بی شمس

ادبی

۲۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

شایستگی!

یک:

یک نیم رو... بیشتر نداشتی ...

آمده بودی ... تمام رخ ... شبیه مونالیزا ...

لبخند بسازی ...

جان من!...

ازاین لبخندها ...زیاداست ...

یادبگیر ... به سرزمین ماهم ... سفر کنی ...

دو:

شایسته عشق تو نبود ...

با عبادت های بسیار .

دیگرچه کرامتی بالاترازاین ...

که همراه آدم شود ...

تا با عشق های تو ...

باجنس خود ... بسوزد !

آن هم روی زمین !...

سه:

مراقبم ... که پایم را گم نکنم ...

دراین شهرشلوغ ...

خیلی ها ...

دوست دارند ...

با پای آدم ...

سفرکنند .....

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دفتر صد برگ !

یک:

سرما ...

میان شاخه های درخت ... اثر ندارد ...

پاییز قبلا ...

حس لامسه (برگ هایش )را برده است !

دو:

سکوت را نشکن !

این نمکدان ... رازی ست که خوراک روحمان کرده ایم !

سه:

ترس !روی ریل خوابیده ای ...

قطار زندگی ...چند قدم ... بیشترباتو ... فاصله ندارد!

چهار:

برای عشق ...بیست سال خام بوده ام ...

لطفی کن ...و...آتش این کوره را...

به حد خورشید ...تنظیم کن!

پنج:

سارا...

ازعشق تو ...

ابراهیم می رود .

تاخدا...ازعشق مادری ...

زمزم را ...بجوشاند ....

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

رگ های تاک

یک :

تو...

نقش رگ های تاک بودی ...

مست می رفتی ...

تا چشم های زمین ...

دنبال عقل عاشقش ...

دو:

کمان ابرویت ...

تیری میان چشم هایم بود ...

کندم.

ولی ... جای خطا را ... چگونه پاک توان کرد ؟

سه:

بغض کجا ؟... گریه کجا؟...

باید خندید ...

مگر عشق ارزش دارد؟

بگذار ... دراین بی ارزشی ... دریک پاساژ...نقش مانکن ...بازی کند ...

چهار:

بیا ... درون من ...

آینه هاست ...

اما چرا ؟ فقط چهره تو ... منعکس می شود ؟

۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

دیدار ...

ادامه مطلب...
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

یوسف

یک :

یوسف ...

خواب دراندیشه توبود ...

خدادست هایش را گرفت ...

تادر زندگی تو... تعبیر شود ...

دو:

بوی عطر محمدی ... دنیاراگرفت ...

اما... دریغ ... چشم های من ... کوریوسف بود !

سه:

چه داستان ها ... که توراعزیزمصرکرد ...

پدرنشده بودی ... تاقبل آن برگردی ... یوسفم!

۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زوج چشم های تو ...

یک :

دونده ای ... ازمقابل چشم من گذشت ...

خط پایان درامتداد یک عشق ... بسته بود ...

دو:

زوج چشم های تو ... به جدایی رسیده اند ...

نگاه تو ... به عشق ... تفاهم پایان رسیده است ...

سه:

یک نان ...

ازعشق خوردن تبرک است ...

هزارشام و ناهار ... ازدل بی عشق ... کجا رود؟

چهار:

تقویم ... کاغذهایش را ... پاره کرد ...

هیچ فصلی ... این خاطره ی دردناک را ننوشت ...

پنج:

تو...

برایم ... نوشته بودی ... بهار.

صدزمستان شکل بهارشد ... نیامدی ...

.............................................................................

خواننده محترم ... وبلاگ های بی شمس درپرشین بلاگ نوشته من است ...

دوست داشتی دنبال کن و بخوان

۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تا بهار

ادامه مطلب...
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

یا شافی

ادامه مطلب...
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی