بی شمس

ادبی

۲۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

من خود به جهنم تو آمدم ...با پای خودم !....وگرنه همیشه سمت تو درباغ ها سبز بود!...


یک:
خرد شد استخوان سینه ام ...ولی تو شادباش زنده ای ...
دل پوسیده ام!...
که با تو ده هزار بار عشق ورزی کردم!!!
دو:
رفتی از حد چشم های من بیرون و ...جرات تکان دادن گردنم ...
آن حالتی بود که در چشم آینه می خندیدم و ...خودرا تایید می کردم!
سه:
توی توی جگرم را گشتی !دیدی که نسوخته ! چه خوب!...
برگشته ای به خام خواری یا...؟



چهار:
بین تمام سیاره های سرد کهکشان ها ...
انگار فقط ما زنده ایم !!!
و درنهایت ...
اپلیکیشن ها مارا می خورند . عریان ...
از دورترین شان تمدن هایی می رسند ...
تا لباس مارک خودشان را ...تنمان کنند!!!
پنج:
باور کردمت آن گاه که حرف می زدی و دست هایت را مرتب ...
لابه لای موهایت می بردی ...
نوشته ای می ترسی:
20 سال گذشته و موهایت ریخته !!!هنوز باورت می کنم؟
شش:
مزار شش گوشه ات به عشق مرا کشت و دیگران
گفتند:
ای کاش جای تو بودیم و به عشق ...می رفتیم ...


هفت:
کلاسور چی بود؟
یه موجود سبز و سورمه ای که دخترای دهه ی 50 و 60 با خودشون می بردن مدرسه و دانشگاه و  چنون بغلش می کردن انگار جونشونه!
بعد پسرامی اومدن التماس جزوه آی آی آی یه حالی می داد ...درشو باز می کردن کلیدای وسط اشو باز می کردن و جزوه ها رو به پسرای تنبلای کلاسای دانشگاه می دادنو و می گفتن:کی می آری؟ دو دقه دیگه؟!بعد پسر تنبلای کلاس می گفتن:همی الان!می بریم انتشارات!دانشگاه کپی می گیریم می آئیم!یادش بخیر هم چی می دوئیدن آآآ!!!!
هشت:
ترومپ!
از بس رفته ای بالا دیگر پائین نیا!!!
خجالت!
هنوز عکس تو روی دلارها نیست!
نه:
مامان بنز:
حیف شد پراید یوروها مو تبدیل به دلار می کردم!می دونی یعنی چی؟قدرت یو اس داره از یورو بالا می ره!
پراید:
مامان جون!این حرفا کدومه؟این نشونه ی اینه که دلار تقلی وارد جهان شده!
بابا پژو:
پراید خونه ی دوبی تو بفروش بیفت تو کار دلار ...
ننه خاور:
می خای بچه اتو هلاک کنی؟دهه ی 70 این طور نشد؟بعد دلارشد یه قرون هزارون نفر ورشکست شدن افتادن سکته کردن ؟
پژو:
مامان جون اون دورون گذشت...
بابا بیوک:
ببینمتو این خونه بوی پول بیاد آتیشش می زنم!!!صد ساله ما فقیریم!شنیدین؟مالیات ندارم بدم!!!
مامان بنز:
وا!!!خاک تو سرم!


ده:
رهبرم ...
قیمت روی عشق ما نمی توان گذاشت ...
صدساله ایم ...ده ساله ایم ...یک روزه ایم ولی ...میلیاردها می ارزیم ...

یازده:
یواش یواش اومدم مسئله یبازنشستگی مو تو خونه مطرح کردم ببینم چی می گن:
1)وا می خای تا صب ساعت ده بخوابی؟
2)مامان!برو سرکار دیگه!من حوصلتو ندارم بچسبی به من!
3)خدارحم کنه می خای بشینی پشت میز تحریر دیگه کیه با حرف بزنه !میرزا بنویس:بنویس ...بنویس!!!
4) می خای بشینی جلو تلویزیون سریال ببینی؟
5)سر ده روز می میری!!!با این قند و چربی که داری می ری مدرسه اقلا یه تکونی می خوری!!!
6) دیگه سرمون رفت!این معلما فقط یکیو می خان با هاشون حرف بزنه!!!

بابا!من یه خانم بودم...قرار بوده محل و مامن من خونه باشه!چندین و چند ساله کار کردم چطور باور نمی کنین؟!!!الحمدالله هزار ویکی به قول خودتون درد گرفتم !یعنی نمی تونم استراحت کنم!تلویزیون نگاکنم و مطلب بنویسم ! پا مو دراز کنم!پامو رو پام بندازم!برم ورزشگاه اصلا حرف بزنم!!!
خودم می دونم چرا!چون یه عمر من و امثال من یاد نگرفتیم برا خودمون زندگی کنیم واز حقمون گذشتیم ...نه زندگی کردیم و نه حقمونو گرفتیم ...عب نداره دیگه !!!بیان با اورژانس منو از محل کارم ببرن!!!دیگه همینه دیگه!!!


