یک :

آلوده شد دستانم به سیاهی موی تو

دیگر با هیچ "طلایی" دیگری هم دست نمیشود ...

دو :

اشکال ندارد اگر تو مرا نمی پسندی !

با پس انداز اشک های "دخترم" ادامه میدهم ...

سه :

بیرون توی فضای آبی آسمان

تو ...

اگر پرنده ای ، من درون توی فضای مشکی شهرم

شکارچی ام ...

چهار :

می گذاری ام توی کالسکه سیندرلا

تا بروم مهمانی

و چه میدانی رقص ، با شاهزاده شهر یعنی چه !

بر میگردم ... !

و هنوز تو را دوست دارم heart

چه فرقی میکند با چه جنسیتی

فرشته ی مو آبی ... باور کن !!!

پنج :

کش میدهی قهر خودت را و من هلاک آشتی

کش دار ترین قهر میرسد به مرگ من ... broken heart

شش :

مزار شش گوشه ات را باور نمی کنند برخی...

من باورم از تمام نور ...

از تمام روح پاک تو ...

هفت :

و سینمایی ترین دوست داشتن ها که دوست داشته ام را می نگارم ...

لیلا "مهرجویی" : که از یک سمت کشش دارم آن حالت دهشتناک عشق به سمت

جدایی و فرد سوم . حالا میخواهد فرزند باشد یا یک زن دیگر ! و

و بدترین حالت انتظار ، برای نتیجه امتحان که البته طرف مقابل که از تو اطمینان دارد ،

می رود تا هر دو را داشته باشد ، هم فرزند هم فرد سوم دیگری ...

لعنتی امتحان را گند میزند ، می رود پی کارش و تو اگر کاهو هم باشی باید یک غلطی

بکنی دیگر نه ؟ و چه بسا میروی و گم و گور میشوی توی هزار توی شهر که به عنوان

ممتحن یا اصلا ناظر امتحان از اول این وسط چه غلطی میکرده ای خدا میداند !!!

.....

تغییر چهره ی تراولتا : او را با یک فرد دیگر عوض کرده اند و تو نمیدانی آنقدر که هنوز

همان است که بود . یک عضو خانواده ؟ خیر ! همان که در کنارش ادامه میدادی و

خانواده بودید . چقدر جالب است که او هنوز عشقش را نگاه داشته و این یکی عوضی

هم دارد تغییر می کند و تو نمیدانی ! طوری که در نهایت میتوان با همین تغییر زد توی

سرش و دوباره برگشت سر جای اول . سینما این را خیلی خیلی و هیجان انگیز تر از من

بیان میکند . اگر فیلم را ندیده اید زیاد فکر بد نکنید ، میشود با پرانتز های جامعه خودمان

هم دید .

.....

سارا "مهرجویی" : دردم به جانت ، نه ببخشیدددد !

دردت به جانم میروم عینک ته استکانی میخرم می نشینم پولک دوزی میکنم

بعد می روم چک و سفته میدهم ، پول قرض میکنم

بعد سر مرد مردم را گول میمالم ...

تا تو ، در مسند رییس بانک سرطانت را قورت بدهی و بیایی خانه بعدش من ، زن

خاندار خانه را قورت بدهی و بدبختی اش را من بکشم ؟!

لا ... خیر ... NO ! ... من در دهه نود با

پوگولی هایم در سواحل اسپانیا صفا میکنم و به جهنم اگر تو سرطان میگیری و چک

و سفته میدهی و کم میاوری .

در انتها من اتنهای داستان نیستم که با یک بچه چهار ساله بروم خانه بابایم ...

من در ابتدای انتهای داستان تو میروم اسپانیا ویلای خودم ! (داشته باش !)

.....

خوک حقیقی : آه که من این سرطان شهرت را و این سر بریدن حقیقی را دوست دارم!

بیخ تا بیخ !با عنوان خوک!و آن حسرت بی پایان معجونی که ای چرا " من" نه؟

این من نه ... یعنی حسادت برای داشتن همان سرطان و ...عشق کو ؟ اوف !

عشق هم حسرتی ست که دارمش یکی دیگر می خواهم آن هم مشهور تا آن را هم

به گند بکشم....با حسرت هایم !وحیف!که پای مرگ که جلو می اید ...

