یک:

روی برگردان زمین از روی من ...

یا حسینم(ع) ... یا حسینم(ع) را فریادم ...

سمت آسمان...

دو:

خدا توی دانه های برنج می پخت ...

خدا می آمد مقابل در...

خدا آن قدر خوشمزه بود ... که وقتی می خوردیش می خواستی دوباره بخوری ...

خدا ...آن روز بود ...

دیدم که می توانم بیارمش ... مثل دیگران ...

توی آن سفره های خالی ...

توی آن شکم هایی که دوستش داشتند ...

و خوشمزه بود ...

وقتی می خوردندش و الهی شکر می گفتند ...

ما همه گرسنگان خدا بودیم ...

که خدارا می خوردیم و... لذت می بردیم!

که آن لذت برای ما ... مرز نداشت ...

که باورمان بود که برکت خدا ... بو و مزه اش ... نظیر ندارد ...

ما...

کاش بازهم ...

سه:

می روی از کنار من ... انگار دنیا رفته است ...

من هوو دارم ... خیابان های تهران... باور می کنی؟!

 

 

هفت:

یگ/

اداره ی من دریک دنیای دیگر بود ...

خیلی معمولی استخدام شده بودم .

باید با قطار پنج و سی می رفتم ... تا ساعت هفت صبح می رسیدم ...

منتها آن وقت صبح فقط ما پنجاه نفر بودیم ... ناگهان نرسیده به کرج از نور می گذشتیم و...

می رسیدیم به دنیای دیگر ..." اداره"!

طبق قوانین استخدام گفتن اطلاعات شغلی مساوی با اخراج بود ...

مشکل گفتن واقعیت به دیگران بود ... هیچ کس باور نداشت طوری که از شرکت ما 400 نفر در بیمارستان های اعصاب و روان بساری بودند!

صرفا جهت اینکه می گفتند دریک جهان دیگر مشغول به کارند که تعریف شده نیست!

من ...

بالاخره باز نشسته شدم!و اکنون مشغول کار درفضا هستم ...

متاسفانه فرزندانم به دیگران گفته اند من ... راننده اتوبوس بین شهری ام!

هرچند کارم زیاد افتخار ندارد ودرفضا مشغول پاکسازی جو از ماهواره های بیفایده برای زمین ام ...ولی !

هههههههههههههههههی روزگار!

 

دو/

سروقت رسیدم و دیدم که داری موهایت را می کنی ...

هیچ تعجب نکردم!

فقط ذستهایت را گرفتم و گفتم:

پس مگر قرار نبود توی آزمایشگاه ... بتن های جدید را تست کنی؟

به من نگاه کردی وگفتی: تو چی؟ مثل عمه توی قورمه سبزی رب انار یزد ریختی؟

خندیدم و گفتم: بله!

لباس آزمایشگاه را در آوردی و بی هیچ ملاحظه ی بهداشتی درقابلمه هارا باز کردی ... بوی قورمه سبزی با روغن کرمانشاهی و پلو و سیب زمینی های ته دیگ پیچید ...

سریع در آزمایشگاه بازشد و خانم " ت" آمد تو ...

چنان پرید روی قابلمه که مرا ندید...

بعد فریاد زد: وااااای بازم زنت برامون ناهار آورد؟

عجب زن آشپز دیوونه ای! یه روز بهش بگو باقالی پلو بپزه ...

ببین زنیکه ی بی سواد چیا بلده!

خونسرد از جا بلند شدم ...

از ته دل خوشحال بودم که خوشحالی ! رو به خانم " ت" گفتم: عزیزم!قرص سبزا تو حتما بخور ... برای خواب آخر شبته ... خوب می خوری؟

نگاهی به من انداخت و درحالی که دهانش پر بود گفت: آره خانوم دیگه!این پروزه بتن تموم بشه ... ما دوتا بر می گردیم سر خونه و زندگی مون ... اعصابمون راحت میشه ... میذاری یه لقمه ی داغ کوفت کنیم؟!

رو به تو گفتم:

بهت افتخار می کنم اگه دیگه سدی ... پلی ... برجی ... خونه ای یا هرجای دیگه ای که بتن قراره توش بریزن ... خراب نشه ... حتی با زلزله نه ریشتری ...!!!

دستت را ازدماغت بیرون کشیدی و گفتی:

باشه عزیزم!ممنون ...

و... من رفتم!

سه:

ای نازنین...

این شب های محرم مشکی که می پوشی... زیباتری ... مثل همیشه های دیگر که می روی سمت حسین(ع)...

که روضه و تعزیه و نوحه گوش می کنی و ... از چشم های خمار زیبایت ... اشک می ریزی...

می ایم از آن بالا ... پائین ...توی دست هایت که سینه می زنی قایم می شوم و محکم می خورم به قلبت ...

توی قلبت می بینم که ظلم را دوست نداری... قتل را دوست نداری...

دوست داری این شب ها ببخشی و درخانه ی نیاز مدان را بزنی ...

دوستت دارم ...

بیشتر از قبل های قبل ...