دوازده:
موقع خراب کردن تاریخ چنون بلدیم که نگو...بعد اومدیم عکس پادشاهی قاجارو انداختیم با ملکه ی انگلیس مقایسه کردیم و گفتیم جواهرایی که روی تاجشون هست باهم داداشن ...!!!
" جل الخالق"!!!


۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

یک دنیامال قارون !...!ولی کی به اینا نگا می کرد ...سرنوشت فردین مهم بود!!!


یک:
ماه وزید از پنجره داخل و من هنوز ...
در آغوش تو بودم حافظ غزل پرداز !...
دو:
درد می پیچید در سینه ام که چرا تو با یار دگر می رفتی ...
ناگه یار تو فریاد زد: از زندگی من بیرون " سگ"!!!...
ناله کردم که چگونه است تقسیم عشق ...
آن که برای من شیرین است ...برای یار تو فرهادش ..." سگ"؟!!!
سه:
نالید باد درون کوچه و برگ های دفترم باز بود ...
درعاقبت از عناصر طبیعت یکی پیداشد ...شعر مرا در کوچه بخواند ...!


چهار:
افتاده بود سایه ام روی پرده و خود می ترسیدم ...
نسیم گذشت ...انقدر درفکر بود که نفهمید من ...ترسم!!!
پنج:
بار سنگین عشق تو هزار بار سبکتر است ...
از عذاب دیدن خوابی که خیر ما ...درش هرگز نیست !!!
شش:
مزار شش گوشه ات نگاهم می کرد تا غروب ...
من نشسته بودم و تمام دنیای من ...روشن شد ...


جچخ=جچ
هفت:
کبریت می زدم به خاطرات تلخ خود میان عکس ها ...
وخود نشسته بودم و به حال تلخ خود ...می خندیدم ...
هشت:
ترومپ!
از بس شنیده ایم خبراز حال شما که هیچ ...
از حال خود خبر نشنیدیم !...باورکن!
نه:
پراید:
مامان جان!عکس های بچگی من و داریوش اقبالی کو؟
مامان بنز:
پسرم!وقتی اولین پراید رو ساختن...داریوش اقبالی 45 سالش بود!
پراید:
مامان!اون پسره رو می گم که باهم رفتیم تو دره !
مامان بنز:
آها!خدا بیامرزدش !یه اتاق گذاشت رو دسمون و از دنیا رفت.حالا براچی می خای؟
پراید:
جلد کتاب خانم مددی!دوس دارم اون عکسه باشه!
بابا پژو:
ای دریغ!


ده:
رهبرم ...
آنقدر خاک وطن بوسه دارد که هیچ جا ...
به اندازه ی میهن من ...نزدیک به عشق نیست ..." زنده باد ایران"

یازده:
بعضی وقتا می فتی تو دنیای دیگرون و یهو متوجه می شی سایز دنیای خودت رو با دنیای اونا باید یکی کنی ...
وای به حال اون روزی که احساس کنی چقد دنیاشون کوچیکه ...
من امروز تو دو تا موقعیت متفاوت بودم ...
اونجایی که یکی باید خودشو با من تطبیق می داد و اونجا که خودم باید ...
جالبه اولی صبح اتفاق افتاد وقتی دنیای من واولی باهم هماهنگ شد کاری که برای یه عده متخصص سخت بود راحت شد و گفتیم و خندیدیم ولی دومی خیلی دردناک بود ...ما یه عده بودیم که تو یه مهمونی مجبور به هماهنگی با ئنیای میزبان بودیم ...ولی لگد خوردیم و خوردیم تا هم سایز بشیم وقتی می رفتیم یه بشقاب غذا هم تو دسمون بود!وکلی خوش حالی ...
ولی برامن از دیگرون خبرندارم این هماهنگی خیلی ناراحت کننده بود!بماند شماکه منو نمی شناسید !اینو بذارید فقط و فقط به حساب یه درد دل ...
ولی اینو برا خودم دارم می نویسم به خودتون نگیرید:هیچ وقت هیچ وقت فکر نکنیم دنیای کوچیک ما حتی برا یه بچه ...سایز بزرگه!یه اوقاتی هم هست که سایز بزرگ دنیای ما ...برای یه نوزادم خیلی کوچیکه ...
اون میمیونی که می فرستنش فضا ...اصلا جزو آدمیزاد محسوب نمی شه !ولی وقتی از پنجره ی سفینه به دنیا نگاه می کنه افق دیدش ...دنیاش با دنیای میلیون ها انسان متفاوته ...
"من الله توفیق"


دوستون دارم ...گاهی اوقات از یه جاهایی می ائید که حیفم می اد یه روزم ننویسم ولی دوشنبه ها تا آخر اردیبهشت نیستم ...

۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دو شمس در کتاب مدفون و یک شمس در رویا آزاد و یک شمس درآسمان و یک شمس در خوی!!!


یک:
این آتشی که درمیان دست های توست ...
افروخته از دامن قلب خاکستر من است ...
دو:
وچنان دوستم داشتی که یکروز ...لب هایت را کندی!!!
تیغ که می برید ! می خندیدی که ...
جای بوسه هایی که " نباید" خالی!!!
سه:
وجای فضول ها خالی!...
داشتیم می گفتیم و می خندیدیم !!!
من و چهار مرد ذهنی ام!!!



