یک:

بریدم سر نامه هایی که می دانستم پر از عشق بود ...

که مرگ راز عشق حق است ... برای نگهدارنده!

دو:

روز تولد دیوار بین ما...

                         انگار هیچ کس در این جهان بود ...

می رفت عشق ما ... به سمت جدائی ...

                        دنیا در انتظار عشق ما نبود ....

سه:

کوبیده ای روی قبر من ... شعر سیاه خویش...:

پر پر شدی چرا .... لیلای بی وفا!

 

 

چهار:

گردن من اگر بیندازی عشق ...

تا اعدام بعدی ام ...

                        فراموش می کنم " جنایت قبلی"!

پنج:

روز سیاه توی تن شهر ...

                               هرروز مردن است ...

جائی که می برند عشق را پشت کوه ...

                                                     وجای دست های خورشید هزار هزار تومن ... می فروشند!

شش:

مزار شش گوشه ات را توانم نیست باز دیدن ...

اشکال پای من نیست ... از چشم افتاده ام ...!

هفت:

یک/

درچاه فاضلاب بعد سال ها موفق شدم یک پنت هاوس بخرم!

عاشق آن صحنه از فیلم متری شش و نیم بودم که نوید محمد زاده کنار استخرش آن بالا همه چی داشت و آن قدر مصرف کرده بود که نگو!...ولی من...

سوکسی سوکسی نژاد اگر تا خرخره مصرف می کردم که هیچ! بالای سرم هم هیچ پلیسی!با ویژگی های پیمان معادی نمی آمد که برم دارد ببرد!

من سوکسی رسیده بودم آن بالای بالا ی بالا ! در بی قانونی فاضلاب و در نمردن از هرچه کثافت ویژژه بودم!

من وسط استخرم طبقه ی آخر هتل اسپیناس داشتم به خوردن خوردنیهای ممنوع خودم از بالاترین جای شهر می خندیدم!...

دو/

عزیزم می دانی کابوس یک سوکس چیست؟

دنپائی پلاستیکی خیس!

هیچ گاه یک سوکس را از اسپری های هم سان شده با محیط زیست نترسان! از قدیمی ترین شان از زمان شاه! پیف پاف تا الان تارو مار!

گیج می کنند و انگار عمل زده باشی از خوشی از پشت می افتی و انقدر می خندی و دست و پا می زنی که نگو!در فریب بوی کثیف شیمیائی تنفس انسانی شان به خطر می افتد و بعد سوکس را مرده پنداشته و درنهایت مجبور می شوند بایک چیزی سیبیل اش را گرفته و بیندازند بیرون...

در آخرین بار داشتم از سقوط آزادم لذت می بردم و هرچه پائین تر می افتادم ... بیشتر تر لذت می بردم ...

آه ! دنپائی خیس...

سه/

خوشمزه ترین خاطره ی یک سوکس ... ازدواج و پیداکردن یک زوج مناسب یا امزدی نیست!

 بلکه دریغ!

فریاد و جیغی ست که یک انسان از دیدنش می کشد!و بدترین لحظه ی خاطره داشتن از یک سوکس ...نشستن در سرویس بهداشتی بابالاترین امکانات ممکن است که ناگهان دست و پای بلورین سوکس را روی موهای تمیزت حس می کنی و تیغه های دست و پاهایش را تا حد مور مور شدن ... داد می زنی !

چهار/

....!

می نشینی و غیبت می کنی که چرا؟!خوب می خواستی نکنی!

ور داشتی یک سوسک به چه گنده گی را انداختی توی جیب مانتوی من! بعد انتظار داشتی من داد بزنم و بیائی شجاعانه از سیبیل اش بگیری و بیندازیش دور! ولی ...

هیچ گاه حس لمس سیبیل هایش یادم نمی رود! دست کردم توی جیبم و بعد جلوی چشم تو و دوستهای جدا نشدنی ات از همان سیبیل انداختمش توی سطل زباله و رفتم ...

بعدا با پسری ازدواج کردم که اگر توی کرج باشم و بگویم سوسک ! از تهران دو سوته بیاید و با دمپائی پلاستیکی خیس ...به خدمتش برسد!

می بینم هنوز توی شهر با پیف پاف می گردی !مواظب باش مثل قبلا ها مدل پسر قدیمی بازی درنیاوری که حواست پرت شود و جای اسپری مو از ان استفاده کنی و بعد فندک بزنی ....

گفته باشم!

l(در اینجا منظور ال است)

 

هشت:

ترومپ!

نمردیم و دیدیم قدرت خدا ...

آن قدر که دنیا ... بی ارزش شد!

 

نه:

مامان بنز:

پراید! زنگ بزن المان ...حال مادر سمیر گرکان رو بپرس... بده!

پراید:

بابا من!زنگ نمی زنم ایتالیا... حال خانواده ی بوگاتی رو بپرسم!

بوگاتی:

نمی خواد!بدتره!بی خبری خوش خبریه ... زنگ میزنی یه چیزی میگن ...

