یک:
جاده ها... خم ابروی یاراند ...
به چشم که می رسند ...
مقصد است!
دو:
جاذبه چندان مهم نیست ...
یکی پیدا می شود ... یکسال نه چند سال ...
بالای جو ... سیب می خورد !
سه:
موسی ...
قومی را ازنیل عبور داد...
پادشاه مصر ...
آنقدر کثیف بود که برای شستشو ...
میان نیل رفت!
چهار:
دریای سیاه ... جلیک فراوان دارد ...
تو عشقی به نام ...
بحرالمیت باش ....
تابرایت بمیرند !
پنج:
زیاد بزرگ شده ای ...
زیپلن هم بزرگ بود ...
نکند توهم ... عاشق هلیومی !
یک:
ای باده سرنگون کننده ...
ننوشیده ی گناه کارم ...
برروی پا ایستاده ام ولیکن ...
حرامی تو ... معلوم نیست !
دو:
کوروش ...
بردیوار آیین های باستانی تکیه کرد ...
و
مصررانجات داد...
روی سنگ باید نبشته می شد ...
که مردی چنین هم ... وجود داشت ...
سه :
ترک برداشت ... آغوش شیشه ای من...
سنگ قلب تو... احساس نداشت ...
چهار:
سال ... روزهاست که برگشته...
تکمه ی اضافه شدن به عمرست که ...
یکبار دیگر باید زده شود !
پنج:
درپیشگاه تو سرسجده دارم ...
تمام وجود من ...
خودآگاه و نا خودآگاه ...
خالی کن ...
من همان (عبد )توام ....
شش:
کلاس مرا می خواستی بگیری ...
پروفسور!
نمی دانستی کلاس ها دیگر هوشمند شده اند!
هفت:
تن به خاک دهم ...
زبان به کتاب ...
جای تو خالی نیست...
ایمان دارم !
هشت :
کلوچه فومنی ... اصلا هرکلوچه ای ...
لپ های تو ... خوردنی تراست ...
نه:
شب نیست که یاد تو نباشم ...
که به من آموخته ای ...
خدا...
یک تن پوش هم برتن آسمان دوخت !
ده:
آزارتو... ندیدن من بود ...
ندیده بودی ... کسی را ...
که ندیدنت را سال ها تحمل کند !
یازده :
عشقی به نام حنانه
یک:
نبرد خشکسالی بود ...
بین سپنتا مینو وانگرمینو ...
سال ها هزاربود و سوشیانس ... نیامده بود ...
و
آتش در آذرگشنسب فروزان بود ...
خدای ... به هرعشقی پاسخ می دهد...
بهار آمد و محمد (ص)...نوروز را جاودان کرد .........
دو:
ظاهرتو ... آدم را فریب نداد...
خدای خلقتی کرده بود ... که...
دست آدم به آن نمی رسید !...
سه:
تلقی تو ... ازبهار شکوفه هاست ...
منی که نابینای مطلقم... بوی بهارنارنج... بهارم است ...
چهار:
پذیرش ازقلب که می گرفتی ...
درحد شریف ...
اکنون دلت رهاشده با درجه ی ازاد !
پنج:
کنفرانس می دادی درجمع که قربان وفایش ...
حالا " paper" که بیایید و مارا جمع کنید !...
یک:
بیت هایی که می خواندم ...
بلوغ یک احساس بود ...
حافظ رو به پادشاه خوبان ...
عشق شاخه نبات داشت ...
دو:
ویرانه ای یک دیوار داشت ... که خضر شکست ...
گاهی چون موسی ... منتظر فرشته وحی می مانی و
بی حکمت می روی !
سه:
تخفیف از چشم هایت گرفته ام ..
هزاربال که به چشمست و یک بار می پرد!
چهار:
قلبم را هزارتکه کرده ای ...
که بگویی ... هزار راه نرفته را نرفته است...
شرم ازچاقو نمیکنی ...
که بازبان خون ...سخن نهفته دارد !
پنج:
دربارعلی(ع) مرد فراوان دارد ...
صدشکر وقتی درین بارگه قدم بنهی
یک:
کوری ام...که شفایافته ام...
توچگونه عیسی شده بودی...
وقتی فرمان قتل من هم دستت بود؟
دو:
شبها ... روزها...
ستاره ها نمی افتند ...
انقدر جتذبه دری که درآسمان ستاره نگه داری ....
و
انقر جاذبه داری که درزمین مارا نگه داری ....
سه:
برای آغوش تو...
من به فرمان ایستاده بودم ...
نه صدو نودو نه نفر را درآغوش گرفتی ....
تا همین یک فرمان را فراموش کنی !
چهار:
به تبرک دست تو نان می خوریم ...
وگرنه خودمان ... دست نان خوردن داریم ...
پنج:
همای عشق ... همایون شناخت . برسر کسی ننشست ..
همایون با همای عشق ... به یک دل امید داد!
یک:
بااین اندوه...
چه ازمکتب رنج فارغ شوم ... چه امانیسم ...
باید با عشق عجین شوم ...
تا زنده بمانم ...
دو:
سند ... یک قلب از اندیشه اقتصادی توست ...
که چه چیز را می پسندی ...
سند ازدواج ... نگو کخ یک عمر ...
سه:
چکه ... چکه ... گنجشک می نوشد ...
خوش بحالش که ...
عطش دارد قطره ... قطره ...
چهار:
ریسمان عشق بود آنچه موسی داشت ...
ساحران چنگ زدند و به عشق پیوستند ...
که این چوب سحر نیست ...
پنج:
ولایت به علی (ع) داده شد و علی سکوت کرد ...
بی جمع عاشقان ... کجا نور شودولایت علی (ع)...
یک:
تمرین ... دیگر گذشت ...
وقت امتحان دانستم...
باید نام خودم رابنویسم ...
تا قبول شوم !
دو:
خمیر شیشه با نفس انسان ترکیب می شود ...
هرچه جام هست برای نوشیدن ...
طعم عشق نمی دهد!
سه:
چشم هایت ...
عادت به زیبایی نداشتند ...
خواب سجده ستاره ها را که دیدند ...
فهمیدند...
زیبایی هست ...
که دربیداری ...
زیباتراست !
چهار:
لیلی درکلاس معمولی بود...
پسرسلام ویژه بود که ...
نباید به یک معمولی ... دل می داد....
پنج:
تکیه به جای بزرگان ...
بزرگی می خواهد ...
من نمی دانستم و...
سعی گوشه ی چشم تورا داشتم !