یک:

روی سرم جمع ...

                         عشق؛ دنیا؛ پول؛ پروانه ها؛ کتاب ها؛ خانه ها؛

     اما

وقتی مرده ام؟!

دو:

بین مردم این شهر

              تو برای من ؛ معنی داشتی

مثل کتاب فارسی ام !

که ؛ بوی خوبی می داد

و

خانم مهربان

که؛ وقتی در آغوشت می گرفتم

نمره ام از دیکته20

از دستور زبان20

و ؛ از انشا20 ...

" دوران دبیرستان"...

سه:

ویرگول

میان من و تو!

ویرگول

میان ؛ فامیل من وتو

ویرگول

میان شهر من و تو

ویرگول

میان رنگ من وتو

نمی شود که حذفش کنیم!

راستگوئی را که بیشتر به دیکتاتورهای تبعیض گرا می ماند!!!

 

 

چهار:

از چشم من افتاد نگاهم به دو دستت

دستت که پراز یاس ؛ جواب دل من بود !

پنج:

میزان روی گونه هایت...

                             درد می کشیدم!

میزان توی چشم هایت ...

                             درد می کشیدم!

میزان توی قلبت ...

                              درد می کشیدم!

مادر...

          کنار من ؛ زنده ماندم اگر...

بی کلام

ایستاده بودی!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) ؛ در انتظار زیارتم

سال هاست که از خدای می طلبم به قسمت خودم ؛ قسم به عاشورا

 

 

هفت:

یک/

می توانستم دلهایشان را بخوانم:انشالله بمیرد؛ نمیمیرد تا ازدستش راخت بشویم؛ قلدر؛ عقده ای؛ از خود راضی؛ ولی ...

فرصت پاسخ نبود؛ باید درسریعترین زمان ممکن کار انجام می شد ...

تنها تصوری که نداشتم این بود که بعد مرگ نیز دلهایشان را بخوانم: چه بد؛ حالا اگه زنده می موند جای ما تگ می شد؟؛ وای از دست این یکی که جاش اومده خداخیر کنه؛ واللا اگه می دونستیم اون یکی رو تو طلا می خوابوندیم ...

سئوال:

خدایا!من که انجام دادم و رفتم؛ یا قدرتی می دادی که ثابت کنم آنچه می گفتند درست نبودیا قدرتی که دادی را نمی دادی که دلهایشان را بخوانمو یا ریشه ی این بد دلیهارا می خشکاندی ...

نمیدانم؛ شاید من بارفتارم باید ؛ ثابت می ماندم و خدایا خداوندا شما رب العالمین .... من باید می مردم و آن ها باید زنده ؛ من باید شنوا می بودم و بقیه ناشنوا!!!

دو/

یکی از مواردی که دوست دارم به بانوان گرامی و مادران محترم گوشزد کنم ؛ فرستادن فرزندانشان باپدر جهت تفریحات سالم می باشد!

دراین صورت اگر فرزندتان از جهت جسمی و روحی و چون ساعاتی قبل؛ خوش و خرم به منزل بازگشت ؛ از خدای خود متشکر باشید و بدانید خداوند چقدر شمارا دوست می داشته است!

دریک مثال فرضی؛ ارسال فرزندتان با پدر جهت خرید با موتور می باشد که همسر گرامی شما دیده شده که بادوست عزیز خود تاته خیابان تشریف برده اند( درصورتیکه فرزند شما ؛ دو تا سه ساله هستند فرزندتان را دربغل دوستش مانند هندوانه فرض کنید؛ درصورتیکه پنج تا شش ساله هستند ؛ احترام دوست واجب است و کلاه ایمنی را سر دوست گذاشته و فرزند شما نفرسوم از انتهای موتور می باشد و اگر بالاتر از پنج تا شش ساله هستند درمغازه منتظر می ایستند تا پدر دوستشان را برسانند و یکی دوساعت دیگر دوباره برگردند ...)

بنابراین بهتر است خودتان و همسرتان بیشتر به پای پیاده و به مسیرهای کوتاه فکر کنید ...

" دیگه مادرید دیگه"!

سه/

ای نازنین...

مدتهاست که منتظریم شما از منزل خارج شده و بعد صدای وسایل صوتی و تصویری را بلند کرده و شادانه برقصیم!!!

