یک:

بوی شعرم را از دهانت شستی... وقت باران!

دروغ با گلاب نمی سازد ... حتما میمیری!

دو:

زیر مرگ کبوتر ... اسمان چرخید!

زمین ایستاد...

اما...

جوجه ترین جوجه اش ... یکروز زودتر ...پرید!

سه:

از لبت ... لب را گرفتم تا نگوئی راز من!

راز من توی دلت ... لب داشت ... داشتش می گفت ... راز!

 

 

چهار:

میان دردهای دنیای کثیف...

درد سینه مثل بازکردن در بود برای ... فرشته مرگ!

سوخت از بس ... رفت و آمدشد...

درنهایت امر...

جهنم... مرگ!

پنج:

جناب حضرت عشق ... بفرمائید شام ...:

کباب دل که پر از عاشقی ست ... با سس اشک!

شش:

مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع) آمده ام ...

چونان که چشم ندارند ... ببینند ... دنیا دنیا!

 

هفت:

یک/

در ادامه ی سفرهایم بین دو دنیای موازی ... با جان کیوساک ...اشنا شدم...

من کلا بسیار خشنم!

و عین سریال های کره ای دیدنم برای زیر هجده سال مناسب نیست!

درنهایت درسوئد نشسته بودیم و داشتیم جائی را نگاه می کردیم ... ایشان گفت:

لیلا خانم! یکبار قورمه سبزی بپزید ... ما مردیم از بس تعریف شنیدیم ...

با خشم به چهره ی ایشان برگشتم گفتم:مرد حسابی ... چند نفرخانم پیدا می شوند مثل من روزی چند بار بروند این دنیا و آن دنیا ... بعدهم بیایند سخت ترین غذاهای عالم را بپزند ...

فست فود که نیست ... حداقل شش ساعت می خواهد جا بیفتد!

بعد که چهره اش ماسید گفتم: عیبی ندارد ... فرداشب!

خوب می دانید من آشپز فوق العاده ای هستم ... قورمه سبزی را طوری پختم که ... ایشان برود برای همکارانش در هالیوود تعریف کند!

جل الخالق به خودم!

دو/

در فرانسه نشسته بودم یک جائی و بدلیلی که نگفتنی ست داشتم گریه می کردم!

که دیدم یک دختر خانم آمدند بطرف من... بعد گفتند:خانم کمکی از دست من بر می آید؟

با گریه و حالت غم شدید گفتم:

خیر عزیزم!حالم خوب می شود و می روم ... که دیدم از کیفش یک دستبند در آورد و گفت:خوب! می توانم شمارا به جرم توهین به خودم دستگیر کنم و اگر جائی ندارید می توانید چند وقتی درزندان مرکزی بمانید!!!

درهمین حین ... آلن دلون رسید و درحالی که از من عذر خواهی می کرد گفت:

متشکرم دخترم... این خانم نویسنده شرح حال من است ... حالش بدشد ...و آمد اینجا نشست!!!

بعد دختر خانم یک عکس با ما گرفت ...امضا هم گرفت ... و بعد درحالیکه به من چشمک می زد... دورشد...

اوووووف!

سه/

خیلی زودتر از زود فهمیدم ... همسایه بالائی مان ... گورکن است!

متاسفانه دوران وحشتناک بازنشستگی خودرا با کشیدن ناخن روی سنگهای خانه و بیل و کلنگ زدن روی سقف ما می گذراند ...

متاسفانه ملک جدید را بشدت گران و درمحله ای با کلاس! خریده بودیم ...

هفته ی پیش قرار بود چاه باغ پدری را پر کنیم ...

بهمین دلیل پیشنهاد جالبی را برای گورکن بالائی مطرح کردیم ... ایشان پذیرفت و رفت ...

خوش بختانه همسایه ی باغ از کار ایشان دیدن و برای گورستان قدیمی آنجا از ایشان دعوت به کار کرد ...

کلا ... ایول کمر!

چهار/

اووه!لاو عزیزم... مدیوم!

آه وقتی صبح می شود روح بقالی قدیمی مان می رود توی جسم تو ... چشمک می زنی و می پرسی:گوگولی از مغازه چی می خوای؟

و من لوس می شوم و می گویم: پتت!( یعنی پفک)

وقتی عصر می شود ...

اوه ...لاو عزیزم ... مدیوم!

