یک:

درکنار دریا ؛ بوی خواب می آید ولی ...

بیدار...بیدارم!

چون فانوس دریائی...

برحسب وظیفه؛ عشق می بازم!

دو:

می خوانند روی پوست شیر؛ ..." تا زنده ام"!

تا زنده است ... جرات می خواهد " نزدیکی"!

سه:

ماه می رفت و من پیش از او ...

درجتده ای تاریک ...

جدای؛ بریده ام ازهمه تامرگ....

و آنچه درسینه ی من است را ...

کسی از زمین ؛ چه می داند!

 

 

چهار:

گفتی که انتقام نگیرم ؛( اگر که تو رفتی ) ...از روی چاره بود ...

گفتم که انتقام نیست عزیزم؛ ( بیچاره ام که می روم)... وقتی دیگر تو ...هستی!!!

پنج:

می ترسیدم کناردست تو پیدا شوم ...

آنقدر گم کردم خویش را ...

که یادت رفت ...

" من"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را یاحسین (ع) غریب نیستم ...

خاطرم هست از کودکی ... عشق هایمان ...

 

هفت:

یک/

روی ویلچیر ؛ از پنجره بیرون را نگاه می کنم ... دنیا معکوس این جمله است: همیشه امید هست!

درباز می شود و پزشک وارد اتاق می شود ؛ به همراه مرد جوانی خوش پوش و خوش تیپ و خوش چهره ...

به من نگاه می کند و می گوید: بازم؟چطور این کاررو می کنی؟

بر می گردم و بی توجه می گویم:چطور؟ از من می پرسید؟ من برای رفع مشکل با پای خودم اومدم و الان دیگه پا ندارم!

دکتر عصبانی می گوید:این آقا!شمارو دیده که پریدید روی ماشین اش و تا می تو نستید با تبر ضربه زدید!

با خنده می گویم:خوب؟ از کجا می دونستند من اینجا هستم؟

جوان با عجله ادامه می دهد: آره خودتون بودید!همین خودتون ماشین ام رو داغون کردید ؛ بعدم آدرس اینجارو دادید ؛ مگه شما خانم (؟) نیستید؟

به سمت کیفم می روم و یک چک می کشم (برای وجدان) ... بدون اینکه درنظر بگیرم ؛ ممکن است واقعی نباشد!بعد می گویم: پس باورت میشه من بودم؟

جوان مکث می کند و می گوید:نه! شاید...

دکتر ادامه می دهد : خودتون بودید... شمائید که باذهن فراگیر خارج از تن تون سه ماهه دارید شهررو بهم می زنید ...

بر می گردم رو به پنجره و چشم هایم را می بندم ...

" صدای موزیک ذهنم را تا 100 بالا می دهم ؛ ترانه مایلین ... موهایم را دم اسبی کرده ام و شلوار چرم مشکی پوشیده ام ؛ تبر دردستم است و دارم بوگاتی رئیس بیمارستان را از سقفی که رویش هستم ؛ تکه تکه می کنم!!!"

درهمان حال؛ درثانیه ای بعد به دکتر که آهسته دارد خارج می شود می گویم:

جواب آزمایشهام اومد ؛ دیگه فکر کنم برم خونه!!!

رئیس بیمارستان بالحنی شیطنت بار می گوید:نه!اینجا برای شما و من بهترین جای دنیاست!!!....

چند دقیقه بعد صدای فریاد رئیس بیمارستان از حیات بلند می شود ... مرتب فریاد می زند: کی؟ کی؟ ولی هیچ فردی پاسخگو نیست!!!

دو/

---: میشه حالا من رو ببخشید؟

....: خانم جون ؛ من شمارو چطوری ببخشم آخه؟ چطور؟

---: خوب ؛ پس من چی کار کنم؟

....: صبر کنید من زنگ بزنم به پلیس!

---: خوب اگه نخوام صبر کنم چی؟

....: خوب من چیکار کنم؟قابلمه ی آش رو گذاشتم اینجابرای فروش؛ بعد شما زدید همه اش رو ریختید ؛ نباید پولش رو بدید؟

---: حق باشماست ...چرا.دقیقا میفرمائید چقدر هزینه کردین؟

....:150 تومن!نه! با همه چی... 500 تومن!

---: بفرمائید 500 تومن از کارت کم کنید ...

....: شما خانم(؟) هستید(از روی کارت)

---: بله!خودمم!

.....: شما خودتونید؟

---: بله واقعا خودمم!

....: پس لباس عروس خانمم رو شما می دوزید؟

---: بله؛ البته!

...: میشه خواهش کنم ؛ باهمین مبلغ انجامش بدید؟

---: باید حداقل 5 میلیون تون روی این 500 تومن بگذارید !