البته این تقریبا یک سنت قدیمی بانوان ایرانی ست که نمی شود مقابل بزگترها " جدی نبود"!!!" خصوصا همسر"

وقتی نیستید ؛ گلای باغچه حسادت می کنند و از این شادی به ما چشم غره می روند ...

وقتی نیستید ؛ همه می گویند خوش به حالشان...آزادی!

وقتی نیستید؛ هرچه خواننده ی غمناک خوان هست در انتظارند که ترانه های غمگین بگذاریم ...

دارم اعتراف می کنم! دارید می روید ... غم های دنیا خوب است گوش کنیم درحالی که به نصف شان اعتقاد نداریم " مثلا چشم های شما به چه موردی گفته اند آره یا نه؟ قبلا و قبل ترها مثلا اگر دوست دارید ...

بفرمائید و بگوئید و حتی بنویسید چه کسی را گوش کنیم خوب.... سنتی یا صنعتی مورد ذکر پاپ!

چون سر پیری داریم عذاب وجدان می گیریم و می گوئیم شاید زانو درد و کمردرد مان ناش از خشم؛ انرژی منفی ؛ نفرین سیاه یا همچین چیزی باشد که وقتی نیستید ... شادانه میرقصیم!!!

گناه شور : لیلا

هشت:

بایدن!

نکردی تا بیائی تا ببینی ایران...

فقط افشای کردی عشق ایران!

" ترومپ؛ تو اونم نکردی"

 

 

نه:

پراید:

ننه جان؛ ما که بلد نیستیم ترکی حرف بزنیمبه عمه " ابرو گوندش" خوش آمد بگید و بگید مارو غافلگیر کردید...

ننه خاور:

بی خود!من گفتم اینا همه خودرو ان ... زبون آدمیزاد بلد نیستن!

بوگاتی:

خوب ننه جان خودتونام که خودروی قدیمی هستید ...

بابابیوک:

لازم نکرده؛ از اولم خونه مون شبیه قبرستون خودروها بوووود!

ننه خاور با عصبانیت می کوبد روی دست بابا بیوک:

خجالت بکش خوشگله...

عمه ابرو گوندش با لهجه ترکی فارسی:

ایشکال نداره؛ منتظیر پاریس جان هستم؛ بریم هوتل!

بوگاتی:

یاخدا!آبروی من تو ایتالیا رفت...

پراید:

جهنم!همه شون قدیمی ان دیگه!آدمیزاد...ماشین؛ فیس و افاده شون رو ببین؛

(خاله پاریس وارد می شود و همان اول پراید را می بوسد و بالهجه فرانسوی به شوخی می گوید):

پقاید جان!از بس خارج نمی تونی بیائی ؛ ماهمه اومدیم ایران...

پراید سریع و عصبی:

چرا نمی تونیمبیائیم؟ شما ماشالله اصلا اجازه میدین؟ تامن تکون می خورم دورو برم پر خارجیه! این چه سرنوشتیه واقعا؟ ... این همه فامیل مشهور خارجی؟

باباپژو:

حرص نخور؛ منم جوون بودم همین مثل تو بودم! سریع ازدواجم دادن باخارجی...

بابابیوک:

خودتم خارج به دنیا اومدی!مرقب باشا!بنزی تو درو دیوار گوش داره ....!!!

 

ده:

رهبرم ...

دلم را که می گردم ؛ عشق دارم ؛ عشق علی(ع)...

عشق علی(ع)دارم که دردنیا ... گم نمی شوم ...

 

 

یازده:

یک/

عادت های بدمان با تکنولوژی هی تغییر می کنند!

نمی توانستیم از ویدئو جدا بشویم ولی شدیم؛ نمی توانستیم از ماهواره جدابشویم ولی شدیم؛ این آخری را باورمان نمی شود که جدائی ...غم دوری ؛ فلان! چه سخت است!!!

دو/

چند سال است که اسکیموها روی برفها از گوزن ها و سگ ها استفاده می کنند ؟... کسی نمی داند!

جک لندن نویسنده معروف داستانی را بازگو می کند از زندگی شکارچیان طلا؛ طوری که انگار خودش سئوال می کند صد سال دیگر مردم سوار سورتمه می شوند یا طلا ارزش دارد؟ البته برادرمن؛ فوق فوقش سورتمه موتوری شدولی طلا گرانتر و گرانتر!