چهار:
وقتی میان گلوی تو ...قند بوده ام پریده ام ...
صدبار از خواب یکدفه رفتن ...پریده ام ...
پنج:
سیاه باشد آن کام سپید اگر حتی ...
که چشم تو دنبال خط خنده ی من !!!
شش:
مزار شش گوشه ات مرا که در آغوش می گرفت ...
هنوز زنده بودم و نفسم درقید " یا علی (ع) "...


هفت:
ما لواشک تورا کندیم تا بخوریم ...
یادمان آمد که تو با " وزنه" کار می کنی ...
چند پا باید بیاید و برود تا تو ...وزنشان کنی ...
نخوردیم و نمی خوریم ...برادر!!!
هشت:
ترومپ!
شعله ور کردن عشق درجهان سخت نبود؟
شعله ور کردن جنگ چه اسان همه جا ...!
نه:
مامان بنز:
پرایدچرا برنمی گردین دوبی؟
پراید:
حوصله نداریم !دلمون می گیره!
مامان بنز:
سال دیگه شنیدم این نوه های منو اینجا نوشتی مدرسه...
پراید:
آره!من و بوگاتی برمی گردیم ...پورشه و لامبورگینی پیش باباپژو می مونن...
مامان بنز:
ای بابا !چه عشقی به وطن!


ده:
رهبرم ...
میان کشورخود درسلامتی شادیم ...
برای هموطنانی که رفته اند ...دعا ...

یازده:
اول اینکه گفته اند افسرده دل افسرده کند انجمنی را ...
جون هرکی دوس دارید اقلا جوک می گن مشکوک نشید کی گفته چرا گفته ...بخندید تا زمین و اسمون بخنده ...نمی تونید اقلا لبخند بزنید ...
انقدرم به عالم و آدم مشکوک نباشید ...ای آفرین قربون دلتون برم ...
دوم اینکه به زودی نسل دههی پنجاهی ها هم بازنشسته می شن و دهه ی شصت یا باید مملکت رو بچر خونن ...خیلی بچه های با مرام و مهربونین ...از اون نسلی که دست بابا بزرگاشونو می بوسیدن ...و تو پارکا باهاشون بستنی می خوردن ...
اگه خیلی از آینده می ترسیم باید از حالا بچه هارو اونجوری که می خواهیم بزرگ کنیم ...
کلاس هشتمیا که حسابی بزرگ شدن می گن دهه هشتادی ان!می گم چطور ممکنه؟ می گن خوب متولد هشتادن!ای وای شونزده سال از دههی هشتاد گذشت؟ یا خدا!مواظب نسل ا مون باشیم ...
دوازده:
به جرات نمی توانی مرا بکشی و دفن کنی و بروی!!!
بلبل همیشه به مرگ طبیعی رفته و مرغ ...کباب شده!!!



۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خانم مسن!



یک:
دررگ من خون نیست ...بخشیده ام بخشیده ام به نان!
عشق تو یک پراید بود ...
ببین از آن روز تا به حال چقدر ثواب کرده ام !
دو:
کلا گناهی !گناه داری!گناه می سوزم!گناه می سازی!
واین دنیا به بی گناهی من ...اگر اعتراف کند ...پی گناهی مثل تو چه می شود؟!
سه:
خسته ام ...ولی هستی !مهمانی که به هیچ وجه نمی روی!
ازذهنم می خوری و از روحم می نوشی ...شب ها خواب آشامی!


چهار:
دعوا می کنیم با هم و تو با یک فرشته می روی ...
انصاف نیست که من آدم باشم و تو...از بهشت حمایت شوی!...
پنج:
صبر درمیان تب کردم و درمیان تب مرده ای ...
آن سوی صبر را نیاموخته ام ...
خیلی زودتر از درس صبر امتحان گرفته اند!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را نور نور نور می بینم ...
وقتی حضور فاطمه(س) هست و علی (س) هست و عباس (ع) ...یا حسین(ع)...


هفت:
ودرتولد تو شک داشتم ...!!!
هنوز لالایی بلد نبودم و آغوش یک نوزاد را تجربه نکرده بودم ...
یکباره درمیان انبوه برگ های درخت ...
بوی خوش تو وادارم کرد بپذیرم ...
زندگی گیاهی هم ...به بار می نشیند !!!
هشت:
ترومپ!
اصرار نکن که ما اصلا حوصله ی جنگ نداریم!
می زنیم خون از بینی کسی می ریزد !بعد تاریخ کشورشان تغییر می کند!
نه:
مامان بنز:
ننه خاور!من و پراید داریم می ریم عیادت خانم مددی !ناهار کوفته تبریزی پختم !اگه دیر اومدیم بخورید!
بابا بیوک:
چی شده؟تصادف کرده!؟
مامان بنز:
نه!بابا !بیچاره پرایدم نداره!رفته بوده دفترچه بیمه اش رو عوض کنه پاش گیر کرده به گوشه ی جوب افتاده سرش ضزبه خورده!
بابا پژو:
خوب شده نمرده!
پراید:
همین دیگه ما دل رحمیم!450 تا داستان داره از ما چاپ می کنه !بازم دلمون .....