روح مادربزرگ از سمت پدر می آید ... قشنگ درجهت خشم و نفرت و صدائی عجیب با لهجه ی ترکی توی جسم تو ... می پرسی:

شام چی شد؟و من مثلا ترسیده باشم می گویم:قورمه سبزی...

بعد شام وقت سریال دیدن از شبکه یک...

اوه لاو ... عزیزم ... روح مرحوم عزت الله انتظامی می رود توی جسمت و بعد می پرسی:

پس بچه کو؟می گویم:اووووف ما اجاره نشین نیستیم ؟

بچه؟!!!

شاید هم رفته دانشگاه چه می دانم!

و درنهایت اوه لاو عزیزم ...

موقع تمرگیدنمان که می شود ... روح مادر فولاد زره می آید توی جسمت و می گوئی:

صدا نکنی آ.. بذار قشنگ بخوابم ... هروقت سفت شد خوابم ...بیا بخواب!

تووووه ...لاو .... عزیزم ... مدیوم!دوستت دارم

شب بخیر!

نوشته: شون صدتا لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

دعاکن درس پزشکی من تمام شود ...

شروع می کنم به ساختن واکسن ... به جون خودم!

 

نه:

بی ام دبلیو(یک):

ببین عزیزم ...ما تا حالا خونه ی بنزی نیومدیم ... الانم که اومدیم با این وضع کرونا ... بیچاره مارو پذیرفته ... بیا از این پولائی که دزدیدیم به شوهرش بدیم ...

بی ام دبلیو(دو):

غلط کردی!این پئلا شماره داره! شوهرش تازگیا خل شده ور می داره باهاش می ره تفریح ... میان می رسن به ما!

بی ام دبلیو(سه):

آخه دوتا از دیوونه های فامیل اومدین اینجا چیکار؟سرم رفت...از صدای گریه ی بچه دیوونه شدم!اینا کی بچه دارشدن؟

ناگهان پراید:

ببخشید آقایون ... تشریف می آرید جهت صرف شام؟

بی ام دبیلو(یک):

پراید !وقتی دیدمت هم قد همین نوزاد " کوئیک" بودی... باورم نشد ... ازدواج ایتالیائی کرده با شی و دوتا بچه ی خوشگل ام داشته باشی...

پراید:

ماشالله ماشالله هیچ کدومتون تکون نخوردید... بوتاکس کردید؟

بی ام دبلیو(دو):

ماشالله رو به بابات بگو!تو این دوره زمونه شده عین پارسا پیروزفر... خوشگل ... جوون یه بچه ام...

پراید:

ببینم سرقت کردین اومدین اینجا؟

بی ام دبلیو(سه)ک

آره ! ولی تواز کجا فهمیدی مگه خنگ نیستی؟

پراید:

بچه های قهوه خونه گفتن!... بهتون یه تقلب می رسونم ... بابا بزرگم بفهمه زنگ می زنه 110!

بی ام دبلیو ( یک(:

خوب تو نذار!

ناگهان بابا بیوک:

همین جا تشریف داشته باشید ... اینجا زندون ننه خاور از زندون آلکاتراز بدتره...

بی ام دبلیو(سه):

حاجی...بعد صدسال اومدیم خونه ی دخترخاله مون ...

ناگهان ننه خاور:

اوووووکی!دستکش و ماسک داریم دونهای با ویروس کرونا ... یک قرون!دستکش و ماسک داریم بدون ویروس کرونا 18 میلیارد!اومدین بیرون صرفه تونو نگا کنین!

ناگهان بی ام دبلیو(سه):

حاج خانم حالا چرا عصبانی میشی؟بیا آه 18 میلیارد ...خیرش رو ببینی ... برا سه تامون ...

ناگهان پراید:

واوووو... چی دزدیدین؟

مامان بنز:

تو فامیل منو نمی شناسی... معلومه دیگه ... تکنولوژی جدید سرعت از ... کره!

 

 

یازده:

کلا آدم سیریشی نیستم ...

داشتن من رو سال ها پیش از یه جائی بیرون می کردن....

بعد ...

معلوم شد من یه جوریم ... تعرف از خود نباشه(خودشیفته)یه جورائی خاصم!

می تونم با انرژی بدی که از یکنفر درکودکی و بیماری دریافت کردم ... نمیرم!

بدینوسیله متاسفانه و علیرغم دعاهای فراوان و نفرینات.... وصلم به کائنات و به این سادگی ها .... نمیشه

" توضیحات این جانب بصورت مکتوب برای گول زدن مردن"!!!!