زندگی مهم است و آنقدر جلو جلو جلو که بله!می بینی با حسرت هایت ...

تنها می مانی و این داستان را مرگ هم خریدار نیست!...حححححححیف!

...

اه ای نازنین!

از من نترس ! که من همان گوگولی توام ! توی خانه !

و فقط از دهه های اول زندگیم کمی کتاب و کمی فیلم دیده ام !

و اصلا فکر نکن که این فیلم ها و داستان ها توی زندگی من تاثیر داشته است ...

قول می دهم که تا تو بیائی شیشه را برق انداخته باشم (طبقه بیست و چهارم) !

و ظرف هارا شسته باشم ... و شام کوفته تبریزی باشد!

من سرم توی زندگیم است و کماکان خانه دارم ...

دوست دارت: SLM

 

هشت:

ترومپ !

صدایت وقتی در نمی آید ... خطرناکتری ...

حرف بزن ...تا بدانیم به چه فکر می کنی!

 

نه:

- مامان بنز : لامبورگینی و پورشه ؛ این چی بود ریخته بودید توی شیشه گذاشته بودید توی یخچال ؟ بابا پژو خورده... یالله بیائید ببینم !

- لامبورگینی و پورشه: مامان بزرگ ! به خدا ما چیزی توی یخچال نذاشتیم ... ما اصلا نمی دونیم چی پر می کنن می ذارن تو یخچال !

- مامان بنز : بگید ! بابا بزرگتون یه جایزه به شما بدهکاره !

- لامبورگینی و پورشه: مامان بزرگ ! بخدا ماهیچی تو یخچال شما نمی ذاریم ...ما هرچی داریم می ذاریم تو یخچال اتاق خوابمون !

- ناگهان بابابیوک : چی شده عروس ؟ باز پژو رانیتیدین و آلومینیوم ام جی رو با دیفن هیدرامین قاطی کرده ؟ عوضی خورد ؟

- مامان بنز : خیر!

- پراید(یهویی ظاهر میشود) : ههههههههههه بابا فکر کرده بوگاتی اسموتی درست کرده گذاشته توی یخچال، اومده سرکشیده رفته ، نگو روغن کرچک بوده و اینا ! ننه خاور درست کرده بوده میخواسته بره رادیولوژی ستون فقرات ! خخخخخخخخخ حالا مامان مارو بکش ! با اون شوهر شکموت!

- مامان بنز : تو کردی می دونم ! تو اشتباش انداختی ! حسابتو می رسم ! بدبخت از اسهال از حال رفته ...فشارش دواه!

- بابا پژو با ناله: از این به بعد تو یخچال هرچی درست کردید گذاشتید بنویسید چیه فهمیدید !؟ ای وای ! ای وای .....

- لامبورگینی و پورشه : چشم!

ده:

رهبرم ...

عشق داریم و داشتیم و شما می دانید ...

ما آل علی (ع) را مثل جان می داریم ...

 

یازده:

ممنونم از همه دوستان و عزیزانی که به مناسبت عید غدیر از ما یاد کردند و مهربانانی که با عشق آل علی(ع) مارا هم دوست دارند و لطف دارند و با پیام و هر امکانی این دوست داشتن را این روزها ابراز کردند ... تشکر ...

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم ... یهو دیدیم بهجت خانم جون اینا تماس گرفتن ...اینور اونور که بله ما رصد کردیم اونجا که شما نشستید معدن طلاست ...

حالا ما می گیم بابا طلا اینجا بدرد نمی خوره میگن استخراج کنین بفرستین زمین بدرد فامیل که می خوره!حالا الان تو صف مجوز معدن تو فضا هستیم ...

بگیریم حالا شاید بدرد بچه ها هم خورد!یکی دوتا که نیستن!حالا بذار فامیلم یه صفائی از تو فضا بودن ما بکنن!عب نداره!انشالله!

سیزده:

بله دیگ... بله چغوندور!!!

...........

ما می خواهیم آهنگ و ترانه شاد بذاریم بیان دیگه حافظه اش حداقل برای ما قابل دسترسی نیست!بله!