یک:

فرود امدم ... تا کوتاهی اندیشه های تو ...

آنقدر که مرگ من ... تنها ..." کوچ " بود!

دو:

می شنیدم صدایت را " لیلی" درون قبر!

سوزان سوزان که:

بیدارشو!

خنده دارترین رابطه وقتی ... " تعهدی" نیست"!

مرگ!

چشم سوم است؟!

برای انتظار متوقعانه ات ... مثل همیشه!!!

سه:

من مالک خیال تو بودم ... " هنگام ظهرها"!

می خوابیدی و با وضو... " نور" می دیدی!

 

چهار:

مثل کرم دندان ... به هیچ دردی نمی خوری...

نه پروانه می شوی...

نه ... احساس " گیلاس" بودن به آدمی می دهی ...

فقط حس بد " مته" داری...

توی عصب های بدبخت ....

و می خواهی تمام شرینی هایی را که خورده ام ..." کوفت" کنی!!!

پنج:

پی ات می دویدم درراهروهای بی انتهای زمان" پدر"...

نمی رسیدمت ... چون... با قدرت تمام ... از من ..." بزرگتر" بودی!

شش:

مزار شش گو شه ات را نفروش ... یا حسین(ع)...

من از حسادت میلیون ها نفر... چقدر بمیرم ... ای خدا!

 

 

هفت:

یک/

پدرم بعد از یکروز کاری با پاکت های خوشمزه می امد خانه ...

یکروز مادرم درپاکتی را باز کرد و گفت: از اینها می خوری؟!

یکجور نان شیرینی بود که رویش پدرقند پاشیده بودند و میانش نوعی کرم مخصوص بود ...

طعم فوالعاده ای داشت ... احساس می کردم ... هنوز گرم بود!

از پدرم پرسیدم : بابا از کجا خریدی؟... پدرم گفت: از قنادی" گواهی"!

......

اعتراف می کنم از آن پس تا زمانی که بیماری قند گرفتم ... خانه ام یک کیلومتر یا کمتر از آنجا فاصله نداشت!!!

بعد بیماری قند نرفتم!

اشکم در می آمد ... تازگی ها یواش یواش ... فقط از آنجا رد می شوم!!!

دو/

دریکی از خوش ترین خاطراتم... داشتم احساس می کردم که یکنفر دارد صدای " قلم" مرا می شنود!

بهمین دلیل برداشتم نوشتم: دوستت دارم!!! ... گفتم حالا که تا این حد دیوانگی می کنم ... بگذار اثر گذاریش را بیشتر کنم ...

با " خط نستعلیق" نوشتم: اگر تو نبودی... دیگر که را دوست می داشتم؟

فردایش دیدم یکنفر برایم از واتس اپ پیام فرستاده: هرچند که من " خر" نمی شوم ...ولی شما ... سعیت را بکن!!!

جل الخالق!!!

سه/

همین چندروز پیش داشتم از داشته هایم آمار می گرفتم... خنده ام آمد به لقب بابا طاهر عریان... گفتم:

نشد که بفهمیم طرف که بود ... شاید در آزمونی نابرابر بخواهند مارا  با " هیچ چی" آزمایش کنند ...

وشاید " رقبایی" دربیایند ملت را بخرند و از این القاب درست کنند که مارا درذهن یار بشکنند...

ای داد اگر... مورد سومی باشد که درمحضر خداوند ... لحاف کرسی هم روی خودمان بکشیم ... بازهم عریانیم ...

و یاشاید کسانی باشند که مارا واقعی می بینند و نداریم که اضافه تر بگوئیم ...

ای وای اگر مردم مارا عریان ببینند بالاخره یک رخت و لباس ... باید داشته باشیم؟!

جل الخالق!!!

چهار/

نمی دانم دراین جادوی تصویر چه نهفته که همه دوست داریم یک ربطی به مشاهیر ان داشته باشیم ...

سال گذشته تابستان ... درخواب دیدم که " خانم مریل استریپ" درجستجوئی غریب مرا که دختر گمشده اشان هستم ... پیدا کرده ... بعد می دانید که احساس درخواب چند برابر بیداری قویست...