ده:
رهبرم ...
از بخت خویش گلایه نداریم که در ایران ...
اگر خوشبخت می شویم همه از سایه ی امام زمان است (یامهدی(ع))

یازده:
" این نوشته دل نوشته است نه نقد و هیچ جای دیگری اعتبار ندارد"!!!
یک:
دی شب فیلم خوک را دیدم وخیلی خیلی غافلگیر شدم!بعد از فیلم اجاره نشین های داریوش مهرجویی !دومین فیلمی بود که دلم خواست دوباره ببینم!
سطح بالا بالای بالای بالا و درنهایت ...بووووووم!هرچند عده زیادی در سینما فیلم را نپسندیدند!
ولی باید بگویم ....روایت یک شخصیت واقعی درذهن من بود!
ماشالله آقای مانی حقیقی!
دو:
کشته مرده ی رسوایی هستیم و اگر برای دیگران اتفاق بیفتد چه بهتر ....دامان خودمان را می گیریم و از سمت دیگر می رویم ...ولی گاهی انقدر بزرگ خودمان را فرض می کنیم که درنهایت خودشیفتگی می پرسیم چرا برای ما اتفاق نمی افتد؟فیلم خوک روایت خود شیفتگی ست که در دامن جامعه ی پست مدرن ایرانی اتفاق می افتد ...من چرا نه؟!!!
سه:
تمام کسانی که مرا می شناسند باور می نمی کنند من این جارا بنویسم!مگر گذشتگان دور که مرا می شناسند !بعد تعجب نکنید که من نیستم!بابا خودم هستم ...فیلتر هم نشده ام و بچه ی خوبیم!
" یک موش لباس تن پوشیده"!!!!
چهار:
بعد می بینی یکی عاشق ات است و تو عاشق یکی دیگری بعد عاشق تو عاشق سو استفاده از توست بعد تورا به فالوئر می فروشد ...بعد میبینی خوشگلی ...بعد می بینی باید فیلم بازی کنی و بعد می بینی زندگی خیلی قشنگی برای خودت ساخته ای ...
ای وای!یعنی همین!
درانتها سرت به سنگ می خورد و باید صدبار داشته هایت را درروز ماچ کنی و شکر بگویی و دیگر هیچ!

دوازده:
رفتیم جلو وزمان تمام نمی شود ...خدایا ...
درانتظار شیرین ....میلیاردها مردیم ...یا مهدی(ع)...
سیزده:
راستش رو بخاید امروز می خام بعد مدت ها از هنرمندانی تشکر کنم که ...صادقانه اینجارو دوس دارن و منو مورد لطف خودشون قرار دادن ...
عزت زیاد



۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۰۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

با اهل دل شرح غم خود نمی کنم ..............تقدیر قصه ی دل من ...ناشنیدن است...


یک:
ریختم درجامه ی قدح ...اشک خود ...
جای نگرفت ...باید لبای دریا بپوشانم دیگرش...
دو:
اگر به سوختن است ...من بسیار سوخته ام ...
تو هم بسوز!اگر سوختن من برای ذائقه ی تو ...شیرین است ...
سه:
درانتهای جاده می دانم می رسم به هیچ!
هیچ درچشمم نخواهد آمد ...
هیچ برای دنیائی که می ارزد به هیچ!...


چهار:
پلنگ من بودی و می دریدی چشم هارا ...
افتخار من این بود که روی غرور تو ..." پا " می گذاشتم!!!
پنج:
توی دلم سوختی و خاکستر شدی...
دوباره مادرم سرزده آمد!...
نباید اثری می ماند از تو ...یارمن!
شش:
مزار شش گوشه ات را بریده اند به قامتت ...
هیچ بلندائی نیست که مابرسیم به بلندای قامتت ...


هفت:
با چه نامی امام زمان(ع) سرباز شمائیم ...
مشهورتر از گمنامی خود ...نام نداریم ....
هشت:
ترومپ!
بوی بهشت دیگر از یو اس ات نمی آید؟
همه فهمیده اند مصنوعی با طبیعی ...فرق ها دارد ...
نه:
پراید :
دارم می رم دوبی مامان کاری نذاری؟
مامان بنز:
دارید می رید کنسرت داریوش؟
پراید:
مامان کی گفته؟من و بچه ها این چند روزو می ریم خونخ سر بزنیم!
مامان بنز:
اگه بدونم از 25 میلیون ننه خاور سو استفاده کردی خودم می کشمت!
ننه خاور:
خانم عزیز!اصلا خوششون!اصلا برید کنسرت شادمهر!
باباپژو با اخم:
ای بی کلاس !من تورو این طوری بزرگ کردم پراید؟صد دفه نگفتم باید بری کنسرت میشل ساردو!!!
بوگاتی:
بابا!من قراره تانک به دنیا بیارم!برم یه هم چی جاهائی ...!!!


ده:
رهبرم ...
تبریک به چنین دلاوران شجاعی ...
که با نام خود ...نبرد می کنند تا قهرمان شوند ...