سه/

آی کاپیتان نمو... ؛ من درجزیره شگفت انگیز خودم منتظر شمایم!تنها مثل بازیگر مشهور تام هنکس که دنیای تنهای تنهارا به تصویر می کشید ؛ بیا بیرون و مرا با خودت ببرو لطفا یک اتاق خواب و یک کولر شخصی به من بده ! فوق لیسانس دارم و نویسنده و اینها هستم ...دوروز هم شده خوب است ... چه اراجیفی... نه؟!

چهار/

دنیارا باخوبی هایش باورنکردیم؛ دست دعا و تشکر خودرا ازخالق توانا بریدیم تا کار دنیا به اینجا کشیده شود؛ خدارا باعده ای که نمی شناختیم به قضاوت کشیدیم و حالا غمگین و ناتوان و دلسوخته از هرچه که اسمش را ظلم میگذاریم ؛ مانده ایم چه کنیم ...

بازهم باور نمی کنیم ...بیائید کمی باور کنیم؛ باورکنیم ...

باور خداوند متعال...

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... نامه ی تنبیهی من اومده!باید من رو میفرستادن تو کانون صدای کهکشان عملیات تحقیقی ورا سفینه ای!

رفتم و راحت برگشتم.

فرمانده گفت: همیشه تنبیه برای تو انگار تشویقه!

گفتم: فرمانده خوب گفتین منم انجام دادم؛ غر نمی زنم مشکلیه؟

بلافاصله نامه دیگری رو از زمین نشون دادن و گفتن: به دلیل خوش گذشتن به جنابعالی درفضای کهکشان؛ تا یکسال تشویقی نداری!

درحالی که بی خیال داشتم بر می گشتم ؛ دیدم بهجت خانم جون اززمین پیام دادن: خوب غر می زدی!

جل الخالق!حالا خوبه بهجت خانم جان حرف نزدیمسرتنبیه؛ حرف می زدیم چی میشد...

 

 

استاد" دال" رو به دانشجووان :

همانطور که ملاحظه میفرمائید دوحالت کلی داریم: کن؛ نکن.

درحالت کن؛ بازدوحالت داریم که منشعب از حالت کن می باشد: می خوای بکن؛ می خوای نکن!

درحالت نکن؛ بازدوحالت داریم که منشعب از حالت نکن می باشد:

بیرون گودنکن؛ داخل گود نکن!

پس توضیح این که: درحالت کن ؛ نکن... گاه خیار داریم ؛ گاه نداریم...!

یعنی با فعل امرهم اختیار هست.

حالا سئوال دارید بفرمائید:

دانشجوی اول:

استاد ماحالمون خوب نیست؛ حال نداریم!

دانشجوی دوم:

استاد کار؛ کار مایه دارهاست!

دانشجو خانم مددی:

وووای استاد؛ شما فوق العاده اید؛ درهرصورت شما فوق العاده اید؛ درحالت بیرون گووود...

چند دقیقه سکوت برقرار می شود!

استاد" دال" :

بقیه نظری ندارید؟

آقای وحشتی مدیر آموزش:

برق منطقه اشون قطعه...

دانشجوی اول:

تمرین میکنما:الان مثلا خیار ندارن!

آقای وحشتی که درجریان درس نیست:

بی تربیت! بی ادب! بی نزاکت!

دانشجو مددی:

دکتر اینا جزو درسمونه!

استاد" دال":

بفرمائید تمرین؛ تا بعدا اون یکی هاهم جزوه بگیرن؛ دیگه هوا تاریک شد؛ گود نایت...

دانشجو مددی با ذوق:

شب شماهم بخیر؛ عجب استادائی برامون میآرن ...

پانزده:

غم فراوان و مشکلات زیادی هست ؛ می بینم که هریک داریم سعی می کنیم با هرچه توانمان هست به هم کمک کنیم ؛ همدلی و هرچه در دنیای ادبیاتمان هست این روزها به چشم می خورد ...

انشالله دردها کمتر و دنیا بهتر شود

شانزده:

عید غدیر تان مبارک؛ عید ولایت زیباست و نشانگر ارادت به ولایت