یک:

می بری مرا به خواب خود که نترسم ...

بیدار می شوم و پر از تنهائی ... توام!

دو:

درون مرا کشتن هدفت بود ولی نشد!

ده سال کشمکش که بیرون بهتر است ...یا درون!

سه:

موی تو را توی جیب کتم فرو می کنم ...

دیگر خلاصم از هرچه موست که می کنند ...توی حلق من!

 

چهار:

دستت رو می شود که هیچ ... پایت هم ...

که دست و پای گرفتار کردنم ... نیستت!

پنج:

تورا خدای نفرستاده بود ... بلکه شیطان هم ...

آنقدر بلد بودی که فقط فریب کاری کنی ...!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) خون ها ...

به پا کرده است و می کند ... " عاشوراست"!

 

 

هفت:

واین اصطلاح مضحک" منتظری تا شاهزاده ای با اسب سپید بیاید" این روزها مرا چقدر می خنداند!!!که اگر آمار درستی از کاربردش گرفته باشم بیشتر بین " برادران" گرامی رواج دارد تا" خواهران"!!!

...

فکر کنید دوران هخامنشیان است و مهربانو پروشات نامی کنار رودخانه نشسته و دارد موهایش را با آب و شانه صاف می کند که خبر می رسد دشمنان ایران زمین از مرزدارند می گذرند و بسوی ایران حمله ور می شوند ...از جایش چنان تکان می خورد که نگو!...دو متر قد دارد و دوربازویش 80 می باشد ...می پرد روی اسب سیاهش " رخشانه" وشمشیر را از بغل کمرش در می آورد و توی هوا می چرخاند و به سوی دشمنان می تازد ...درچنین حالتی جاسوس دشمن می بیندش و به دو به دو می رسد به مرزها که ای ... غلط نکنید که مهربانو شمشیر به دست دارد می اید ولی مگر مهربانو دست بر می دارد تا قلب سرزمسن دشمن پیش رفته و حقشان را کف دستشان می گذارد درحین برگشت همان دشمن کنار رودخانه یک دل نه صد دل عاشقش می شود و اتفا قا اسب سپید هم دارد ... مهر بانو کمی فکر می کند و بدش نمی آید که تشکیل خانواده هم بدهد ...

...

فکر کنید دوران قاجار است ...مهر بانو " شمسی خانم" با دوستانشان دارند از حمام بر می گردند ...سرخاب و سپید اب کرده اندد و ابروهایشان را وسمه کشیده اند ... جمعشان سه نفری 500 کیلوی امروز می شود!طبق این قاعده که بانو باید تپل باشد!طلاهای جینگول مینگول دارند و خیلی متین و آرم دارند از کوچه های بازار تا درخونقاه یا گاه می روند که چهار تا سوار با اسب سپید شان پیدایشان می شود ...

مهر بانو شمسی خانم زیر آن روبندی لبخند می زند و به سخره می گویدشان اگر مردید بیائید پائین ...جوانان بخت برگشته که نیتی جز نشان دادن خود و اسب سپیدشان ندارند می آیند پائین و بعد ...چشمتان روز بد نبیند مهر بانو شمسی خانم و ملازمان با بقچه های حمام آنقدر کتکشان می زنند تا بمیرند هنوز در در خونقاه ضرب المثل است صدای جیرینگ جیرینگ شمسی خانم ...یعنی صدای النگوهای مهربانو شمسی خانم و دوستان که مشغول سرویس کاری بوده اند ...بعدها مهربانو شمسی خانم جان عروس و سوگلی دربار می شود و بچه مبی آورد ...

...

فکر نید همین امروز است ...

جلوی درب آرایشگاه " روبی" پراید سپیدش را معطل کرده تا مهربانو " گلاب خانم" بیاید بیرون و بوق بزند و انشالله سوارش کند و بالاخره حرف دلش را بگوید ...مهربانو " گلاب خانم" از آرایش گاه در می اید بیرون و ایشان شروع می کند به بوق زدن که ناگهان می بیند یک بنز سفید آن طرف خیابان ایستاده چشم هایش چهار تا می شود  و مهربانو گلاب خانم سوئیچ اش را تکان می دهد و می رود تو ...ای دل غافل بابای گلاب جان که تا دیروز پیکان داشت اوه نه!اصلا کی؟آه...باید بگویم امروزه روز اسب سپید هم با اسب سپید تفاوت دارد و دارد که دارد به ماچه ... خرما که از پل گذشت ...!!!

....

و تو هم ای نازنین!