یازده:
دیگر می دانم که مملکت داری سخت است ...رضایت گرفتن از ملت و نمره ی بیست سخت است ...
می دانم شب را صبح کردن و صبح را شب کردن ...برای خیلی ها نفس راحت نمی گذارد ...چراکه ...مسئول همین کارند ...
اتفاقات بیشماری مدام می افتند و هیچ کس نمی داند که چه کسانی مسئولند ...
سال تا سال می رود و می آید و یک شاخه گل از دست ما به دستشان نمی رسد که: ممنون....
و معیار قبولی کارهایشان هم نمی تواند این باشد ...
خدا قوت خداقوت و خداقوت که صبورانه تحمل می کنند ....
حرف بسیار است و به قولی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش ....
اجرتان با امام زمان (ع)....
"یامهدی"(ع)....


۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

عقیق سردبه زیر زبان تشنه نهم ................چویادم آید از آن...شکرین دهان بی تو ...


یک:
گفتگوی من وتو یک شب تمام می شود...
تمام حروف می میرند و بین ما ...سکوت برقرار ...
دو:
میان دست های یوسف...یک ماه بود و چهارده ستاره...
خدا ببخشد!اگر به من می داد...فرعون می شدم!...
سه:
از گلوی آسمان ستاره ها پائین نمی روند ...
حتی اگر شهد شیرین باران ها ...مثل سیل بریزد ...


چهار:
اگر که نور تو به رقابت با خورشید ...قیامت می کند ...
پس جهان چقدر تاریک است!اگر قدرت خدای نباشد ...
پنج:
تولد تو ...از روز اول دنیا شروع شد ...
هنوزبه  ان روزی که بیائی مانده است ...
وتغییر جهان ...با تو اندوهبار نیست ...
منتظریم عشق ...
شش:
مزار شش گوشه ات گل باران شد و گفتند ...
یا حسین(ع) برخیز ...که ...مهدی(ع) با یاران آمده است ...




هفت:
روی چشم تو خال است ووقتی پلک می زنی ...
انگار ماه نشسته درانتظار که فردا ...صبح بیاید ...
هشت:
ترومپ!
برای بعضی جهان مثل کیک خوردنی ست ...
اما برای بعضی جهان جایی ست که باید بسازنش ...
نه:
بابا پژو:
بسه چقد شیرینی می خوری بنزی؟
مامان بنز:
من؟من؟یه تیکه از کنار کیک دارم می خورم!
بابابیوک:
عروس پاشوبرامن آب اناربگیر جیگرم سوخت!
ننه خاور:
من گرفتم!گذاشتم تو یخچال...بچه هارو اذیت نکن!
مامان بنز:
نهاذیتی نیست...من برهمه تون امشب چیزای فوق العاده ای درست کردم ...
پراید:
جانمن؟چی مامان؟ماکارونی باته دیگ  سیب زمینی ؟
ننه خاور:
نه فک کنم کوفته تبریزی؟
مامان بنز:
نه!امشب براهمه تون باقالی قاتق و میرزا قاسمی و کباب ترش بت سیر ترشی و خیار دلار و اینا آماده کردم ...تا حس کنید تو شمالید!!!


ده:
رهبرم ...
ای معلم جاودانه ی تاریخ کشورم ...
بهارها بهارها آمده است و ما ...اززمستان چه خبرها داریم؟



یازده:
اول از همه روز معلم رو که با روز بسیار زیبای میلاد امام مهدی(ع)یکی شده به همه ی همکارانم به خصوص همکارانم در منطقه ی 17 آموزش و پرورش تهران تبریک می گم و خدا قوت می گم ...
بعد فقط یه حرف دارم و اون اینکه هرکی هستیم دل معلم رو نشکنیم ....
اون معلمی که بعد 20 سال در معرض انواع بیماری ها از اسکیزوفرنی و شیزو فرنی تا سرطان حنجره و دیسک کمر وواریس و سکته و این هاست ...خودش می دونه تو کدوم جبهه ای داره می جنگه ...
قدر نیروهای مخلص آموزش و پرورش رو بدونیم و یواش یواش جای نیروهای قدیمی و جدید رو با عزت و احترام عوض کنیم ...
قشنگ نیست که نیرو های جدید که بسیار جوان های با اخلاق و مهربان و دوست داشتنی ای هستند در اولین سال های کاری شون شکستن و شکستن نیروهای قدیمی رو ببینن...
نگه داشتن عزت نفس هم تا یه جاهایی ممکنه ...
دست یکایک همکارانم رو با محبت می فشارم ...
و می دونم چه جایگاهی دارن ...اللهی همه تو موقعیت یه معلم قراربگیرن تا بفهمن ...عزت و شان یعنی چه؟عشق یعنی چه؟و ازهمه مهمتر ایستادن یعنی چه؟

عزت معلم های سر افراز کشورمون زیاد ...جای شهدای معلم خالی و یادشون گرامی ...
" یا مهدی"(ع)

دوازده:
ای مخاطب گرامی که این روزها از عراق می آئی یادمان کن و نائب الزیاره باش ...
به سلامت


۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه ................................................ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه .....

یک:

درکلاس های درس ...همیشه یک لیلا هست ...

که یک دیوانه...به نام عشق که کتاب ها سوژه اش کند!

دو:

روی کارتون ها می خوابند و خواب هایشان رنگی ست ...

روی تخت های اسکناس !فردا چک ها ...مزاحم خوابند!....

