یک:
قیچی ازدل کاغذ یک قلب درآورد...
فردا نگو که آسمان آبی ... دل ندارد !
دو:
درانتهای جاده... اسم شهر هست ...
خوب است که نام آن" بی وفا من آمدم" باشد؟
سه:
چوپان بود و تنها میان صحرای سینا...
پیامبری یافت برای همسری...
بانویی که عشق به موسی داشت ....
چهار:
شوک ... گرمای دست های تو بود...
که بازهم میان زمستا رابطه ها...
گیاهی به نام ... بهارنارنج داشت ...
پنج:
این آتش ... درد من است ...
که به دور آن می رقصی ...
یادت باشد ...توهم مثل من...عاشق دیگری هستی ...
شش:
شاخه نبات ها ...
میان دیوان ها...
چه توان رد که دردهای مان را...
پادشه خوبان .... چنین درمان کرد....
هفت:
کاخ زلیخا ... جای یوسف بود ...
می خواست بگوید لایقش نیست ...
یکباره چشم بازکردو دید...
لیاقتش کاخ پادشاه مصر شد ...
هشت:
علی(ع) عمربن عبدود راشکست داد...
شهریار که آن جا نبود ...
عشق نوشته ها ... همیشه ماندگارند ...
نه:
بی وفا...
آن موقع ها ... کلاس نبود ...
نیامدی... رفتیم ولیلی شدیم ...
مجنون شدن... تنها راه بخشایش بود ....
ده:
به سادگی ... چشم هایم راخریدی ...
گفتی حراج است و ...
می توان سال ها نشست !
یک:
پسران روی کوه به حال او خندیدند...
محال بود فرشته ی وحی خفته باشد ...
ورشید لباس ابرپوشید...
وزیرباران رفتند ....
نوح لباس عزا برای پسر به تن نکرد !...
دو:
ژنتیک بعضی عاشق هارا ازهم جدا می کند ...
چون قبل ترها ...
انسان عشق به فرزند ندارد!
سه:
پسران ابرهیم ...
پای کعبه ایستادند ...
تا جائیکه ابرهه...
میل به کعبه کرده بود ...
چهار:
وقت است ... مرادرمان کنی ...
دردهایم گریبانم را می فشارند ....
پنج:
درتوانت نبود مرا درآغوش بگیری...
میتوانستی ...یک آغوش ...نامه رابسوزانی؟
شش:
بهرام گور ... شکارچی قلب نبود...
میان دشت ... گورها به دنبالش بودند!
یک:
جاده ها... خم ابروی یاراند ...
به چشم که می رسند ...
مقصد است!
دو:
جاذبه چندان مهم نیست ...
یکی پیدا می شود ... یکسال نه چند سال ...
بالای جو ... سیب می خورد !
سه:
موسی ...
قومی را ازنیل عبور داد...
پادشاه مصر ...
آنقدر کثیف بود که برای شستشو ...
میان نیل رفت!
چهار:
دریای سیاه ... جلیک فراوان دارد ...
تو عشقی به نام ...
بحرالمیت باش ....
تابرایت بمیرند !
پنج:
زیاد بزرگ شده ای ...
زیپلن هم بزرگ بود ...
نکند توهم ... عاشق هلیومی !
یک:
ای باده سرنگون کننده ...
ننوشیده ی گناه کارم ...
برروی پا ایستاده ام ولیکن ...
حرامی تو ... معلوم نیست !
دو:
کوروش ...
بردیوار آیین های باستانی تکیه کرد ...
و
مصررانجات داد...
روی سنگ باید نبشته می شد ...
که مردی چنین هم ... وجود داشت ...
سه :
ترک برداشت ... آغوش شیشه ای من...
سنگ قلب تو... احساس نداشت ...
چهار:
سال ... روزهاست که برگشته...
تکمه ی اضافه شدن به عمرست که ...
یکبار دیگر باید زده شود !
پنج:
درپیشگاه تو سرسجده دارم ...
تمام وجود من ...
خودآگاه و نا خودآگاه ...
خالی کن ...
من همان (عبد )توام ....
شش:
کلاس مرا می خواستی بگیری ...
پروفسور!
نمی دانستی کلاس ها دیگر هوشمند شده اند!
هفت:
تن به خاک دهم ...
زبان به کتاب ...
جای تو خالی نیست...
ایمان دارم !
هشت :
کلوچه فومنی ... اصلا هرکلوچه ای ...
لپ های تو ... خوردنی تراست ...
نه:
شب نیست که یاد تو نباشم ...
که به من آموخته ای ...
خدا...
یک تن پوش هم برتن آسمان دوخت !
ده:
آزارتو... ندیدن من بود ...
ندیده بودی ... کسی را ...
که ندیدنت را سال ها تحمل کند !
یازده :
عشقی به نام حنانه
یک:
نبرد خشکسالی بود ...
بین سپنتا مینو وانگرمینو ...
سال ها هزاربود و سوشیانس ... نیامده بود ...
و
آتش در آذرگشنسب فروزان بود ...
خدای ... به هرعشقی پاسخ می دهد...
بهار آمد و محمد (ص)...نوروز را جاودان کرد .........
دو:
ظاهرتو ... آدم را فریب نداد...
خدای خلقتی کرده بود ... که...
دست آدم به آن نمی رسید !...
سه:
تلقی تو ... ازبهار شکوفه هاست ...
منی که نابینای مطلقم... بوی بهارنارنج... بهارم است ...
چهار:
پذیرش ازقلب که می گرفتی ...
درحد شریف ...
اکنون دلت رهاشده با درجه ی ازاد !
پنج:
کنفرانس می دادی درجمع که قربان وفایش ...
حالا " paper" که بیایید و مارا جمع کنید !...
یک:
بیت هایی که می خواندم ...
بلوغ یک احساس بود ...
حافظ رو به پادشاه خوبان ...
عشق شاخه نبات داشت ...
دو:
ویرانه ای یک دیوار داشت ... که خضر شکست ...
گاهی چون موسی ... منتظر فرشته وحی می مانی و
بی حکمت می روی !
سه:
تخفیف از چشم هایت گرفته ام ..
هزاربال که به چشمست و یک بار می پرد!
چهار:
قلبم را هزارتکه کرده ای ...
که بگویی ... هزار راه نرفته را نرفته است...
شرم ازچاقو نمیکنی ...
که بازبان خون ...سخن نهفته دارد !
پنج:
دربارعلی(ع) مرد فراوان دارد ...
صدشکر وقتی درین بارگه قدم بنهی