یک:

گفتی که دردمن به درد تو ... نمی خورد!

شکست قلب من!...

از درد تو که درقلب تو...درد قلب من ؛ نشد!

دو:

آنقدر کوچکم؛ که رد کفش های من روی تن درخت...هیچ هیچ هیچ...

الله اکبر!از شغل پدر؛ که من کفشدوزکم ؛جنابعالی کرم!

سه:

خندیده اند دختران مصر از حال زلیخائی ام ؛ میان شهر...

صد نقشه می کشم که حال من ؛ خدا بنویسد ... تا ابد!

 

چهار:

رفتی و بعد تو آسمان قهر کرد و رفت ...

نگو که خاک روی من دفن می کردند ....هزار سال!

پنج:

کشتی مرا به شادی بیش از حد خودم...

میان جشن تو مردن؛ عجب که کاری بود!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) من خریدارم ...

به حق رقیه(س) و زینب(س) به حق غاطمه(س) ؛ لیلا(س)...

 

 

هفت:

یک/

این اواخر پیدا شده اند کسانی که یادشان آمده مرا دریک روز سرد برفی درشمال شهر تهران حوالی نیاوران رها کرده و رفته اند ؛ تا پدرم مرا پیدا کند !

اینکه آن ها چه خانواده هائی بوده اند و این که پدرمن چگونه شخصی بماند ...

فقط دوستان بدانید که این جور صف بستن ها حوصله می خواهد و من کاملا شمارا درک می کنم ؛ بدین وسیله؛ در پی وی من ثبت نام کرده و منتظر بمانید تابا شما تماس بگیریم(جهت مصاحبه)...

پس بنابراین نذرو نیار خودرا شروع و سرووضع خودتان را درتصویر پروفایل خوددرست کنید و لطفا به هیچ عنوان از مطالب دروغ استفاده نکنید چون ؛ آبروی ما و شما ...

سیده لیلا مددی

پ.ن.:اگرهم بعد خواندن این نوشته پشیمان شدید ؛ شدید پاسخ را جهنم فرض کنید

پ.ن. راستی دوستان جواب آزمایش دیان ای می رود کره ؟

دو/

میکس آهنگ لیلا فروهر و یانی و ایندلا را تصور کنید ...بعد فکر کنید که من هرروز صبح دارم با چه صدائی بیدار می شوم ...

این صداهای زمان شاه و خارجی درمن تاثیری نداشته و خدائیش درمکان بیدارشدن ام یک صدای آسمانی دیگررا می پسندم!

نمی گویم چه صدائی تا کنجکاو شوید!

خوب اگر من ان صداهارا نشنیده بودم این صدا برای من صدا بود؟

این را می گویم که بگویم ای خواننده جان که اینجا مشهورمی شوی می روی آن جا... برو!ما اصلا یک چیزهای دیگر می شنویم که قابل پخش نیست ...!!!

و نمی گوئیم و کله ی سحر هم بیدار می شویم و می شنویم ...اتفاقا پول می دهیم!شماکه با شنوائی ما بیزینس می کنی بیا پیدا کن!و بسوز!

دلت خواست بیا ایران ؛ با چشم و چال خودت هم ببین! ولی تو که نمی آئی... میائی؟!!!

سه/

این اصطلاح" دروازه بان خبر" خیلی از خاطرات قدیم را به ذهن من متبادر می کند!

درخاطرم هست ؛ دروازه بان های 30 ...40 کیلوئی را که توی دروازه ی خبر احمدرضا عابدزاده درمصاف با استرالیا بودند!

واز طرف دیگر دروازه بان هائی که ماشاالله ماشالله کل دروازه ی خبررا گرفته بودند ولی چنان توپ خبر از لای پایشان بیرون می رفت که صدتا دروازه بان خبر دیگر مجبور بودند دنبال آن توپ ذکر شده بدوند!!!

درحال حاضر که دوران دوران کرونائی ست ودرجهان پیچیده ی امروز ... دیگر اصلا دروازه بان خبر بگیرد بخوابد... نه؟!!!

 

همون لیلی

 

هشت:

ای بایدن!

ای بایدن عزیز که جااااانم چرا چی چی ...

قربان لطف و صفا و مرام تو ...

" ترومپ!انقدر حسود نباش"!

