یک:

درون چشم ماهی تنگ... دنیای انسانی...

چه خوب!

همیشه عید است و بهار بهار بهار...

دو:

پشت میله ها درخوابم...

وتمایل به خواب خواب تا آزادی....

می پیچم میان ملحفه های خنک ....

بیست سال بعد؛ فرداست!

سه:

زیاد زنده ام...

درگور خود که مسیح...

هنگام عبور ؛ دستم را می گیرد و .. می کشد بیرون!

 

 

چهار:

بین تمام چشم های عالم ؛ نگاه تو ...

انتظار قرض می دهد به ذهن من ؛ دوباره ببینمت!

پنج:

درخواب دنیای من تغییر می کند ...

پیرم!

وصد سال بعد از زمان خودم ؛ زلیخا...

یوسف را هنوز ندیده ام...

و...

درفریب زمان!

شش:

مزار شش گو شه ات را یا حسین(ع) درزیارت خود ...

می بوسم و دعای من ... ظهور امام زمان (ع) است ... تو می دانی ...

 

 

 

هفت:

یک/

شهرهای بازی زیادی درتهران بود که حالا نیست!و چقدر خوشبخت بودیم که هرهفته یکبار مارا بهانه می کردند و همگی می رفتیم ...

حالا تقریبا روبروی هتل بزرگ (/) می شود ... لونا پارک سابق که بلیطش را تقریبا مجانی به پدرمن می دادند منتها باید از کجا تا کجا می رفتیم ...

یکی از جالب ترین قسمت های لونا پارک تونل وحشت بود که برای بیماران قلبی توصیه نمی شد! درمیانه ی تونل اسکلت وحشتناکی از تابوت بر می خاست و درحالی که سرعت قطار درون تونل کم شده بود پیراهن شمارا رها نمی کرد ...

بهترین و خاطره انگیز ترین شهربازی تهران در دوران کودکی من که الان دیگر نیست اتوبان کودک بالاتر از مهدیه تهران بود که روبروی منزل یکی از اقوام پدرم بود ...

متاسفانه الان اتوبان کودک به باغی متروک تبدیل شده ... یادش بخیر پیست اتومبیل رانی کودک داشت و جزو بهترین شهربازی های مورد علاقه ی من بود ...

شهر بازی دیگر تهران در محله ی می نی سیتی با همین نام بود که به نسبت بقیه خلوت تر بود ولی شهر بازی ونک نرسیده به میدان از همه جای شهر تهران شلوغتر بود ...حالا بعد بازی و چرخ و فلک مشهورش هوس باغ وحش می کردیم که کمی بالاتر نرسیده به چهارراه پارک وی بود ...

لازم به ذکر است که باغ وحش تهران بدلیل بوی بد حیوانات و شلوغی بیش از حد و شکایت ساکنین محل بعدا به پارک ارم منتقل شد ...

اوووف شما باورتان می شود!!!

دو/

بی ادبی نباشد بی ادبی نباشد به شما چه؟

من عاشق شده ام یا خیر؟ دیگر فضولی چقدر...

همین دیشب سئوال پشت سئوال از من ...

من در دانشگاه هاروارد مجرد... من در کلوب نیو یورک مجرد؛ من در توکیو در سیتما مجرد؛ بعد چقدر باید شما فضول باشید که دماغتان را به شیشه بچسبانید ؛ اشک از چشمانتان بریزد و بپرسید : توهم عاشق شدی یانه؟

عزیزم! ماهی گران قیمتی مثل من دیگر جفت می خواهد چکار؟ اصلا مغز می خواهد چکار؟ اصلا چرا بایددر  جنس خودم دغدغه داشته باشم ؟... ندارم.

ولم کن می فهمی؟

سه/

اگر می دانستی نازنین مرا نمی بخشیدی...

این بار دنبالت دویدم و بازهم تو متوجه نشدی!

گوشه ی نرده ی راهرو گیر کرد به آستینم و از تو عقب افتادم ؛ جنابعالی هم رفتید ...

آرزو کردم اتفاقی بیفتد تا درتعقیب به تو برسم؛ دیدم رسیده ام ... پلیس هم رسیده... اورژانس هم رسیده... و از همه بد تر انگار عزرائیل هم ...

همان مچ دستم که به نرده گیر کرده بود را گاز زدم ؛ پلیس می پرسید که چرا انقدر زود رسیده ام و من هم می گفتم : خیابان ها آن وقت شب خلوت بوده ...

