بی شمس

ادبی

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

بینایی ...

یک:

کوری ام...که شفایافته ام...

توچگونه عیسی شده بودی...

وقتی فرمان قتل من هم دستت بود؟

دو:

شبها ... روزها...

ستاره ها نمی افتند ...

انقدر جتذبه دری که درآسمان ستاره نگه داری ....

و

انقر جاذبه داری که درزمین مارا نگه داری ....

سه:

برای آغوش تو...

من به فرمان ایستاده بودم ...

نه صدو نودو نه نفر را درآغوش گرفتی ....

تا همین یک فرمان را فراموش کنی !

چهار:

به تبرک دست تو نان می خوریم ...

وگرنه خودمان ... دست نان خوردن داریم ...

پنج:

همای عشق ... همایون شناخت . برسر کسی ننشست ..

همایون با همای عشق ... به یک دل امید داد!


۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

فوق ایدیهم

یک:

بااین اندوه...

چه ازمکتب رنج فارغ شوم ... چه امانیسم ...

باید با عشق عجین شوم ...

تا زنده بمانم ...

دو:

سند ... یک قلب از اندیشه اقتصادی توست ...

که چه چیز را می پسندی ...

سند ازدواج ... نگو کخ یک عمر ...

سه:

چکه ... چکه ... گنجشک می نوشد ...

خوش بحالش که ...

عطش دارد قطره ... قطره ...

چهار:

ریسمان عشق بود آنچه موسی داشت ...

ساحران چنگ زدند و به عشق پیوستند ...

که این چوب سحر نیست ...

پنج:

ولایت به علی (ع) داده شد و علی سکوت کرد ...

بی جمع عاشقان ... کجا نور شودولایت علی (ع)...

۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تمرین

یک:

تمرین ... دیگر گذشت ...

وقت امتحان دانستم...

باید نام خودم رابنویسم ...

تا قبول شوم !

دو:

خمیر شیشه با نفس انسان ترکیب می شود ...

هرچه جام هست برای نوشیدن ...

طعم عشق نمی دهد!

سه:

چشم هایت ...

عادت به زیبایی نداشتند ...

خواب سجده ستاره ها را که دیدند ...

فهمیدند...

زیبایی هست ...

که دربیداری ...

زیباتراست !

چهار:

لیلی درکلاس معمولی بود...

پسرسلام ویژه بود که ...

نباید به یک معمولی ... دل می داد....

پنج:

تکیه به جای بزرگان ...

بزرگی می خواهد ...

من نمی دانستم و...

سعی گوشه ی چشم تورا داشتم !

۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

داستانی ازداستان های دیگر زیباتر ...

یک:

فقط کنارتو بودم ...

همین که سقف تو ... سقف من است ...

برای رفتنت ...

دل تنگ می شوم ...

دو:

بیگانه پرست نیستم ...

چه کنم که یاران ... با بیگانه راحت اند !

سه:

کنار کعبه ... زمزم است و ...

تشنه ایم و...

وقت طواف ...

باید دلمان را ... بشوییم ....

سه:

وکیل شهر که می شوی ...

باید بخندی ...

دیگر درد نیست که برتن تو...

جامه نشود !

چهار:

جنگ برادران.... یوسف را کشت ...

به صلح چشم های زلیخا .... زندان رفت ...

اما به عشق ...

داستانش ... احسن القصص شد ...

پنج:

صحبت عشق ... با بلبل نیست ...

تلگرام نصب کرده است و نوشتار می فرستد !

۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

غلیظ ...

یک:

تن به عشوه ی باد می دهد ...

موهایت ...

غلیظ سیاه است...

این بار!

دو:

عصای موسی به تن لباس چوب داشت ...

نه نیل ... نه پادشاه مصر ...

نمی دانستند که خدا...

آنقدرها هم ....

ساده نیست ...

سه:

گاهی کشتی شکسته ای...

به خیال مردی می افتی ...

که باراحتی ...

میان ...

فانوس دریایی نشسته است !

چهار:

پادشاه خوبان !

عمرمان به عمرشماقد نمی دهد...

گمنام می رویم و...

شهرت شما عشق حافظ است !

پنج:

شمس ...

ناپدید شدی از نگاه من ...

صدها هزار قطعه برایت بنویسم ...

بازهم کم است !

۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هنگام عشق

یک:

گلو بریده ی چاقو نمی شود ...

ابراهیم ... پسر آورده ای به پاکی زمزم ...

دو:

به خاک سجده می کنم و ذکرتو برلب می رود ...

کجا بروم که آیت تو ...

هنگام وصل آن جا نیست ...

سه:

جوان بودم و یاد جوانی ازروی تو گذشت...

پیرم کردی و دانستم ...

تو آن جوانی که می خواستم نبوده ای ...


۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

داوود

یک:

یک گوشه ازآوازهای ایرانی ...

دیگرباید می آمدی ...

شعرهای سپید ... می رقصیدند !

دو:

بخند ...

خورده ام زمین و دستی نیست بلندم کند ...

بگذار همین طور بمانم ...

خسته ام از عشقی که ...

شبانه روز برایش پاس داده ام !

سه:

صدای آسمانی داوود ...

درحنجره ی تو بود ...

پیامبری بودی که به صدایت ...

هدایت می شدند... جاهلین ...

چهار:

اردی بهشت هم می آید ...

بگذار تلخی بهار...

درکام زمستان ...

شکوفه کند ...

پنج:

سقوط...

کف خیابان ...

یک قاصدک...

برای عابرپیاده ...

شانس می آورد !

۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

گلبانگ...

یک:

زندگی رویایی ...

وقتی ازدنیارفتی ... تازه می فهمی... چه کابوسی دیده ای ...

دو:

عرق شرم گل ... شبنم است ...

باغچه صبح ها... زیباترنیست ؟

سه:

صنم شده ای ... به پرستش ات آمده اند...

نمی ترسی ابراهیمی بیایدو تورابشکند؟

چهار:

یوسف !

اگرکورشده باشم ...

تورا نمی بخشم ...

جزای من ...افتادن درچاه بود...

نه...زندان جسم !

پنج:

جهان به چهارفصل دل خوش است...

فصل پنجم برای ماه است....که...قمرزمین محسوب می شود !

۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی