یک:

ریخت از جام دلم ... عشق به چشمم ؛ آری!

لیک درباورعشقم؛ عشق نابیناست ... چشم!

دو:

فردا میان جنگ!

                        " پلو خورشت؛ قورمه سبزی"

"ته چین؛ زعفران"

    " شمال؛ شمال؛ کباب ترش"!

                                " زیتون پرورده"

   " چکدیرمه؛ باستیرما پلوسی؛ میگوی سرخ شده"!

 

                            از آن چه " فرهنگ" آرامش و امید می دهد...

و...

" بی فرهنگی" روی ذهن و روان یک ملت؛ " سرعت و درد" ...

 

         به  " پیروزی!"نزدیکتریم...

سه:

" ویلچیر"

               برای قهرمان تیراندازی...

"پا " نمی شود!

                                                  مردم می فهمند!

که ادعای " پا"...

                         برای عده ای ...

مست برگشتن است!!!

 

 

چهار:

غم...

فراتر از یک واژه درون چشم من

خواب است.

هرچه خواب شیرین می بینم؛ سال هاست که دیگر می دانم ...

" واقعی " ؛ نیست!

پنج:

شکست دست من؛ وقتی که افتاد روی " جان " تو!

"زمین"!

چه سخت قسم خورده ای که بیندازیم به " پای"!

شش:

مزار شش گوشه ات را امام حسین(ع) در اربعین ... " نیستم"!

امام رضا(ع) فرموده است ... بیایم به دیدنش!

 

هفت:

یک/

نمی توانم بگویم " تمیزکاری" می تواند چه فرقی با " کثیف کاری" داشته باشد!

واصلا وقتی کاری انجام می دهیم ؛ واژه های فوق چه اهمیتی دارند!

پس بیائید دوفیلم قدیمی" بیل را بکش" و " هالک در می زند " را باهم مقایسه کنیم؛ با این فرض که دومی واقعیت ندارد!

درچنین حالتی برای فیلم اول" بیل را بکش" درروزروشن دباشگاهی درکشور ژاپن بایک ملیت دیگر شما می توانید چند نفررا ازوسط با شمشیر نصف کنید و صدای نصف شدنشان را به اضافه پاشیدن خونشان روی دوربین فیلمبردار بدبخت تصور کنید!

اما درفیلم دوم درحالی که شما ایرانی هستید " هالک در می زند " را با " لیلا دربازکن؛ منم" اشتباه بگیرید ؛ یک موجود سبز تحت تاثیر تکنولوژی ؛ بسیار تمیز و دقیق می تواند روی احساسات شما تاثیر بگذارد و بعد از پایان فیلم؛ تازه متوجه می شوید چه خونی کجا پاشیده ...

به عنوان نظر سنجی ؛ کدام را بیشتر می پسندید؟: " اما ترومن از فیلم باحال بیل را بکش " یا

"مارک رافالو از فیلم زیبای هالک"؟!

 

دو/

یکی از عناوینی که دردوران کرونا از بین رفت؛ عنوان " دانشجوی مهمان " بود!

مثلا شما اهل تهران بودید؛ بعد درشیراز دانشجو می شدید و می توانستید دوترم بیائید تهران؛ درتهران مهمان باشید که معمولا بهترین حالت؛ دوترم آخر بود که ...می چسبید!

ولی درهمین بین شما می توانستید جای یک دانشجوی شیرازی در شیراز را با خودتان درتهران عوض کنید! درقبلا این تجارت به اندازه ی خرید یک خودرو یا بالاتر ارزش داشت!شما بچه پولدار ی بودید که می خواستید درتهران باشید ؛ بنابراین پول گنده ای به دانشجوی شیرازی درتهران پرداخت می کردید و هردو شاد و خوش بخت می شدید!

الان دلم می خواهد چهره ی کسانی را که با سختی از شهری به شهر دیگر رفته اندتصور کنم؛ مخصوصا آن هائی که می گویند" پول؛ علف خرس است"!

 

سه/

یعنی باورش سخت است ولی می توانم اثبات کنم که ؛ دوستی هم دوستی های قدیم...

البته من بچه " بامعرفتی" هستم؛ جدیدا بسیاری از دوستانم که درکرج باهم همکلاسی بودیم را می بینم که خاطرات بسیاری را تعریف می کنند و از من می پرسند خاطرت هست؟

من کلیت ماجرا درخاطرم هست که... آن جا دانشجوئی بیش نبودم ؛ با پول توجیبی مشخص!

ولی کتردارد به جائی می رسد که این بارکه نزد دکتر روانشناسم می روم بگویم: پدرجان؛ با هیپنوتیزم و اینها یک سرچی بکن ؛ ببین من درعالم معرفت چه کرده ام؛ که این ها انقدر می گویند...

الا ایو هال!

بله؛ شاید؛ احتمال دارد که من ازقبل بچه با معرفتی بوده باشم!

ولی این از بزرگی و منش و خانمی خیلی از دوستان من کم نمی کند؛ ازهمه اشان سپاسگزارم!

بقول دکتر:" عزیزان همیشه مثبت فکر کنید"!

 

چهار/

ای نازنین!

گلوله گلوله؛ اشک می ریختم که بیا ازهم جدانشویم ...

من برای تو که بودم؟پریانکا چوپرا؟اسکارلت جوهانسون؟یا... همین" لیلا"!

نه عزیزم؛ خانمت که نمی خواستم بروی اداره؛ و می خواستم همین جا کنارمن بنشینی...

ای وای!از روزهای خوش... که تو؛ حرف مرا گوش میکردی!

ای دریغ که من قدر نمی دانستم ...

درحالی که من دچار بیماری خاصی درروان خود می باشم؛ تو همواره تو کنار من ودرحال برآورده کردن همه خواسته های منی...

ولی بدبختانه ؛ درشرایط فعلی امکان برآوردن بسیاری از آن ها نیست ...

می فهمم؛ می فهمم که من هم باید خانمی کنم و دارم می کنم...

درحال ایجاد رضایتمندی درخانواده ام؛ باقالی کشاورزی برای " باقالی قاتق" ؛ سبزی خوردن برای" کت لت و قیمه و..." اینها پاک می کنم و کلا با کارهای خانه دارم ؛ جان می دهم ...

نرفته؛ می خواهم تمام محبت های تورا جبران کنم!

4 کیلو پسته تازه با پوست ؛ سهم من از امروز است که تاشب باید پاک کرده و بو بدهم ... سهم من از خانمی و جبران...

لذت می برم ...

داخل پرانتز( دوستم داری؟)

همون لیلیsmileyheart

 

هشت:

بایدن!

آن طور که میکردند تعریف؛ " خودت باش"!

نه آن طورکه ؛ ازجانب ترومپ ؛ شنیدیم!

" ترومپ؛ نگران نباش"!

 

نه:

ننه خاور:

بلند شو تلویزیون رو خاموش کن بیوک؛ بچه ها خوابن؛ صداشم خیلی زیاده ؛ گناه دارن فردا می خوان برن سرکار!

بابابیوک:

مخصوصا صداش رو بلند کردم!بیانزدیک من ؛ مثل قدیما دوکلمه باهم صحبت کنیم؛ خیلی وقته که چشممون ضعیف شده ؛ صورت همدیگررو نمی بینیم ...

ننه خاور:

واااای بیوک!خدا نکشدت!

پراید با سرفه:

نمی دونم چرا امشب سرفه ام گرفته؟ننه خاور" به دونه" داری؟ یا برم " دیفن هیدرامین" بخورم؟

مامان بنز:

(بیب بخوری)!بیا بگیر بخواب می فهمی؟ هیچ چیت نیست!کم بدو برو قهوه خونه!مگه دکتر نگفته؛ به " دوسیب" حساسیت داری؟

بوگاتی:

مامان چیکارش داری؟بذار انقدر بدوه بره تو قهوه خونه های فرحزار ؛ تا جوون بده به عزرائیل!از دستش راحت بشیم انشالله!

باباپژو:

دختر چی میگی نصف شبی؟ ورت داشتیم از " فشن " خونه های ایتالیا آوردیمت ایران؛ بدکردیم؟ که داری بچه مون رو نصف شبی نفرین میکنی؟

ننه خاور:

چتونه؟ چه خبر تونه؟ شاید ما خواستیم دو دقیقه کنارهم بشینیم ... این ام سرفه کرده !شعورتون کجاست؟

مامان بنز:

.اااای پراید!تو؟

پراید:

مگه من چمه؟ به تربیت خودت شک داری؟

لامبورگینی و پورشه:

مامان بزرگ این کیک خامه رو کی خریده؟ ما خوردیمش!

مامان بنز:

ای بیشعورا!فردا تولدخودتون بود!خریده بودم ؛ سورپرایز شید!

بابابیوک:

ممنون؛ ماشدیم!

(ساعت دونصفه شب ؛ فردا محسوب می شود و همگی می روند بخوابند!)

 

ده:

رهبرم...

باورمان کردی که ما؛ درانعکاس عشق علی(ع)....

درباور عشق ولایت ؛ جان می بازیم ...

 

 

یازده:

یک/

نه به آن دوستانی که سر خریدن آجیل شب عید؛ منبع تولید آجیل راازآدم می پرسند؛ نه به آن دوستان که؛ درخوردن دارو ؛ هرچه به دستشان می رسد؛ می خورند؛ می دهند عزیزانشان هم بخورند ؛ یا تجویز می کنند همه بخورند!

دو/

سالهاست که " روانشناسی دارو" داریم که دربسیاری از کشورها اهمیت دارد!

روانشناسی دارو می گوید: درحالی که منشا بسیاری از بیماری ها اعصاب است؛ پزشک می تواند با تجویز داروهای بی اثر بیماررا درمان کند؛ چون بسیاری از مراجعات پزشکی درحالی صورت می گیرد " به خصوص درکشورهای درحال توسعه" که بیمار انتظار " توجه " و " تجویز داروی فراوان " دارد.

