یک:

پیراهنم را سوزاندند که ... تنم را می پوشاند !

چون ...

پارچه ی دوخته ی دستم بود ...

که ، آبرویشان را می خرید!!!

دو:

از میان دیوارهای آتش ، زنده ماندن ...

این روزها...

کار طبیعت هم...

سوزاندن است .!

سه:

خیلی سال می گذشت که...

از کنار کوچه ی خانه ی شما نگذشته بودم ...

خیابان بیست و سه 

در آبی ...

همین دیشب آمدم!

از خانه ای که " خانه ی برگر " بود ...برگر خوردم 

از هر لحاظ جای تو" خالی " بود!

 

 

 

چهار:

یوسف!

هیچ گاه،هنرت را رو نکردی!

عشق در توهنر بود

باور داشتم که قلبت می سوخت ،ولی ...

میان واژ ها گم...

پنج:

در آویختم احساسم را با شعله های خورشید 

و سوختم!

چه میدانستم 

میان تمام جمع های این جهان ... تنها می مانم ،منهای تو!

شش:

مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع)دیوانه وار

می گردم و نابینا ... تا بوی محرم که، می رسد 

 

هفت:

یک/

همه معلولیت های این جهان ،آن مواردی نیست که می شناسیم!

محرومیت از داشتن چشم،گوش، دست وپا از شناخته شده ترین معلولیت های جهان است !

معلولیت مهمتر این است که ،درما حس همدردی راکشته باشند و یا اینکه اگر رخدادی اتفاق افتادکه همه ایستادند و اشک ریختند، ما برویم یک گوشه و به حالشان شک کنیم !

اگر جنگ و حادثه ای رخ می دهد و عده ای مجبور می شوند محل زندگیشان را ترک کنند و خیلی سال طول می کشد و داستان زندگیشان اندوهبار است ... چه حالت احمقانه ای که ما به رنجشان بخندیم و بگوئیم ، نمی فهمیم!

بیا شک کن برادرمن ، به تمام قلبت ، اگر عده ای به حال عده ای اندوهگین شدند و تونفهمیدی!

بیا شک کن به تمام امکانانی که داری و اصلا جزو گونه ی آدمیزاد به حساب می آئی؟

همه حالشان خوب است! اتفاقا تو مشکل داری!

دو/

اصلا بیائید اسم مادر نگار را بگذاریم "  گلی خانم"

گلی خانم شوهرش تولیدی کفش های ورزشی داشت ، خیلی هم کفشهایش درجه یک نبود ،ولی ... در یکروز که اصلا انتظارش را نداشتیم با کلی جعبه ی کفش می آمد مدرسه ...

از هر کدام یکی با طرح های مختلف ...

ما از قبل می دانستیم ،چه باید بکنیم ، باید با داستانی که حتی اینجا هم نمی شود آن داستان را گفت ، کفش هارا به بعضی دانش آموزان برسانیم ...

من بعدها فهمیدم،مدرسه ی ما ،همان مدرسه ای بود که فیلم بچه های آسمان را در آن ساخته بودند ، وقتی خیره و بااشکی نا محسوس احساس یکی از بچه هارا به کفشهای نو دیدم... یکی از همکاران برایم گفت...

سه/

دیگر به سادگی می شود به اتاق های آکوستیک و دوبله دسترسی پیدا کرد و روی کارتون ها صحبت کرد 

نمیدانم در زمان ما چطور بود که اشتیاق فراوانی داشتیم و کارتون ها هم شکل متفاوتی داشتند ...

خاطرم هست ،زمانی که کارتون شرک ساخته شد ،برای من و هم سن های من چقدر عجیب بود و درایران با آن دوبله ی عجیب ترش ...خود سبزش،خرش،همسرش که هیچ، همسر خرش !

ترانه های داخل کارتون به نحو افتضاحی جهنمی بود! در سری های بعد خواستگار قبلی همسرش ،شاهکاری از کارتون بود که در دوبله ی افتضاحش هم به آن افتضاحی مد نظر کارتون بود رسیده و بالاتر هم رفته بود!

درنهایت کاربه جائی رسید که ما دوستداران تغییر صدا کنار کشیدیم!!!

و اگر بخواهم دوران اشتیاق خودم به کار دوبله را به دو بخش تقسیم کنم می توان بگویم: دوران قبل شرک و بعد شرک!

 

چهار/

ای نازنین!

عده ای تصور می کنند که ،اعضای خانواده آدم ،هیچ فرقی با کفش ندارند !

خیلی راحت می شود در صورت مشکل داشتن ،کفش را با کفش دیگری عوض کنند ، خیلی راحت می توانند کفش را بگذراند پشت در، اگر کسی تمایل داشت برش دارد ببرد!

