یک:

معمولا قربان تو که می رفتم ... می خندیدی ...

امروز برای تو مردم و ... گریه می کردی ...

دو:

هوشیار نبوده ام سال ها پیش ... وقتی که تو عشق فروش بوده ای ...

وگرنه...

هزار سال سود می بردم ... از ارزان خری و گران فروشی ...

سه:

هنوز بوی تهران توی دماغم بود ... رفتم زنجان ... به به !

برگشتم ...

نفس گرفتم ... اراک ... دیگر چه چه !

 

 

چهار:

خورده ام موی تورا از قضا ... توی دو دستم ...

خوردن مویت قضایم شد ... خدایا موپرستم!

پنج:

کلا قطار خیال برگشت نداشت ... صبح که می رفت ...

رفتم!

دوری باعث شد ...خیال غم تو از ذهنم رفت!...

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) نمی بوسم ...

چنان جان آورده ام کنارشما ...که بوسه کارسازش نیست ...

 

هفت:

و" لیلا" توی چه غذاهائی هست که بگویمت و باورت نشود:

یکم:

چهره ات موقع خوردن قورمه سبزی من ..." ملس " است ... می دانم خودم را هم بکشم قورمه سبزی مامانت که تازه از باغچه چیده و فراهم شده بود نمی شود با این حال هزار کلک بلدم!از آقای ریحان سبزی خریده ام و جداجدا شنبلیله ی خشک و گشنیز خشک را به آن اضافه می کنم ...زعفران اب کرده را هم چنان می ریزم که به به شود ... با اینکه جز و اسرار است ولی می گویم سر قورمه سبزی " شاهزاده خانم" را می خوانم تا احساسم میان غذا بجوشد ...

از میبد رب انار آورده ام که گاهی !یک کوچولوی کوچولو توی همه ی غذاها می ریزم ...عادت ندارم قبلا سبزی هارا سرخ کرده و توی فریزر بگذارم همان موقع پختن سرخ می کنم و چون می دانم شما زیاد گوشت نمی خورید گوشتهارا همان طور با چربی (خدا مرا ببخشد) می ریزم توی غذا!اینجا از همه ی همسایگان گرامی جهت بوی قورمه سبزی معذرت می خواهم ولی همین طور از ساعت یازده تا ده شب می جوشد تا جا بیفتد حالا در این بین تا بیا ید ...خدا بزرگ است ...

دوم:

فسنجان!(همین طور که خرد کن هست)دلم نمی اید و مثل مادرم که درظرف مخصوصی با سنگ گردوهارا له می کرد تصمیم می گیرم یکجور مشتی دیگری له شان کنم!

همین طور روغن هایشان که در می اید می گذارمشان روی گاز و بعد مرغ و کمی پیاز را اضافه می کنم ...می دانم کوچو لو می خوری زیاد نیست ولی قیافه ات ملس نیست یک جوری شیرین است ...دست رب انار یزد(میبد اردکان تفت) درد نکند موقع پختنش همایون شجریان می خوانم ... با من صنما دل دل دل دل دل دل دل دل دل دل یک دله کن!

اگر شده باشد سبزی خوردن هم خریده باشم چه عجب!

تقریبا شده ام یانگوم ...نگاه می کنم تا ببینم امپراطور چه می گوید ...

سوم:

مرگ موش!نترسید چون من متولد سال موشم!بلا تشبیه به کوفته تبریزی می گویم!

مدتهاست متوجه شده ام علاوه برسبزی های خوشبو تر خون کلک در کوفته تبریزی معجزه می کند !از دوست قدیمی ام خانم نجفی تشکر می کنم که فوت و فن له نشدن کوفته را به من گفتند که من درایتجا از بیان آن عاجزم!موقع پختن کوفته تبریزی نازی ناز کن را می خوانم تا انرژی من کاملا توی کوفته فرو برود و جماعت بخورند و حالش را ببرند!

چهارم:

ماکارونی با گوشت چرخ کرده و ته دیگ سیب زمینی یا لواش !وای من عاشق چهره ی توام وقت دیدن ته دیگ!مثل اینکه شب ولنتاین داری کادو می گیری!

بلدم!سیب زمینی هارا چنان بسرخانم که باتو حرف بزنند و بگویند : دوستت دارم!

وهمین طور که از گلویت پائین می روند تو حس این ترانه را داشته باشی ...

