یک:

تن به عشوه ی باد می دهد ...

موهایت ...

غلیظ سیاه است...

این بار!

دو:

عصای موسی به تن لباس چوب داشت ...

نه نیل ... نه پادشاه مصر ...

نمی دانستند که خدا...

آنقدرها هم ....

ساده نیست ...

سه:

گاهی کشتی شکسته ای...

به خیال مردی می افتی ...

که باراحتی ...

میان ...

فانوس دریایی نشسته است !

چهار:

پادشاه خوبان !

عمرمان به عمرشماقد نمی دهد...

گمنام می رویم و...

شهرت شما عشق حافظ است !

پنج:

شمس ...

ناپدید شدی از نگاه من ...

صدها هزار قطعه برایت بنویسم ...

بازهم کم است !