موتورت را بلند کردند و بردند و خودت را آوردند بیمارستان ... سر زعفرانیه ...همه چی تر کیده بود ...

آوردیمت بیمارستان گاندی ! چقدر فیلم های هندی دوست داشتی ...

سه روز است خیالم کاملا راحت است ... توی بیش فعال سه ماه باید روی تخت خواب بخوابی و من باید بالای سرت باشم ...

برای افراد پا به سن گذاشته ای مثل ما حتی غذای بیمارستان خوشمزه است ...

آی بیمه داشتن چه خوب است!

جهنم!که کجا می رفتی ... فکر کنم داشتی می رفتی شوهر خواهر من را از باز داشتگاه در بیاوری ... خوب شد که نرفتی ؛ آن هم رفت زندان و انشالله آدم بشود و بیاید بیرون !

نازنین! تو استراحت کن ... من هم بالای سرت با خیال راحت ...

ایییی جان!

 

 

هشت:

تو ای ستاره ی شب ...

تو ای بهانه ی قلب ...

                           تورا خدا نگهدار !

نه:

مامان بنز:

جای بابا بیوک تو خونه خیلی خالیه !

ننه خاور:

مرد خیانتکاری بود!آخرش با خواهری رفت که فکرش رو نمی کردم ولی ... اصلا روی اعصاب من تاثیری نداشت!

بوگاتی:

مادرمن!قرنطینه ست شهر!همه بیمار شدن ... لابد خواهرشم گرفته خودشم مشکوکه ... پاشه بیاد چی بگه آخه...

بابا پژو:

عمه نیسان z یک کلمه حرف نزد ولی عمل کرد ! ننه خاور شما از اول فقط شعار دادی...

ننه خاور با حرص:

بیا ! پسر بزرگ کن! آره دیگخ اون ویلای 500 میلیاردی رو به من نشون بدن منم میرم!تو که شدی خوشگله پسر! بابا بیوکت ام که دیگه نگو...

پراید:

انگار مردم ریختن ما بریم جمع کنیم!نیومده ایران که پارتی بگره ... اومده یه ماهی بمونه بعدش بره ...

ننه خاور:

من می دونم آخرش عین سریال خانه ی امن عمه نیسان zتون رو بابابا بیوک دستگیر می کنن ...

پراید:

بابا 30 ساله یه ویلا ساختن تو لواسون چه می دونستن عسلک رو بغلش می سازن ...

ناگهان لامبورگینی و پورشه:

ننه خاور! بابا بیوک پیام داده رو واتس آپ که داره می آد تهران ...

ننه خاور با پنهان کردن خوشحالی خیلی زیر پوستی مثلا:

کثافت!تو این مرض و بدبختی می خوام نیاد!

........................................................

یک ساعت بعد ننه خاور بابابا بیوک روبروی هم نشسته اند ... ناگهان بابا پژو:

می گم ننه ! رژ لب و رژ گونه ات رو از کجا خریدی ... بگم مامان بنز من ام بخره !

بابا بیوک:

بتو چه پسر؟خاور اگه رژ لب ام نزنه اینجوری وحشی آرایش نکنه ... من بازم دوسش دارم!

مامان بنز:

قربون خدابرم...جل الخالق... زن و شوهر دعواکنند ابلهان باور کنند....

 

 

 

ده:

رهبرم...سوختن اگر سوختن است ...

خاکسترما ...

اشکالی نیست اگر دلیل ...

عشق علی و آل علی (ع) باشد ...

 

 

 

یازده:

یک/

بسیار متاسفم و غمگین که دوستان می روند ...

چه کسی فکرش را می کرد ... می گویند در خانه بمانید و بیرون نروید چشم ولی اصلا مسئله خانه است ... درخانه ای که یکی از عزیزان نیست انسان جای خالی اش را چه کند؟... همکاری همسرش را از دست داد چند روز بعد آمد مدرسه ... گفت کار می کنم فراموشم می شود...

الان کجا برویم ...و این غم هارا کجا بریزیم دور...

خدابیامرزد رفتگان را و روحشان را قرین رحمت کند ...

دو/

دارم نوای العجل العجل العجل را می شنوم ...

درفضائی هستم که دوستش دارم و اعتقادش را دارم ...

می آید ...

می دانم دراین دنیا فیزیک می گوید سرعت نور بسیار است و حتی 90 سال عمر ما چقدر از سرعت نور است مگر؟ ما چه می دانیم عاقبت کاررا ...