تو بارون که رفتی ...دلم زیرو رو شد ....آه!

....

وخانم های نازنینبرای من نوشته اند ای مرد ذلیل!ای خانه دار بدبخت!تو چه طور فرهنگی ای هستی ؟ نداری کوفته از سر خیابان بخری؟ باید عرض کنم ...بله!و نمی خرم!و خودم با دستهای خودم با آشپزی همه چیز را می گویم ...فهمید فهمید نفهمید نفهمید!

هروقا عصبانی باشد مرا نقاش غذا تصور می کند و می گوید تر کیبش را رعایت نکرده ای و من می فهمم هنوز مرا دوست دارد که به من با همین علامت ...علامت می دهد !

و آشپز خانه با وسایل گران قیمت امرو زیش الگانس من است ...دوستش دارم و گاه نمی خواهم از دستش بدهم و بروم مدرسه!(ببین تا چه حد)تازه پنجره اش رو به شهر باز می شود و ویو اش را هیچ خانه ای ندارد و ما در روبروی پنجره امان از پائیز تا بهار مرغ دریائی هم داریم ...

والسلام : لیلا!

هشت:

تروپ!

باور نمی کنی که جهان به هم متصل است ...

یک تکه زنجیر رها شد ... دنیا تکه تکه است ...

 

نه:

پراید:

مامان خواب دیدم منو تحریم کردن!مردم منو دیگه نمی خرن دیگه نمی تونم برم ایتالیا!دوبی !بدبخت شدم؟!!!

مامان بنز:

پرایدکم!از الان تا سال 1450 تورو پیش خرید کردن !اونوقت تو تحریمی؟نه عزیزم!تو یه روزگاری از بوگاتی ام گرونتر میشی...

بوگاتی:

مامان جون اون دیگه یه رویاست!من و بچه ها تا ابد میلیاردی می ارزیم ...

ننه خاور:

هه!

باباپژو:

جای این حرفا پاشید دست منو بگیرید ...فک کنم سکته کردم ببریدم دستشوئی!

پراید:

پدرمن!تو کجا سکته کجا؟ بگو کجات سکته کرده وسایل هم اونجاتو بگیریم!از همه مون وسایلت ارزونتره!

ننه خاور:

آره !پرایدی پسرم وسایلش از تو ارزونتره!

بابا بیوک:

خوب حالا!دائی رضوانی هیولا برام نامه الکترونیک نوشته گفته پنجشنبه می آد ایران!

همگی :

چی؟ بریم وسایل بخریم واسه خونه!

بابا بیوک:

بله!وسایل!

...

ده:

رهبرم ...

به امید سر فرازی ایران ... شهادت آرمان ماست ...

نمی میریم ... و... دشمنان از همین می ترسند ...

 

یازده:

رفتیم فیلم نیوکاسل رو دیدیم!

جاتون خالی که ...

آخه چی بگم!بگم بدبختی روزمره!آخه یه بدبختی هست خود سلبریتی ها خودشونو تو فضای بیرون و مجازی و دنیای تصویر جوری خوش بخت نشون می دن که انگار با همه دارن رقابت می کنن!بعد انگار برا دل ما خودشونو بدبخت نشون می دن !بعد می ریم می بینیم باورمون نمیشه اینهمه بدبختی ...جوونا از سر فیلم پاشدن!خوب قبلا گفتم تو سینما رفتن مهمه نه اومدن!نکنید بابا جان!اه!کجا کدو بدبختی؟!این همه ؟!...

دوازده:

اقا تو فضا نشسته بودیم ...یهو دیدیم رئیس ناسا اومد بازدید!ما هول نشدیم؟دست و پاهامونو جمع کردیم!اومد سری تکون داد بعد به ما که رسید گفت: فامیلای بهجت خانم جون؟!ما با ترس گفتیم : بله!گفت به زودی ما اینجا می خواهیم سالن همایش بزنیم شماها که فتمیل بهجت خانم جون هستین اینجا بشید مجری!آقا ما خوشحال نشدیم؟!قسم خوردیم آدم شدیم تو فضا سردیس بهجت خانم جونو جای خودمون همین جا بزنیم ...انشالله!!!

سیزده:

وای حیف که من تو فضای مجازی pcمحسوب می شم!وگرنه اگه جوجوئی بودم تو منو می خوردی ؟!آره؟فضای مجازی با توام؟!آره؟!!!