آنقدر بزرگی که از داشته هایت میگذری و تقسیم می کنی ...

دیگر از عشقم چه بخواهم؟!

لیلا

 

هشت:

ترومپ!

وقتی این دنیا بفهمد که تو ... می توانی ...توقع دارد ...

درحالت ناتوانی اما... به درک... مسئله نیست!

 

نه:

مامان بنز:

ای داد بی داد؛ آحه پراید تو برای چی باید یه همچین کاری بکنی؟

پراید:

مگه چیکار کردم آخه؟

مامان بنز:

" کوئیک" رو بردی گذاشتی توی پارکینگ عمومی برگشتی ... بیچاره بچه داشته سکته می کرده ... پلیس برش گردوند ...

پراید:

بابا مغز نداریم دیگه از بس ونگ می زنه ... پیریم همه مون ! ورش دار ببر بدش ننه اش نگر اش داره!

بوگاتی:

پراید! واقعا خجالت می کشم ... مخصوصا پیش بچه ها ...

لامبورگینی و پورشه:

ما این داستان رو تو یه کتاب تو ایتالیا خونده بودیم ! خیلی بد بابا!

ننه خاور:

پراید! یه بار دیگه آبرومونو توشهر ببری ... یه جوری رفتار می کنیم انگار تو مردی! می فهمی؟ جشنم برات می گیریم!

بابا پژو:

ننه انقد خوشحال میشی؟ تنها پسرمه ها؟!

بابا بیوک:

خوودت برا من چی بودی؟ هنر پیشه ی کره ای؟ نمی دونم پسر عروسکی ؟ سر پیری معرکه گیری ؟ دماغ سربال؟ خوکی؟ چه می دونم...

پراید:

اوووووه! میلیون تا از اینارو بردن گذاشتن تو پارکینگا قایمشون کردن ... معلومم نیست ننه باباشون کیه ... به ما که رسید آسمون تپید ...

خیل خوب جیگیلی ... پسر تیوولی خانم ... ببخشید!

 

 

ده:

رهبرم ...

تسلیت این غم همیشگی ... غم شهادت حسین(ع)...

که نبودیم وقت فریاد زدن" هل من ناصر ینصرنی" که یاریش کنیم ...

 

 

یازده:

یک/

وقت های زیادی می نشینیم و به از دست رفتگان فکر می کنیم به خوبی ها و شاید ...

بدیهایشان...!

روزگاری که کنار هم بودیم و فرصت مهربانی داشتیم ... با صدتومن!که الان شکل اش را هم فراموش کرده ایم توی دست بزرگترها ... چقدر شاد می شدیم ... ولی بقولی از دست بعضی هایشان آب هم نمی چکید!!!

دو/

می گذارید و می روید تا نسل مارا بیشتر کباب کنید ... الان سال هاست ... آن موقع ها برای ما چه ها که نبودید ... دلمان کباب می شد طوری که می خواستیم تا آن دنیائی که می رفتید دنبالتان بدویم ...

چه شد؟

دیدیم که یک عده ای دیگر ماندند تا برای ما از شما بهتر باشند ... درضمن مگر خودمان چه امام نبود ...

حالا که دیگر زمان گذشته و دلتان برای ما و دلبری کردن تنگ شده ... دیگر چه فایده؟

یا در آرزوی کنارتان ماندن مرده ایم ... یا زنده ایم و خودمان برای خودمان از شما بهتر داریم ...

گذشت ...

سه/

قبلا انگار تاریخ فقط بر ما گذشته بود! تمام ممالیک دیگر دانشمند تربیت کرده بودند که بیایند وده هزار صفحه از ما بنویسند و بروند ...ولی دریغ دارد کم کم معلوم می شود آن حال مغرضانه ...

که کم بدبختی توی این دنیا نبوده است!که فقط ما بدبخت بودیم!

تجربه بدبختی هایمان از ما چه ساخته بود نمی دانم ... فقط می دانم درتحمل رنج ... هیچی نباشد از ممالیک دیگر بهتریم!درضمن نباشد ... یکهو خوشبخت تر هم بوده باشیم آن هم در بدبختی...

چهار/

پول زیادی هم کثیف نیست ... یعنی چطور بگویم می شورد و می برد!

از قدیم گفته اند... پول بشور!

ولی یک وقت نشود با آب هفت دریا هم نشود شست ...

این یک پیام کلی بود بعدا اینور آنور نیائید بگوئید کسی نبود به ما بگوید!

پنج/

قبلا ها می گفتند گوش بایستی اول حرف خودت را می شنوی ...

دروغ بود!

الان گوش بایستی فقط صدای پول می شنوی که ممکن است خارجی هم باشد ...

اگر زبان بلد نیستید ممکن است کلمات زبان های دیگر راهم بشنوید ...

به ما نمی گویند چقدر خارجی ایران است؟

 

 

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... امار آمار امار که چیه؟ چقدر از کشورهای مختلف درساعات مختلف اومدن دیدنمون ... چقدری هاشونم قصد هک مارو داشتن ... از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم که مثلا بچه دوساله! به چه دردش میخوره مارو هک کنه ... که ناگهان از زمین از بهجت خانم جون پیام رسید:

ماهستیم!