سه:

با تو آسمان قهرم!چه رازها که از باران می دانستی ...

ولی !مرا سال ها در خشک سالی ...ادب کردی !



چهار:

وموهای تورا کندم ...ومیان مشت هایم فشردم ...

چه عشق ها ...بین خشم من و چشم تو ...ردو بدل نشد!

پنج:

سند زده اند ملک چشم تو را به نام چشم من ...

من کورشدم ...اگر نکاهبان ملک خود نباشم!

شش:

مزار شش گوشه ات برای من ...سال هاست واقعیت است ...

آن داستان سبز که از بی وفا ترین دیار شروع شد ...


هفت:

_:متاسفانه من پا ندارم ! نمی تونم برم نون بخرم!

...:جدا متاسفممنم دست ندارم !نمی تونم ناهار بپزم!

_:پاشو دیگه الان مامانت می اد فک می کنه دوباره من سر کار نرفتم!

...:دروغ چرا؟خوب نرفتی دیگه!

_:آخه چرا اینجوری شدیم؟

....:شدیم که شدیم !پاشو یه چیزی بپز!

_:دورو برت و نگا کن چی داریم ؟آشپزخونه؟

...:بابا!یه دقه منو تنها بذار می خام با مجید حرف بزنم!

_:آها !اینو بگو همین جلو من زنگ بزن!

....:جلوتوکه نمی تونیم بخندیم!

.......................................

"تق تق تق"

___: آقا ما چیکار کنیم از دس شما زن و شوهر؟!ده ساله مردید!هرشبم سر مجید دعوادارید...این مجید نیومده سرخاکتون یه فاتحه بخونه!اه!راحتمون بذارید!تو این آرامگاه ام راحت نخوابیدیم!اینا کی ان دیگه!

هشت:

ترومپ!

دنیا گهواره ی تمدن است نه گهواره ی جنگ ...

درآینده تمدن ها مانع جنگ های بزرگ می شوند !

نه:

مامان بنز:

پسورد مرد!

پراید:

مامان پسورد کیه؟

مامان بنز:

دوستم!

پراید:

چراحالا پسورد؟

مامان بنز:

چون بین خودمون یه رازهایی بود پس ورد می دو نست!

پراید:

خوب!پس حالا تو چطور می تونی با گذشته و رازهات ارتباط بر قرار کنی؟

مامان بنز:

چه می دونم!


ده:

رهبرم ...

شکل عشق ملت ما فدا شدن چو پروانه ست ...

میلیاردها گل داریم ...که باید برای زندگی شان ...فدا شویم ...

یازده:

مردی از مقابل خانه ای می گذشت ...بوی غذای می آمد و مرد خواست امتحان کند ...دررا کوبید وزن خانه دررا باز کرد .مرد غذای را طلب کرد ...

زن گفت:" آنچه برای ما حلال است ای مرد برای تو حرام است "!

مرد گفت: چطور؟زن گفت:از فقر اسب مرده ای را از گورستان به منزل آورده و طبخ کرده ام تا کودکانم بخورند.

فکر می کنید ادامه ی داستان چیست؟

ادامه ی داستان فقط خوردن و رفتن است یا خوردن و به فکر فرو رفتن ؟

نمی نویسمش تا هرکه برای خود فکر کند !راهنمائی تان می کنم ...مربوط می شود به ....

" ای قوم به حج رفته کجائید............."

" من الله توفیق"

دوازده:

دستم میان دست های تو ...آتش گرفت ...

ولی به اذن خدای " ابراهیم" آتش ها گلستان هم می شوند!


۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۰۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وخدای ناظر و حاضر است ... و اگر این اعتقاد نباشد ...من دروغگویم!


یک:
درس را باختم و یکسال دگر افتادم ...
چون نوشتم " بد" یکسال دگر افتادم ...
آمدم تا بنویسم " نو" و از تو یک بت ...
دیدم از سال خدا میلیارد عمر گرفتم ...مردود!
دو:
میان من و خودت آورده ای هزار میانجی ...
که من گریبان تو را رها کنم ...
هزار میانجی گریبان تو را گرفته اند...." که تا به حال کجا بودی؟"
من از گریبان تو " اصلا آویزان بودم؟"!!!
سه:
شاه کربلا حسین(ع) شاهزاده هایش را ...
به دست خود به سلطنت عشق هم رساند ولی...
خدای با چنین قیمت گرانی نبخشیده بود ...
برای انسانی ...دربهشت تخت پادشاهی را ...!!!


چهار:
دیکته می گفتی ...لب هایت مهم بود ...
فکر می کردی عاشق ات هستم ...
بودم آن لحظه ی صدای تو ...
من دیکته هایت را " لب خوانی"کردم !!!
پنج:
ودوستی می گفت: مقایسه کار شیطان است ...
ای دوستان خودمان را با که مقایسه کنیم ...
ای بزرگواران هر آن چه بلد بودم انجام دادم ...
وبرای پیروزان دنیا آرزوی پیروزی بیشترری دارم ...
درمقایسه با شهدان هنوز جای هست ...
هزار افسوس که همیشه ازما بهتران ...می روند ...
شش:
مزار شش گوشه ات را کشیده اند بهشت ...
خدای و شهیدان از زمین جدا کردند ...