دستمان را بسپاریم دست خدا...

سه/

هفته بسیج است...

این هفته را به تمام دوستانی که سال هاست مخلصانه دارند فعالیت می کنند تبریک عرض می کنم

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... ای دادو بی داد " عکس بد "!همین طور داشتیم پاک می کردیم که فرمانده مان گفت: اشکالی نیست...

گفتیم : بابا " عکس بد " است ها!فرمانده گفت: بگذارید همه اش بیاید خخودتان هم کنار بروید بعد بیائید همه را یکجا پاک کنید ...

گفتیم:خوب! بعد دوستمان که تازه آمده گفت: این مصادیق دههی 60 است ها!درزمین مصادیقی هست که مربوط می شود دیگر به قرن پانزده!!!

من گفتم: جهنم به ما چه ! ولی فکر کردم راستی؟

بعد یاد بهجت خانوم جان افتاده و از ایشان یک عکس خواستم ...

ایشان هم نامردی نکرده تصویر خودشان را بامامان اینجانب فرستادند ...

جل الخالق!

 

سیزده:

استاد " دال":

می گم عزیزم اگه می تونی فردا بیا من یه سر اومدم ایران ! دلم برات خیلی تنگ شده ...

ناگهان صدائی ضعیف:

اهممم!

استاد" دال":

چی؟ تو کی اومدی؟یکساعته من بدبخت با خودم تو کلاس تنهام!خوب اهههم که چی؟ آخر کلاس اومدی!...

صدائی ضعیف از یک دانشجو:

استاد همه خونه ی ما جمع ان! خونه هاشون نت نداشت... جز ا.خ. از اول کلاس ام بودیم ... الان انگار آخرشه؟ نه؟

استاد " دال":

اصلا ام اینطور نیست ... تازه 5 دقیقه اس شروع شده ...

صدای ضعیف:

استاد 45 دقیقه اس دارید با یکی حرف می زنید ... عزیزم و اینطور حرفا ... ما ساکت بودیم ...

استاد " دال":

من خارج بودما!این حرفا تازه برای یه استاد امتیاز جلب توجه دانشجو محسوب میشه!

ناگهان صدای بم و قوی:

استاد! برادر!ما تشریف ببریم؟برای ما امتیاز محسوب نمیشه؟

استاد" دال":

چرا!همه تشریف ببرید!انشالله هفته ی بعد...

ناگهان همه قطع تماس!

 

چهارده:

دوستت داشتم و میان دست هایم ...

تورا نگه داشته بودم ...

پرواز کردی که پرواز کردنی ... عاقبت پرواز می کند ...

رها می شود و می رود ...

 

پانزده:

من تبلیغ محسن کیائی رو در تلویزیون بیشتر از نوید محمد زاده دوست دارم هرچند اگه دوران سینما بود این کار درست نبود چون مردم نباید هنرپیشه ی سینمارو در تلویزیون ببینن هرچند دو دقیقه!

محسن کیائی درعرض یک دقیقه مرتب می دوه اینور و اونور و کلا بامزه است و اکت داره و ظرفیتش برای نقش کمدی بالاست ولی نوید محمدزاده همش راه می ره و بین یه گروه تئاتری پز می ده و رژه میره ...!!!

کلا درکار البته انتقاد زیاد هست ...

سال ها پیش امین حیائی خیلی درفن بیان مشکل داشت که الان نداره و بر می گرده به کلاسهای فن بیان و خوانندگی که می رفت همین طور حامد بهداد حرف می زد من اصلا متوجه نمی شدم ... تند و خاص صحبت می کرد که الان بسیار بهتر شده و درحد عالی ...

اصلا هنرپیشه های مرد فعلی ایران با قدیمی ها فاصله ی زیادی دارن و مقایسه  اونها با هم کار اشتباهیه یکیش سر همین صداست که کلا قدیم روی صدای همه شون دوبله بوده...

انشالله دوران کرونائی سپری بشه و برسه دورانی که بازم بریم سینما البته اکران آنلاین رو همین الانشم می تونیم ببینیم ...

منظورم صدای دالبی هستش و صحنه ی بزرگ سینما ...ما همیشه می رفتیم سینما مگامال بسیار اونجا رو می پسندیدم ...

دوباره اگه خدا بخواد همه چی بر می گرده سرجای خودش ...

دراین دوران اکران آنلاین رو ببینیم ...

از سینمای ایران حمایت کنیم ...