یک:

سرما ...

میان شاخه های درخت ... اثر ندارد ...

پاییز قبلا ...

حس لامسه (برگ هایش )را برده است !

دو:

سکوت را نشکن !

این نمکدان ... رازی ست که خوراک روحمان کرده ایم !

سه:

ترس !روی ریل خوابیده ای ...

قطار زندگی ...چند قدم ... بیشترباتو ... فاصله ندارد!

چهار:

برای عشق ...بیست سال خام بوده ام ...

لطفی کن ...و...آتش این کوره را...

به حد خورشید ...تنظیم کن!

پنج:

سارا...

ازعشق تو ...

ابراهیم می رود .

تاخدا...ازعشق مادری ...

زمزم را ...بجوشاند ....