یک:

سلام خودرا پس می گیرم و به ادامه ی راه ...

انگار تورا ندیده باشم ... خدا حافظ!

دو:

دلت مثل خانه ی عنکبوت ... می لرزید و باور کردم ...

ساده لوحانه ...

بعد دانستم ...هیچ خانه ای مثل خانه ی عنکبوت ... محکم نیست!

سه:

روی دریا ... خوابیده ام و شب است ...

من و مهتاب ! اگر ستاره باشم!



چهار:
بفروش فرزند ذهن مرا ... به دوره گردان محل ...
فردا ...
کودکان تیز هوش ... عاشق می شوند!
پنج:
رفتم و پیراهن امید توی دست های من مانده بود ...
غرق می شد ...
برای نجات شنا گری که درحسرت انتهای دریا ...
تا لب فرو رفته بود!...
شش:
مزار شش گوشه ات را فرو بردم به چشم ...
درسیاهی مطلق ...نورخدا مرا بس است ... بس است ...

هفت:
وقدیم ها می خندیدیم که عروسی بایدبا کلاس باشد و خدا می داند که عروسی با کلاس فقط می تواند در مدرسه اتفاق بیفتد و هرچه کلاس هایش بالاتر باشد کلاس عروسی هم بالاتر است ...
امروزه روز درگرانی و اگر دروغ بگویم فقر!کجا عروسی بگیریم که قربانت بشوم عروسی واقعی باید در قلبمان اتفاق بیفتد و نه جای دیگر ...
که بهتر است تا قلب مان عروسی نگرفته هیچ سالن و باغ دیگری را درگیر دروغ مصلحت آمیز خودمان نکنیم که ورود فرد دیگری به قلب مان اگر شادی نیاورد با خرجی که روی دست خودمان می گذاریم فقط یک عمر می خواهیم ملت را فریب بدهیم و بس!...
دروغ نگفته باشم چند سالی ست که بوق اتو مبیل های تز ئین شده ی عروسی را کمتر می شنوم چونان قدیم وصلت صفا بخش وجود بود که تو گوئی پای تخت باید خبر دار می شد با بوق شهر را می گشتیم و دنیا می فهمید ...بله!
...
و چند نوع عروسی که در ایران و خارج مرا مبهوت کرد برایتان می نویسم :
ازدواج و عقد درچند هزار پائی زمین در سقوط آزاد ...عروس و داماد مثلا بر فراز پاریس ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد در اعماق اقیانوس آرام ... درحال بوسیدن دلفین های گوگولی ... که درشادی شان شریک باشند ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد درمیدان جنگ ... چونانکه بگردیم درتاریخ خودمان پیدا می کنیم ...رزمندگان و بانوانی که بی خیال تلق و تلوق و مرگ شاد بودند ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد در تراکتور و میان زمین های کشاورزی وقت کاشت و برداشت محصول ... دمشان گرم!
ازدواج و عقد درمیان قفس انواع حیوانات اهلی و غیر اهلی ...از شیر و مار کبری بگیر تا اصطبل و اسب های عربی ... دمشان گرم!
خلاصه!
...
وما چه می دانیم از دواج هندی ها چیست؟مثل قدیم ایران یک هفته بزن و برقص!که دراین بزن وم برقص تمام اعضای بدن شریک شادی هستند ... ایول!
...
تو هم ای نازنین!
برای گولی مالیدن به سر ما نیامده بودی که آمده بودی دل را ببری که ... بردی !
دنبالت آمدیم که فرد بی دل بی سر و قلب است که افتاد به دستت!نمی گویم خوش بخت شدی یا بد بخت که تلقی تو از این دل!برداشت تو از همه چیز است ... می دانی؟
آن وقت که ما به شادی رسیدیم شاید برای عده ای نگرانی ... برای عده ای غم ... و برای عده ای حسادت بود ... به جهنم!دررسیدن رسیدن ها که دو فرد اهمیت دارند دراین مجموعه ی تنگ تا سال های بعد دیگران ... دیگرانند ... و دیگرانند دیگر !چه بکنیم ...
وقتی یکی می شویم همه چیز هم ...حتی پدر و مادر هایمان هم دیگرانند ... می دانی؟
پس عروسی کم نبود کردیم!حالا می خواست درقعر وجود هرکسی شادی باشد یا نباشد ...
 ما شاد بودیم و دروغ گو نیستیم!
مثلا لیلی ...!
....