.....: چی؟ انقدرزیاد؟

---: بالاخره حساب و کتابه دیگه!

...: گذشت کنیم؟

---: یعنی اینکه من از پول لباس عروس خانم شما بگذرم ؛ شما از پ.ل قابلمه آش؟

....: بله!

---: لطفا چن دقیقه صبر کنید من از ماشین یکیش رو براتون بیارم!(بعد چند دقیقه می آید:)نظز تون چیه؟

...: خیلی قشنگه!فکرکنم قالب تن خانمم باشه!

---: شانس ایشونه!لباس عروسی خودمه!

....: واقعا هدیه می کنید؟

---: بله!

...:آخی!کاش یه بار دیگه ببینمتون!

---:حیر!دیگه نمی تونید ؛ لباس عروسی من رو با لباس همسرتون معاوضه کردید؛ با اجازه تون خدانگهدار ... راستی حواستون بود؛ من اصلا آش نخوردم؟

....: حیف!

---: بله واقعا حیف!!!

سه:

ای نازنین!

هیچ دردی مثل پرس شدن نیست ...

وقتی بین دو چیز قرار می گیری که بدجوری فشارت می دهند ...

اما از پرس شدن بد تر هم هست ؛ آن وقت که درحال پرس شدن؛ فریاد نتوانی بزنی!

ای نازنین!

پرس شدن درعشق زیاد است!آن قدرکه وارد زندگی یکی می شوی و از تو(داخل)و از بیرون فشار می آورند!

ای نازنین... هیچ خبری نیست!

خیالت راخت که اهل فریاد زدن نیستیم!!!

 

هشت:

بایدن!

گلاب به رویت!که خسته ایم از عشق....

از هرچه زورکی ست ... خدایا امانمان!

" ترومپ! دورانی بودها"!

 

نه:

مامان بنز:

بابا بیوک جان؛ من نمی خواستم زندگی شمارو خراب کنم ؛ من میخواستم ننه خاوررو توجیه کنم!

بابا بیوک:

خوب چه جوری؟ آمدی خونه بهش گفتی من و عمه نیسان zداشتیم تو حلقش کمپوت می ریختیم ...

ننه خاور:

بس کن دیگه!تقصیر تو نیست!تقصی تربیت بد خودمه روی پژو!از روزی که دماغش رو عمل کرده؛ لبش رو بوتاکس کرده؛ سیبیل اش رو مدل شهرام صولتی کرده؛ من بدبختم!

مامان بنز:

ننه جون ؛ آخه چه ربطی داره؟ به خدا به جون پراید من خبرچین نیستم!

بابابیوک:

بذار خودم بگم!داشتم به اون دختر بیچاره تارا که هیچ چی از گلوش پائین نمی رفت کمپوت می دادم با خواهرزیبای پولدارم هم بودم؛ راحت شدین؟

ننه خاور:

چی فکر کردی؟ که نمی رم دوبی؟ ناز نفس ات رضا یزدانی(تهران تهران)!!!

پراید:

بابا چه خبرتونه ؟ یه دقیقه بابابزرگمون رفته عیادت ... دوبی رو بستنش!قرنطینه اس!

ننه خاور:

من آدم نیستم!می فهمی؟

پراید:

هرچی باشی قربونت برم ... نمیذارن!بااین خانواده باید سرکنی... راه کار پیدا کن!

بابا بیوک:

بیا 150 میلیون هردفعه از خونه میرم بیرون !

ننه خاور:

چی؟ تو این پولارو ازکجا میآری؟ بیوک... بکنش 500 خیرش رو ببینی ... فردا 300 میدادی به اون...

بابابیوک:

500 میلیون مال تو ... دیگه نمیبینمش ... مرد!!!

 

ده:

رهبرم ...

بابت عشق علی(ع) مدیون عشقم...

عشق هم مدیون من تا زنده ام ... یا علی(ع)...

 

یازده:

یک/

زمان و مکان دو واژه ی متفاوت هستند و نمیشه بصورتی که ما مایل هستیم کنارهم باشند مثلا به من می گویند افکارمن متعلق به دوران ویکتوریاست!ولی خودم درقرن 21 هستم ... متاسفم واقعا متاسفم!

دو:

میشه که بارفتن و سفر به مکان های تاریخی حس اون دوران رو به خودمون بگیریم ؛ بهرحال اصلا به من سفر به دوران مغول انگیزش نمی ده و باید بگم درسفر به مکان های تاریخی از فکر به دوران مغول پرهیز می کنم ؛ هرچند سفر به سلطانیه و درون مکان وزیرگنبد سلطانیه ؛ نفس گیرترین محل تاریخی ای بود که رفتم ...