......................................................................................

یکبار یک دکتر سرشناس روانپزشک با تجویز داروی اشتباه ... بخشی از مغز این جانب رو از کار انداخته و بخشی رو بیش فعال نمودند!!!

بنده چندین روز دربخش بیش فعال ذهن خود دچار " فوبیای مرگ" شدم...

بلافاصله بعد از سه روز مردن از ترس مردن!با تجویز داروی جدید ...درمان شدم!

بعد از آن 72 ساعت طلائی  اضطراب برای مرگ را فراموش نمی کنم...

برای خودم درشرایط خاص توضیح می دهم که لیلا خانم شما هم یک پدیده بیولوزیکی و درعین سختی و جوون دوستی ... ممکنه بمیری...

خیلی راحت...

پس ترس را می گذارم کنار... وبه زندگی خوب و افسانه ای خودم ادامه می دهم ...

شعار:بابا مردیمم مردیم دیگه...اه!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا... یهو دیدیم اون پسر کره ایه ... خوشگله!نمی دونم چی چی یون ... اومد!حالا چرا... بین دوکره البته نه شمالی و جنوبی... دوتا کره ی موازی یعنی پادشاهی و جمهوری اشتباهی دروازه ی فضارو باز کرده بود ... با اسبش ماکسیمیلیوس !

انقدر خندیدیم که نگو مخصوصا به لباساش ...

فکر می کرد ما پادشاهی کره ایم ... می گفت داره می ره جمهوری کره " ته اول جونش " رو ببینه ...

ناگهان بهجت خانم جان پیام دادن:

ایشون درشخصیت امپراتور فرو رفتن یه تگر تول اگه دارید به ایشون بدید ... ایشون خود به خود تنظیم و برمی گردن زمین...

جل الخالق... گیس سفیدای فامیل عجب چیزائی می فهمن!!!

سیزده:

خیلی از اطرافیانم عزیزانشون رو ازدست دادن...

مژگان جون به یاد ایام قدیم ... دوستی هامون ...

تسلیت می گم ... خیلی از دوستانم غم شون رو دیر به من می گن چون می دونن من جدا ناراحت می شم و تعادل خودمو از دست می دم ...

مدتهاست این شعر " نبسته ام به کس دل" رو زمزمه می کنم تا ملکه ذهنم بشه حتی دیگه کمتر تو چشمم از وابسگی ها ...

ولی نمی تونم احساساتم رو نسبت به درگذشت انسان های اطرافم پنهان کنم ...

دیشب داشتم از یک استاد فیزیک انگلیسی درمورد علم و دعا می شنیدم :

که ایشون می گفتن علم بالاتر از احساس ماست ... با سلح علم می تونیم بردنیا غلبه کنیم چنانکه تا به حال کرده ایم ...

البته...

ولی اگر اعتقاد به علمی ورای شعور انسان ورای علوم دیگه داشته باشیم ... اون علم حتما دست خداست ...

هرکی بتونه بهش برسه ... دانشمندیه که با خدا معامله کرده ... نه با هیچ موجود و نه هیچ کس دیگه ای...

پس توکل کنیم ... توکلت علی اله ...

ما به معجزه اعتقاد داریم...

چهارده:

درروایات و داستان های مذهبی از نامیرا بودن بعضی پیامبران ... از جداشدن روح از بدنشون و کشیده شدنشون سمت آسمان ... از عمر طولانی بعضی و جالبتر اینکه از نژاد و نسل حضرت ابراهیم صحبت شده و حتی بد رفتاری هائی که منجر به فرستادن عذاب بین مردم شده...

چطور ممکنه اون علم و زمان ومکانی که خداوند فرموده رو بشناسیم ...

اگر بعضی فرشتگان خدا زنده اند ... من مطمئنم انسان هائی هم هستند که زنده اند!

یکروز غافلگیر می شیم و به یک باور بزرگ می رسیم ...

روزی که مشخص میشه " مرگ برای بعضی ها" مردن نبوده ونیست!یا بهتر بگم ممکنه سال های سال درقسمتی از دنیای ما ... خیلی ها نامیرا بوده باشن ...

از حالا بشینید فکر کنید چطور ممکنه و اونا کی میتونن باشن!!!!

 

پانزده:

دهه ی ولایت مبارک