه!ما دیگه دیگرانیم!

بابا بیوک:

الله اکبر!

...

 

ده:

رهبرم ...

درون قلب مارا فقط خدای می داند ...

هنوز زنده به عشق علی (ع) و آل علی(ع)...

یازده:

جای همگی تان خالی رفتیم سینما ...فیلم ما همه باهم هستیم!نفهمیدیم نمیریم!بمیریم!قهرمان قلابیداریم نداریم!فقط بازجوئی به آقای مهران مدیری می آمد ولی مفت خوری به گلزار نه!

درضمن من آن روز 120 ورقه تصحیح کرده بودم چشم هایم را بستم و از صدای هنر پیشه ها لذت بردم هنر پیشه هائی که لحن خودشان را داشتند !: لیلا حاتمی ...حسن معجونی....مانی حقیقی!مهران مدیری!گلزار و اون وسطها غفوریان و هانیه توسلی!صدای علی شادمان هم حیف!پیشنهاد می کنم به تهیه کننده فیلم برای اولین بار درتاریخ سینمای ایران به جای نسخه ویدئوئی فیلم!نسخه ی گویا ی داستان گونه ی فیلم را به احترام لحن دقیق هنر پیشه ها پخش کند ...من می خرم1صداها درفیلم فوق العاده اند نه!اکت ها!

 

دوازده:

وای ما تو فضا داریم والیبال بازی می کنیم !امیرمون یه آبشار زد به تیم مقابل اصلا نگم بهتره!

از اینجا زمین قد توپ والیبال ماست!هی با خودم فکر می کنم یه کاره چقد می نشستیم همدیگرو به خاطر محله هائی که توش بودیم مسخره می کردیم حالا بهجت خانم تو دزاشیب بود ... یا تو نیاورون ...الان کلا زمین زمینه دیگه!الان که ما توفضا هستیم دزاشیب کو؟ترافیک کو؟....

سیزده:

نمی دونی جادوگری یعنی چی؟ نه این که ورقه دورو7 و 7 رو ده بکنی!نه عزیزم!تازه فهمیدم جادوگری یعنی اینکه معلم تاریخ باشی به شاگردای هشتم بفهمونی سلسله ساسانی با پهلوی فرق می کنه!می گی نه؟! بیا!...