سه/

دین و مذهب درحس مکانی انسان تاثیر داره ... یادم هست که درسفرم به مکان های مذهبی انرژی زیادی گرفتم ؛ اصلا استرس نداشتم و درنهایت هنوز هم می تونم درذهنم تصویر شون کنم و لذت ببرم.

چهار/

تصورکنید علم چقدر میتونه درخواسته های ما تاثیر گذار باشه ؛ مثلا اگر من اراده کنم همین الان دریک مدت زمان کوتاه کمتر از ثانیه برم به محل مورد نظرم!یا فرض کنید اونقدر قدرت مند باشم که یک سازه ی بزرگ رو به محل مورد نظر خودم بیارم و همه رو شگفت زده کنم ... البته شما تعجب می کنید که احتمالا امکانش نیست ولی نمی خواهید کمی پیش برید وتصورکنید امکانش هست...

پنج/

درابتدای قرن بیت و یکم هستیم ... بعدها انسان حتما بیشتر متعجب خواهدشد ....

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... گفتن بازیگر معروف تام کروز آمدند تا باهم قهوه ای بخوریم ... همین طور داشتیم قهوه می خوردیم و صحبت می کردیم که گفتند: چطوره همه ی ما جزو یک فیلم سینمائی باشیم ... بله درست فهمیدید ؛ بازیگر شدیم رفت ... بعد سمت من اومدن و گفتند که(به بهجت خان جون هیچی نگو)!

من گفتم: جل الخالق!مگه میشه ...

قربون خدابرم دیدی چطور هنرپیشه شدیم بهجت خانم جون؟!

استاد " دال" و سایر اساتید دردانشکده:

استاد" جیم":من رفتم؛ مردم؛ سوختم؛ داشتم؛ ازدست می رفتم که دیدم تازه یه دانشجو اومده...

قدیم ها دانشکده دانشکده بود ؛ داشت می مرد ازدانشجو ...

استاد" قاف":

چرا چنین شد آخه؟ باید درهر شرایطی دانشجو می آمد غ حالا نیامد که نیامد ؛ ما می آئیم!

استاد" پ.و.خ" :

اصلا می خوام دانشجو جماعت تو مملکت نباشه!!!اصلا آقا همه اش دردسره!من که برج سازی می کنم دو ساعت افتخاری می آم دانشکده ... این همه رو چرا باید تحمل کنم؟

استاد" ف.و.ت" :

قربان ؛ من ورقه هامو تحویل دادم ؛ پدرم هم پشت سیستم سوخت!کواون دانشکده؟ دانشجو باید بسوزه تا یه ورق لیسانس بدن دستش...

استاد" دال" :

کلا بله!

ناگهان استاد " ش. و.خ" وارد شده و می گویند :

اساتید بفرمائید ممنونیم از همکاریتون برگه ها تحویل داده شده و نمرات داخل سیستم هم چک شد ... خدا قوت!درضمن درحال تشریف هستید بگم که استاد" دال" امسال استاد نمونه هستند مبارکشون باشه!!!

استاد" پ.و.خ" :

همین!

استاد" جیم":

اقلا یک کیلو شیرینی اینجا می گذاشتید جهت نوشیدن چای!

استاد "ف.و.ت" :

چقدر ساده برگزار شد... درسال های مبارزه سرمایه داری با کمونیزم جهانی هم تقدیر استاد به این شکل نبود!!!

سکوت سنگینی دفتر دانشکده را دربرمی گیرد ...

استاد " دال":

عرض ام به حضورتون ... سک.ت رو شکستم که بگم من دارم طبق معمول برمیگردم لندن به همین جهت ناهاری رو درنظر گرفتم با دوستان ؛ اساتید لطفا شماهم بفرمائید ؛ قدم روی چشم ما بگذارید ...

اساتید زیرلب:

استغفرالله ؛ چشم؛ انشالله؛ کجا؟ بازم تو؟ با چه بودجه ای ؛ پولا کو؟ و....

 

چهارده:

مردم همیشه از روی احساس تصمیم می گیرند ولی بعضی بزرگان که یادشان می رود دنیا باید آرامش داشته باشد ؛ و خودشان را از مردم احساسی جدا می کنند چه؟ جنگ مختص یک منطقه از دنیا نیست همه جا هست اگر جاهائی پررنگ تراست و بیشتر اندیشه مردم را تحریک می کند باید پرسید چرا ... ایکاش نباشد این همه درد ...

پانزده:

بچه های نهم موفق باشید و پیروز می دونید که دوستون دارم و براتون دعا می کنم ...

 

ممنون از سایت هنر