 

 

نه:

ننه خاور:

من اشتباه کردم نباید به کارای نیسان z حساسیت بیش از حد از خودم نشون می دادم ؛ بنزی حالا چیکار کنم؟

مامان بنز:

واللا چی بگم ! این جوری که بابابیوک کنار تارا خانم نشسته و دارن باهم چای و شیرینی می خورن بعید می دونم بابا بیوک دیگه یاد شما کنه!

بوگاتی:

مامان؟ما هردوتامون یه بار بیشتر طعم هوو رو چشیدیم اینجا ماباید به ننه خاور کمک کنیم نه اینکه زیر پاشو خالی کنیم ؛ من یه ایده دارم؛ بابام بیاد ایران؟

مامان بنز:

ببین عروس گلم!بابای جنابعالی هروقت بیاد قدمش روی چشم ماست !حالا الان بایدچیکارکنیم...

پرایددرحال خوردن خیار:

من می دونم !ولی ننه خاور باید اون دستبندت رو بدی به من که سال سگ از یه جائی خریدی!

ننه خاور:

نه!

پراید:

چرا!

ننه خاور:

ایده ات رو بگو!

پراید:

من می رم پیش بابابزرگ یه خبری رو که ؛ تا به حال به هیچ کدومتون نگفتم ؛ بهش می گم ؛ اونم تا حالش جابیاد یه چن وقتی طول میکشه!

ننه خاور:

چی؟ یه وقت سکته نکنه بمونه رو دستمون!

پراید:

برم؟

ننه خاور:

جهنم!

پراید وارد اتاق می شود؛ بابابیوک و تاراخانم دارند غش غش می خندند

پراید:

بابابیوک جان میشه یه لحظه وقت بدین؟

بابابیوک:

فعلا نه!دارم با منشی خواهرم خاطره بازی می کنم...

عمه نیسان z:

وا داداش چی میگی ؟ تاراجون خیلی جوونه ماشالله ...

عمه جون چی میگی؟

پراید نه می گذراد و نه برمی دارد:

بابابیوک اون حقوق بازنشستگی تون بود بخاطر سرایداری پارکینگ مامانم تو قیطریه می گرفتین ... قطع شده ... سه ماهه می گم پیگیری کنید نکردید امروز آخرین مهلتشه ...چیکارکنم؟

ناگهان بابا بیوک:

چی؟ تو کی گفتی؟

پراید:

دم به دقه می ام ...می گی برو !

بابابیوک:

خواهر من؟ برم تاسر کوچه؟

پراید:

بابابزرگ باید مدارک ببیرید... سند ازدواج با ننه خاور... ارتباط با مامن بنز!...خودش منظورم ننه خاوره!فتوکپی شناسنامه!عکس جدید!بعد عرضم به حضورتون گواهی اشاغال به کار از مامن بنز ...

بابابیوک:

الان می آم!

پراید آهسته به مامان بنز:

مامان دستبند ننه خاورروبگیر!

مامان بنز:

پسر واقعی؟

پراید:

واقعی واقعی واقعی!

ننه خاور:

ای بابا!

 

 

 

ده:

رهبرم ...

کنارهم ؛ دست به دست هم ؛ کشورمان ایران ...

به عشق آل علی(ع) آباد و امیدوار به آینده ...

 

یازده:

یک/

من مدتهاست دارم به واژه یا به عبارت صحیح تر به قول غربی ها" دکترین" فکر می کنم که واقعا " جاهلیت مدرن" بیان شده تا چه حد درجوامع واقعیت داره و می بینم متاسفانه دربرخی از کشورها داره شکل بدی به خودش می گیره ...

درکشور عربستان درقبل از ظهور اسلام " عصبیت جاهلی" که همون جاهلیت قدیم هست بخشی از تیپولوژی تاریخی اون کشوره که ما می خونیمرو تشکیل می ده و دردناکه ...

برای بحث و نمونه آوردن و تطبیق عصبیت قدیم و جدید باید کتاب ها نوشت و نمونه ها آورد ...

یکیش همین این که" دردوران عصبیت قدیم ؛ تمدن و شکل دموکراسی غلط پنداشته شده و عناصر تمدنی خود جامعه رو رو به نابودی میکشونده"!

دربحث های مقام معظم رهبری می تونید این واژه یا شاید هم " دکترین" رو دنبال کنید و اتفاقا از لحاظ مطابقت دنیای قدیم و جدید به ... نتایج شگفت آوری برسید ...

تصورش رو ندارید ...

دو/

واژه " عمه" که این روزها ؛ بعضی هاشون منظورم خودعمه هاست دربرابرش واکنش نشون می دن ...