هفت:
می ساختم با بوی یوسفی ات !با چشم من تو چه کرده ای ؟
بینایم و نیستی!باید از این به بعد بیائی!!!
هشت:
ترومپ!
رسیده ام از تهران و انگار هیچ چی ندیده ام ...
خوب راه ها را باز می کردی !مگر دهاتی می خواستی؟
نه:
مامان بنز:
نمی فهمم!این همه مدرسه!ورداشتی بچه هاتو نوشتی ...25 میلیون م پول دادی!زمان ما بهمونپولم می دادن بریم مدرسه!
بابا پژو:
خانم کجای کاری؟اینا می خان بچه های مارو ارتقا بدن!من دوست دارم لامبورگینی ...هالک بشه !پورشه جیمز باند!
مامان بنز:
با بودجه ی کی؟جیب من؟
ننه خاور:
تو به النگو هات اضافه کن! کسی باتو کار نداره!


ده:
رهبرم ...
فکربد ندهند به فکر خود دشمنان ...
می دانیم ...
اینجا کشور میلیارد انگیزه ی نیک است ...ایران ...

یازده:
" به جای کله پز سگ می نشیند" و هزار مثال بهتر از این داریم !
که نشان می دهد ما همیشه به مدیریت هایمان " شک" داریم!و به عبارت صحیح تر مشکوکیم!
ما اصلا مشکوکیم!
...روزانه داریم چند تا مورد مشکوک پیدا می کنیم و به همسرمان گزارش می دهیم ...
همسرمان در بعضی جاها ی دیگر دارد با شاخ و برگ همین طور به خانم های دیگر گزارش می دهد و شهر پر است اااااااااااااز ...موارد مشکوک!!!
بعد باز شب می خوابیم و متاسفانه فردا صبح است که چند نفر دیگر از بد حادثه مدیر می شوند و بازهم همان مثال معروف و مشکوکیت ما!!!
آقاجان!دیگر چقدر؟لابد آن جاهایی که باید رسیدگی کنند دیگر خسته شده اند!که مثلا دیگر کی و چی را بررسی کنند !!!؟
ولش کن!!!
وبازهم موارد مشکوک و مشکوک و مشکوک دیگر ...والی آخر!
حالا شاید فردا خواهرزاده امان شد مدیر!خودمان که نمی شویم!پس دیگر اصلا ولش کن ...دنیا همین است دیگر!!!
" باور کنید که من مدیر نیستم"!!!
" جل الخالق"


دوازده:
از وبلاگ بیان متشکرم از فضای مجازی یوز متشکرم از فضای مجازی میزبان بلاگ و پرشین بلاگ بعد از گذشت سال ها متشکرم
از فضای مجازی یوز و هم چنین فضای مجازی " پارسی جو" متشکرم از میزبانی بلاگفا متشکرم ...
 از تمام دوستانی که از سرزمین های دیگر از راه دورو نزدیک می آیند و مرا شرمنده می کنند ...
از ایران خودمان از دورترین مکان در سیستان و بلوچستان تا همین تهران متشکرم ...
از دانشجویان و اساتیدی که اینجارا می خوانند متشکرم ...
ولی از مردمی که واقعا واقعا در سکوت سکوت سکوت برایم عشق می فرستند و میدانم چه می گویند متشکرم ...
درنهایت از همسرم و مادرم و خانواده ام متشکرم ...
دوستتان دارم و این روزهای جشن و شادی را تبریک می گویم ...


۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

do you understand....perincipal?


یک:
درکمال خونسردی رد شدم من از کنارت ...
هیچ گلبولی !از آن خون "با دیدنت" وارد جنبش نشد!
دو:
چه احساسی داشتم به عبور نسیم از لا به لای موی تو ...
ویزا گرفتم و رفتم ...چون : طاقتم نبود...
سه:
ای کاش رنجی که از تو می کشیدم رنج داوینچی بود ...
می کشیدمت و برای همه می شدی ...مونالیزا!


چهار:
اعتراف می کنم که دل ام را شکسته ای ...اما ...
دل شکسته ای چون من ...هنوز پشت تو ایستاده !
پنج:
شکنجه خواب تو بود که با دیگری عهد می بستی ...
دربیداری قوی بوم و جسمم همراهم بود!...
شش:
مزار شش گوشه ات کلید درمان قلبم بود ...
خدامی خواست که پیدایش کنم وشفا شفا ...بگیرم!



هفت:
توی سوز چشم هایت ...هیچ گرمایی نبود ...
دست هایم یخی شد و انگار خون ...نداشتم هرگز!
هشت:
ترومپ!
می آیم و می آیم و می آیم؟!
دیگر نفرست ویزا!من پول ندارم!
نه:
مامان بنز:
ننه خاور:چرا اون کمد قدیمی رو انداختی رور؟اون کلی پولش بود!تو آنتیک فروشی محل 10 میلیون می خریدنش!
ننه خاور:
اه؟ من فروختمش 25 نیلیون تومن!
مامان بنز:
وا!؟براچی؟بیچاره پراید می رفته پشتش  ..... باهاش درددل می کرده!
ننه خاور:
خو...این بچه عقل نداشت ؟ من خودم اونور کمد می نشستم !حرفا شم خودم می شنفتم!
مامان بنز:
مامان جان کجا فروختی ؟برم بخرمش!
ننه خاور:
پراید بیا!من اندازه ی یه کمدم نیستم؟!
پراید:
ننه خاور ول کن دیگه!
ننه خاور:
بیا 25 میلیون پولی که نیاز داشتی تا لامبورگینی و پورشه رو بنویسی پیش دبستانی!از این به بعدم بیا پیش خودن درد دل کن!