خوب پس بهجت خانوم جون خودمون چی؟

سیزده:

چند تا سریال کره ای رو درایام تعطیلات دیدم که می خوام تشخیص خودم رو از فرهنگشون براتون بنویسم:

یک:همه ی خانواده دورهم اگر از یک کاسه غذا بخورند ... هم شادند!

دو:ماشین ظرفشوئی و لباسشوئی و سایر لوازم برقی مصرفی در ایران به جز یخچال و ماکروفر ...درخانواده هایشان چندان معنی ندارد!

سه:حداقل سه ماه طول می کشد از آشنائی تا ازدواج بین اشان ... بله را هم درحد مرگ کش می دهند !

چهار:به شعار" جهنم این نشد آن یکی " به شدت معتقدند!

پنج: به چهره های عروسکی علاقه مندند و دراعمال جراحی زیبائی می پسندند!

شش: راحت می شود درکره پول در آورد!

هفت: ایرانی جماعت اگر بتواند یکماه درکره دوام بیاورد!

هشت:کو قورمه سبزی کو قیمه... استفاده از ادویه صفر... نودل خورها و ماکارونی خورها بروند کره البته سوخاری هشت پاهم طرفدار دارد!

نه: دختر به کره ای ندهید!

ده:خسته شدم و دیگر نمی بینم

یازده: شمال خودمان خوشگل تر است!

دوازده:اگر به کره رفتید و دوستدار پنیر بودید پنیر را فراموش کنید!

سیزده:مرغ اسپایس و ساندویچ های کوچولو دارند!

چهارده: پادشاه تا ابد و... ای جمهوری!

پانزده:نصف اشان پارک و نصف دیگرشان چوئی اند!

شانزده: با ارادت به ملت کره

هفده: اوهو اوهو که من درمدرسه امپراتوری درس نخواندم!

هجده:سریال وی آی پی را ببینید!

نوزده: هیچوقت گول ظاهر آدم هارا نخورید!

بیست:

الهی بگردم!تاریخ نویس مشهور گوهه ریونگ!

 

 

چهارده:

روزی استاد " دال" با رندی به لیلی گفت:

دراین مقطع کارشناسی ارشد بیش از دوازده نمی گیری!که فقط این درس را پاس کرده باشی!لیلی گریان گفت:

آه استادا!حقوقم صرف خریدن واحدهایم شد ... رفت و برگشت حالا هیچی... فقط میلیون تومن صرف کار با کامپیوتر کردم دردرست کردن پاور ... پس ان هاچی؟

استاد " دال" درحالیکه باد به غبغب می انداخت گفت: بین دانشجوی بورسیه ی فلان کشور با دانشجوی دانشگاه دراین کشور باید تفاوت هائی باشد ...

اگر نباشد من اینجا چه کاره ام؟ تو هم اگر انقدر پیگیر بودی ... الان آن جا بودی ...

لیلی گفت:اوووووه و به گریه اش ادامه داد...

مجنون از جا برخاست و به استاد گفت: دل را بشکن آری ... که تو خود جهان را گشته ای تا دل عشاق را دراین دیار بشکنی ... زهی دنیی و عقبی ... که آن جا نگه ات نداشتند چون ... تحفه ی همین دیاری!

استاد" دال" گفت: جان بکنید هم دوباره بخواهم می روم!

که دانشجوئی با صدای ضعیف از انتهای کلاس گفت: برو بابا! از همون جا کلاس بذار دیگه ... مارو از دهات می کشونی میاری اینجا ... انگار عهد بوقه...

استاد اینترنتی!

 

 

روز پزشک مبارک به خصوص به سروران گرامی پزشکان محترم ...

دکتر پرویز معمارزاده ... دکتر خسرو فولادی ... دکتر مهرداد بهلولیه و دکتر تدین ... و سایرین و دیگر عزیز مهربان دکتر میرسعید قاضی عزیز و دوست داشتنی و دکتر گنجی عزیز ....

دوست و یار مهربان سرکارخانم میترا دلبخش و عزیزان مهربان دیگر ... دکتر احمدی دهچ ...دکتر منوچهر برگی ...

انشالله همیشه خود سلامت باشند چنان که همیشه از اضطراب و نگرانی دیگران کم کرده اند ... درغم انگیز ترین لحظه ها ... خداوند چنین فرشته هائی را می فرستد ...

و دکتر ارش جنابیان ... که ... متخصص و کار آمدند ...

خدا قوت ...

همیشه پایدار و سلامت بوده و باشید

دراینجا برای دوست مهربانم سرکارخانم کاظمی از کادر پزشکی آرزوی سلامت و موفقیت دارم خودشان هم می دانند که فرشته ایند درصورت انسان ...

دعاگویتان هستیم ...

 

 

به پاس از روز عکس و عکاسی می توانید جاوه ای از کارهای عکاسان کار آمد کشورمان را در گالری سیب ببینید

" منتخب از همانجا"