گذشته از این که نسبت عمیقی رو به یاد ما میاره و درفرهنگ ما مقدسه ... درفرهنگ شیعی جایگاه زینب (س) است که ما داریم خودمون رو فدای ایشون می کنیم ...

هروقت خواستید به بدترین نحو بگید : ارواح عمه ات... خودتون رو درجایگاه یزید فرض کنید!

هیچ قومی وظیفه ی بزرگ کردن فرزند برادر رو نداره ولی برای عمه انگار یک فریضه ست و متاسفانه جدیدا این مسئله تا جائی وارد فرهنگ ماشده که به سختی از دهان عده ای خارج میشه ؛ همین امروز صبح در تلویزیون یکی از متفکرین که من شخصا به ایشون ارادت دارم و منشا برکات بزرگی هستن همین عبارت ارواح عمه ات دراومد بیرون ...

حالا چیکارکنم؟

بیائید این فرهنگ غلط رو بندازیم بیرون ... تو ازدواج مامان بابای ما که توافقی بین خودشون بوده ... هیچ کس نقشی نداشته ؛ علی الخصوص عمه!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدم ..... اووووه خبر پشت خبر کی از کی طلاق و کی از کی جداشده رفته و کی با کی ازدواج کرده و....

رفتیم برا بهجت خانم جون نوشتیم:

بابا بهجت خانم جون اون قدیما زمان شاه بود که ازدواج یه چیز گنده محسوب میشد ؛ یه نون خور از سفره کم میشد؛ اصلا می ترسیدن دختر پسرا بترشن!الان دیگه اصلا ترشیدگی مفهوم نداره!...بعدشم که چی آخه...

بالاخره ام معلوم شد که یکی تو واتس آپ می خواسته آبروی یکی رو بریزه اون یکی ام خواسته مال اون یکی رو بریزه ... الی آخر ...

هیچی دیگه مثلا دیگه هیچ آبروئی روی زمین برای کسی نمونده ... جهنم بابا!

ماداریم از آنده مدئا رد میشیم ... می فهمید ... به خدددا!

 

 

-اطلاعیه شماره دو استاد" دال":

طی رد گیری های من؛ سایت فروش امتحان دهنده درس من؛ لو رفته و شما دانش جوی عزیز باید سر امتحان از معلومات خودتان استفاده نمائید.

" با قدرت فراوان استاد" دال"

.....

زیر اطلاعیه نوشته های دانشجویان را بخوانید:

استاد کی رو از نون خوردن انداختی آخه؟

استاد ما اینارو بلت نیستیم... شمااز کجا بلتید؟

استاد ما از اول خودمون درس می خوندیم.(لیلی و مجنون)

استاد به همین خیال باش صدتا ازاین سایتا هست می ریم ...(ناشناس )

استاد بالاخره دریکشب تاریک و طولانی با چاقوی دسته زنجان عدالت دانشجوئی رو برقرار می کنیم ... و میمیری!(جوکر)

استاد داشتیم؟ ماکی عزیز بودیم؟

استاد دیگه اینگلیس نمی رین؟

استاد به خدا وحشت کردیم فکر کردیم چی می خواید بگید دل درد مارو کشت .. تورو خدا از فصل سه سوال ندید ما نمی فهمیم.

استاد بازنشسته نمیشید؟

استاد ما شنیدیم انشالله شب امتحان شب عروسی دخترتونه مارو وعده نمی گیرید ؟ کادو خوب میاریم ...

استاد چطوری احمد شاه قاجار این همه پول رو با خودش برد آخه چطوری؟ میشه ویس بدید؟

استاد فکر نکنید ؛ ما پی گیر اینا نیستیم ؛ ( از طرف دانشجوی خفن)

استاد عشقید!

استاد کی میشه کرونا بره دوباره برگردیم سرکلاس شمارو ببینیم ؛ استاد شنیدیم موهاتون سفید شده آره؟

استاد بابای شما بود مرد؟

استا تسلیت !

بابا بابای استاد نبود بابای استاد " ذال" بود نقطه اش افتاده بود.

بچه ها بریم ... کلاس استاد مرمری داره شروع میشه ...

بای بای استاد

جیگر استادرو عشقع یه روز بیا باهم بریم صفا...

استاد؟

هلو...های بای !

استاد ما تازه رسیدیم فصل چهار حذفه؟

خود استاد " دال":

امتحان تون .. براتون مثل ناموس باشه ها... گفته باشم!