دوباره چند وقت پیش دیدم کوچکم تقریبا 4 ساله!و با " خانم نیکی کریمی" رفتیم پارک ملت...

تا به من گفت: مامان جون ناهار چی می خوری؟ گفتم: استانبولی و از خواب پریدم!

دهه ی هفتادهم یکبار بی ادبی نباشد خواب دیدم که یک خانم هنرپیشه ی قدیمی دارد به زور مرا از پدرو مادرم جدا می کند ببرد آمریکا!انقدر گریه کردم و تا گفت: لیلا جان از خواب پریدم ...

البته انسان عاقل کسی ست که خوابش را برای کسی تعریف نکند ولی ... این حجم " مامان " درخواب ! با وجود اینکه خودم مادر خوشگل و تعریفی ای دارم عجیب نیست؟!

دکتر اولی : از بس به خورد شما بچه ها درقدیم کارتون های بی پدرمادرانه نشان داده اند

دکتر دومی:با این قرص ها تو اصلا نباید خواب ببینی !!!

درکل خاک توسر " هاچ " درون بدبختم بکنند!!!

پنج/

ای نازنین!

تورا می خواهند بکنند و ببرند ... انگار مثلا تو مجسمه ای!

یا مثلا توی قلب من با چی چسبیده ای ...

یا نشان چی هستی...

اگر بکنند و ببرند ... توی آن دنیای دیگر من ... یک دقیقه هم باشی ... همان یک دقیقه ای هستی که ازخدا هدیه گرفتم ...

نفروختمت و نگهداشتمت و بیرون نینداختمت ... اگر هرسه برای خودم اتفاق نیفتاده باشد ...

این روزها کلمه ی" دوست " داشتن ... لعنتی ست ...

ان لعنت و نفرین که مرا گرفت ... بیست سال از زمان حال خیلی ها ... جلوتر بود!!!

 

" لولان بانو"

 

هشت:

ترومپ!

موی توی ماست پیدا کردن ... البته!

شانس آن کس است که ... وسواس ... دارد!

 

نه:

مامان بنز:

نمی دونم با محبت این بچه ..." کوئیک" چیکار کنم؟! اصلا بچه های خودمو انقدر دوست نداشتم ... بین خودمون بمونه ... پژو!

بابا پژو:

تو منو از سطح" سوربون" کشیدی قیطیه!بعدم چسبوندی با این سن و سال به خودت ... زن من کی بود؟!

ننه خاور:

پژو حرف اضافه نزن!مغزمونو خوردی!بیا این عکسات ... سال مرگ بابابزرگ خانم مددی ازدواج کردی ... ببین کی؟! با همین بنزی خانم!

بوگاتی:

ننه جان! چرا این پسرت بخودتون نرفت؟!به اون بابا بزرگ بیوک!

مامان بنز:

پژو؟یه مدتی ایه که فهمیدم داری فیلم بازی میکنی ... یعنی خودتو زدی به اون راه ... درخواست طلاق دادم تا کارشناس دادگاه معاینه ات کنه ... نظرت چیه؟!

ناگهان بابا پژو:

از چه لحاظ؟بین خودمون حرف نزنیم؟ میخوای آبروی " کالجی" منو " لیسانس" منو تو اروپا ببری؟!تعداد فالوئرای منو تو اینستا دیدی؟ پسر زیبای ایران پژو؟

مامان بنز:

بیا نظریه ی کارشناس دادگستری خانم مددی رو باورکنیم ... سالمی! هیچ چیت ام نیست ...

بابا پژو:

چطوری؟ کجا منو معاینه کرد؟

مامان بنز:

همه چی تو!راحت باش!... میخوای" کوئیک" رو ببریم پارک یه جیگری ام بزنیم؟

بابا پژو:

آره!

ننه خاور:

اووووف! خاک توسرم بااین استرسم سر پیری!

بابا بیوک:

ول کن ...................

 

 

ده:

رهبرم ...

دعای عالمان و عاشقان برای نجات ...

تمام عمر ... بس است ... اگر عشق آل علی(ع) باشد ...

