یک:

سوخت انتهای قلب شمعیت و دیگر نداشتی ...

با نور چشم تو ... نشستیم و ساختیم!!!

دو:

ابر خوردیم زیر چتر و چای هم!

کلوچه ها گریستند که جای ما کجاست؟!

سه:

خوردیم غصه تورا و تو با داستان عشق ...

چون سعدی گلستان ساختی و ...مسجع جوابمان!



چهار:

نیاز پشت نیاز که پنجره ی اتاق ....

باید رو به ماه باشد ...

چقدر درگیر حرف های زندگی چقدر ...

حتی یکبار هم فرصت دیدار ماه ...نشد!

پنج:

لوله ی تفنگ رو به گلوی من مرتب ... حرف می زد!

حتی یکیش هم!به گوش گلوی من ... نمی رسید!

شش:

مزار شش گوشه ات را به نام عشق زیارت ...

تمام عشق می بریم و دوباره .... می آئیم...

هفت:

ولبریزم ...از گفتگو!

...

چهار ساله بودم که تریلی داشت!آمدو همراه پدرو مادرم شبانه رفتیم تجریش!ماشین هجده تا چرخ داشت!از جوادیه تا تجریش برسیم گرسنه و تشنه !دنبال رستوران بودیم ...خانم گفت:شام بخوریم ولی نجارا باید پیدا می کردیم ...گوشه ی میدان تجریش رستوران زیر زمینی باز بود .... : چی دارید؟

_ : لوبیا پلو!نشستیم و دورهمی خوردیم!چقدر شهر خلوت بود!دوباره با همان هجده چرخ گنده خارج برو برگشتیم ...

یه چیزی آن وسط بود مثل قلقلک که توی چهار سالگی توی گوشم بود ... انگار دوست داشتم دوباره با هجده چرخ بروم ... یعنی چی؟!!!چهار سالگی ... یعنی نمی دانم!.

چطور که توی پارک لاله گم شده بودم روبروی موزه هنرهای معاصر و پدررافهمیدم!آمد پیدایم کرد ...بغلم کرد و برگرداند همان خانه ی کوچک قدیمی ...

...........

سال ها گذشت و از چهارده سالگی با هجده چرخ و هواپیما آمدند که واقعی که عشق یعنی همان زیر یک سقف زندگی کردن با یکی همسن خودت و یا سال ها بزرگتر !چه فرقی داشت!وقتی نمی فهمیدی!

اندازه ی چهار سالگی نفهم بودی!اندازه ی اینده هایت تا صد سالگی نفهم بودی!

رفتم دانشگاه فهمیدم نفهمی برای عشق چه بود ؟ یک واژه ی مبهم برای دیگران که ... نم فهمم!که خجالت می کشیدم ...ولی می گفتم ببخشید نمی فهمم!

بعدها فهمیدم هشتاد درصد آدم ها نمی فهمند!و بعد با نفهمی شان می زنند زندگی نود درصد بقیه را خراب می کنند !شاید هم هزار درصد!بقیه را!بعدا فهمیدم شجاع بودم که با نفهمی ام کنار امدم تا یک کم بفهمم ! و نزدم دنیارا داغان بکنم!

...

می رویم جگر رفقا هیچکدامشان از خوش گوشت و جگر خوششان نمی اید ...تا من بروم جگر بخورم و بیایم !این یعنی فهمیدن؟!نمی دانم!نیم ساعت دیگر من باید بوی پنیر پیتزا روی سیب زمینی سرخ شده را تحمل کنم و ببینم چطور دارند با چنگال و سس قرمز حال می کنند!

دوستشان دارم!یکجوری مثل هوا شده اند!نه مثل چهار سالگی قلقلک نامفهوم توی گوشند و نه مثل بیست و دوسالگی نفهمی!دارم تنفسشان می کنم...مثل هوای نیاوران لاکچری و مثل بوی کوهستان ساده و صمیمی اند ...

گذشته را نمی توانند برگردانند و نمی توانند عشق بیست و دو سالگی را به من بفهمانند ولی یک جور دیگر مثل هزار توی خون من اند ...

همه می دانند توی زندگی من خودرو که سهل است هجده چرخش که بماند ...ه.اپیما که هیچ ... خارج از کشورش اوف!.............ولی نباشد به جهنم!

دارم عشق هائی که مرا می فهمند و من می فهممشان!.

راستش را بخواهید خودم ساختم و خودم آوردم و خودم بزرگ کردم!....جدی جدی جدی جدی !

هشت:

ترومپ!

زندگی با تو چقد قشنگه ... می دونم!

زندگی باتو ... خوش اب و رنگه ....( درحد رنگ ریال)!


نه:

پراید:

مامان!هم این جوری داشتم از جلوی در خونه ی خانم مددی اینا رد می شدم!می دونی که خیلی بلند حرف می زنن!شنیدم این ماه دولت 600 تومن قرار بوده به حقوقشون اضافه کنه کسر کرده بابت ق.ج.!!!!!!!!

مامان بنز:

یعنی چی؟ خجالت بکش!مام بلند صحبت می کنیم از صب تا شب تو این خونه بحث دلارو یورواه!

پراید:

بابا دلارو یورو که ارزش نداره !به نظر تو مامان حالا شوهرش طلاقش می ده که 600 تومن کمتر پول تو خونه آورده؟!

بوگاتی:

وای خدای من پراید!این توئی که داری این حرفارو می زنی؟ مگه من ریال نمی دونم چی دارم می آرم که تو منو نگه داشتی .... ای وای خدای من!قندم افتاد!یه بار شنیدم دیگه نشنوم!

بابا پژو:

پری روز خانم مددی رو بردم بازار همه ی طلاها شو فروخت!لابد تا آخر سال می ذاره رو حقوقش!

مامان بنز:

اون روز باید به من از کرایه ی روزانه ات 300 هزار تومن می دادی چرا 250000 تومن دادی؟

بابا پژو:

مگه نکفتی از کارکرد روزانه 250000 هزار تومن بده !

مامان بنز:

از اینجا تا بازار توی طرح رفتی و برگشتی پول روزانه ات میشه 450000 تومن نه؟!!!

بابا بیوک:

صلوات بفرستید!شیطونم لعنت کنید!اون روز 100 تومن به من قرض داده بود !انقدرم نشنوم رفتید تو خط مردم!تومن نشمرید!دلار فقط دلار!

ننه خاور:

وی واویلانا!!!!

ده:

رهبرم ...

دست خدا به همراه حق همیشه هست و هست ...

مباد که از راه حق ملت ایران جدا باشد ...


یازده:

مرا کشته ای ... اشکال ندارد عاشق!

تا روح من غلط بکند ....

پای سند عشق شما ... امضاها!


دوازده:

وای دارم میرم فضا!

نازی جون انشالله قسمت تو هم بشه!با آذی و کازی و فازی چهار نفری یه سفینه بخرین با ما همسایه شین!نذرکردم !انشالله انشالله!


سیزده:

حالم خوب است زیاد جدی نگیرید!