اصلا نگران نیستند که چقدر زحمت کشیده باشند و بدستش آورده باشند ...می اندازنش توی سطل زباله ،کی؟ یک دقیقه بعد اینکه خریده باشندش وآورده باشنش توی خانه! 

از کفش به  عنوان وسیله کتک و آزار و اذیت استفاده می کنند.

تیغ را برمی دارند و کفش دیگران را که از کفش خودشان بهتراست تیغ تیغی می کنند و یا کفش را گم و گور می کنند که صاحبش را بی کفش و بدبخت کنند!!!

ای نازنین!

همه جای دنیا ،حتی ،زیباترین خیابانهای دنیا، خیابان شهرهای اصفهان،پاریس،استانبول،نیویورک،لندن، خس و خاشاک دارد!

همین که کفش پایت نباشد ،تازه می فهمی ... تمدن هم چندان باتو سازگار نیست ...

هیچ جا نمی شود ،بیش از چند قدم با دستهایت راه بروی ،یا،روی   ویلچیرهم ،بدون کفش هرگز!

با کفش هایت نمی رقصی؟

با کفش هایت توی مراسم شادی مردم شرکت نمی کنی؟ 

با کفش هایت ،راحت نیستی؟

ای داد وبیداد! بغلشان بگیر و گریه کن!

ای نازنین!

جدا می خواهی مثل آن ها که به اعضای خانواده اشان به چشم کفش نگاه می کنند ،باشی؟!

S.l.m

 

هشت:

بایدن!

من تورا پسندیدم و زندگیم الان عالیست!

خدارا شکر که عشق اولم گم شد..‌

" دلگیر نشو ،ترومپ "

 

نه:

پراید:

" بیچاره مادرم، در مرگ خویش هم ، به سر کار خویش بود! "

دلم براش می سوزه، رفته مملکت غریب پول دربیاره ، الان ۴ نفره کار یه نفره اش رو نمی تونیم بکنیم ...

بوگاتی:

انصافاآره، شد روزی که هرکدوممون واسه ی ناهار یه سفارش مخصوص خودمون رو داشته باشیم ، باروی خندان درست می کرد ، حیف که نیست!

ننه خاور:

چه فشاری بهتون اومد! صبح ساعت ۱۰ رفتی نون لواش خریدی ...میدونی همه مون دندون نداریم ، مثل لاستیک بجوئیمش ، بیچاره بنزی ۶ صبح بربری من رو خریده بود...

حالا الان ساعت ۱۲ ظهره، گفتم واسه من یه گلوله کوفته بپز ،بوگاتی خانم عزا گرفتن ...جنابعالی هم حالت تهوع داری ،بری قصابی...،اسمت تو قهوه خونه بااین سیبیل چیه؟ " پراید جنبنده"!

بابا بیوک:

عزیزم خودت بدتری! یه عمر همه رو انداختی گردن عروس ...من میرفتم می خریدم، پژو می رفت ، می گفتی با خانم ها گفتگو کردی ، جنس بد بهت انداختن! الانم که عمل کردم !

بابا پژو:

پدرمن،واللا یه عمل ساده ی پروستات بود ،عین ختنه، انقدر بزرگش کردی ...خاله پاریس جون زنگ زدن پرسیدن کجای باباتون رو بریدن تو ایران!

لامبورگینی و پورشه:

الان میارن!

ننه خاور:

چی رو؟ رنگ زدین هانی؟ من آشغال نمی خورم!

بوگاتی:

نه مامان بزرگ گوشت رو خریدند خودتون تشریف ببرید آشپزخونه ،ناهار خوشمزه با شما،من که قبلا ها یادم میآد کوفته شما خیلی خوشمزه تر از کوفته مامان بنزی بود...

پراید:

کور شده ها، از کدوم حساب ورداشتید ریختید دور!

لامبورگینی و پورشه:

از حسابی که مامان بنزی بهمون داده... صدمیلیونه...

ننه خاور:

چی؟ معتاد نشدین که؟

لامبور گینی و پورشه:

مگه قدیمه مامان بزرگ، ما منتظر کوفته هستیم به به !

ننه خاور:

دیگه چیکا  کنم ! به خواسته شما باید برم آشپزخونه دیگه،بوکاتی جون عکسم رو میگیری بفرستم برا خواهرم پاریس؟

بوگاتی:

چشمممم.

 

ده: 

رهبرم...

دیگر نمی توان که ریشه های ما ... قویتر شد 

به اتکای آل علی (ع) ... عشق شد ، ستون علی(ع)

 

 

یازده:

یک/

در جلسه ای که حالا بین خودمان بود ، دوستی که سال ها می شناختیم ودر کار مشاوره روانشناسی بود داستانی را تعریف کرد.