ننه خاور:

تبریز!مثل ایتالیا که نیست ... من زنگ می زنم " تراختور" حال همه رو می پرسم ...

بابا بیوک:

خاور جان ... حال من ام می پرسی؟!

بابا پژو:

کی حال من رو می پرسه ! خاک تو سرم! رفتم 500 میلیون دادم جهت تغییر چهره ... دیروز پسر کوچیکه ی حاجی وانت من رو نشناخت ... اصلا این بچه بغل من بزرگ شده بود ...

مامان بنز:

آدم که نیستیم! 400 سال توی غار بمونیم بازم به ما اصحاب کهف نمی گن ... کلا وقتی چشمامونو بازکنیم یه عده آدم که خودشونو عقل کل حساب می کنن پیدا می شن که به عنوان آنتیک مارو هزار برابر قیمت قبلی بفروشن!

من اصلا نگران نیستم!

بوگاتی:

نباش مامان جون!ولی اگه ویروس به خوردمون بدن همون هزار سال بعد ناقل کرونا باشیم ...آبرومون میره!

پراید:

پاشید ماکارونی با سیب زمینی ته دیگ بپزید ... دلمون باز شه!

لامبورگینی و پورشه:

یعنی نمیمیرید ارث به ما برسه!

ننه خاور:

تربیت کاملا ... پرایدی!

 

 

ده:

رهبرم...

سرمای زمستانی گذشت و عاقبت کار...

بهار آمد و منجی و انتظار ...

 

 

یازده:

یک/

حتی در بی اعتقادی هم اعتقاد هست ...

اونجا که سفت و سخت حاضر نیستیم زیر بار هیچ اعتقادی بریم ... یعنی بازهم داریم برای اعتقادات خودمون پافشاری می کنیم ...

توی این دنیا بین لذات تمیزو کثیف ما امکان چشیدن مزه های متفاوت رو داریم و آن قدر این روزها فشار و استرس و تنهائی هست که نگو ... اما قبلتر ...

قبل ترها وقتی درتنهائی خودمون داشتیم مثلا از کودک آزاری رنج می بردیم ... برای کشورها و سازمان هائی که این مورد رو پیگیری می کردن تشویق می فرستادیم و کف می زدیم ....

چطور بچه هائی رو که دریمن و در فلسطین در سوریه و درایران درجنگ یا بر اثر تحریم های داروئی از بین رفتن ... می تونیم ببخشیم ...

اگر اعتقاد به خدا داشته باشیم ... مهمترین سئوال ما همیشه از خدا این خواهدبود که پس پاسخ ظلم چی؟!این دنیا کدام اشک ها و ستم ها جواب داشت ...

 

اگراکنون در طبیعی ترین امکان جهان به سر می بریم ... پی کدام دست می تواند دخالت داشته باشد؟

برابری انسان هائی رو می بینیم که برای بعضی هاشون مردن طبیعی و برای بعضی هاشون غیر طبیعیه ...

به شکل ظاهری کرونا نگاه می کنیم واقعا یکی از شگفتی های خداوند نیست ...؟

درعین زیبائی ... کشنده!

برای انسان ها برابری در مرگ ... خدایا توبه!

دو/

خوردن حیوانات باعث ترکیب مواد شیمیائی بدن اونها بابدن ما میشه ... همین طور خوردن گاو و گوسفند! که از علف ها ی شیمیائی( کودهای غنی شده) خوردن سال هاست باعث بیماری هائی مثل جنون گاوی و ام اس شده و اون هارو به دنیا هدیه داده! از این به بعد که نمی دونستیم یا می دونیم که چی می خوریم خدا رحم کنه!

واقعا اونائی که خفاش یا موش یا سگ یا انواع موش و سایر حیوانات عجیب رو خوردن ...اون زنوم قشنگشون همون طور مثل قبل باقی می مونه یا خصلت هاشون در اینده تغییر می کنه ...آیا این تغییر به قیمت مرگ انسان های دیگه تموم میشه یا واکسن محسوب میشه؟

چرا آهو نمی خوریم؟یا حیوون های خوشگلتر...

باورم نمیشه بعدها انسان هائی با ژنوم قاطی با خفاش مفاش و جک و جونورهای دیگه ... تو این دنیا باشن ...

من تا اون موقع می میرم؟!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ... بوی پشگلی می آد که نگو!

گفتم آقا این چه بوئیه گفتن با نگاهی به رفتار شهردار محترم شهر زنجان در ریختن پشگل برای جلوگیری از تجمع و برگزاری روز سیزده بدر... چون امروز هجدهم ما ... سیزده بدر فضاست در اطراف فضا پیما پشگل ریخته شده تا کسی فکر آمدن به فضارو نکنه ... بعد شهردار ما فرمودند: عکس ها برای سرکارخانم بهجت خانم جان ارسال شد!!!

پیف!

 

 

لازم به ذکر است دیدگاه گورخری در روانشناسی یعنی انسان هارا مجموعه ای از ویزگی های خوب و بد بدانیم