 

 

یازده:

سئوال امتحان:

ساعت: 8تا 10

توجه داشته باشید این امتحان بطورعلنی جهت نمره دادن به شماست!پس صادقانه واضح و هرچی! دلتان خواست بنویسید!:(پس : ورقه خای یعنی چی؟ یعنی من نمره نمی خوام...اعتراضم نداریم)

1عزیزان: عمه کیست؟

2عزیزان:اگر عمه بمیرد و ارثی که به پدر می رسد به مادر برسد بیتر است یا خاله؟

3عزیزان:اگر عمه بیمه عمر داشته باشد و پدرشمارا لحاظ کرده باشد و ازدنیا برود و شما معتاد باشید بهتر است یا خیر؟

4عزیزان:

دختر عمه خوشگل تراست یا خاله ... توضیح مطابق آمار:

5عزیزان:از نظر حقوقی ؛ گم شدن عمه اهمیت بیشتری دارد یا خاله؟

6عزیزان:اگر عمه ی شما کارمند بوده و بتواند از لحاظ اقتصادی ضامن وام شما شود ولی تلفن شمارا پاسخ نداده و شما نتوانید وام بگیرید ... احساس خودرا دردوخط بیان کنید:

7عزیزان:مشتری شما عمع باشد بیشتر راست می گوئید یا خاله؟

8عزیزان:بدون درنظر گرفتن برابری واژه ی عمه و خاله درزبان فاخر انگلیسی بفرمائید عمع درزبان متعالی ترکی با عمه های گفته شده درزبان های دیگر چه تفاوتی دارد؟

9عزیزان:عمه سوغاتی آورد... را به زبان فرانسه ... چینی و فنلاندی ترجمه کنید:

10عزیزان:عمه را از لحاظ حقوقی دریک تاکسی سرویس با عمه را دریک کشتی تفریحی بابیمه و بدون بیمه تصور و تفاوت این دو موقعیت را برای من بنویسید:

با تشکر استاد عمه لوئی از دانشگاه ... هارورد

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا ... یهودیدیم ... اووووووووه زمین صاف شده عین اینه...قبلنا پدرمون در می اومد بدون چشم مسلح زمین رو ببینیم ...

این اتفاق رو استاد کی جی ... نسبت دادن به کرونا ...

درحال تاسف خوردن بودیم که پیام از بهجت خانم جون رسید که:

کشتی نشستگانیم ... ای باد شرطه برخیز

شاید که باز بینیم ...............دیدار آشنارا!!!

 

 

سیزده:

تقریبا هشتاد درصد فیلمایدنیادرگذشته با شعار " کمک صنعت وماشین " به انسان ساخته می شد ...

ولی این روزها ... هشتاد درصد فیلمها باشعار" افزایش مهارتها و توانائی های انسانی و فردی" ساخته میشه

" درون من مسعود فراستی"

چهارده:

ماه مرداد ماه تولد پدرو مادرمه ... پدرم با نام اسد الله ... لقب حضرت علی علیه السلام مرد دوست داشتنی و مومنی بود ...

نوشته های امروز تقدیم به پدرم ...

و همه مردادماهی های عزیز که اینجارو دوست دارند و سال هاست که من رو در هرموقعیت مجازی دنبال می کنند ...

تولدشون مبارک ...

زندگی شون پراز سلامت و سعات باشه ...

مثل زندگی مادرو پدرم با عشق و قدرت ...

 

چهارده:

رندی از لیلی پرسید:لیلی ... چقدر از جنون مجنون آگاهی؟

لیلی صادقانه گفت:" هیچ" ندانم!شما چه تحلیلی از جنون ایشان دارید ... چون امکان وراثت جنون 80 درصد و امکان عوامل بیرونی دیگر 20 درصد می باشد ...

رند لبخند تلخی زد و گفت:

آه!که این روزها رقم مرگ بالا رفته و مجنونان ماسک نمی زنند ...

لیلی صادقانه گفت: ای استاد ... " هیچ " ندانم ولی اگر جنون از عشق باشد ... می زنند چون الکی هم شده باشد امیدوارند که آن روز برسد!

رند دندان هایش را بهم فشرد ... راهش را کشید و درافق ... محو شد!

پانزده:

حتی بعضی بی تربیت هاهم این روزها ترانه الکی خوشی و شادمانی نمی  سازند ... چون هنر مردمی یکجا باید بگوید : شاید غم !