هشت:
ترومپ!
سیاست لوس بازی شیک پولدارها نیست ...
چرچیل بازی میان فقر مطلق ... باورهاست!
نه:
مامان بنز:
بچه ها دائی رضوانی هیولا و عمه مینی بوس هفته ی دیگه دارن می رن آلاسکا!
پراید:
خوب برن!یعنی چی از اونجا تا اینجا!...ما بدونیم جای قطب شمال و جنوب عوض میشه!!!
بوگاتی:
پراید چرا حسودی می کنی؟ پولشوداری منو ببری ؟ سوار کشتی بزرگا بشیم یه هفته شمال دنیا رو بگردیم ؟ نه شمال ایران؟
پراید:
می خواستی با پسر خوش تیپای ایتالیا بگردی ... عاشق پسر ایرونی شدی یعنی همین!نون + پنیر فتا+ شمال و جوج!!!می فهمی؟!
بابا پژو:
پسرم این چه فرهنگ ضعیفیه که تو داری؟ بردار زنتو ببر آلمان!ببر ایتالیا!ببر هند!ببر اندونزی مالزی ...سنگاپور .... مگه ما بدبختیم؟!
پراید:
چی بابا جون؟ مگه ما آدمیم؟!همینه که هس!پدرم دراومد از بس جیگرمو در آورد هی اومد نوشت عاشقم شده ... بیائیم باهم ازدواج کنیم!از اون طرف الگوشون بریتنی اسپیرز خانمه که شوهرش ایرونیه ... از اون طرف دلشون آلاسکا می خواد!همین که گفتم از این به بعد نون + پنیر فتا+ شمال و جوج ...فهمیدی؟!
بوگاتی:
خیل خوب!حالا کی می ریم؟!
پراید:
کجا؟
بوگاتی:
شمال دیگه!
پراید:
پس فردا!ببین چی می گم شب خواب هرجا من گفتم!
ننه خاور:
وای الله گرستمسین!

ده:
رهبرم ...
فرار نکردیم از خستگی ها و سختی ها ...
ما مرد و زن ... وقتی که باید ... ایستاده ایم ...

یازده:
یعنی رفتیم سامورائی در برلین رو دیدیم ... من از اولش خندیدم تا آخرش ....
البته من یه طوری فیلم می بینم که غیر از دیدن فیلم اصویر ذهنی خودم رو هم دارم ...
آقای میر طاهر وظلومی طوری درفیلم بازی کرده بودن ...و آخر فیلم به ترکی یه چیزی گفتن که من نیم ساعت بعد فیلم هم می خندیدم " استوراقچی"!" البته مودبانه نیست"
آقای فرخ نژاد هم بابازی در فیلمهائی که درخارج از ایران تهیه می شن یه جور برند خاص از یه تیپ مرد ایرانی رو به تماشا می ذارن که ایندفه خدائی جالب بود ...
کلا دمشون گرم مخصوصا اون سئوالاتی که توسفارت ازشون می پرسیدن و جواب هائی که سه تائی شون آقای ژوله و وظلومی و فرخ نژاد می دادن دیدنی بود!

دوازده:
کویت قلب من ... چشم های سیاه تو بود ...
ای خدا بگذار بمیرم ... در ساه چاله های هند تو ...
سیزده:
با احترام به روزهای آینده ...آقای چ " چمران" وروزهای دفاع مقدس ..
چهاره:
ای اینترنت اولشو خوب اومدی بعدشو نه!دیگه نتونستم عکسارو بذارم چراشو خدا میدونه!بهرحال اگه ویراستاری پشت صحنه بهم نریزه بعد