اسم پدرو مادر را حذف و با ذکر شغل و مشکل فرزند ... داستان یکی از مارا بیان کرد و خیلی جالب صحبت خودش را با عنوان مطالعه موردی به پایان برد!

خواهرم! ممنون که گفتی بازنشسته شدی و دیگر بدرد مشاوره نمی خوری ! نگفتیم به همکار که شناختیم ولی ...

دو/

راستش بعد از یکروز کاری خسته در کلاس ملال آور ، به زور چشم هایم را باز نگه داشته بودم ،استادم به طرز باور نکردنی ای با قدرت وارد کلاس شد و چون عقاب به چشم های من نگاه کرد ...

برای جلسه ی دوم در کلاس و قدرت استاد! با خودم گفتم: خیلی هم معلم باشد،آن قدر نیست که نام مرا به خاطر بیاورد که ناگهان با صدای بلند ورسا طوری که چهل نفر دیگر بیدار شدند گفت : خانم مددی! نفر سوم مسابقه ادبی ( فلان) ...   این ( فلان جا) کجاست؟ 

آن قدر یکه خوردم که گفتم : استاد ، برای جلسه دو شما از کجا من رو شناختید؟ ایشان با خنده شیطنت آمیزی گفتند : گوگل کردم!

بی خیال عزیزان... از ادامه داستان که برای شما گفتن ندارد می پرهیزم ولی ... یا در دانش آموزی و دانشجویی خواب باشید ( کلا) یا اصلا بی خیالی ...

استاد زرنگ گوگل کن، همه جا هست !!!

سه/

باور بفرمائید ای دوستان گاهی آدم شرمنده می شود که مثلا بگوید رفته بیمارستان و گلاب به رویتان چش بوده ، در مورد خودمن ، این اواخر دومورد پیش آمده و هی پرسیده اند و نتوانسته ام و بالاخره پیگیرانه فهمیده اند، یاران ممنون ، دوستان تشکر ، از پیگیری های شما و پرس جو هایتان خرسندم.

من مراقبم تا شما دیگران نگران هیچ جای من نباشید ...

قربان معرفتتان...

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... در باز شد و جناب جف بزوس خان وارد ،به همراه دوستان میلیاردرشان و خنده و شوخی که : ای دوستان ، چه خبر؟

فرمانده گفت: مردم  چه میدونند شما چه دیده اید و بر می گردید زمین ...

همان لحظه بهجت خانم جان ، پیامک دادند : آره ، ما دیدیم چه بلوفیییی...

که جف بزوس خان گفتند: بهجت خانم جون خوش بحالتون، همین یه سلام و علیک من ۱،۲،۳چه میدونم چند میلیارد دلار بود...

جل الخالق، ناگهان پیام قطع شد و جناب بزوس خان ، مجبور به خدافظی وبرگشت به  زمین ... 

سه و نیم دقیقه کلا ، برای همه عمر!!!

 

سیزده:

استاد " دال" با دقت به عکس های عروسی خواهرش نگاه می کند .

خواهرش چقدر خوشگل شده و مادرش رابه زور پیدا می کند ، زیر گریم و...داماد بربخت قیافه ندارد ولی می گویند پولدار است ...

پلیس فضای مجازی:

دکتر " دال" نظر تون چیه؟

استاد " دال" :

من نمی بخشم! من هنوز خودم این عکس هارو ندیدم ، که اینها عکس هارو برداشتن وجای دیگری پخش کردن ...

مثلا دانشجووان معترض: 

استاد می رید دانشگاه دیگه ، می رید نمره ندید دیگه ...

پلیس فضای مجازی: 

ساکت شید ببینم!

قاضی:

این حکم رو استاد " دال" قبول کردن ... میدونید چیه؟

مثلا دانشجووان معترض:

چیه مثلا؟ خونخوار، جنایتکار، آخر میآئیم بیرون که..‌

قاضی:

شستشوی سرویس های بهداشتی پارک، مدارس، دانشگاهها به مدت ۶ ماه با انتخاب متهم محترم و انتشار عکس ایشان در فضاهای مجازی عمومی..‌

مثلا دانشجووان معترض:

چی؟ تخریب شخصیت؟ عیبی نداره ..........‌ و 

ناگهان ملایمتر،نمیشه حالا ببخشید ،ناگهان ملایمتر نمیشه جوون بچه هاتون، ناگهان ملایمتر، خوب خسارت مالی بگیرید ..‌

استاد "دال" با عصبانیت:

اوکی، خسارت مالی میگیرم، یاداشت کن ... خودت ، مادرت و خواهرت رو چند میفروشی تا باهم حساب کنیم ...

مثلا دانشجووان معترض:

ای مرگ بر...‌

پلیس فضای مجازی:

ای بابا، ببریدشون دیگه ،اه! از صب تا شب ....

چهارده:

دهه ولایت مبارکتان