یک:

فردا؛ روی تن هرسنگ ؛ نوشته ای خواهد بود ...

چون شعر:

آمدم...

تا بدانم ...

رفتم...بی " هیچ"!

دو:

پر؛پروانه هارا سوزاندند...

                           میان شمع های نفهم ...

آن فردا؛ که" سلامت" از میان رفت ...

                              تازه اشک شمع؛ روشن شد!

سه:

پری؛ از خواب بیداری؟

میان دستهای صبح؛ بیداری؟

درآغازبهاران؛ سبزه زاران ...

شادی مرغان؛ غزلخوانان ؛ بیداری؟

بیداری پری از خواب؛ بیداری؟

....

 

 

چهار:

نابینا؛ میان شهر دنبال تو یوسف؛ حیف!

صد یوسف ؛ پیداشد... برای خریدنم با قیمت عزیز مصر!

پنج:

یک " کلید" عاقبت پیدا شد ؛ درقعر قلب من!

اما دریغ!

دستهایم را توان کندن قلبم نبود؛ هرگز!

شش:

مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع) می بوسیم ...

من و هرکه از قدیم با عشق تو... زنده ایم ...

 

 

هفت:

یک/

بی تربیت است دیگر!

برداشته ایم از روی شماره ی " یوفو" "بشقاب پرنده اش" حالا هرچی شکایت کرده ایم به سیاره اشان 2zz2zz2z

بعد طرف بعد سه ماه پاسخ داده:

جناب محترم!شما که انقدر نسبت به سیاره ی خودتان بی ادبید؛ از ماچه انتظاری دارید!

بگو ایبیتربیت؛ آن دوران گذشت که همسایه بر می داشت زباله هایش را می گذاشت جلوب درهمسایه و یا از طبقه چهارم پرت می کرد پائین ...

آن موقع دوربین مداربسته بود؟

ستادحمایت از باله داران شهر بود؟

شهرداری قدرقدرت بود؟

شورای شهر پهلوان بود؟

الان ملاک عمل است. حال مهم است. که می توانی شماره ی " یوفو " ی یارو را هم دربیاوری و پیگیری کنی ...

بعد نوشته:

دیده ایم چه زباله هائی دردریاچه ها و رودخانه ها و اینها می ریزیدو فلان...

برداشتیم جواب دادیم:

مثلا که چی؟ برای مافضائی بازی در میآورید ... دوروز دیگر که پایمان به مریخ و بالاشهرتان باز شد؛ پوشک بچه و اینها ریختیم داخل همین فضای قشنگ؛ بوی کثافت را شنیدید ... می فهمید تلافی یعنی چی!

ای به هرچی بی ادب است!...

دو/

باهمین دوستمان " تایتانیک" رفته بودیم کافه!

زهرمارشد ازبس عکس گرفتیم!

نه فکر کنید دوستمان کی بود ... " دی کاپریو " ...خیر!

ایشان کاپیتان " ژو" از فضا پیمای " تایتانیک" معرفی شده به جهان از سیاره ...

تازه؛ ایران تصویر ایشان را نشان نداده بود!یک عکس از ایشان درکنگو منتشر شده بود ... که ...

گفتیم ببریمش؛ تا دارند متخصصان پیچ و مهره سفینه اش را سفت می کنند ؛ بیرون...

اعصابمان خردشد؛ نه که شبیه " قارچ " بود ...مرتب می پرسیدند که دختر است یا پسر!

بالاخره شهرت؛ شهرت است دیگر!

سه/

ای نازنین!

گدای توبودن... یعنی نمی دانم چی چی و از این حرفها ... که لوس بازی است ولی ...

نگفتنی ست که هرلحظه؛ گرفتن هوا از تو ... گدائی ست!

نیاز بود که داشته باشمت؛ که اگر برگردم به عقب؛ بین همه و همه ؛ تو... بخشنده تر بودی ...

گذشتیم و گذشت ...

هم روزگار و هم جوانی !

 

لیلی

 

هشت:

بایدن!

از بین همه" خوبان" فامیل ؛ تو بهتر!

کی گفت نمی توانی ! توانستن تو به!

" ترومپ! دیگه اینجارو نخوون"

 

نه:

بابابیوک:

من ؛ توی ختم فامیلای خارجی تو؛ این لباسارو بپوشم؟

ننه خاور:

نه!اون کت و شلوار قهوه ایت رو بپوش که ننه ام سرعقدمون برات خرید!!!

باباپز.:

من چی بپوشم؟ کت و شلوار فرانسویم رو بپوشم بهتر نیست؟ عمه z گفته " لی مین هو" ام میآد!هرچند دیگه از " دنیل کرگ" که بالاتر نیست!

پراید:

من کلا جزسفید لباس ندارم که بپوشم!چه " لی مین هو" بیاد چه بالاتراز اون؛ سیاه اصلابهم نمیآد!

