یک:

ابروی سوخته ام را پوشانده ام با موی ...

باور نمی کند کسی با فندک ... عشق بازی ها کنند!

دو:

شنیده ام که همسایه ها بلند بلند ...می خندند ...

دریغ که واقعیت تلخ !.

مرغ همسایه غاز است!

سه:

روی دیوار صورت من ... ماه جای خودش بود ...

گفتی که بکنم!

تا ماه خودم هستم!

چهار:

مردی!

وهنوز داشتیم می خندیدیم!

کلاس روبرو مثل همیشه ...ساکت بود!

زنگ خورد و از روی جسدت پریدیم ...

هنوز فکر می کردیم ...

فردا باز کلاسی هست!

...

پنج:

رونق بازار برده فروشان ...فروش یوسف هاست!

ای کاش برادران همیشه درحال حسادت باشند!

شش:

مزار شش گوشه ات کشتم از عشق ولی نشد!

من آمدم با تمام قدرت و ... ضعفم عشقت!

هفت:

ای نور به قبرت ببارد ای عشق!توی گور می شوی خاطرات!می شوی آلبوم!می شوی سی دی دیجیتال !می شوی داستان!که وقتی نبش قبرت می کنند چه ها که از آن قبرت بیرون نمی اید!نه اینکه گنج باشد که گاه می شود رنج!

...

گیس نداشتی که بکشم!دستهایت برایم نا محرم بودند ...چشمهایت داشتند روی زمین می گشتند و قلبت به احتمال قریب به یقین درجهت قبله ی دیگری می تپید ...رفتم که هنوز سرت پائین بود که هنوز زمین را می جوریدی که من از طبقه ی دوم احتمال دادم که زندگی با تو مغز خر می خواهد!...

باور هم نکرده بودمت!که می دانستم داستان را وارونه جلوه می دهی که به احتمال قریب به یقین بینی ام را بهانه می کنی که تا به حال دماغ به آن درشتی ندیده ای ...

وهیهات!...

...

دارم قیمه می پزم و این روزها که پیرتر شده ام همین طور نزدیک قابلمه ها می ایستم ...گذشته را نبش قبر می کنم ...نور به قبرت ببارد ای عشق!چی بودی!

لیموها را به هم می سایم و با خودم می اندیشم حتما من هم درون صد قبر که نه بالاخره یک قبر خفته ام ... که امید است از نگاه به مستراح نبش قبر نشوم ...هرگز!

...

یادم می آید آخرین بار  نبش قبر در اتوبان پورشه ای را دیدم و نبش قبر شد!

و جدیدا کمتر اتفاق می افتد و فکر می کنم برای خانم ها بیشتر  چون بالاخره خواستگاردارند !و خواستگارها همیشه خوش زبانند نه فریبکارکه بالاخره خرید لاستیک اتومبیل هم می روی حتی شرکتی!روی خوش درمعامله حرف اول را می زند!...

...

...

تو هم ای نازنین !

نگران نباش ما برای نبش قبر گورستانی داریم به اسم لیلستان!در لیلستان گوربه گور شده...گور گم شده و نور به قبر شده و پنجشنبه و خیرات حتی دستشوئی و ردیف و اینها داریم!

تو یکی هنوز نمرده ای!این دل لامصب!همین طور خاطره باز بوده که نویسنده و شاعر از اب در آمده!حسودی نکن که تو به لیلستان بپیوندی که تو را هرگز و هر گز مرده فرض نخواهیم کرد ...

بدان که جای تو ...واقعیتی ست که قبولش کرده ایم و با آن زندگی می کنیم...

لیلستان آبادی ست که خیلی وقت است پرشده و دیگر جای جدیدی ندارد!!!

                                                       لیلا !


هشت:

ترومپ!

دیده بان ندارد ایران جز تو؟!

آنقدر دیده ای که قابل بیان باشد؟!

نه:

مامان بنز:

یادش بخیر!این موقع ها که میشه یاد کنکوردادنای پراید می افتم!

بوگاتی:

راستی؟ پراید من واقعا نفهمیدم مدرک تو چیه؟!

پراید:

چی؟!مدرک؟!آهان کدومو می خوای؟!

بوگاتی:

مگه تو چند تا مدرک داری؟!

پراید:

خوب من فوق دیپلم برق گرفتم از شریف!بورسیه شدم رفتم کانادا!دوسال برق صنعتی خوندم اینجینیر شدم!اومدم ایران خدمت کنم !بابام منو به استخدام شرکت خودروسازان ناز پرور در آورد از طرف شرکت درس خوندم شدم فوق لیسانس طراحی خودرو بعد بابام می خواست من توی سورای شهر وارد بشم به زور کاری کرد که فوق لیسانسم معادل علوم سیاسی بشه بعد رفتم شورای شهر الان دکترای علوم سیاسی دارم از دانشگاه کیپ تاون!

بوگاتی:

وا؟ توکه اسنپی؟!

پراید:

اینا قبل از ازدواج با تواه!یه اشتباه کوچولوئی کردم معلوم شد پسر خوبی نیستم همه رو پس گرفتن!فقط همون فوق دیپلم برام مونده!

بابا پژو:

بابا!صددفعه گفتم تو خودروئی!

پراید:

بله!اگه آدم بودم تا حالا رئیس جمهور شده بودم!


ده:

رهبرم ...

قله های عشق را درنوردیدن ...

شغل ملت ایران همیشه بوده و هست ...



یازده:

اندر احوالات این روزهای من:

از پس فردا متلکها شروع میشه : وا لیلا جون تابستوننننتون شروع شد خوش بحالتون ...واخانم مددی برو خدارو شک کن اداری نیستی کل سال 8 تا 4 بعد ظهر!دیگه بعد 22 سال گوشمون از این حرفا پر شده!

ولی کی میدونه استرس معلما یعنی چی؟ همکارا اعتراض کردن جای مطالعات اجتماعی روبادرس انگلیسی تو برنامه عوض کردن کل کتاب نزدیک به 400 صفحه است با موضوعات مختلف تاریخ جامعه و جغرافی ...بعد ملتم از خدا خواسته پاشدن رفتن شمال ... دانش آموز امتحانو واداه !ای بابا خانم مددی چراناراحتی شهریورم هس!فرداست که از اداره و مدرسه و دنیا بریزن چرا دانش آموز افت کرده حالا ما چه کسی رو مقصر بدونیم سئوالای سخت نهم رو بچه های هشتم رو که همگی رفتن شمال جوج بزنن ... همکارا یا بخت خوب خودمون ...من توی 4 روز از 18 تا 21 سکته کردم بچه های نهم خوب بچه های هشتم دیگه نگوو نپرس!

خیالتون راحت من یکی کل تابستونو باید برای این 4 روز معالجه بشم با دیگران خودشون می دونن ...تازه اعتبار کاری و ارزشیابی هامونم بخش عمده اش به همین نتیجه ها بستگی داشت ....که منفجر شد رفت پی کارش!...


دوازده:

وای !ماتو فضا یه قسمتی داریم به نام زمین نما!از اون بالا می شینیم خونه ی فک و فامیلو با تلسکوپ دید می زنیم !دیشب خونه ی بهجت خانم اینارو دید زدیم هنوز مبلاشون همون مبلای قدیمی بود ... میدونی چن ساله ما تو فضائیم؟!ای بابا!اینجا دیگه مبل مد نیس!همه مون درحالت بی وزنی هستیم همین جوری تو فضا قل می خوریم!انشالله مد بشه زمینی ها هم راحت شن!