ده: رهبرم ...
روی شانه هایم رسالتی بود که مرا می برد پیش...
سال هاست کخ دیگر رسالت دیگران هم می خرم ....

یازده:
درک ؛مفهوم خیلی مهمیه!درک گاهی حسیه و گاهی قلبیه و گاهی عقلی !از بعضیا که حس می کنیم تو زندگی ندارنش ...باید بترسیم!یه جایی توی زندگی حسشون قلبشون رو از دست دادن!می تونم به جرئت بگم و قسم بخورم که یک بچه ی ناتوان ذهنی از هر سه حسش حتی نه بر اثر تربیت که ذاتی از درک برخورداره...
یه ذره که سعی کنیم که سلامت تربیتمون ...جسممون عقلمون رو حفظ کنیم ...که درمورد درک توی مقایسه از کسایی که فکر می کنیم ندارنش جلو بیفتیم ...
" من الله توفیق"







۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وجمعه روز یاد آوری عشق هایی ست که ...هرگز نمی توانیم فراموش کنیم ....


یک:
در حضور شما همیشه بی زبانم و گویای من دو چشم ...
وقتی که می روید ...من همه زبان و دو چشمم پی شماست ...
دو:
چرااز دست دادن های من طولانی ست ؟
هیچ آغوشی انقدر گران تمام نشد ...به قیمت زمان!
سه:
بی توقعی ...بی چشم داشتی ...کشیدم بار عشق شمارا تا اینجا ...
چقدر چاق شدید؟ بماند!....به من دروغ می آید؟!



چهار:
وروی گل ها باز شد به گفتگوی صبحگاهی ...
وهیچ صدایی از گفتگ.یشان ضبط نشد .....آنقدر بلند می گفتند!
پنج:
اگر تولد علی (ع) ست ...که نام اول آل اوست ...
دنیا همیشه زنده است ....به بزرگی و اکبریش...
شش:
مزار شش گوشه ات دیگر برای من غم نگذاشت ...
رسیده ام به خانه و دیگر...ناراحت دنیا نیستم...



هفت:
سایه بالای سایه و کوه بالای کوه ...
وپله همان پله ی اول که من ایستاده بودم ...
بین من و طبیعت ...سال ها جنگ بود ...
پاهای من دیگر شرم گام برداشتن ...نداشت !
هشت:
ترومپ!
بزن بزن کرده ای و برده ای همه را ...
ای برنده هنوز تا آخر کار سالین نمانده؟!!!
نه:
پراید:
من دارم می رم دوبی !مامان با من می آئی؟
مامان بنز:
وا! چرا انقد غمگینی !اتفاقی افتاده؟
پراید:
نه!یکی از دوستام مرده!
مامان بنز:
چی؟این اولین باره که می شنوم یه پراید می میره!
پراید:
نه مامان!پراید نبود که ...کمد بود!
مامان بنز:
پراید حالت خوبه؟تو با کمد دوس بودی؟خوب چی شد مرد؟
پراید:
بله!مدت ها بود با کمد ننه خاور درد و دل می کردم ...ننه خاو پریروز کمدو انداخته دور ...حالا هیچ کس و هیچ چیز تو دنیا نیست که برم پشتش حرفامو بزنم!


ده:
رهبرم ...
اگر که قلب فروختنی باشد ...می خریم ولی ...
درعادت ما نیست که قلب خود به بیگانگان بفروشیم ...

یازده:
سربازای مملکتمون الان یه گوشه از پادگانند و دارن حتما حتما یه کاری انجام می دن ...
خیلی از قدیمی ها مثل پدرمن قبل از سربازی حتی ازدواج هم کرده بودن ...
وای چقدر سخته یه جایی باشی برای یه عده .....اصلا یه طوری بعد از خانواده و عشقت هم دورباشی ...دلت یه طرف ...خانواده ات یه طرف ...خودت یه طرف ...

بیائیم برای سربازای کشورمون امروز غروب سر اذان که موقع اجابت دعا هاست ...تو هر پست و مفام و رده ای که هستن ...دعا کنیم ...
بخصوص اونایی که ازدواج کردن و دلشون پیش خانواده هاشونه ...

" یا علی اکبر (ع)"




دوازده: یادمه سال های دور از این تصاویر کارت پستال درست می کردن و برا هم می فرستادن ...
یه سالی ...همسایه روبرویی مون که فقط دو قدم با ما فاصله داشت 5 تا از این کارتا رو از طریق پست برامون فرستاده بود ...وقتی بدستمون رسید خیلی سور پرایز شدیم ...
یادش بخیر...
۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۵۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی