یک:

بالاخره یافتم!

همین جمله کلیدی ارشمیدس از توازن درفیزیک بود که امشب مرا کشاند پای وبلاگم که بنویسم : آن فیلم که دوست داشتم را بالاخره ساختند؛ یک نفر پیداشد که آستین بالابزند ومرا از غم نجات دهد که می روی سینما هیچی برای گریه کردن نیست؛ هیچ چی برای اینکه نگاه کنی و به عنوان رتبه متوسط رو به پائین جامعه دلت خوش باشد که یکی از آدم های فیلم را از قبل می شناسی؛ بله من نقش اول فیلم را می شناختم!

دو:

همان یکربع اول فیلم را که دیدم ؛ خوشم آمد عجیب می کشاندت به کنجکاوی ولی جالبی کار اینجا بود که شخصیت را می شناختم؛ پیرمردی که مهم نبود کیست و چکاره است؛ یک جوری سیاستمدارو خانواده دار؛ و جوانی زرنگ شهرستانی ؛ به هیچ کس بر نمی خورد اگر می مردند یا می کشتند!

سه:

داستان فیلم را که نباید بگویم ؛ از نظر من خیلی با احتیاط هم پیش نمی رفت؛ اما عشقی عجیب درونش بود؛ شعری که دوست داشتم؛ عشق در لحظه درونش اهمیت داشت؛ فحش نداشت؛ ناسزا نداشت؛ هرچند نیم نگاهی هم به موضوع اجتماعی دزدی داشت!

اما سرقت و دزدی را طوری زیبا دسته بندی کرد که خاطره انگیز باشد ؛ گفتم همین امشب بنویسم و منتظر نمانم که مثلا جشنواره تمام شود و بنویسم و بگویم فلانی چرا جایزه نبرد؛ جایزه دست مردم است که فکر می کنم آقای رضا میر کریمی ببرد!

توصیف زیبایی از مردان زنجان و کرمان...

 

 

چهار:

یاد زنجان افتادم؛ خیابان سعدی ؛ نانواهای زنجان که می شناسم و بدون وضو نان دست مردم نمی دهند؛ یاد کوچه مشکی و اقوام که خدا رحمتشان کند؛ یاد بازار زنجان؛ هیچکدامشان در فیلم نیست؛ ولی ...

ممنون جناب میر کریمی ؛ ممنون

یاد پدرم افتادم!

جناب میر کریمی منتظر سلیقه ها نباشید ؛ جایزه ها دست مردم اند ؛ برایتان آرزوی موفقیت دارم

پنج:

حدودا ده حرکت جناب کیائی یک حرکت من است ماشالله هنرپیشه ای فرز و تند هستند و برای نقش کلاهبردار مناسب ؛ دفعه بعد اما انقدر کلاهبردار خوبی نباشند ؛ که آخر سر ماقشر خودمان یادمان بیاید و اشک بریزیم wink

خداوند به همگان توفیق دهد

ضمنا اگر خواستید در3 ثانیه بفمید که فیلم خوب است ؛ کافیست ببینید جناب کیومرث پوراحمد دران بازی کرده؛ کوتاه مختصر و مفید!!!