بوگاتی:

من خجالت می کشم ؛ اصلا نریم بهتره؛ همین اوضاع کرونائی رو بهانه کنیم!

مامان بنز:

تو چرا بوگاتی؟ هرجا پارتی شادی شون بوده رفتی ... الان ختم شون زشته نری!

لامبورگینی و پورشه:

ما هنوز آدم نشدیم...نمی آئیم!

بابابیوک:

پاشید؛ دارم آب و برق و گاز رو قطع می کنم؛ فلکه هارو دارم می بندم!همه تون لباس یپوشید بیائید ؛ بدوئید ببینم!

ننه خاور:

خدارحم کنه!اینااز دختر بدترن!چی بپوشم...چی بپوشم!

 

ده:

رهبرم...

امکان عشق را داشته ایم از قدیم ها ...

این دل چرا ندهیم؛ بابت قدیم و اشتیاق ...

 

یازده:

یک/

کسی بابت سوراخ شدن لایه ی اوزون نیامد یکبار از مردم دنیا عذرخواهی کند و راستش را بگوید ؛ البته یخچال های قدیمی ؛ فرمول اسپری ها و برخی موادشیمیائی عوض شد ولی؛ تاثیر پاره گی لایه اوزون روی چشم و چال مردم بدبخت از بین نرفت و هرچه اشعه ی بد کیهانی بود وارد کره ی زمین شد!

دو/

آمدند خندیدند که ... طرف  گفته خوب برویم بدوزیم!یا طرف گفته نوک تیز زباله های فضائی لایه ی اوزون را پاره کرده ...

بیچاره ها دیگر حرف نزدند!

جهنم باز درحد اظهار فضل هم بود یک چیزی گفتند ... الان دیگر اظهار فضل که نمی کنند هیچ چی ... سوت می زنند و رد می شوند!

سه/

متاسفانه این همه انفجار کهکشانی رخ می دهد ؛ ما هم که خودمان فضول تشریف داریم به جای اینکه خودمان را بکشیم کنار ؛ داریم سرو دست می شکنیم برویم ببینیم آن سوی عالم چه خبر است ؛ خدارحم کند!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا؛ یهودیدیم ... به ما کارت پول اهداشد...خیلی خوشحال شدیم و اینها... گفتند سرکارعالی نمونه شدی!

من نمونه؟ فضانورد نمونه؟ بعد درتقدیر نامه نوشته بودند... بدلیل کوشش فراوان درکشف پیرامون ....

یعنی چی؟ واقعا درسیاهی فضا...

بعد بهجت خانم جون نوشتند ....مبارک باشه ... تو این دنیا که (؟) نشدی ... توفضا ماشالله!جل الخالق!

 

 

سیزده:

استاد " دال" خیس و عصبانی...:

این حوض رو کی تو این دانشکده گذاشته ؟

سکوت محض است ؛ کسی نیست؛ ایشان درحیاط تنهاست؛ گویا داشته دستهایش را توی حوض دانشکده می شسته که افتاده داخل حوض!

ناگهان ساعت9 می شود . کلاس می رود روی واتساپ ؛ دانشجویان تند تند پیام می دهند.

سلام استاد؛ وای چه روز گرمی ؛ یعنی آدم واقعا انقدر خیس عرق میشه

سلام  استاد ؛ وای من امروز سرگیجه دارم؛ مثل شما شدم؛ نیام کلاس؟

سلام استاد؛ هوای بهاری غ چه خوبه انسان دستش رو بشوره ؛ نه؟

سلام استاد؛ من انچنان ازتباط قلبی با شما دارم که الان مناحساس می کنم پای چپم درد میکنه ؛ شما چی؟

سلام استاد؛ مددی هستم؛ این فیلم از شما که افتادید تو حوض واقعیت داره؟ الاندارم آهنگ گنجشکک اشی مشی رو گوش می کنم و اشک میریزم؛ اوهو اوهو!

سلام استاد؛ راسته سرایدار دانشکده رو کشتن؟ خیلی اونجا خلوته؟ البته شایعشون شبیه داستان سریال یاوره؛ نه؟

سلام استاد؛ کلاس رو تعطیل کنید لطفا تاما پیگیری کنیم!

سلام استاد؛ انقدر جلوئیم شما سه جلسه ام کلاس نیائید ؛ عقب نمی مونیم!

سلام استاد ؛ خونه ما نزدیک دانشکده ست اونجا هستید یک بوهائی نمی آد؟ گاز آبدارخونه روشن نمونده که؟

سلام استاد؛ ما اصلا حوصله نداریما!

استاد" دال" عصبانی به اورزانس زنگ می زند؛ احتمالا برای پای چپش اتفاقی افتاده ؛ کنار حوض می نشیند . به پنجره ی اموزش دانشکده چپ چپ نگاه می کند !

چهارده:

همه سلامت باشید ؛ خدانگهدارتون باشه؛ و... از همه مهم تر اینکه خداباماست ... یا الله...