متاسفانه این مورد تبدیل به تجارت بین پزشک و برخی داروسازان شده و دربرخی کشورها ؛ با انگار بی تاثیری دارو؛ مصرف آن از سایر کشورهای جهان بیشتر است!

سه/

هنوز بین برخی پزشکان کشور ما بحث هست که " آیا قند دارو هست یا نه"؟

آب قند؛ نبات دردم نوش؛ عسل با کیفیت قند آب شده؛ چنان ماهرانه به بیماران تجویز می شود که گاه درتشریح بیماران ؛ نتیجه: قند... دیده می شود؛ بدبختی اینجاست که این قضیه از کبد چرب می گذرد ... نوع کبد چرب هم تاثیر گذارست ...(یاخدا)!

چهار/

باورتان می شود؛ ولی نشود؛ من هم دکترای پزشکی ندارم؛ من هم نمی دانم ولی بسیاری از تجربیات گفته شده را خودتان هم می توانید به یاد بیاورید؛ کافیست کمی درگذشته های اطرافیانتان دقت کنید!

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... فرمانده با خنده اومد تو بعد گفت: مژده بدید ؛ من اومدم!

بعد درحالیکه داشتیم باورمی کردیم اوضاع خوبه؛ و خبرهای خوبی درراهه؛ گفت:متاسفم همگی تون بدلیل راه پیمائی درفضا و عدم رعایت پروتکل های فضائی بهداشتی دچار بیماری خاصی شدید و تاهفته دیگه قادر به بازگشت به زمین نیستید...

من کسی رو ندارم ؛ ولی حس کردم اونائی که برای آخر هفته شون روی زمین برنامه ریزی کرده بودن چه حالی داشتن...خصوصا اقوام بهجت خانم جون...خداصبر بده!

ای جل الخالق!

مگه هفته بعد چه خبره؟ مثل همون هفته قبل لابد!

سیزده:

استاد" دال"؛ عمه/:و خ.و/: باهم نشسته اند و پسته و چای می خورند ...

/:

چه خوب شد که شما دونفر همدیگررو پیداکردید...نه؟

عمه/:

آره؛ خصوصا من؛ البته پارکینگ استاد برای خودروی مازارتی من؛ جانداره... متاسفم!

استاد" دال":

فکر نمی کردم یهوئی یه مهمون باکلاس با مازارتی پیداش بشه... وگرنه می گفتم مادرم سهم الارث پدریم رو بفرسته!

/:

خوب؛ فکر نمی کنید خیلی با حرص دارید پستهمی خورید؟ عمه قرص فشارتو خوردی؟

عمه/:

بله!الان ساعت دواه؛ من رو دعوت کردید داخل؛ پس ناهارکو؟

استاد" دال":

من دررو باز گذاشتم که ببینم کی میادتو؛ هردو باهم؟

عمه/:

متاسفم؛ من زیادم تربیت انگلیسی ندارم!

استاد" دال":

یادم نمیآد ؛ تربیت دهات خودمون بد بوده باشه!

/:

عجب غلطی کردم ؛ عمه بیا بریم؛ زورکی نمیشه!

استاد" دال":

چی...مثلا ازدواج؟پسرم خودتم دیگه نیا اینجا!

عمه/:

پس دررو باز گذاشتید ما بیائیم که باتحقیر مارو بیندازید بیرون؟ پاشو بریم... ما اونی که نشون میده نیستیم!فردا جنابعالی دیگه ساکن دانشکده خودتون هم نیستید!

استاد"دال":

چرا فکر میکنید دراین کشور فقط شما آن چه که نشون می دهید نیستید؟ پس دیگران چی ان؟

/:

استاد؟

عمه/:

فکر می کردم عوض شدی؟

استاد"دال":

نه نشدم!نمی خوامم بشم!

استاد " دال" می رود دستشوئی ووقتی بر می گردد /: و عمه اش رفته اند؛ چند قطره اشک از چشمان استاد" دال" می ریزد؛ با این حال می رود سراغ دستگاه پخش قدیمی اش ؛ هیچ چی دردیار غربت آنقدر مهم نیست که ؛ به خاطرش غم باد بگیرد!

 

 

چهارده:

از مجموعه شعرهایم این روزها دوکتاب جدید اجازه نشر گرفته ؛ کتاب ورود به دنیای من ممنوع ...و...

کتاب چای لاهیجان که به دو زبان فارسی و فرانسه به زودی در دسترس است ؛ امید وارم دوستان علاقمند به زبان فرانسه لذت ببرند...

پانزده:

وقتی ؛ کسی را دوست داری؛ زمان دیر می گذردو احتمال زیادکه بحران روانی هم میگیری؛ اما بدتر این که زنده می مانی ...

زنده می مانی و رنج می کشی از توانائی ها و ناتوانائی هایت ...