اسب سپید نداشتی و نداری و بارنگ نوک مدادی و نقره ای حال می کنی که بدنیست ...

و نه اینکه ما دنبال اسب سپید بوده ایم که فقط و فقط یک اصطلاح بیشتر نبود ...

بعدا فهمیدیم بخت حتی می تواندبا  مشکی و سیاه همبیاید و خوب باشد!!!

و اصلا مسئله ای نیست ...چه برسد به نقره ای و نوک مدادی ...

بله!

مهر بانو سیده لیلا مددی

" یک نکته را عرض کنم خدمتتان درجلسه ای با بانوی بزرگواری که دکترای ادبیات داشتند ایشان اصرار می کردند که عناوین بانوان مهربانو باشد نه خانم چون خانم خصوصا مغولیست ...ما دراین مقال به احترام هردو را آورده ایم چون به هرحال خانم مصطلح است و انشالله از تاثیر بانوان در دوران مغول بعد ها خواهیم گفت ....با تشکر ...

 

 

هشت:

ترومپ!

دیگر با شما قهر نیستیم ....

عادت کرده ایم دیگر جهنم تو نباشی یکی بدتر!

 

نه:

مامان بنز:

مگه تاکسی ده روزه نرفته بود مرخصی چرا برنمی گرده؟

پراید:

مامان جون سیستم جاسوسی ات مختل شده؟ دوروزه رفته بود برای فوت خالش ...داشت برمی گشت عمه اش مرد!دوروز دیگه موند داشت برمی گشت عموش فوت شد دوروز مونده بود که خبر رسید پسر خاله ی باباش تو فرانسه مرد!خلاصه بگم رفته اونجا همه رو بکشه بیاد !

مامان بنز:

وا!خدارو شکر پا قدمش تو زندگی ما بد نبود!

ننه خاور:

چرا دیگه!یه پسر دائی داشتم از مامانم !!!عاشقم بود می خواستیم با هم ازدواج کنیم همینکه تاکسی اومد وسط خانواده مون ...مرد!

بابا بیوک:

پس چرا نگفتی؟هنوز داشتی اونو می زدی تو سرمن!سرمایه دار هلندی!

بابا پژو با خنده:

وردارین جمش کنین این خرافاتو!دروغ گفته بیشتر خواسته تو شهرستان بمونه ...خبرشو دارم عاشق یه سوبارو شده!

پراید:

سوبارو دیگه چیه؟

باباپژو:

مثل خودش یه مسافرکش قدیمی ....

 

ده:

رهبرم ...

آرامشی که خدای به ملت ایران داد...

صبری بود که دربرابر امثال مغول می کرد ...

 

یازده:

یعنی ما انقدر می خندیم خسته نشدیم ....؟!!!کل تلگرامو گرفتیم با هزاران عنوان جک!کانال داریم تو تلگرام گیز میز از صب تا شب کر کر خنده است ...حالا نگم تو اینستا گرام چی داریم بهتره ...." میلاد خواه" که اگه ببینیدش از خدا می خواهید که همه رو به راه راست هدایت کنه ...اونم هیچی ...بعد آمار می دن بیرون ما دومین ملت افسره ی جهانیم ...راستی می خواهید ایز گم کنید؟!!!غلط کردن گفتن!حالا رقصیدنامونو ندیدن !من آمار بیرون ایرانو ندارم جدی ولی داخل تا می شده رقصیدیم ...من فقط بدونم کی این آمارو داده چشمشو در می ارم!

دوازده:

آقا تو فضا نشسته بودیم یهو دیدیم سبزی خوردن ماست ترشی مخلفات ...دیزی!

آقا دیزی خوردیما!ولی متاسفانه بعدا فهمیدیم که این توطئه فامیل حسود بوده جهت تغییر نقشه ما تو فضا ...

آقا یه تکون خوردیم نیم ساعت بعد زحل بودیم .... بعد دوساعت بعد مشتری و مریخ ... سه ساعت بعد روی ماه داشتیم قل می خوردیم ... آخه گاز معده تو بی وزنی ........

ما تو کهکشان بچرخیم چی به شما می رسه ...

شما پالادیوم می رید ما براتون نقشه می کشیم ...نه؟!

انشالله کمک ...

.............

 

از دوستان گالری سیب که همیشه عکس هاشون دراختیار دوستدارانشون هست ممنونم ...

درضمن حواسم هست هرچه به عزاداریها نزدیک بشیم حال و هوامون حسینی تر انشالله ...